باد و بزاز!
...
ما از آشوبطلبان نه در خیابان و نه در دانشگاه پشتیبانی نمیکنیم. دعوای بین فاشیستهای تحکیم وحدت و بسیجیها که تداوم موجودیت خود را در تجمع بوزینهها در خیابان مییابند، جنگ زرگری بین دو گروه حکومتی است. این دو گروه میپندارند هنوز به شیوة سه دهة اخیر میتوانند سیاست اربابانشان را از طریق عربدهجوئی در خیابان و دانشگاه اعمال کنند.
در وبلاگ «خطبههای مش قاسم» گفتیم که در ایران هیچ ویراستی از رخداد تاریخی وجود ندارد، به همین دلیل تاریخ مرز پرگهر متأسفانه شباهت فراوان به مهملاتی پیدا کرده که در حوزههای به اصطلاح «علمیه» پیرامون پیامبر و امامان شیعه به هم بافتهاند. چند روز پیش در حین «گوگلیدن»، به چند ویراست از مقاومت «رئیسعلی دلواری» در برابر اشغالگران انگلیسی برخورد کردم. از جمله مطلبی از «موسسة مطالعات و پژوهشهای سیاسی!»
این مطلب که برای تهیة آن مسلماً چندین و چند پژوهشگر «نخبه» دود چراغ فراوان میل کردهاند، به ما میگوید، طی دو سدة اخیر مردم جنوب ایران چند بار با اشغالگران انگلیسی درگیر شدهاند. البته رسانههای جمکران این مسائل را به چند دلیل مطرح نمیکنند. نخست آنکه برای حفظ منافع آنگلوساکسونها در ایران، آنچه باید در بوق و کرنا گذاشته شود، خطر همسایه شمالی است، نه تجاوز و خشونت استعمار غرب! با این وجود در تاریخ ایران علیرغم تبلیغات استعماری و سکوت سنگین مورخین دولتی موارد تهاجم انگلستان به ایران فراوان است. از دخالت مستقیم انگلستان در براندازی سلطنت قاجار گرفته، تا ملی شدن صنایع نفت، کودتای 28 مرداد 1332 و کودتای 22 بهمن 1357، همه و همه در برابرمان قرار دارد. با این وجود جیره خواران انگلستان در کشورمان تحت عناوین مختلف: «فدائیان اسلام»، «نهضت آزادی»، «جامعة اسلامی» و دیگر تشکلهای فدائی نعلین رسماً به ایجاد آشوب و ترور شخصیتهای سیاسی مشغولاند. بگذریم! و بازگردیم به مقاومت مردم تنگستان در برابر بیگانگان.
انگلستان از تابستان سال 1915 ضمن اشغال بندر بوشهر به منطقة ساحلی «تنگستان» یورش برد. گروهی که به سرکردگی رئیسعلی دلواری، در برابر اشغالگران مقاومت کرد، «دلیران تنگستان» خوانده شدند. مطلب موسسة پژوهشهای سیاسی به ما میگوید، رئیسعلی، فرزند محمد، در سال 1881، متولد شد، سواری و تیراندازی را از کودکی آموخت. سپس میافزاید، رئیسعلی، قرآن و ادبیات فارسی هم آموخت! اینکه رئیسعلی قرآن «آموخته»، از نظر پژوهشگران موسسة کذا از چنان اهمیتی برخوردار شده که فراموش کردهاند از قاتل وی نامی ببرند! حال آنکه رئیسعلی دلواری از شخصیتهای مهم تاریخ معاصر کشور است. او در 25 سالگی به جنبش مشروطه پیوست و در سال 1909 بوشهر را از سلطة عمال محمدعلیشاه آزاد کرد. پس از انقلاب اکتبر در سال 1917، روسیه ایران را به دست پلید انگلستان سپرد ولی نظامیان انگلستان به اشغال ایران پایان ندادند. بر اساس ادعاهای «مؤسسة» مذکور تهاجم نظامی انگلستان گسترش هم یافت، و تنها نطفة مقاومت که در برابر اشغالگران وجود داشت، رئیسعلیدلواری و تفنگچیهایاش بودند. حال آنکه رئیسعلی طبق همین «پژوهش» معتبر موسسة مطالعات سیاسی، دو سال پیش از انقلاب اکتبر کشته شده بود!
در هر حال، آنزمان، زمینداران بزرگ نیروهای نظامی ویژة خود را داشتند. و دلیل علاقة فراوان کلنل آیرونساید به نابودی «ملوکالطوایفی» همین بود. خانها متعدد بودند و به دلیل تعلق به «ارزشهای» فئودال اکثراً حاضر به مزدوری و نوکری نمیشدند. البته میدانیم که استثناء همیشه وجود دارد. از آنجمله است خانوادة علم در خراسان و فرمانفرما در تهران! اما چنین افتخاری شامل حال دلواری نشد، و رئیسعلی و تفنگچیهایاش برای اشغالگران ایجاد درد سر میکردند. از اینرو در تاریخ 12 شهریورماه 1294، در جریان درگیری با نظامیان انگلیس، رئیسعلیدلواری از پشت سر هدف گلولة یکی از همراهان خود قرار میگیرد!
از نام و نشان همراه مذکور هم هیچ خبری نیست ولی اگر مؤسسة مطالعاتی کذا به خود زحمت میداد میتوانست در مورد نام قاتل رئیسعلی اطلاعاتی به دست آورد. بالاخره این همراهان نام و نشانی داشتند و پس از قتل رئیسعلی دلواری کسانی ارتقاء درجه یافتهاند و ... و خلاصه بگوئیم تاریخ را به شیوة روضة امام حسین و دیگر بیبیگوزکهای مقدس نمینویسند. ولی وقتی موسسة مطالعات سیاسی تحت نظارت یک جفت نعلین از نوع بیسواد و انقلابی قرار گیرد، «پژوهش» هم به روضه و زوزه تبدیل میشود. پس بپردازیم به آشوب اوباش حکومتی که در رسانهها «دانشجو» خوانده میشوند. و از نظر حنازرچوبه، شیپور سازمان سیا در ایران بسیار «محترماند». و دقیقاً به همین دلیل است که شعارهای عملة فاشیسم در برابر «دفتر حافظ منافع مصر در ایران» زینت بخش سایت حنازرچوبه شده.
حنازرچوبه، مورخ 19 آذرماه سالجاری، مطلبی تحت عنوان «حاشیههای تجمع دانشجویان مقابل دفتر حافظ منافع مصر» منتشر کرده. به گزارش این «رسانه»، روز دوشنبه گروهی از تهران، اصفهان، شیراز، مشهد، شاهرود، قم، کرمان و زاهدان در تهران تجمع کردهاند؛ خلاصه بگوئیم از تمامی شهرهای کشور! ولی هیچکس نمیداند تجمع کذا مجوز وزارت کشور را داشته یا خیر؟ ولی این امر هیچ اهمیتی ندارد! چرا که تجمعکنندگان تصاویر امام سیزدهم و چهاردهم، به ویژه تصویر ترور انور سادات را در دست داشتند. باید بدانیم زمانیکه این عکسها در دستتان باشد، برای تجمع نیازی به مجوز وزارت کشور ندارید. خودتان وزارت کشور هستید! و اینگونه تجمعات همواره از سوی دولتهائی که منافعشان با ایجاد آشوب و تداوم انسداد در فضای سیاسی ایران تأمین میشود، به ویژه انگلستان و اسرائیل، مجوز دریافت میکنند.
از این جهت، تجمع کنندگان برای رد گم کردن، ابتدا پرچم اسرائیل را به آتش میکشند. همانطور که جیرهخواران ساواک نیز روز 13 آبان 1358 به سفارت آمریکا حمله کردند تا ضدامپریالیست بودن حکومت اسلامی را به جهانیان ثابت کنند. و هنوز که هنوز است، مطبوعات و رسانهها در غرب در این مورد کوچکترین تردیدی نداشته و ندارند! ولی بعضیها میگفتند گروه برژینسکی این حکومت را در ایران بر سر کار آورده تا منطقه را وارد «جهاد» با اتحاد جماهیر شوروی کند. و انصافاً که چنین جهادی را نیک سازمان دادند، چنانکه حکومت اسلامی هنوز هم حاضر نیست استخوانی را که سازمان سیا سی سال پیش برایاش پرتاب کرده از دندان رها کند.
بله از روزی که ساواک اراذل و اوباش را به سوی سفارت آمریکا هی کرد، آن عده از اوباش که به افتخار نمایندگی در «مسجد شورای جمکران» و یا ریاست احزاب مختلف نائل نشدهاند، متخصص حمله به سفارت و مبارزه با امپریالیسم غرباند. از جمله «فروز رجائیفر» که در سال 1358 در گلة دانشجونمایان «پیروخط امام» حضور داشت و به گفتة حنازرچوبه، اکنون «دبیر ستاد پاسداشت نهضت جهانی اسلام» است! نهضت جهانی اسلام، همان نهضتی است که توسط انگلستان پایهریزی شد تا منطقة نفتخیز خاورمیانه را در آشوب و توحش نگاهدارد. چرا که خارج از چارچوب توحش، منافع ناخداکلمب تأمین نمیشود. در نتیجه جنتلمنهای نزولخور «سیتی» برای تأمین منافع خود مصلحت در آن دیدند که توحش و تحجری مرغوب و «میداین یو.کی» به خارج از مرزها «صادر» کنند. از اینرو پیشنهادات مقدس «توماس مور» در «یوتوپیا» را به عنوان سیاست خارجی خود برگزیدند: «یک کشور، یک مذهب»!
مسلم است که هر چه کشور کذا بزرگتر باشد، منافع جتنلمنهای نزولخور نیز افزایش خواهد یافت. پس چه بهتر که یک میلیارد مسلمان را در هر نقطة جهان ساکن باشند، اتباع یک کشور واحد بدانیم، و اسقف کانتربری هم فتوی بدهند که احکام توحش اسلامی در همه جا، حتی در انگلستان هم میتواند اجرا شود! آخوند ویلیامز با وجود اینکه هنوز جرأت نکردهاند سنگسار و قصاص را رسماً تأیید کنند، این تمایل را علنی فرمودهاند که همة مسلمانان به یک کشور اسلامی واحد تعلق دارند؛ نام این کشور هم حتماً «اتحاد جماهیر نوکری» است، و منطقهای است «مشترکالمنافع» و تحت نظارت آنگلوساکسونها.
و اما از بد روزگار متأسفانه دولت علیاحضرت ملکه دیگر نمیتواند دست در دست عموسام اسلامپروری کند. فروپاشی پاکستان، مرکز تولید و پرورش تروریست و بچهمسلم، دور نیست! از اینرو شاهدیم که همزمان با نفسکشطلبی نوچههای «فروز رجائیفر»، شیون و فریاد پاسدار شریعتمداری هم در حمایت از «وزیرستان» به آسمان برخاسته! و نیروی انتظامی جمکران ناچار شده از تهاجم فعلة فاشیسم به سفارتخانهها ممانعت به عمل آورد. ولی جالب است بدانیم که، نیروی انتظامی قدرقدرت جمکران هنوز اجازه ندارد گروه رجائیفر را به جرم تظاهرات غیرمجاز، و درگیری با نیروی انتظامی دستگیر کند. کاملاً بر عکس، سگهای هار جمکران مراقباند که برای «لاتالله» کذا هیچگونه مزاحمتی فراهم نشود:
«تنش محدودی بین دانشجویان معترض و نیروی انتظامی رخ داد، یکی از ماموران پلیس دیپلماتیک نیز در این تجمع به درگیری با دانشجویان پرداخت که توسط ماموران نیروی انتظامی از محوطه درگیری دور شد.»
بله پلیس دیپلماتیک را دست به سر کردند، تا از رایحة خوش برآب گو..یدن تظاهرات کذا مدهوش نشود و گروه «گ...الله» بتواند در برابر دفتر حافظ منافع مصر «دعای دسته جمعی» بخواند، و حنازرچوبه نیز، با کد خبر 257677 لذت ببرد.
آوردهاند که هنگام خرید پارچه در یک بزازی از قزوینی بادی صادر شد. پس به جر دادن پارچهها پرداخت که رد گم کند. بزاز دست او را گرفته گفت: بیخود پارچهها را پاره نکن، بعد از چهل سال بزازی، صدای پاره شدن پارچه را از صدای پاره شدن چیزهای دیگر خوب تشخیص میدهیم.
ما هم به حکومت جمکران میگوئیم، بیجهت «تظاهرات» و «مبارزات» در خیابان و دانشگاه به راه نیندازید. ما ملت هم مثل همان پارچهفروش پس از سیسال، تفاوت «گ... الله» و فریاد و نعرة ماشاالله قصابها را خوب تشخیص میدهیم.
در وبلاگ «خطبههای مش قاسم» گفتیم که در ایران هیچ ویراستی از رخداد تاریخی وجود ندارد، به همین دلیل تاریخ مرز پرگهر متأسفانه شباهت فراوان به مهملاتی پیدا کرده که در حوزههای به اصطلاح «علمیه» پیرامون پیامبر و امامان شیعه به هم بافتهاند. چند روز پیش در حین «گوگلیدن»، به چند ویراست از مقاومت «رئیسعلی دلواری» در برابر اشغالگران انگلیسی برخورد کردم. از جمله مطلبی از «موسسة مطالعات و پژوهشهای سیاسی!»
این مطلب که برای تهیة آن مسلماً چندین و چند پژوهشگر «نخبه» دود چراغ فراوان میل کردهاند، به ما میگوید، طی دو سدة اخیر مردم جنوب ایران چند بار با اشغالگران انگلیسی درگیر شدهاند. البته رسانههای جمکران این مسائل را به چند دلیل مطرح نمیکنند. نخست آنکه برای حفظ منافع آنگلوساکسونها در ایران، آنچه باید در بوق و کرنا گذاشته شود، خطر همسایه شمالی است، نه تجاوز و خشونت استعمار غرب! با این وجود در تاریخ ایران علیرغم تبلیغات استعماری و سکوت سنگین مورخین دولتی موارد تهاجم انگلستان به ایران فراوان است. از دخالت مستقیم انگلستان در براندازی سلطنت قاجار گرفته، تا ملی شدن صنایع نفت، کودتای 28 مرداد 1332 و کودتای 22 بهمن 1357، همه و همه در برابرمان قرار دارد. با این وجود جیره خواران انگلستان در کشورمان تحت عناوین مختلف: «فدائیان اسلام»، «نهضت آزادی»، «جامعة اسلامی» و دیگر تشکلهای فدائی نعلین رسماً به ایجاد آشوب و ترور شخصیتهای سیاسی مشغولاند. بگذریم! و بازگردیم به مقاومت مردم تنگستان در برابر بیگانگان.
انگلستان از تابستان سال 1915 ضمن اشغال بندر بوشهر به منطقة ساحلی «تنگستان» یورش برد. گروهی که به سرکردگی رئیسعلی دلواری، در برابر اشغالگران مقاومت کرد، «دلیران تنگستان» خوانده شدند. مطلب موسسة پژوهشهای سیاسی به ما میگوید، رئیسعلی، فرزند محمد، در سال 1881، متولد شد، سواری و تیراندازی را از کودکی آموخت. سپس میافزاید، رئیسعلی، قرآن و ادبیات فارسی هم آموخت! اینکه رئیسعلی قرآن «آموخته»، از نظر پژوهشگران موسسة کذا از چنان اهمیتی برخوردار شده که فراموش کردهاند از قاتل وی نامی ببرند! حال آنکه رئیسعلی دلواری از شخصیتهای مهم تاریخ معاصر کشور است. او در 25 سالگی به جنبش مشروطه پیوست و در سال 1909 بوشهر را از سلطة عمال محمدعلیشاه آزاد کرد. پس از انقلاب اکتبر در سال 1917، روسیه ایران را به دست پلید انگلستان سپرد ولی نظامیان انگلستان به اشغال ایران پایان ندادند. بر اساس ادعاهای «مؤسسة» مذکور تهاجم نظامی انگلستان گسترش هم یافت، و تنها نطفة مقاومت که در برابر اشغالگران وجود داشت، رئیسعلیدلواری و تفنگچیهایاش بودند. حال آنکه رئیسعلی طبق همین «پژوهش» معتبر موسسة مطالعات سیاسی، دو سال پیش از انقلاب اکتبر کشته شده بود!
در هر حال، آنزمان، زمینداران بزرگ نیروهای نظامی ویژة خود را داشتند. و دلیل علاقة فراوان کلنل آیرونساید به نابودی «ملوکالطوایفی» همین بود. خانها متعدد بودند و به دلیل تعلق به «ارزشهای» فئودال اکثراً حاضر به مزدوری و نوکری نمیشدند. البته میدانیم که استثناء همیشه وجود دارد. از آنجمله است خانوادة علم در خراسان و فرمانفرما در تهران! اما چنین افتخاری شامل حال دلواری نشد، و رئیسعلی و تفنگچیهایاش برای اشغالگران ایجاد درد سر میکردند. از اینرو در تاریخ 12 شهریورماه 1294، در جریان درگیری با نظامیان انگلیس، رئیسعلیدلواری از پشت سر هدف گلولة یکی از همراهان خود قرار میگیرد!
از نام و نشان همراه مذکور هم هیچ خبری نیست ولی اگر مؤسسة مطالعاتی کذا به خود زحمت میداد میتوانست در مورد نام قاتل رئیسعلی اطلاعاتی به دست آورد. بالاخره این همراهان نام و نشانی داشتند و پس از قتل رئیسعلی دلواری کسانی ارتقاء درجه یافتهاند و ... و خلاصه بگوئیم تاریخ را به شیوة روضة امام حسین و دیگر بیبیگوزکهای مقدس نمینویسند. ولی وقتی موسسة مطالعات سیاسی تحت نظارت یک جفت نعلین از نوع بیسواد و انقلابی قرار گیرد، «پژوهش» هم به روضه و زوزه تبدیل میشود. پس بپردازیم به آشوب اوباش حکومتی که در رسانهها «دانشجو» خوانده میشوند. و از نظر حنازرچوبه، شیپور سازمان سیا در ایران بسیار «محترماند». و دقیقاً به همین دلیل است که شعارهای عملة فاشیسم در برابر «دفتر حافظ منافع مصر در ایران» زینت بخش سایت حنازرچوبه شده.
حنازرچوبه، مورخ 19 آذرماه سالجاری، مطلبی تحت عنوان «حاشیههای تجمع دانشجویان مقابل دفتر حافظ منافع مصر» منتشر کرده. به گزارش این «رسانه»، روز دوشنبه گروهی از تهران، اصفهان، شیراز، مشهد، شاهرود، قم، کرمان و زاهدان در تهران تجمع کردهاند؛ خلاصه بگوئیم از تمامی شهرهای کشور! ولی هیچکس نمیداند تجمع کذا مجوز وزارت کشور را داشته یا خیر؟ ولی این امر هیچ اهمیتی ندارد! چرا که تجمعکنندگان تصاویر امام سیزدهم و چهاردهم، به ویژه تصویر ترور انور سادات را در دست داشتند. باید بدانیم زمانیکه این عکسها در دستتان باشد، برای تجمع نیازی به مجوز وزارت کشور ندارید. خودتان وزارت کشور هستید! و اینگونه تجمعات همواره از سوی دولتهائی که منافعشان با ایجاد آشوب و تداوم انسداد در فضای سیاسی ایران تأمین میشود، به ویژه انگلستان و اسرائیل، مجوز دریافت میکنند.
از این جهت، تجمع کنندگان برای رد گم کردن، ابتدا پرچم اسرائیل را به آتش میکشند. همانطور که جیرهخواران ساواک نیز روز 13 آبان 1358 به سفارت آمریکا حمله کردند تا ضدامپریالیست بودن حکومت اسلامی را به جهانیان ثابت کنند. و هنوز که هنوز است، مطبوعات و رسانهها در غرب در این مورد کوچکترین تردیدی نداشته و ندارند! ولی بعضیها میگفتند گروه برژینسکی این حکومت را در ایران بر سر کار آورده تا منطقه را وارد «جهاد» با اتحاد جماهیر شوروی کند. و انصافاً که چنین جهادی را نیک سازمان دادند، چنانکه حکومت اسلامی هنوز هم حاضر نیست استخوانی را که سازمان سیا سی سال پیش برایاش پرتاب کرده از دندان رها کند.
بله از روزی که ساواک اراذل و اوباش را به سوی سفارت آمریکا هی کرد، آن عده از اوباش که به افتخار نمایندگی در «مسجد شورای جمکران» و یا ریاست احزاب مختلف نائل نشدهاند، متخصص حمله به سفارت و مبارزه با امپریالیسم غرباند. از جمله «فروز رجائیفر» که در سال 1358 در گلة دانشجونمایان «پیروخط امام» حضور داشت و به گفتة حنازرچوبه، اکنون «دبیر ستاد پاسداشت نهضت جهانی اسلام» است! نهضت جهانی اسلام، همان نهضتی است که توسط انگلستان پایهریزی شد تا منطقة نفتخیز خاورمیانه را در آشوب و توحش نگاهدارد. چرا که خارج از چارچوب توحش، منافع ناخداکلمب تأمین نمیشود. در نتیجه جنتلمنهای نزولخور «سیتی» برای تأمین منافع خود مصلحت در آن دیدند که توحش و تحجری مرغوب و «میداین یو.کی» به خارج از مرزها «صادر» کنند. از اینرو پیشنهادات مقدس «توماس مور» در «یوتوپیا» را به عنوان سیاست خارجی خود برگزیدند: «یک کشور، یک مذهب»!
مسلم است که هر چه کشور کذا بزرگتر باشد، منافع جتنلمنهای نزولخور نیز افزایش خواهد یافت. پس چه بهتر که یک میلیارد مسلمان را در هر نقطة جهان ساکن باشند، اتباع یک کشور واحد بدانیم، و اسقف کانتربری هم فتوی بدهند که احکام توحش اسلامی در همه جا، حتی در انگلستان هم میتواند اجرا شود! آخوند ویلیامز با وجود اینکه هنوز جرأت نکردهاند سنگسار و قصاص را رسماً تأیید کنند، این تمایل را علنی فرمودهاند که همة مسلمانان به یک کشور اسلامی واحد تعلق دارند؛ نام این کشور هم حتماً «اتحاد جماهیر نوکری» است، و منطقهای است «مشترکالمنافع» و تحت نظارت آنگلوساکسونها.
و اما از بد روزگار متأسفانه دولت علیاحضرت ملکه دیگر نمیتواند دست در دست عموسام اسلامپروری کند. فروپاشی پاکستان، مرکز تولید و پرورش تروریست و بچهمسلم، دور نیست! از اینرو شاهدیم که همزمان با نفسکشطلبی نوچههای «فروز رجائیفر»، شیون و فریاد پاسدار شریعتمداری هم در حمایت از «وزیرستان» به آسمان برخاسته! و نیروی انتظامی جمکران ناچار شده از تهاجم فعلة فاشیسم به سفارتخانهها ممانعت به عمل آورد. ولی جالب است بدانیم که، نیروی انتظامی قدرقدرت جمکران هنوز اجازه ندارد گروه رجائیفر را به جرم تظاهرات غیرمجاز، و درگیری با نیروی انتظامی دستگیر کند. کاملاً بر عکس، سگهای هار جمکران مراقباند که برای «لاتالله» کذا هیچگونه مزاحمتی فراهم نشود:
«تنش محدودی بین دانشجویان معترض و نیروی انتظامی رخ داد، یکی از ماموران پلیس دیپلماتیک نیز در این تجمع به درگیری با دانشجویان پرداخت که توسط ماموران نیروی انتظامی از محوطه درگیری دور شد.»
بله پلیس دیپلماتیک را دست به سر کردند، تا از رایحة خوش برآب گو..یدن تظاهرات کذا مدهوش نشود و گروه «گ...الله» بتواند در برابر دفتر حافظ منافع مصر «دعای دسته جمعی» بخواند، و حنازرچوبه نیز، با کد خبر 257677 لذت ببرد.
آوردهاند که هنگام خرید پارچه در یک بزازی از قزوینی بادی صادر شد. پس به جر دادن پارچهها پرداخت که رد گم کند. بزاز دست او را گرفته گفت: بیخود پارچهها را پاره نکن، بعد از چهل سال بزازی، صدای پاره شدن پارچه را از صدای پاره شدن چیزهای دیگر خوب تشخیص میدهیم.
ما هم به حکومت جمکران میگوئیم، بیجهت «تظاهرات» و «مبارزات» در خیابان و دانشگاه به راه نیندازید. ما ملت هم مثل همان پارچهفروش پس از سیسال، تفاوت «گ... الله» و فریاد و نعرة ماشاالله قصابها را خوب تشخیص میدهیم.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت