پنجشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۷



انجیر و فیلسوف!


...
پیام ناهید رکسان در سایت «ریا نووستی»، مورخ 11 دسامبر 2008 متعلق به نویسندة این وبلاگ است.

پس از کسادی آشکار دکان استحماری علی شریعتی و اگزیستانسیالیسم دینی، ‌فعلة فاشیسم از اسلام به عرفان روی آورده، به وصله پینة آن به نظریة مارکس و فروید پرداخته‌اند. اینهمه با توسل به یک انجیر! این انجیر جادوئی که از یک بیت شعر نظامی استخراج شده، گیر هر کس و ناکس نمی‌آید. و طبیعی است که چنین دوخت و دوزهای شگفت‌انگیزی در کارگاه فکر سایت «اخبارروز» صورت گیرد، که از قدیم گفته‌اند، «مرغی که انجیر می‌خوره، نوکش کجه!»

ارتباط سایت نعلین‌پرست «اخبارروز» با سازمان تبلیغات اسلامی دیگر کاملاً رسمی شده. در پی همین ارتباط «میمون» سایت کذا امروز اقدام به انتشار ترهات اکبر بهرمانی در «عید سلاخی» نیز کرد. در وبلاگ «خطبه‌های مش‌قاسم» بخشی از این سخنرانی مضحک را بررسی کردیم، و گفتیم که سازمان تبلیغات اسلامی از زبان نعلین‌های حکومتی در واقع مطالبات استعمار غرب را از ملت ایران بازگو می‌کند. و هم‌سوئی توده‌ای‌ها در «امرمقدس» تأمین منافع استعمار غرب با سازمان تبلیغات اسلامی به هیچوجه تعجب ندارد.

جماعت توده‌ای درست مثل آخوندها شارلاتان، اهل تقیه، زورپرست و زورپذیر است، اینهمه با یک تفاوت کلی: توده‌ای به گزافه خود را مارکسیست هم می‌داند، حال آنکه کوچکترین ارتباطی با چارچوب فلسفی مارکس ندارد. ولی این امر مانع از آن نمی‌شود که داس‌الله خود را مدافع کارگران هم معرفی کند، درست همانطور که آخوند جماعت سه دهه است حافظ منافع «مستضعفین» شده! البته طی سه‌دهة اخیر شاهد بودیم که نه آخوند مدافع مستضعف و کارگر است، و نه توده‌ای یا دیگر خلقیون کاری با کار و کارگر دارند! حضرات برای عوامفریبی و در واقع به پیروی از مکتب «پدرسوخته‌سالاری» سیاسی که در کشورمان پدیده‌ای رایج شده، فقط برای دستیابی به قدرت در شیپور چنین شعارهائی می‌دمند. ساده‌تر بگوئیم ستون اصلی قدرت همگی اینان همان «اوباش‌الله» خواهد بود، اوباش‌اللهی که سه دهه است تبدیل به عروس هزارداماد دو گروه «داس‌الله» و «حزب‌الله» شده. گروه‌هائی که در عمل یک هدف مشترک را دنبال می‌کنند: دستیابی به حاکمیت جهت زورگوئی به ملت به هر طریق ممکن! به عبارت دیگر، در نظریة سیاسی اینان «هدف، به بهترین وجه ممکن وسیله را توجیه می‌کند.» ورود به جزئیات عملکرد ایندو گروه فاشیست در یک وبلاگ امکانپذیر نیست، پس به یک مورد خاص اشاره می‌کنیم. هر دو گروه مشوق بی‌قید و شرط شایعه‌پراکنی و خبرچینی‌اند.

در راستای چنین فعالیت‌های شرافتمندانه‌ای، «خواهران زینب» و «رفقا» همکلاسان خود را طی نخستین سال‌های «انقلاب ضدامپریالیستی» لو می‌دادند. و با این ترفند دختران دانش‌آموز دبیرستان‌های تهران توسط کمیته‌های «انقلاب» در واقع ربوده می‌شدند. به این ترتیب که پاسداران کمیته مدیر دبیرستان را وادار می‌کردند دانش آموز را به دفتر احضار کند و دانش آموز مذکور از همین «دفتر» ناپدید می‌شد. این موردی است که در مدارس شمال شهر تهران به کرات تکرار شده. حال که با گوشه‌ای از فعالیت‌های پرافتخار سازمان‌های «داس‌الله» آشنا شدیم ـ از خواهران زینب نمی‌گوئیم چرا که رفتارشان در چارچوب سنت مقدس تداوم رفتار کنیزکان حرمسراست ـ می‌پردازیم به تبلیغات مضحک و «عالمانة» شیخ عباس احمدی در سایت اخبار روز. این فرد، بیشرمانه عرفان را به مارکسیسم و نظریة فروید پیوند زده ادعا دارد، «گذشته» در نظریة مارکس و فروید، دقیقاً مانند گذشته در عرفان رو به یک گذشتة اسطوره‌ای دارد!

البته برای چنین ادعائی لازم است که مخاطب شیخ‌ عباس «تعریف» اسطوره را نشناسد، و از نظریة فروید و مارکس هم بیش از آنچه سروش یا استاد مطهری می‌دانند در چنته نداشته باشد. اگر مخاطب فاقد چنین ویژگی‌هائی باشد، آنوقت است که متوجه می‌شود شیخ عباس یا شارلاتان است یا مارکسیسم را در محضر امثال خواهر سپیده صلحجو آموخته، و به همین دلیل پریشان می‌گوید.

مقالة علمی و مستدل شیخ ‌عباس احمدی در تاریخ 20 آذرماه سالجاری، تحت عنوان «دیروز و فردا در شعر مولوی» منتشر شده. آقای احمدی می‌فرمایند، عمر بشر برای مولوی در حد فاصل دیروز و فردای اسطوره‌ای قرارگرفته، و هیچ ارزشی ندارد! نخست باید بگوئیم که این مطلب به مولوی محدود نمی‌شود؛ انسان ستیزی ویژگی «عرفان» است. پیشتر در مورد عرفان و کلام عرفانی در این وبلاگ توضیح داده‌ایم، پس وارد بحث عرفان نمی‌شویم و می‌پردازیم به بخش شیادی در مقالة کذا. می‌پردازیم به آنجا که مارکس و فروید به همت آقای احمدی وارد «نی‌ستان» مولوی می‌شوند. و نویسندة محترم مقاله «کشف» می‌کنند که برای مارکس، نه تنها دیروزی اسطوره‌ای وجود دارد که این دیروز، همان «کمون‌های اشتراکی اولیه‌» است!

پیش از ادامة مطلب به نویسندة محترم یادآور شویم که «کمون» مفهوم اشتراکی را درخود مستتر دارد و «کمون اشتراکی» مانند عبارات «صعود به بالا» یا «سقوط به پائین» ساختاری است عامیانه، که فقط نشان از عدم آشنائی نویسنده با علم واژگان دارد. حال بازگردیم به اکتشافات نویسنده در باب کمون. برای چنین اکتشافاتی ابتدا لازم می‌آید که آن‌ها را اختراع کرد، همانطور که فاشیست‌ها مفاهیم و نظریه‌های «انسان‌محور» از قبیل حقوق‌بشر و آزادی زنان را اخیراً در قرآن و اسلام به کرات اختراع و سپس «کشف» کرده‌اند! البته مسیر حرکت عباس احمدی درست در جهت عکس حرکت استاد بنی‌صدرها و فلاسفه‌ای از قماش سروش است. عباس احمدی به صورتی بسیار ناشیانه می‌کوشد در یک نظریة مدرن و «انسان‌محور» مفاهیم «انسان‌ستیز» عرفانی را جاسازی کند. ولی هر دو شیوه با هدف تحریف و تخریب «انسان‌محوری» اعمال می‌شود.

زمانی که فعلة فاشیسم مفاهیم عرفانی را به فلسفة «انسان‌محور» مارکس وصله می‌کنند، هدفشان تخریب «انسان‌محوری» در بطن مارکسیسم است. همانطورکه بارها در این وبلاگ اشاره کردیم، فاشیست‌ها با هدف تخریب «انسان‌محوری» به تحریف نظریه‌های انسان‌محور می‌پردازند و همانطور که شاهدیم، مارکسیسم، نظریة‌ فروید و اگزیستانسیالیسم از اهداف اصلی تهاجم اینان به شمار می‌رود. ایجاد مکتب انسان ستیز فرانکفورت و اختراع اگزیستانسیالیسم «دینی» ریشه در همین اهداف خرابکارانه دارد. آثار فردی به ‌نام علی شریعتی، دقیقاً در چارچوب فریبی به نام «اگزیستانسیالیسم دینی» قرار گرفته که تحت نظارت ساواک طی سالیان دراز در حسینیة ارشاد به جوانان ایران حقنه می‌شد. امروز هم عباس احمدی، مارکسیسم و فرویدیسم را در چارچوب همین تبلیغات فاشیستی به عرفان پیوند زده. نه در حسینیة ارشاد که در سایت نعلین‌پرست «اخبار روز».

بله حضرت عباس احمدی در نظریة مارکس و فروید «نی‌ستان» مولوی را اختراع و اکتشاف فرموده‌اند. به ادعای شیخ عباس، پیش از آغاز دوران برده‌داری، بشر کمونیست بوده! به عبارت دیگر، کمونیسم که بر پایة تحلیلی صریح و مستقیم از تاریخ پایه‌ریزی شده، در کلام «استاد» پیش از «تاریخ» رایج بوده! و مردم همه به خوبی و خوشی در کمون‌ها زندگی می‌کردند، که ناگهان از «بهشت کمون» اخراج شدند و به زمین سقوط کرده، پای به دوران برده‌داری گذاشتند! البته این استنباط از نظر «تاریخی» پایه و اساسی ندارد، و معلوم نیست ایشان به طور مثال گله‌داران آسیای مرکزی را که تا قرن ششم میلادی وجود داشتند و برده‌داری نیز در میان‌شان رایج نبوده، چگونه می‌توانند در این «نظریة» فراتاریخی جاسازی کنند؟ بگذریم!

نویسنده ادعا می‌کند که دلیل نفوذ مارکسیسم در ایرانِ «عرفان‌زده» شباهت عرفان با «اسطورة مارکس» است، و اگر بجای «نی‌ستان»، «کمون اولیه» و بجای «دریای خداوندی»، جامعة‌ بی‌طبقه را قرار دهیم عرفان جای مارکسیسم را خواهد گرفت. بله! به همین سادگی! البته شیخ عباس که چنین فرضیه‌ای کشکی ابداع کرده‌اند، باید بتوانند توضیح دهند،‌ بر اساس کدام شواهد و مدارک تاریخی از رواج یک نظریة مدرن مبتنی بر «تاریخ انسان‌محور» در دوران ماقبل تاریخ می‌توان سخن گفت؟ همچنین به ما بگویند مارکس در کدامیک از آثارش مدعی «جهانشمولی» نظریة اقتصادی خود شده؟

مسلماً پاسخ منطقی برای این پرسش‌ها وجود ندارد. چرا که مارکس تأکید کرده که نظریة اقتصادی خود را برای جامعة صنعتی انگلستان در یک برهة مشخص از زمان تدوین کرده. ولی شیخ ‌عباس هیچیک از آثار مارکس را نمی‌شناسد، و نمی‌داند که نظریة مارکس از «زمان» و «مکان» مشخصی برخوردار است! فعلة فاشیسم که نان استعمار می‌خورند با «انسان» و «منطق» اصولاً بیگانه‌اند. به همین دلیل شیخ عباس تلاش می‌کند به هر ترتیب ممکن «فرد» و «فردیت» را از میان بردارد، چه در «دریای عرفانی» چه در «اقیانوس خلق»! مهم این است که نظام «گله‌داری» و «توده‌ای» پا بر جا بماند، به همین دلیل «فردای تاریخی» از طریق لغزش موذیانة کلام تبدیل می‌شود به «فردای موعود»، درست مثل «سرزمین موعود» در بی‌بی‌گوزک‌های ابراهیمی:

«اسطورة دیروز و فردا، محدود به مذهب و عرفان نیست و در مارکسیسم نیز به چشم می‌خورد. برای مارکس، دیروز اسطوره‌ای همان کمون‌های اشتراکی اولیه است که بشر با دور افتادن از این نی‌ستان کمونیست به خاکدان تاریخ هبوط کرده[...] و در فردای تاریخ [...] در آن فردای موعود، طبقات از بین می‌رود و فرد مانند قطره‌ای در اقیانوس خلق ذوب می‌شود.»

البته نمی‌خواهیم به عالم بزرگ عرفان و متخصص مارکسیسم جسارت کرده باشیم، ولی با مطالعة آنچه در بالا آمده، و در گیرودار چنین ترهاتی آنچه ذوب می‌شود صورتک عالم‌نمائی است که نویسنده سعی دارد برای خود بسازد، تا در پس آن سبک‌ مغزی، کم سوادی و شارلاتانی خود را پنهان دارد.

حال بپردازیم به سخنان شیوای این دانشمند بزرگ در باب نظریة فروید. حاج عباس احمدی از نظریة فروید همانقدر می‌دانند که «الله‌کرم» از کیک‌زرد، ولی ایشان توانسته‌اند با همین دانش بیکران «مقصود» فروید را هم از «دیروز» کشف کرده، بفرمایند عقدة اودیپ در پسران تلاشی است برای باز یافتن مادر. البته تا حدی درست است، ولی استاد آناً عقدة اودیپ را گسترش داده، ‌آنرا به پهنة عرفان می‌کشانند و می‌فرمایند، همانطور که سالک می‌کوشد با خدا یکی شود ... علامت تعجب هم نمی‌گذاریم چرا که کفایت نخواهد کرد. بهتر است شاخ‌های بزرگی را که از مطالعة این مطالب نغز و پرمغز بر سر خواننده می‌روید در اینجا رسم کنیم! راستش را بگوئیم تا امروز می‌پنداشتیم فروید با توسل به اسطورة‌ اودیپ، تمایلات «ضمیر ناخودآگاه» نزد «پسربچه‌گان» را توضیح داده! ولی امروز که مقالة جناب احمدی را مشاهده کردیم، متوجه شدیم که ای دل غافل! خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم! در واقع براساس پژوهش‌های شیخ عباس، فرضیة فروید آن نیست که اساس روانکاوی بالینی را تشکیل می‌دهد، بلکه «منظور فروید» با فرضیة وی در تقابل قرار می‌گیرد!

چرا که عقدة اودیپ، خارج از جنسیت به تمامی ابناءبشر گسترش می‌یابد!‌ البته استاد احمدی حتماً می‌دانند که دختربچه‌های برخوردار از عقدة اویپ هم‌جنس‌گرا خواهند شد، چرا که در ضمیر ناخودآگاه مانند پسربچه‌ها خواهان نابودی پدر و تصاحب مادر خویش‌ می‌شوند! در هر حال چنین گسترشی از اسطورة اودیپ در نظریة فروید، در مقام یک نظریة انسان‌شناختی، تاریخی و جامعه‌شناختی بسیار نامربوط و بی‌مورد است. البته در اینجا باید یک نکتة مهم را به یاد داشته باشیم و آن اینکه شاید استاد عباس احمدی به صورت «ناخودآگاه»، با ارائة چنین فرضیة انقلابی، قصد مبارزه با «تبعیضات جنسی» در حکومت اسلامی را نیز داشته، و مسلماً تحت تأثیر کمپین یک میلیون کاسه آش، خواهان «تغییر برای برابری» نیز شده‌اند! چرا که ایشان «به صورت ناخودآگاه» در فرضیة فروید جای پدر و مادر را با یکدیگر عوض کرده‌اند!‌ چون در نظریة فروید، جایگاه ویژة الهی متعلق به پدر خانواده است نه به مادر! بله، فروید در یک جامعة «پدرسالار» می‌زیست، نه در یک جامعة موهوم و اسطوره‌ای! و در جامعة پدرسالار مسلماً همانطور که استاد احمدی نیز آگاه‌اند، نماد زمینی الهیت، همان قدرت پدر است که طبق فرضیة فروید «ضمیر ناخودآگاه» پسربچه تمایل به نابودی آن پیدا می‌کند.

پیشتر درمورد اسطورة اودیپ و نظریة فروید توضیح مفصل داده شده و نیازی به تکرار مکررات نیست. ولی تکرار می‌کنیم که نظریه‌ای که فروید با تکیه بر اسطورة اودیپ ارائه می‌دهد روی به «زندگی» و پیروزی پسر بر پدر یا پیروزی آینده بر گذشته دارد اما نظر استاد احمدی چنین نیست:‌

«در روانشناسی فرویدی [روانکاوی فروید] مقصود از دیروز زمانی است که طفل با مادر یکی بوده [...] سپس طفل از آغوش مادر به خاکدان پرمحنت زندگی هبوط می‌کند. عقده اودیپ در پسران تلاشی است برای یکی شدن با آن بهشت اولیه[...]»


بهتر است بدانیم زبانه‌های آتش نبوغ استاد احمدی از یک «انجیر» ناقابل برخواسته. انجیری که از یک بیت شعر نظامی، مارکس و فروید را به عرفان و مادر و خدا و خلق پیوند داده:

بگیر آئین درویشی ز انجیر
که هم طفل است و هم پستان و هم شیر

به زعم پروفسور احمدی، «منظور نظامی» این بوده که آئین درویشی را باید از انجیر آموخته به مادر ملکوتی خود بپیوندیم! ولی به گفتة ایشان «نظامی به صورت ناخودآگاه» در انجیر کذا ریشه‌های روانی، تمایلات عرفانی و اعتقادات مذهبی و «کمون اشتراکی» را هم به ما نشان می‌دهد! البته به ادعای شیخ‌عباس:

«نی‌ستان مولوی، بهشت کتب مقدس، کمون اشتراکی اولیه و دیروز اساطیری همة این هفتاد و دو ملت، همه و همه سمبول آن پستان و شیر مادری است که طفل در ابتدا با او یکی بوده و اکنون از او دور افتاده.»


به گزارش «ریا نووستی» مورخ 11 دسامبر 2008، دیمیتری مدودف، رئیس جمهور فدراسیون روسیه، در پیام خود برای مجمع عمومی سازمان ملل به مناسبت شصتمین سالگرد صدور اعلامیة جهانی حقوق بشر، جهانیان را به مقابله با احیای نازیسم و صور نوین نژادپرستی فراخواند.

چقدر این پرزیدنت مدودف دوست داشتنی است! به محض اینکه رئیس جمهور آرژانتین را دید، متوجه شد که یک کلاه پوست زیبا برازندة ایشان است، تا بینندگان بجای تماشای روی ماه‌شان کلاه کذا را تماشا کرده، لذت ببرند! پس فرمود یک کلاه از پوست روباه نقره‌ای برای خانم «کرشنر» بیاورند که هم دل رئیس جمهور آرژانتین شاد شود و هم رئیس جمهور روسیه و عکاسان کمتر زجر بکشند. بهتر است یک انجیر هم از همان انجیرهای جادوئی که در ناخودآگاه نظامی دیده شده، به جناب احمدی بدهند که ضمن گاز زدن به‌ آن بتوانند پژوهش‌های‌شان را با مادر ملکوتی خود در میان بگذارند، و بیش از این مصدع احوالات فارسی‌زبانان نشوند.






نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة‌پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت