تهمت به مار!
...
بنبست از دو سو
آری همیشه کوچة بنبست راکد است
از آنجا که اشغال سفارت آمریکا در تهران به تحمیل تحریمهای اقتصادی و جنگ بر ملت ایران منجر شد، حکومت اسلامی مایل است برای گرامیداشت سالگرد این خیانت بزرگ مراسمی «درخور» خیانت و مزدوری «سفارتگیران» برپا کند. و مسلم است که برای بزرگداشت این جنایت «دینی ـ مردمی» باید هر دو جناح آبمنگلها چه در پوشش حمایت از ولیفقیه و دولت و چه در مخالفت فرضی با اینان، در واقع دست در دست یکدیگر پای به میدان نمایش روحوضی 13 آبانماه 1388 بگذارند. در نتیجه رسانههای گورکنها و اربابانشان در لندن و واشنگتن با توسل به زبانهای مختلف برای شرکت در این روز خجستة آشوب و کودتا فراخوان میدهند.
میدانیم که «آبان» ماه فرخندهای است! هر چهار سال یکبار انتخابات ریاست جمهوری ینگهدنیاست طی این ماه برگزار میشود. در ایران نیز آبانماه به خیانتهای بزرگی ارجاع میدهد: از جمله به سخنرانی ابلهانهای که بیانیهنویس ساواک برای روحالله خمینی تنظیم کرده بود تا از این اوباشالله بیسروپا تصویر یک مبارز «ضدامپریالیست» ارائه دهد. پس از این سخنرانی مضحک در چهارم آبانماه رهبر کبیر را در تاریخ 13 آبانماه «جابجا» کردند. آشوبهای خیابانی و جنجال چاقوکشهای انجمنهای اسلامی پیامد این برنامه بود. و خلاصه از همان دوره برنامة مقدس عقیدهسازی، سربازگیری و رهبرسازی جهت سنگرسازی و تهاجم آغاز شد. از آنزمان بود که انتخابات ریاست جمهوری امپریالیسم آمریکا با «مبارزان ضدامپریاس» و تیغکشهای حوزه و بازار پیوندی ناگسستنی یافت. یکی دیگر از روزهای خوب و لذیذ و بسیار «خوشمزه» همان 13 آبانماه سال 1357 بود که اوباش ساواک در مرکز شهر تهران به آتش زدن و تخریب ادارات دولتی و بانکها مشغول شدند تا «صدای انقلاب» را به دربار رسانده، از آنجا به ما ملت از همه جا بیخبر ابلاغ کنند که چه بخواهیم و چه نخواهیم صدای انقلابمان به گوش اعلیحضرت رسیده و لازم است هرچه زودتر «منقلب» شویم که «سیاست انسداد» دولت جیمیکارتر نمیتواند بیش از این منتظر «ما» بماند.
بله مگر جیمیکارتر بیکار بود که منتظر تصمیمات ما بماند، ایشان عشق «جهاد» و جنگ مذاهب به دلشان افتاده بود و همچون «رهبر کبیر انقلاب» و دیگر سگهای هار استعمار «دغدغة اسلام» داشتند. اصولاً گاوچرانها جز «دین» هیچ نمیپسندند! دین برای «مردم» و «خدائی» برای اینان! امروز هم وزارت امورخارجة گاوچرانها از «نظارت دولت» تاجیکستان بر «انجام فرائض دینی» انتقاد به عمل آورده! چرا که نظارت دولت بر «انجام فرائض دینی» منافع گاوچرانها را تهدید میکند. در همة کشورهای مسلماننشین، عرصة اجتماع میباید همچون جمکران، افغانستان و عراق به صحنة سینهزنی و نمازگزاری و روضه و زوزه اوباشالله تبدیل شود تا آمریکا از «آزادی مردم» ابراز رضایت کند. اگر در این کشورها «نظم» برقرار شود، نشان «نقض آزادیهای دینی» خواهد بود. «آزادیهای دینی» بنابرتعریف، در تضاد با آزادیهای عرفی یعنی حقوق اجتماعی افراد قرار میگیرد و به همین دلیل است که گاوچرانها سنگ «آزادی دینی» به سینه میزنند. این قماش آزادی فی نفسه «نقض آزادی» خواهد بود، همچنانکه «حقوق بشر دینی» نیز نقض آشکار «حقوقانسانی» است. بله دکان آزادیهای دینی چنان داغ و گرم شده بود که بعضیها کتاب آشپزی منتشر میکردند تا به ما طرز طبخ آش رشته را با رعایت «احکام شرع» بیاموزند.
دستور طبخ چنین بود: پیش از پاک کردن و شستن سبزیها چند رکعت نماز آش به جا میآورید، بعد نخود لوبیا را در آب خیس میکنید و پس از قرائت دعای «رفع نفخ شکم» از مفاتیحالجنان به نخودلوبیاها حسابی «فوت» میکنید و ضمن هم زدن دیگ آش «قلهوالله» میخوانید و صلوات میفرستید! وقتی آش حاضر شد، پیش از کشیدن آن در کاسه یا بشقاب گود، اگر چشم نامحرم به ظروف افتاده و یا دست نامحرم به آنها خورده ـ بر اساس فرضیة فروید «ظرف» نماد آلت تناسلی زن است ـ باید از نوامیس اسلام اعادة حیثیت کنید. از اینرو ظروف را با ذکر سورة حمد، هفتبار آب میکشید و دور از چشم نامحرم آش را در آنها ریخته سرمیز یا سر سفره میآورید. متأسفانه برنامة «آشپزی دینی» به همینجا ختم میشد و از آداب و فرائض «خوردن آش» هیچ نمیگفت. مثلاً میتوانستند بگویند پیش از صرف آش لازم است همة «خورندگان» یک نمازجماعت آش برگزار کنند، یا بگویند چه روزهائی خوردن آش مکروه است، یا اصولاً خوردن آش با هویت «ایرانی ـ اسلامی» ما تضادی دارد یا خیر! یا حداقل گوشزد میکردند که اگر دعای کمیل میخوانیم آش را پس از برگزاری مراسم دعا میل کنیم یا پیش از آن! البته با توجه به مبارزات اعضای «نهضت عاظادی» در راه گسترش تقدس و حقارت و ذلت و تعبد و بندگی، از آنجا که مراسم کمیل این گروه منفور را اوباش مهرورزی بر هم زدهاند باید بگوئیم که اینان حتماً باید پیش از مراسم دعا چنین آشی زهرمار کنند تا وقتی همکاران سردار جعفری برای دستگیریشان میآیند کوفت هم نمانده باشد که بخورند!
خبر مرگ «رزا منتظمی» هم در «بیبیسی» منتشر شد. خارج از ابتذال و خشونت و دروغ، سایت حاکمیت انگلستان همیشه خبرمرگ پخش میکند، و از این نظر شباهت فراوانی به صفحة «متوفیات» اطلاعات و کیهان دارد. اینهم بخشی است از «فرهنگ» 17 هزار سالة «نیک گریفین» که به ما ملت حقنه میشود. باری «رزا منتظمی» حداقل اگر کتاب آشپزیشان کشکی بود و هر چه از روی آن درست کردیم، حتی تخممرغ نیمرو افتضاح از آب درآمد، با دستور غذا توضیحالمسائل به خوردمان نمیدادند. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به دغدغة وزارت امورخارجة گاوچرانها برای «دین» که با کد خبر 756577 در حنازرچوبه مورخ 5 آبانماه 1388 تحت عنوان «آمریکا از نبود آزادیهای دینی در تاجیکستان انتقاد کرد» موجود است.
وزارت امورخارجة یانکیها با اشاره به قانون اساسی تاجیکستان که در آن آزادی مذاهب به رسمیت شناخته شده میگوید، مقامات تاجیکستان به دلیل نگرانی از افراطگرائی اسلامی، بیش از هر گروه دیگر به 97 درصد جمعیت مسلمان این کشور سخت میگیرند! و اینجاست که از دلائل واقعی نگرانی وزارت امورخارجة گاوچرانها آگاه میشویم. در تاجیکستان هم حضرات همچنانکه گفتیم «دغدغة اسلام» دارند و آرزوی تبدیل این کشور به طویلة اسلام یک دم راحتشان نمیگذارد. گزارش کذا تلویحاً از تعداد اندک مساجد در تاجیکستان نیز گلایهها دارد و میگوید، 97 درصد جمعیت کشور مسلماناند و در آن گذشته از 259 مسجد جامع، فقط 2980 مسجد برای نمازهای پنجگانه وجود دارد. بله گویا تعداد مساجد کافی نیست! هر چه تعداد مساجد بیشتر شود، از تعداد مدارس کاسته خواهد شد، هر چه تعداد مدارس کمتر شود، تعداد «مدارس اسلامی» افزایش خواهد یافت و بر تعداد جانوران وحشی که دیانتشان عین سیاستشان است افزوده میشود و بازار سرمایهسالاری غرب رونق بیشتری خواهد یافت. تحمیل «سیاست انسداد» جهت تحمیل جنگ بر ملتهای منطقه از اینراه به سادگی آب خوردن میشود. همچنانکه روز 13 آبانماه 1358 در راستای تحقق چنین سیاستی سفارت آمریکا اشغال شد و شیخ مهدی بازرگان و دیگر روسپیهای سیاسی دستنشاندة آمریکا تبدیل شدند به اوپوزیسیون!
آنروز شیخ مهدی هم در ایران حضور نداشت و همة ابلهان باور میکردند که مهدی بازرگان منفور با اشغال سفارت آمریکا مخالف بوده. در صورتیکه چنین نبود. دولت خیابانی بازرگان حدود دو ماه پس از کودتای 22 بهمن 1357، با قطع رابطه با مصر گام نخست را برای اجرای این سیاست استعماری برداشت. روز 30 آوریل 1979، برابر با 10 اردیبهشتماه 1358، دولت شیخ مهدی بازرگان با مصر قطع رابطه کرد، سپس ترور انورسادات به اجرا گذاشته شد. پیشتر در مورد این ترور توضیح دادهایم پس تکرار مکررات نکنیم بهتر است. بله دو هفته پس از استعفای کریم سنجابی از پست وزارت امورخارجه، حکومت اسلامی با مصر قطع رابطه کرد. هنوز قصة خالد اسلامبولی در آبدارخانة سازمان سیا نوشته نشده بود ولی سیاست استعمار همچنانکه همواره در این وبلاگ تکرار کردهایم «تداوم» دارد. اشغال سفارت آمریکا در تهران تداوم سیاست آمریکا در کل منطقه بود.
این سیاست پس از ایران در کشور مصر با ترور انور سادات اعمال شد. هدف از این سیاست تبدیل همزمان دو حکومت دستنشاندة آمریکا یعنی اسرائیل و حکومت اسلامی به قدرت منطقهای بود. حتی پس از فروپاشی اتحادشوروی در راستای چنین هدف مقدسی لازم آمد تمام کشورهای منطقه از جمله عراق و سوریه به «حکومت اسلامی» تبدیل شوند تا در مرحلة آخر در کشور مصر نیز «اخوانالمسلمین»، سگهایهار انگلستان حکومت اسلامی به راه اندازند و «جهان اسلام» ضمن جنگ زرگری با اسرائیل بتواند روسیه را محاصره و تهدید کند. اما جنگ 33 روزة لبنان و سپس جنگ سه روزة قفقاز این رویاهای طلائی را به کابوس تبدیل کرد. سازمان ناتو محور استراتژیک «تفلیس، تهران، آنکارا، تلآویو» را از دست داد. در نتیجه امروز سه پایة اصلی طالبانپروری یعنی جمکران، اسرائیل و پاکستان به لرزه درآمده و ایالات متحد با یک دست اسرائیل و با دست دیگر ترکیه را محکم چسبیده تا تکیهگاهی باشد برای پاکستان و حکومت اسلامی!
هدف گاوچرانها چیست؟ بازگشت به گذشته! به عبارت دیگر برقراری رابطه بین مصر و حکومت اسلامی، خروج از دوران شیرین رابطة پنهان و استقرار روابط رسمی با حکومت اسلامی. روشنتر بگوئیم حکومت اسلامی در حال بازگشت به دوران طلائی دولت خیابانی مهدی بازرگان است. آنروزهای خوب که کشتار کردها، بلوچها و ترکمنها و به ویژه ایرانیان ساکن خوزستان توسط چمرانها میبایست در پس پردة هیاهوی «مردم» پنهان بماند، و نماند! هر چند «مردم» کذا خیابانهای تهران را هر روز «به نام خدا» و به نام «خلقهای ستمدیده» و مزخرفاتی از این دست اشغال کردند. بله دکتر چمران وزیر دفاع شیخ مهدی منفور، نه تنها کارت سبز اقامت در ینگه دنیا که کارتسفید جنایت در ایران را از دستهای مقدس آمریکا دریافت کرده بود و در راه خدمت به ارباب از هیچ جنایتی فروگذار نکرد. از جمله افتخارات این «مجاهد شهید» صدور مجوز تجاوز به زنان کرد بود.
چمران از اوباشالله عضو «انجمن اسلامی» دانشگاه به شمار میرفت که پس از گذراندن سلسله مراتب مزدوری در دولت «نه شرقی، نه غربی، جنگلی» جایگاه مناسبی یافت و خوشبختانه هیچکس نمیتواند به ایشان «اتهام» تحصیل در روسیه وارد کند. چمران محصول سیاست استعمار و دست پروردة استعمار غرب بود، و در راه خدمت به استعمار هم جان باخت. اما همین وزیر قدرقدرت دفاع، آنهم در دولت تازهنفس و کودتائی که در رسانههای غرب «دولت انقلاب» خوانده میشد، برای یک مأمور دونپایة ساواک از هیچ هم کمتر بود! یک خاطرة شخصی نقل کنیم تا مشخص شود در کشور ایران چه کسانی واقعاً تصمیم میگیرند.
به محض اینکه انقلاب ضدامپریالیستی گروه برژینسکی پیروز شد، و تظاهرات 8 مارس ماهیت حکومت و آیات عظام «مترقی» همچون طالقانی را هم مشخص کرد، شور و هیجان بعضیها فرونشست و به فکر مسافرت افتادند، تا «نوروزی» بدون آخوند بگذرانند. کجا برویم کجا نرویم، پس از استخاره و کسب تکلیف از مراجع تقلید و آیات عظام «مترقی» قرار شد سری به مسکو بزنند. «تور روسیه» گذاشته بودند و خلاصه همة کارها انجام شد و همة مسافران محترم سوار هواپیما شدند که ناگهان جبرئیل بر شیخ مهدی نازل شد و «حکومت خیابانی» تغییر عقیده داد! همة مسافران را به «دستور دکتر چمران» از هواپیما پیاده کرده گفتند مسافرت به شوروی ممنوع!
اما چندی بعد همین دکتر چمران برای «گارنیک»، یکی از آشنایان ما «اجازة رسمی» صادر کردند که برای دیدار مادرش به ارمنستان برود. دوباره همة کارها انجام شد، کنسول شوروی هم ویزای ورود را صادر کرد. روزی که گارنیک بیچاره به فرودگاه مهرآباد رفت، گفتند نمیشود! گارنیک خوشخیال هم دستخط کذا با امضای چمران و مهر نخستوزیری را از جیبش در آورده گفت، شخص دکتر چمران اجازة رسمی داده! مأمور فرودگاه هم به او میگوید، «چمران کیه که اجازه بده!» در نتیجه گارنیک ناچار شد از ایران به سوریه رفته از کنسولگری شوروی در شهر حلب ویزای ورود بگیرد البته بدون اینکه روی پاسپورتاش مهر بزنند. چرا که مسافرت به شوروی ممنوع بود و این ممنوعیت از سوی دولتهای دیگری بر اتباع ایرانی اعمال میشد! در فرودگاه مهرآباد مسافران را به دستور فرضی «دکترچمران» از هواپیما پیاده کردند، ولی علیرغم دستور کتبی ایشان، مسافرت به خاک شوروی همچنان ممنوع بود! بگذریم و بازگردیم به پروپاگاند فراخوان برای شرکت در مراسم گوسالهپسند 13 آبانماه که بر حسب «هویت» مخاطب زبان ویژة خود را انتخاب میکند. پروپاگاند «فراخوان به تظاهرات» گاه مستقیم و آمرانه است، گاه واژگونه و برخی اوقات تهدیدآمیز!
بیحکمتی نرفت از این دست، آنچه رفت
بیهمتی به درازا نمیکشد
در بوته گر چه مرا سخت آزمودهاند
و نیش مار مرا آزموده است
منهم به سهم خویش،
بس آزمودهام،
در سایت اربابان حکومت اسلامی زبان فراخوان، «زبان قدرت» است! سردار جعفری در رادیوفردا و دیگر رادیوهمبونهها میفرمایند، «مجوز بگیرید تا از حمایت نیروهای انتظامی برخوردار شوید!» به عبارت دیگر ایشان میفرمایند، بیائید، مجوز میدهیم هوایتان را هم داریم چرا که هوا «پس» است و به سیاهیلشکر نیازمندیم. در سایتهای مستقل، «فراخوان» کذا، به زبان چاقوکشهای طاعون سبز و نفسکشطلبی بیان میشود. اوباشالله یک صدا فریاد برمیآورند، برای شرکت در تظاهرات حکومت که نباید مجوز بگیریم! البته «لاتالله» فراموش میکند که روز کذا ظاهراً برای «مخالفت» با دولت به عربدهجوئی در خیابان خواهد پرداخت و ظاهراً دولت مخالفنمایان را به این تظاهرات دعوت نکرده. اما از همه جالبتر «زبان حکومت» است که در حنازرچوبه به گوش میرسد. این زبان بازتاب «ارتباط حکومت» است با «ملت ایران»، یعنی ارتباط واژگون و تهدیدآمیز «پدر» مزور با «فرزند لجباز!» این «تهدید» به نقل از یکی از سرداران به نام «جوکار» منتشر شده. ایشان تهدید کردهاند، «دست قطع» میفرمایند. در واقع سردار جوکار به صورت «غیرمستقیم» کارت دعوت برای اوباش صادر میکنند تا در تظاهرات 13 آبانماه حضور به هم رسانند!
هیچ آزموده ریسمان سپید و سیاه را
هرگز بجای مار نخواهد گرفت،
این تهمت است
این تهمتی بزرگ است به مار
ای انفجار!
نحوة برخورد «پدرپلید» با «کودک لجباز» چگونه است؟ تهدید واژگون. برای اینکه کودک لجباز را به کاری وادار کنند، او را با تهدید از انجام آن منع میکنند و نتیجة مطلوب به دست میآید. روشنتر بگوئیم «قطبنمای بصیرت» را به دستش میدهند تا او هم از الگوی ارتباط ایالات متحد با «امام خمینی» پیروی کند. امام «روشن ضمیر» هم منتظر بودند ببینند آمریکا چه میگوید تا ایشان عکس آنرا انجام دهند و سیلی محکمی به امپریاس بزنند! آمریکا هم میگفت رعایت حقوقبشر و دمکراسی! امام هم میفرمودند قلم ها را بشکنید، محاربان را بکشید، همه را خفه کنید و ... امروز هم سردار سرتیپ «محمد صالح جوکار» به شیوة امام دجالشان متوسل شدهاند و برای روز 13 آبانماه هشدار میدهند، البته از سوی دانشآموزان بسیج:
«تدابیر امنیتی [...] اندیشیده شده [...] دانش آموزان در روز 13 آبان دستی را که بخواهد علیه نظام باشد، خواهند برید[...] هر کس که بخواهد اقدامات انحرافی انجام دهد در این روز کاری از پیش نخواهد برد [...]»
خلاصه روز 13 آبان ملت ایران مواظب دستاش باشد. این سخنان گوساله فریب با کد 756383 در حنازرچوبه، مورخ 5 آبانماه 1388 انتشار یافته. سردار جوکار در واقع نفسکش میطلبند و اراذل طاعون سبز را برای رویاروئی و درگیری به خیابان دعوت میفرمایند تا بازار «خطامام» رونق گیرد. اتفاقاً اوباشالله طاعون سبز نیز دقیقاً با همین هدف قصد راهپیمائی دارند. میبینیم که حکومت اسلامی در تمامیت خود خواهان بازگشت به دوران امام «روشن ضمیر» موسوی است:
«عدهای فریبخورده [...] میخواهند از [فضای 13 آبانماه] برای جنگ روانی با نظام استفاده کنند[...] اگر این عده بخواهند در عرصههای ارزشی [...] سیسال گذشته انحراف ایجاد کنند، مردم با مشتانی گره کرده [مشتهای گره کرده] و بصیرتی که مورد نظر رهبر انقلاب است، توطئهها را خنثی خواهند کرد[...]»
میبینم که سردار جوکار «قطبنمای بصیرت» اهدائی عموسام به رهبر کبیر را که اینک به دست رهبرفرزانه افتاده خوب میشناسد! ایشان در حنازرچوبه از هارت و پورت فروگذار نکرده، از وجود محترمشان فراوان مایه گذاشته، و با «مشتانی گره کرده» و «بصیرت» مطلوب رهبری برای یک «انقلاب» دیگر در این روز خجسته خیز «مقدس» برداشتهاند. حضور محترمشان بگوئیم وقتی ارباب سینهخیز میرود، نوکر نمیتواند جستوخیز کند. اگر نظر ما را بخواهید نام سردار را اصلاً اشتباهی «جوکار» نوشتهاند، ایشان همچون دیگر صاحبمنصبان حکومت آبمنگلها در واقع «جوخوار»، گوشدراز و نوکر استعمارند. باید نام سرود وارفتة «آفتابکاران» را هم که برای میرحسین و «بانوی اول» سرقت کردهاید، «آفتابه داران» میگذاشتید.
عدهای [...] میخواهند از فضای 13 آبانماه برای جنگ روانی با ملت ایران استفاده کنند[...] اگر این عده قصد تکرار نمایش روحوضی 30 سال گذشته را دارند، کور خواندهاند، سمساری13 آبان از تاریخ اول اکتبر 2009 رسماً اعلام ورشکستگی کرده!
بن بست از دو سو
آری همیشه کوچة بنبست راکد است.
(نصرت رحمانی)
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت