شنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۷




«دائی‌جان» و سیاست!


...
«دزد ... دودودو ... زد...د...د...دزد[....] صدای دائی‌جان ناپلئون بود که از ایوان مشرف به باغ فریاد می‌زد [...] همه به طرف ایوانی که دائی‌جان [....] می‌خوابید دویدیم [...] اما از دائی‌جان ناپلئون خبری نبود [...] [دائی‌جان زیر تخت ‌غش کرده بود] [...] آقا! دزد کجاست؟ [...] دائی‌جان وحشت‌زده به اطراف نگاه کرد و گفت: بله دزد بود ... خودم صدای پایش را شنیدم. خودم سایه‌اش را دیدم ... آهای درها را ببندید!»

بله این است چهرة واقعی دائی‌جان، رهبر مبارزات شجاعانة جنگ‌های خیالی ممسنی و کازرون. لاف و گزاف دائی‌جان از شجاعت خود در واقع برای فرار از همین واقعیت است. وی برای پنهان داشتن ترس خود با توسل به دین و مذهب مراسم سوگواری هم برای شهادت طفلان مسلم بر پا می‌کند تا از بر پائی میهمانی «آقاجان» جلوگیری کرده باشد.

«آقاجان شب عزیزی است! دل به روضه بدهید[...] دو طفلان غریب‌اش ... دو طفلان غریب‌اش ... [...] آقا اگر شریک عزا نیستید ... اگر مذهب دیگری دارید ... اگر با اهل امت خصومتی دارید، بروید [...]»

ص. 50 ـ 49 رمان دائی‌جان ناپلئون.

این سخنان آسید ابوالقاسم واعظ است خطاب به پدر راوی، «آقاجان» که حاضر نیست در مراسم سوگواری به صف سینه زنان بپیوندد، ولی زمانیکه نگاه‌های خصمانة سینه‌زنان را می‌بیند برخاسته و در حال سینه زدن محل سوگواری، خانة دائی‌جان را ترک می‌کند. دائی‌جان ناپلئون این مراسم سوگواری را به راه انداخته تا «آقاجان» نتواند ماجرای ترس و فرار او را از دزد برای دیگران نقل کند.

شگرد اربابان حکومت اسلامی برای به سکوت کشاندن ما ملت دقیقاً بر همین شیوه منطبق است. پس از اینکه رئیس جمهور فرانسه ناچار شد، در برابر اظهارات خصمانة مقامات جمکران علیه اسرائیل و به ویژه تهدید‌ات احمدی نژاد رسماً موضع‌گیری کند، همانطورکه در وبلاگ «نهضت عاظادی» گفتیم، تمام فعلة فاشیسم بین‌الملل در حکومت جمکران از احمدی نژاد تا عطاالله مهاجرانی مفلوک به شعار دادن بر ضد اسرائیل مشغول شدند،‌ و ترهات‌شان از کیهان تا روزآنلاین را فرا گرفت. گورکن‌ها می‌پندارند آمریکا یک سپر دفاعی به اسرائیل می‌دهد، و یک بمب هسته‌ای هم به نوکران‌اش در جمکران تا جنگ زرگری اینان همچنان ادامه یابد. از اینرو، مهرورزی که تا مدتی خفقان گرفته و «پاک‌کن» اربابان را غلاف کرده بود، پس از ایراد وق‌وقیه و پیش وقوقیة 22 آذرماه توسط آخوندها، احمد خاتمی و خزعلی، در یک راهپیمائی برضد اسرائیل هم شرکت کرد!

همانطورکه گفتیم جنایتکاران حکومت جمکران پس از سفر «دو ویلپن» به تهران، یاد درد و رنج فلسطینی‌ها افتاده دریا، دریا بر سرنوشت غم‌انگیز آنان اشک تمساح می‌ریزند. تا جائی‌که سطح آب رودخانة «تیبریوس» بالا آمده نزدیک بود سیل شهر رم و حومه را ببرد! چیزی نمانده بود کاردینال راتزینگر مقدس و بارگاه‌شان مانند حضرت نوح سوار بر کشتی کذا بر سیل‌آب‌‌ها روان شوند. متأسفانه نشد!

ولی خوشبختانه امروز رئیس دولت الیزابت دوم، گوردون براون راهی افغانستان شده تا از آنجا به هند برود و رسماً بر حکایت شیرین «مذاکره با طالبان» نقطة‌ پایان گذارد. امروز گوردون براون در حضور حمیدکرزای اظهار داشت «ما با طالبان مذاکره نخواهیم کرد ... ما به مبارزه با طالبان ادامه می‌دهیم ... ما برای استقرار دمکراسی مورد نظر مردم افغانستان در این کشور حضور داریم ...» و البته پیش پای ایشان چند موشک به محل تمرکز طالبان در پاکستان اصابت کرد، چهار نظامی بریتانیا نیز در افغانستان و یازده کامیون تدارکاتی ناتو در پاکستان نابود شدند تا حضرت براون بدانند که دورة طالبان‌بازی دیگر به سر رسیده! در هر حال جناب گوردون براون در فیلمی که از دیدارشان با کرزای پخش کردند، هیچ حال‌شان خوب نبود، و با سخنان خود نشئگی یک لول تریاک سناتوری را از سر حمیدکرزای هم پراندند!

البته می‌دانیم که آقای براون برخلاف میل مبارک‌شان آلوی کذا را از دهان درآورده‌اند! اگر به یاد داشته باشیم چندی پیش «کلودآنجلی» در هفته نامة «لو کانارآنشنه»، ضمن انتشار یک سند «محرمانه»، از قول سفیر انگلیس در افغانستان مذاکره با طالبان را رسماً مطرح کرده بود! در این سند آمده بود که به گفتة سفیر علیاحضرت ملکه «بدون طالبان دستیابی به صلح در افغانستان غیر ممکن است!» ولی ظاهراً گویا اوضاع تغییر کرده! و سازمان ناتو باید بدون طالبان نازنازی صلح را در منطقه برقرار کند، و خلاصه امروز گوردون براون برای «وداع با اسلحه» راهی افغانستان شده بود.

«وداع با اسلحه» فیلمی است که بر اساس رمان «ارنست همینگوی» ساخته شد. و ارنست همینگوی یکی از نویسندگان آمریکا بود که هم در کنار جمهوریخواهان اسپانیا با فرانکیست‌ها جنگید هم روابط دوستانه‌ای با فیدل کاسترو داشت. گویا به همین دلیل با تفنگ شکاری خود دست به «خودکشی» زد تا به عقاید ضد مک‌کارتیست خود به دست خود پایان دهد! البته ما نمی‌خواهیم به حضور «مورخین» و وقایع نگاران محترم که در مورد «خودکشی» همینگوی، مانند «انقلاب» 22 بهمن و ماهیت ضدآمریکائی اشغال سفارت آمریکا در تهران به «اجماع» رسیده و دهه‌هاست که بهتر از سگ‌های بسیار تربیت شدة سیرک، بدون صدای شلاق در برابر مربی معلق می‌زنند، جسارتی کرده باشیم، ولی از آنجا که تفنگ شکاری دیده‌ایم، و تفنگ هم به دست گرفته‌ایم برایمان مشکل است خودکشی با تفنگ شکاری را بپذیریم.

در هر حال دامنة آگاهی‌های ما محدود است و به همین دلیل بعضی مسائل جدی به شدت باعث خندة ما می‌شود، و از آن جمله است فرامین منوچهر متکی، وزیر امور خارجة جمکران به حاکمیت فرانسه! ایشان به شیوة خمینی دجال فرموده‌اند «فرانسه خودش را اصلاح کند، ما هرگز حکومت اسرائیل را به رسمیت نخواهیم شناخت و ...» و این گنده‌گوئی‌ها را از زبان وزیر امورخارجة حکومت مفلوکی می‌شنویم که حتی جرأت اعتراض رسمی به قتل نظامیان خود را در کشور دوست و برادر، «پاکستان» ندارد! چرا؟ چون هر دو حکومت «مستقل» و «اسلامی»، افتخار نوکری برای ارباب واحدی را دارند. در نتیجه، وزیر امورخارجة چاه جمکران با اجازة ارباب با چنین صلابتی بر طبل اسرائیل‌ستیزی می‌کوبند. افاضات متکی را در زبان عامیانه «غلط‌های زیادی» و «حرف‌های گنده‌تر از دهان» گویند، ولی در زبان فرانسه وقتی از دهان کسی چنین سخنان نغزی بیرون می‌آید، معمولاً می‌گویند طرف مربوطه «بالاتر از ک ... خود می‌گو...د.»

«دائی‌جان [خطاب به مش‌قاسم] گفت: من حالا نگران دهن بی‌چاک و بند این آدم خبیث هستم [...] قضیة دیشب را که یادت هست ... من یک کمی ناراحتی مزاجی داشتم، حالم به هم خورد... [او] یک حرفی زد که معنی‌اش این بود که من از دزد ترسیده‌ام [...] تو بهتر از همه می‌دانی که ترس در قاموس من وجود ندارد [...]»

ص. 38، رمان دائی‌جان ناپلئون.

ما هم نیک می‌دانیم که ترس در قاموس نوکران آمریکا در جمکران وجود ندارد، ولی اینان بزودی در می‌یابند که نوکری‌شان را در بارگاه اسرائیل و آمریکا نمی‌توانند با توسل به واعظ و سینه‌زن پنهان دارند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت