سه‌شنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۷



سیندرلا در سیسیل!

...
از خوانندگان گرامی این وبلاگ که در مورد تاریخ مقالة جوزف ستیگلیتز تذکر داده‌اند، بی‌نهایت سپاسگزارم. اما مقالة ستیگلیتز تحت عنوان «کاپیتالیست فولز» در سایت «ونیتی فیر»، مورخ ژانویة 2009 روی شبکة اینترنت موجود است.

وقتی منوچهر متکی درس نزاکت بدهد، جرج بوش هم دمکراسی را برایمان تعریف خواهد کرد! وزیر امورخارجة گورکن‌ها فرموده‌اند که، بی‌نزاکتی دیگران را با «نزاکت» پاسخ می‌دهند! و بی‌نزاکتی دیگران، همان سخنرانی نیکولا سرکوزی در کاخ الیزه ‌و «نزاکت» جمکرانیان نیز عدم شرکت در کنفرانس پاریس به منظور کارسازی برای ارباب است! ولی این وزیر امورخارجة شیرین زبان چاه جمکران که «نزاکت» شناس بودند و تاکنون «تقیه» کردند، تا چشم بد از نزاکت‌شان به دور باشد، آیا می‌توانند توضیح دهند، چرا در برابر ملت بی‌دفاع ایران اینچنین وحشی‌گری و وقاحت به خرج می‌دهند؟ مسلماً خیر! ولی ما می‌دانیم که «نزاکت» مقامات حکومت جمکران در برابر اربابان، بر مثل معروف «گدا گر تواضع کند خوی اوست» تکیه دارد. فعلة فاشیسم هر کجا که باشند، به دلیل زورپرستی، همواره در برابر زورمندان مؤدب و مطیع و در برابر ضعفا قلدر و عربده‌جو خواهند بود. خاطرة شیرین «نزاکت» امام سیزدهم و خلف‌شان، زمانیکه با نزاکت تمام توی دهن این و آن می‌زدند، قلم می‌شکستند، خصوصاً آن زمان که «راه قدس از کربلا می‌گذشت»، و ... هرگز از یادها زدوده نخواهد شد. در نتیجه، بیشترین نزاکتی که منوچهر متکی و دیگر مقامات حکومت توحش می‌توانند به خرج دهند، این است که سکوت اختیار کنند، تا ما هم نزاکت به خرج داده نگوئیم عملة سازمان سیا بهتر است خفقان بگیرند! حال بپردازیم به دمکراسی، ویراست پنتاگون!

روز یکشنبه 14 دسامبر 2008 جرج بوش و نوری‌المالکی، نخست وزیر عراق در یک نشست خبری شرکت کردند و یکی از خبرنگاران حاضر در نشست کذا از جای خود برخاستند و یک لنگه کفش به سوی جرج بوش پرتاب کردند، جرج بوش جاخالی داد، سپس ایشان لنگه کفش دوم را به سوی بوش پرتاب کردند و بعد گویا ایشان را از محل کنفرانس بیرون بردند. این عمل قهرمانانه را خبرنگار عراقی به نام مردم عراق انجام دادند! سپس جرج بوش در مورد واکنش خبرنگار مذکور چنین فرمود «هیچ مهم نیست! اصلاً دمکراسی همین است که هر کس هر چه دل تنگش می‌خواهد بگوید!» و سرانجام مشخص شد آنچه جرج بوش و کارفرمایان‌اش به عنوان دمکراسی برای عراق و دیگر کشورهای مسلمان‌نشین منطقه به رسمیت می‌شناسند با پرتاب یک جفت کفش تحقق خواهد یافت. بله، دمکراسی ‌اهدائی ایالات متحد همان است که سه دهة پیش با تخلیة خمینی در فرودگاه مهرآباد تحقق یافت: لات‌بازی، بی‌نظمی و ابتذال.

خبرنگار مذکور که معلوم نیست چرا برای ابراز احساسات میهن دوستانة خود پنج سال دندان روی جگر گذاشته، بجای پرتاب کفش می‌توانست مثل آدمیزاد با جرج بوش برخورد کرده، حرکت فیزیکی را به کلام تبدیل کند. چرا که ایشان به عنوان «خبرنگار» در جلسة کذا حضور داشتند، نه به عنوان پاسدار و بسیجی و دانشجوی تحکیم و بوزینة کفن پوش. ولی خوب اگر خبرنگار در جهان سوم رفتار متعارف یک خبرنگار را داشته باشد، و اصولاً اگر هر کس در چارچوب حرفه و موقعیت اجتماعی خود رفتار کند، «نظم» برقرار می‌شود. و آنوقت است که برای جهان اول و دوم اشکال پیش می‌آید. چون در مناطق چپاول غرب، به ویژه در کشور ایران، اگر نظم استقرار یابد گسترش دامنة چپاول امکانپذیر نخواهد بود. به همین دلیل است که کلنل آیرون‌ساید و اخلاف‌شان اینچنین شیفتة دین، و به ویژه دلباختة مکتب سرخ تشیع و قیام خونین کربلا و اخیراً فریفتة «جنبش دانشجوئی» شده‌اند، چون حوزة جادوئی مذکور بکلی با «منطق» و «عقل سلیم» بیگانه است.

دلیل حضور و سخنرانی علی خامنه‌ای، محمد خاتمی و دیگر فعلة فاشیسم در دانشگاه این است که دانشجو را از چارچوب جایگاه واقعی خود به بیرون پرتاب کرده، و در جایگاه متخصص امور سیاسی و اجتماعی قرار دهند تا بتوانند دانشجو را به ابزار اعمال سیاست استعمار و دانشگاه را به طویله تبدیل کنند. و به راستی که نعلین‌ها به ویژه محمدخاتمی در چنین مأموریت مهمی توفیق کامل یافته‌اند.

خاتمی که یکبار در سازمان دادن به کودتا از طریق ایجاد آشوب در دانشگاه حنایش بی‌رنگ ماند، هنوز کاملاً از «جنبش دانشجوئی» ناامید نشده و تلاش دارد زمینة براندازی را در دانشگاه به هر ترتیب که می‌تواند فراهم آورد. نوچة آخوند بهشتی، ضمن تشویق دانشجویان به پوپولیسم و عوامگرائی، خواهان مرجعیت دینی و مدنی اینان شده، می‌گوید وظیفة دانشجو هم‌زبانی با جامعه و ایستادن در برابر خودکامگی است. به عبارت دیگر دانشجو هم می‌باید عوام‌گرا باشد و با جامعه هم‌زبانی کند، و هم «خودکامگی» را بشناسد و طرد نماید! می‌بینیم که در قاموس خاتمی دانشجو روشنفکر و متفکر نیست، هیچ اصولی هم ندارد، عین گوسفند در گلة «اکثریت» می‌دود، و نقشی ایفا می‌کند که از قماش آخوند و توده‌ای می‌توان انتظار داشت:

«جنبش دانشجوئی اگر روشن و واقع بین باشد می‌تواند تا حدود زیادی نقش این مرجعیت را داشته باشد [...] باید بتواند همزبان با جامعه، شرایط زمانی و مکانی [زمان و مکان] را درک کند و نیازهای جامعه را دریابد و شعارهای خود را مطابق با آن نیازها بدهد[...]»

ولی همین جنبش کذا که می‌باید مانند نعلین‌ها همواره نان را به نرخ روز بخورد و هر روز به رنگی درآید و همواره در کنار مردم هم باشد، در یک مورد خاص باید رفتار دیگری پیشه کند و مردم و جامعه و غیره، همه را به دست فراموشی بسپارد، و آنهم پایبندی به شعارها و معیارهای «اصیل» انقلاب است! علی خامنه‌ای نیز مهملات مشابهی بر زبان رانده و از دانشجویان خواسته از دستاوردهای «انقلاب» دفاع کنند. البته «انقلاب» کذا همان کودتای سازمان ناتو در ایران است که پیرامون آن یک اجماع بی‌سابقة جهانی ایجاد شده و هیچیک از روشنفکران صاحب‌نام غرب هم به خود اجازه نداده که پس از سه دهه دل روضه‌خوان‌ها را بشکند، و نگاهی هر چند گذرا به سرنگونی سلطنت در ایران، اشغال سفارت آمریکا، جنگ با عراق و استقرار حکومت اسلامی در افغانستان و عراق تحت نظارت ارتش ناتو داشته باشد!

بله شاهدیم که اگر مورخ صاحب‌نامی چون «هاوارد زین»، تهاجم نظامی به عراق و افغانستان را نادیده نگرفته، یا نوآم چامسکی، که به عنوان روشنفکر مدافع حقوق بشر در جهان شناخته شده، هرگز وقوع «انقلاب» را در ایران حتی به صورت تلویحی مورد «تردید» قرار نداده‌اند! می‌باید این سئوال را مطرح کرد که چرا همه در برابر یک رخداد تاریخی که سرنوشت کل منطقه را رقم زده، اینچنین سکوت کرده‌اند؟ این سکوت نشانة اهمیت استراتژیک ایران و نقش کلیدی کشور ما است! و اینجاست که راه ما به عنوان ایرانی از روشنفکران غرب جدا می‌شود. سکوتی که در سطح جهان بر واقعة 22 بهمن حاکم شده، در واقع «فرار از واقعیت» است. درست مانند سکوتی که به دلیل «ترس» از سوی «ضمیر ناخودآگاه» به طور ناگهانی بر فرد حاکم‌ می‌شود تا ضمیر خودآگاه را از تکلم یا «حرکت منطقی» به سوی آینده باز دارد.

این همان سکوتی است که هنگام آشوب‌های سال 1978 بر رادیو مسکو حاکم شده بود. اتحاد جماهیر شوروی بهای گزافی برای سکوت خود در برابر کودتای ننگین 22 بهمن پرداخت، تروریست‌های اسلامی مسکو را نیز هدف عملیات خرابکارانة خود قرار دادند. و اگر سکوت اتحادشوروی چنین بازتابی داشت، مسلم بدانیم که دیگران نیز پیامد سکوت خود را متحمل خواهند شد.

به گزارش فیگارو، مورخ 16 دسامبر 2008، امروز، حدود یکصد تن از روسا و اعضای مافیای سیسیل دستگیر شدند. یادآور شویم که مافیای سیسیل ریشة مافیای ایالات متحد است که در حاکمیت آمریکا حضور مستقیم دارد. و عملیات امروز پلیس ایتالیا در واقع تیشه بر ریشة بخشی از حاکمیت ایالات متحد زد. این عملیات وسیع با دستگیری «مادوف» و کلاهبرداری 50 میلیارد دلاری در وال‌ستریت مسلماً مرتبط است، البته در ارتباطی منطقی‌تر از پرتاب کفش با دمکراسی، ویراست پنتاگون!

پری افسانه‌ای به «سیندرلا» گفته بود پیش از ساعت دوازده شب میهمانی شاهزاده را ترک کند تا کالسکه‌اش به کدو تنبل تبدیل نشود. سیندرلا حین رقص با شاهزاده به ناچار شتابان کاخ را ترک می‌گوید و ضمن دویدن یک لنگه از کفش‌های بلورین‌اش برجای می‌ماند. خادمان شاهزاده با همین کفش بلورین موفق به یافتن سیندرلا می‌شوند و او را برای ازدواج با شاهزاده به کاخ می‌برند. جرج بوش هم در حرکت موهن خبرنگار عراقی و آن یک جفت کفش بدهیبت دمکراسی مطلوب خود را یافت. و چیزی نگذشت که پلیس ایتالیا با همین کفش‌ها چندین سیندرلا را در سیسیل دستگیر کرد.


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی دی‌اف ـ اسپیس

...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت