اشتباه اقتصادی!
...
برندة نوبل اقتصاد در سال 2001، و مشاور اقتصادی بیل کلینتون، «جوزف ستیگلیتز»، اکتشافات عجیبی کردهاند! ایشان که از جارچیهای «نئوکینزیانیسم» به شمار میروند همزمان با بوزینههای جمکران کشف فرمودهاند که سیاست اقتصادی «نئولیبرال» آمریکا شکست خورده! البته این پروفسور والامقام ابتدا باید بگویند در چه دورهای «اقتصاد لیبرال» بر آمریکا حاکم بوده، که اکنون نوع «نئو»لیبرالاش به گفتة ایشان شکست خورده است؟ آنچه در زمینة اقتصاد طی «جنگ سرد» و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بر«جهان آزاد» و به ویژه در ایالات متحد حاکم بوده هیچ ارتباطی با لیبرالیسم اقتصادی نداشته و ندارد.
ایالات متحد طی سالیان دراز با پرداخت یارانه و تحمیل تعرفه به کالاهای وارداتی از رقابت آزاد ممانعت کرده تا صنایع و تولیدات استراتژیک خود را تحت حمایت قرار دهد. پیشتر با تکیه بر آثار گالبرایت و مصاحبههای نوآم چامسکی، که برخلاف حضرت ستیگلیتز، جارچی محفل فاشیسم بینالملل نبودهاند، به این نکته اشارهکردهایم که اقتصاد آمریکا و متحداناش در واقع «اقتصاد جنگ» است؛ از جنگ تغذیه میکند و هر چه دامنة جنگ و بحران در جهان گسترش یابد اقتصاد آمریکا هم تقویت میشود.
فکر نکنیم که «کشف و الهام» فقط به نعلین و چلیپا یا ستارة داوود دست میدهد، ابداً! مهمترین کشف و الهامات در آستین برندگان خوشبخت نوبل است. و اینبار برخلاف انتظار منظور شیرین عبادی نیست! سخن از برندة نوبل اقتصاد، «جوزف ستیگلیتز» معروف، مشاور بیل کلینتون است که در سال 2001 مفتخر به دریافت نوبل اقتصاد شدهاند! «جوزف ستیگلیتز» در زمرة کسانی است که در گهواره، ستارة بخت و اقبال را از دستان پرمهر پریان دریافت داشته، و از بدو تولد در سال 1943 زندگی بر روی نه چندان ماهاشان پیوسته لبخند زده. ایشان شهرت خود را مدیون انتقاد شدیدی هستند که پس از ترک بانک جهانی در سال 2000 از این مؤسسه و صندوق جهانی پول به عمل آوردند، و یکسال بعد از سوی محفل نوبل جایزة کذا را البته به اتفاق دو نفر دیگر از همکاران خود دریافت داشتند.
به جوزف کوچولوی ما، در سن 24 سالگی یک دکتری از «ام.آی. تی» اهداء میشود، سپس پریان «بورس فولبرایت» برایشان درست میکنند تا این نابغة بزرگ در کمبریج هم به تحقیقات خود ادامه دهند. و سه سال بعد ستیگلیتز 27 ساله در جایگاه «پروفسور» پای به دانشگاه «ییل» میگذارند. دو سال بعد، جوزف به شرکت «اکونومتری»، معروف به معبد خدایان اقتصاد پای گذاشته، و درهای پیروزی و موفقیت یکی پس از دیگری بر روی ایشان گشوده میشود. سپس پاپ راحل، ستیگلیتز را در «آکادمی پونتیفیکال علوم اجتماعی» به مقام پروفسور منصوب میفرماید، و ایشان از «ییل» به «ام.آی. تی»، «ستانفورد»، «آکسفورد» و «پرینستون» و از این ازدواج به آن ازدواج میروند! ستیگلیتز، برای سومین بار در سال 2004 با «آنیا شیفمن» پروفسور روزنامهنگاری در مدرسة بینالمللی وابسته به دانشگاه کلمبیا ازدواج میکند و در سال 2008 نیز از سوی سرکوزی، رئیس جمهور فرانسه مأموریت تحقیق و تفکر در باب رشد اقتصاد فرانسه به ایشان محول میشود!
و اما ستیگلیتز از سال 1995 به مدت دو سال مشاور اقتصادی کلینتون و پس از آن به مدت سه سال ریاست گروه اقتصاد بانک جهانی را نیز برعهده داشته، و گویا در آن زمان همه چیز به خوبی پیش میرفت! چرا که علیرغم صف طویل کارگران آمریکا در برابر مراکز توزیع کمکهای رایگان غذائی، اقتصاد «نئولیبرال» آنروزها هنوز شکست نخورده بود! میدانیم که شاخص بازار بورس سیر صعودی طی میکرد، خلاصه حال اربابان خوب بود. ولی ستیگلیتز اخیراً متوجه شده که در دوران ریاست جمهوری ریگان، کلینتون و بوش پنج اشتباه اساسی پیش آمده که بحران اقتصادی ریشه در این اشتباهات دارد. و نخستین اشتباه بزرگ نیز به زعم ایشان عبارت است از برکناری پل ولکر، رئیس بانک مرکزی در سال 1987! فکر نمیکنم نیازی به توضیح بیشتر باشد! جناب ستیگلیتز، مانند همة نورچشمیهای محفل نوبل و واتیکان مهمل میگویند تا تبلیغات محفل خاصی را که از قضای روزگار به دلیل «گله پروری» و «قهرمان پرستی» مخالف سرسخت لیبرالیسم «سیاسی ـ اقتصادی» نیز به شمار میرود، به خورد مردم بدهد.
بنابراین از بررسی چهار اشتباه دیگر که این نابغة بزرگ اقتصاد «نان به نرخ روز» به آن اشاره کرده بگذریم، چرا که در هر حال کل مطلب در سایت نعلین پرست «اخبار روز»، مورخ 14 دسامبر 2008 تحت عنوان غلطانداز «ابلهان سرمایه سالار» موجود است. مترجم مقالة سرشار از نبوغ ستیگلیتز، جناب «احمد آل حسین»، در مقدمة مطلب سه دولت ریگان، کلینتون و بوش را با سه دولت رفسنجانی خاتمی و احمدی نژاد در ترادف قرارداده ادعا کردهاند که سیاست اقتصادی نوکران آمریکا در جمکران «نولیبرالیسم ایرانیـ اسلامی» است!
بله این لیبرالیسم هم مانند دیگر نظریههای «انسانمحور» میباید از صحنة روزگار محو شود. پیشتر در بارة چارچوب فلسفی لیبرالیسم اقتصادی مفصل توضیح دادهایم. میدانیم که لیبرالیسم فلسفی نیز بر «فردیات» استوار است و به همین دلیل با جمعگرائی، تودهپروری و گلهداری در تضاد قرار میگیرد و از این جهت امثال ستیگلیتز، و بوزینههای جمکران پس از بروز بحران اقتصادی فریاد «شکست لیبرالیسم» سر دادهاند. تو گوئی بحران کذا نشانة «پیروزی اسلام» است! در حالیکه بحران اقتصادی به این دلیل بروز کرده که پنتاگون و گوسفنداناش در سازمان ناتو از جنگ افروزی عاجز ماندهاند و باید اقتصاد «جنگ سرد» را که بر جنگهای استعماری تکیه داشت به «اقتصاد صلح» تبدیل کنند.
به عبارت دیگر صدها میلیارد دلاری که هر سال برای جنگ افروزی و ایجاد آشوب در اختیار پنتاگون قرار میگرفت باید صرف «تأمین امنیت» جهانی شود. در غیراینصورت «عدمامنیت» گریبان ایالات متحد را نیز خواهد گرفت. این است ریشة بحرانی که جوزف ستیگلیتز نمیتواند و نمیخواهد ببیند. افرادی از قبیل ستیگلیتز وظیفه دارند ضمن تأکید بر وجود یک «اقتصاد لیبرال» فرضی در ایالات متحد، با مهمل بافی بحران اقتصادی را به گردن رؤسای بانک مرکزی، از جمله گرینسپن بیاندازند، و نظر جهانیان را از چرخش وسیعی که شیوة تولید «جنگسرد» در برابر خود دارد منحرف کرده، مشکل را متوجة سیستم حسابداری و غیره کنند! اینان از این مفر، به خیال خود خواهند توانست، نظام حاکم بر ایالات متحد را که از طریق «دخالت پنهان» دولت در اقتصاد دهههاست پا بر جا مانده، «لیبرالیسم» بخوانند، و با در نظر گرفتن اوضاع خراب اقتصادی در غرب، اینبار از دخالت «علنی» دولت در امور اقتصادی، دخالتی که فقط برای کمک به صاحبان صنایع صورت میگیرد، تحت عنوان «اقتصاد نوین» دفاع جانانه به عمل آورند:
«حقیقت این است که میتوان همة این اشتباهات را به یک توهم بزرگ مربوط دانست [این اشتباهات ناشی از] ایمان به خود تنظیمی بازار آزاد و[کاهش نقش دولت است] [...] بالاخره آلن گرینسپن [...] اقرار کرد که [...] پذیرش این فلسفة اقتصادی معیوب [نولیبرالیسم آزادسازی اقتصاد] توسط آمریکا[...] کار را [به اینجا] رساند.»
آقای «آل حسین» مطلب فوق را از مجلة «ونیتی فیر» مورخ ژانویة 2009 ترجمه کردهاند. ولی واقعیت این است که در آمریکا هرگز لیبرالیسم اقتصادی حاکم نبوده. بهتر است جوزف ستیگلیتز و شرکاء از این توهم بزرگ به درآیند، که میتوان بازهم ملتهای جهان را بر سر این «آبقناتهای» دستساز، تشنهلب به دنبال نخودسیاه فرستاد. برای اطلاع اقتصاددان بزرگ ایالات متحد میباید بگوئیم که، روسای بانک مرکزی آمریکا هیچوقت خودمختار نبوده و نیستند، و در تصمیماتشان تا هم امروز، مانند روسای جمهور این کشور همواره تابع سیاستهای اقتصاد «جنگسرد» بودهاند که توسط پنتاگون بر اینان دیکته شده.
ایالات متحد طی سالیان دراز با پرداخت یارانه و تحمیل تعرفه به کالاهای وارداتی از رقابت آزاد ممانعت کرده تا صنایع و تولیدات استراتژیک خود را تحت حمایت قرار دهد. پیشتر با تکیه بر آثار گالبرایت و مصاحبههای نوآم چامسکی، که برخلاف حضرت ستیگلیتز، جارچی محفل فاشیسم بینالملل نبودهاند، به این نکته اشارهکردهایم که اقتصاد آمریکا و متحداناش در واقع «اقتصاد جنگ» است؛ از جنگ تغذیه میکند و هر چه دامنة جنگ و بحران در جهان گسترش یابد اقتصاد آمریکا هم تقویت میشود.
فکر نکنیم که «کشف و الهام» فقط به نعلین و چلیپا یا ستارة داوود دست میدهد، ابداً! مهمترین کشف و الهامات در آستین برندگان خوشبخت نوبل است. و اینبار برخلاف انتظار منظور شیرین عبادی نیست! سخن از برندة نوبل اقتصاد، «جوزف ستیگلیتز» معروف، مشاور بیل کلینتون است که در سال 2001 مفتخر به دریافت نوبل اقتصاد شدهاند! «جوزف ستیگلیتز» در زمرة کسانی است که در گهواره، ستارة بخت و اقبال را از دستان پرمهر پریان دریافت داشته، و از بدو تولد در سال 1943 زندگی بر روی نه چندان ماهاشان پیوسته لبخند زده. ایشان شهرت خود را مدیون انتقاد شدیدی هستند که پس از ترک بانک جهانی در سال 2000 از این مؤسسه و صندوق جهانی پول به عمل آوردند، و یکسال بعد از سوی محفل نوبل جایزة کذا را البته به اتفاق دو نفر دیگر از همکاران خود دریافت داشتند.
به جوزف کوچولوی ما، در سن 24 سالگی یک دکتری از «ام.آی. تی» اهداء میشود، سپس پریان «بورس فولبرایت» برایشان درست میکنند تا این نابغة بزرگ در کمبریج هم به تحقیقات خود ادامه دهند. و سه سال بعد ستیگلیتز 27 ساله در جایگاه «پروفسور» پای به دانشگاه «ییل» میگذارند. دو سال بعد، جوزف به شرکت «اکونومتری»، معروف به معبد خدایان اقتصاد پای گذاشته، و درهای پیروزی و موفقیت یکی پس از دیگری بر روی ایشان گشوده میشود. سپس پاپ راحل، ستیگلیتز را در «آکادمی پونتیفیکال علوم اجتماعی» به مقام پروفسور منصوب میفرماید، و ایشان از «ییل» به «ام.آی. تی»، «ستانفورد»، «آکسفورد» و «پرینستون» و از این ازدواج به آن ازدواج میروند! ستیگلیتز، برای سومین بار در سال 2004 با «آنیا شیفمن» پروفسور روزنامهنگاری در مدرسة بینالمللی وابسته به دانشگاه کلمبیا ازدواج میکند و در سال 2008 نیز از سوی سرکوزی، رئیس جمهور فرانسه مأموریت تحقیق و تفکر در باب رشد اقتصاد فرانسه به ایشان محول میشود!
و اما ستیگلیتز از سال 1995 به مدت دو سال مشاور اقتصادی کلینتون و پس از آن به مدت سه سال ریاست گروه اقتصاد بانک جهانی را نیز برعهده داشته، و گویا در آن زمان همه چیز به خوبی پیش میرفت! چرا که علیرغم صف طویل کارگران آمریکا در برابر مراکز توزیع کمکهای رایگان غذائی، اقتصاد «نئولیبرال» آنروزها هنوز شکست نخورده بود! میدانیم که شاخص بازار بورس سیر صعودی طی میکرد، خلاصه حال اربابان خوب بود. ولی ستیگلیتز اخیراً متوجه شده که در دوران ریاست جمهوری ریگان، کلینتون و بوش پنج اشتباه اساسی پیش آمده که بحران اقتصادی ریشه در این اشتباهات دارد. و نخستین اشتباه بزرگ نیز به زعم ایشان عبارت است از برکناری پل ولکر، رئیس بانک مرکزی در سال 1987! فکر نمیکنم نیازی به توضیح بیشتر باشد! جناب ستیگلیتز، مانند همة نورچشمیهای محفل نوبل و واتیکان مهمل میگویند تا تبلیغات محفل خاصی را که از قضای روزگار به دلیل «گله پروری» و «قهرمان پرستی» مخالف سرسخت لیبرالیسم «سیاسی ـ اقتصادی» نیز به شمار میرود، به خورد مردم بدهد.
بنابراین از بررسی چهار اشتباه دیگر که این نابغة بزرگ اقتصاد «نان به نرخ روز» به آن اشاره کرده بگذریم، چرا که در هر حال کل مطلب در سایت نعلین پرست «اخبار روز»، مورخ 14 دسامبر 2008 تحت عنوان غلطانداز «ابلهان سرمایه سالار» موجود است. مترجم مقالة سرشار از نبوغ ستیگلیتز، جناب «احمد آل حسین»، در مقدمة مطلب سه دولت ریگان، کلینتون و بوش را با سه دولت رفسنجانی خاتمی و احمدی نژاد در ترادف قرارداده ادعا کردهاند که سیاست اقتصادی نوکران آمریکا در جمکران «نولیبرالیسم ایرانیـ اسلامی» است!
بله این لیبرالیسم هم مانند دیگر نظریههای «انسانمحور» میباید از صحنة روزگار محو شود. پیشتر در بارة چارچوب فلسفی لیبرالیسم اقتصادی مفصل توضیح دادهایم. میدانیم که لیبرالیسم فلسفی نیز بر «فردیات» استوار است و به همین دلیل با جمعگرائی، تودهپروری و گلهداری در تضاد قرار میگیرد و از این جهت امثال ستیگلیتز، و بوزینههای جمکران پس از بروز بحران اقتصادی فریاد «شکست لیبرالیسم» سر دادهاند. تو گوئی بحران کذا نشانة «پیروزی اسلام» است! در حالیکه بحران اقتصادی به این دلیل بروز کرده که پنتاگون و گوسفنداناش در سازمان ناتو از جنگ افروزی عاجز ماندهاند و باید اقتصاد «جنگ سرد» را که بر جنگهای استعماری تکیه داشت به «اقتصاد صلح» تبدیل کنند.
به عبارت دیگر صدها میلیارد دلاری که هر سال برای جنگ افروزی و ایجاد آشوب در اختیار پنتاگون قرار میگرفت باید صرف «تأمین امنیت» جهانی شود. در غیراینصورت «عدمامنیت» گریبان ایالات متحد را نیز خواهد گرفت. این است ریشة بحرانی که جوزف ستیگلیتز نمیتواند و نمیخواهد ببیند. افرادی از قبیل ستیگلیتز وظیفه دارند ضمن تأکید بر وجود یک «اقتصاد لیبرال» فرضی در ایالات متحد، با مهمل بافی بحران اقتصادی را به گردن رؤسای بانک مرکزی، از جمله گرینسپن بیاندازند، و نظر جهانیان را از چرخش وسیعی که شیوة تولید «جنگسرد» در برابر خود دارد منحرف کرده، مشکل را متوجة سیستم حسابداری و غیره کنند! اینان از این مفر، به خیال خود خواهند توانست، نظام حاکم بر ایالات متحد را که از طریق «دخالت پنهان» دولت در اقتصاد دهههاست پا بر جا مانده، «لیبرالیسم» بخوانند، و با در نظر گرفتن اوضاع خراب اقتصادی در غرب، اینبار از دخالت «علنی» دولت در امور اقتصادی، دخالتی که فقط برای کمک به صاحبان صنایع صورت میگیرد، تحت عنوان «اقتصاد نوین» دفاع جانانه به عمل آورند:
«حقیقت این است که میتوان همة این اشتباهات را به یک توهم بزرگ مربوط دانست [این اشتباهات ناشی از] ایمان به خود تنظیمی بازار آزاد و[کاهش نقش دولت است] [...] بالاخره آلن گرینسپن [...] اقرار کرد که [...] پذیرش این فلسفة اقتصادی معیوب [نولیبرالیسم آزادسازی اقتصاد] توسط آمریکا[...] کار را [به اینجا] رساند.»
آقای «آل حسین» مطلب فوق را از مجلة «ونیتی فیر» مورخ ژانویة 2009 ترجمه کردهاند. ولی واقعیت این است که در آمریکا هرگز لیبرالیسم اقتصادی حاکم نبوده. بهتر است جوزف ستیگلیتز و شرکاء از این توهم بزرگ به درآیند، که میتوان بازهم ملتهای جهان را بر سر این «آبقناتهای» دستساز، تشنهلب به دنبال نخودسیاه فرستاد. برای اطلاع اقتصاددان بزرگ ایالات متحد میباید بگوئیم که، روسای بانک مرکزی آمریکا هیچوقت خودمختار نبوده و نیستند، و در تصمیماتشان تا هم امروز، مانند روسای جمهور این کشور همواره تابع سیاستهای اقتصاد «جنگسرد» بودهاند که توسط پنتاگون بر اینان دیکته شده.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت