شانزده «آخر»!
...
«به کمیته احضار میشویم، به زندان میرویم، ما نفس میکشیم، آنقدر که نیروهای ضد شورش را به خیابان بکشیم.»
این سخنان سرشار از «دمکراسی» از اظهارات حبیب فرحزادی، نمایندة «انجمن دمکراسیخواه» دانشگاه است که در سایت «اخبارروز» نیز منتشر شده. بله! بالاخره معلوم شد هدف دانشجونمایان از «نفس کشیدن»، در واقع نفسکشطلبی برای کشاندن نیروهای ضدشورش به خیابانها و تحمیل «شرایط ویژه» بر مردم ایران است! درست مانند روزهای خوش پائیز 1357 که بعضیها «نفس میکشیدند» تا حکومت نظامی مستقر شود، تا نیروهای ضدشورش به صورت نمایشی در برابر دانشگاه تهران مستقر شوند، و تا ژنرال هویزر با کودتای 22 بهمن برای ما ملت «آزادی» و «استقلال» به ارمغان آورند! آزادی و استقلال مشتی لات و اوباش و جنایتکار، با دستار و بیدستار.
همانطور که ملاحظه میشود حکومت جمکران جهت خودبراندازی و دوقطبی کردن کاذب و نمایشی فضای سیاسی تمامی نیروهای خود را بسیج کرده. یک گروه از دانشجونمایان به عنوان طرفداری از احمدی نژاد هیاهو به راه میاندازند، و گروه دیگر با نقاب مخالفت با دولت به جنگ زرگری با گروه اول مشغولاند. این نبرد سهمگین تحت نظارت فرهاد رهبر، ساواکی محبوب شیخ مسعود بهنود و خاتمی جریان دارد. اصولاً ایشان به همین دلیل در این «برهه» از موجودیت حکومت اسلامی، به ریاست دانشگاه تهران برگزیده شدهاند. مأموریت فرهاد رهبر پیروی از شیوههای آشوبطلبانی از قماش محمد ملکی است. و سکوت کامل نعلینهای حکومتی در برابر تحرکات دانشجونمایان آشوبطلب نیز بهترین نشان از همسوئی واقعی ایندو گروه است. گروههائی که در عین همسوئی ظاهراً با یکدیگر خیلی مخالفاند و براندازی وجه مشترکشان است.
فروپاشی قریبالوقوع محور «چین، پاکستان، افغانستان» در عمل حکومت جمکران و حاکمیت پاکستان را به سختی متزلزل خواهد کرد. به همین دلیل دانشجونمایان به دو دستة کاذب «16 آذر ستا» و «16 آذر ستیز» تقسیم شدهاند، تا از طریق تشدید جنگ زرگری مطالبات استعمار مبنی بر حاکمیت «شرایط ویژه» بر مردم ایران را تحقق بخشند. امروز ساواک حکومت جمکران تمام تلاش خود را برای فرستادن لات و اوباش به خیابانها به کار گرفته، ولی به دلیل تضعیف «سیاسی ـ اقتصادی» چین، در مقام مدافع بیقید و شرط تروریسم اسلامی، امکانات سازمان تبلیغات اسلامی برای هی کردن اراذل به خیابانها کاهش یافته. از اینرو شاهدیم که تعدادی از فعلة ساواک در غرب به ویژه اراذل مقیم ینگه دنیا به عنوان نیروهای کمکی ارتجاع و ارباباناش عازم تهران شدهاند.
در پی فروپاشی اقتصادی در ایالات متحد، دولت چین ضربة سنگینی متحمل شده. چرا که دولت به اصطلاح مائوئیست در سازمانهای ورشکستة ینگه دنیا سرمایه گذاریهای کلانی کرده. سرمایهگذاریهائی که میباید افزایش یابد! به گزارش لوموند، مورخ 7 دسامبر 2008، دولت چین به مبلغ 585 میلیارد دلار اوراق قرضة ایالات متحد، و تقریباً معادل همین مبلغ سهام بنیادهایمالی و بانکهای آمریکا، «فردیمک، فانیمه، بلاکستون، بانک مورگانستانلی» را در اختیار دارد ـ این بانکها و مؤسسات همگی فعلاً ورشکستهاند! در سال 2007 و 2008 از این مبلغ هر سال حدود 321 میلیارد دلار صرف صادرات چین به ایالات متحد شده. صادرات کالاهائی که توسط شرکتهای آمریکائی در چین با استفاده از نیروی کار ارزان قیمت تولید میشود. در واقع صادرات چین به ایالات متحد تولیدات شرکتهای چینی نیست، بلکه محصول بیگاری چینیها برای شرکتهای آمریکائی در کشور چین است. به این ترتیب میتوان ابعاد ضربة اقتصادی را که از فروپاشی مالی در غرب نصیب چین خواهد شد دریافت.
هانری پلسون، وزیر خزانهداری ایالات متحد که بزودی جای خود را به «تیموتی گیتنر» خواهد سپرد در تاریخ چهارم دسامبر راهی چین شد تا سیاست اقتصادی نوین را به اطلاع طرف چینی برساند. طبق این «سیاست نوین»، چینیها موظفاند مصرف داخلی تولیدات شرکتهای آمریکائی را در چین افزایش دهند! در تاریخ پنجم دسامبر رئیس «بانک چین» برای ملاقات با «تیموتی گیتنر» به نیویورک رفت تا در مورد حمایت چین از سیاست نوین به جانشین پلسون اطمینان دهد. در واقع نابودی کامیونهای تدارکاتی ارتش ناتو در پاکستان ریشه در تضعیف اقتصادی چین دارد.
به گزارش فیگارو، مورخ 8 دسامبر 2008، امروز نیز 50 کامیون دیگر از تدارکات ارتش ناتو در پیشاور به آتش کشیده شد. طی هفتة اخیر، این سومین تهاجم به انبار تدارکات ناتو در پاکستان است که با هدف قطع محور ارتباطی طالبانپروران «چین، پاکستان» با نیروهای ناتو، مستقر در افغانستان صورت میگیرد. در مجموع طی هفتة گذشته حدود 250 کامیون تدارکات ناتو در پاکستان نابود شده! همزمان دولت پاکستان، تعدادی از آمران عملیات خرابکارانة شهر بمبئی، از جمله یکی از فرماندهان لشکر طیبه را دستگیر کرده. این اقدامات نشان از تضعیف سیاست چین در پاکستان و به ویژه در کشور ایران دارد.
هنگامی که افتضاح اصلاحطلبان و محمد خاتمی به مضحکة مهرورزی منجر شد، استعمار غرب خواهان تحمیل «شرایط ویژه» بر ایران بود. این مطالبات استعماری طی سه سال گذشته به کرات از زبان اکبربهرمانی در خطبههای نماز جمعة تهران شنیده شده. همانطور که شاهد بودیم «روز آنلاین»، شیپور اکبر بهرمانی، به قلم سیدابراهیم نبوی و شیخ مسعود بهنود، برنامة ارعاب مردم ایران را همصدا با رسانههای غرب و سایتهای مخالفنمایان تا خروج رزمناو آبراهام لینکلن از خلیج فارس ادامه دادند. ولی اکبر بهرمانی همچنان بر حاکمیت «شرایط ویژه» پافشاری میکند. وی هفتة گذشته، یکروز پس از تجمع بوزینههای کفنپوش در برابر وزارت امورخارجه در تهران، خواهان «حضور مردم در صحنه» شد. البته ساواک جمکران تلاش خود را برای حضور لات اوباش در صحنه به کار گرفته، ولی به دلیل تضعیف سیاست چین در ایران امکاناتاش برای هی کردن اراذل به خیابانها بسیار کاهش یافته. از اینرو تعدادی از فعلة ساواک در غرب، به ویژه اراذل مقیم ینگه دنیا به عنوان «نیروی کمکی» عازم تهران شدهاند. تا برای «بزرگداشت روز 16 آذر» به فاشیستهای تحکیم وحدت یاری رسانند.
حال با تکیه بر «خبرنامة امیرکبیر» نگاهی خواهیم داشت به «بزرگداشت 16 آذر» در دانشگاه تهران. این برنامه که «دانشگاه، فریاد آزادی» نام گرفته، با «شکستن درب دانشگاه» آغاز شد و خلاصة مطلب «فریاد آزادی» با «عربدة تخریب» در هم آمیخت و ثابت کرد که دانشجویان کذا واقعاً بسیار «آزادیخواه» تشریف دارند، چرا که به تکرار مزخرفات سی سال پیش خمینی پرداختهاند. البته در شعارهای مضحکشان «شاه» را با احمدینژاد جایگزین کردهاند تا «آپدیت» هم کرده باشند: « ننگ براین دولت مردمفریب، احمدی نژاد عامل تبعیض و فساد، دانشجو میمیرد، ذلت نمیپذیرد، با تهدید آرام نمیشویم و...» و مقداری آیة قرآن هم ضمیمة همین ترهات شده تا «اسلامیات» جنبش کذا چشمگیر باشد. البته ساواک هم روز قبل یک گله مخالف را برای گرم کردن بازار «تحکیم وحدت» راهی محل کرده بود تا مهدی عربشاهی، دبیر فاشیستهای تحکیم وحدت و شرکاء به ما ثابت کنند که مخالفانی دارند که طرفدار دولتاند. خلاصه بگوئیم «سناریو»، همان سناریوی نخنمای دورة شاه است و امثال عربشاهی و سازمان تبلیغات اسلامی میپندارند مردم به دلیل مخالفت با احمدی نژاد از دانشجونمایان ریزه خوار ساواک و شعارهای پوچشان حمایت خواهند کرد.
عربشاهی که سر درآخور گروه شیخ بازرگان دارد بجای پرداختن به امور دانشجویان امروز مدافع حقوق کارگران، زنان و غیره هم شده. البته زوزة متن این مطالبات واژة جادوئی «آزادی» است: آزادی بیان، آزادی تشکل و آزادی دانشجویان! هر چند فعلة فاشیسم هرگز قادر نخواهند بود که تعریف دقیق و منسجمی از این آزادیها به ما ارائه دهند، چرا که شغل اصلی اینان شعار دادن است. در هر حال حضرات که برای بزرگداشت «روز 16آذر» تجمع کرده بودند، از زبان «مرتضی سیمیاری» به ما میگویند، «جنبش دانشجوئی» در واقع همان شورش «حسین در کربلا» و عربده جوئی شریعتی و خمینی است:
«جنبش دانشجوئی نشان خواهد داد که ایستاده است و تبعید و اعدام هیچ اثری بر او ندارد.»
ایشان همچنین اهداف «حرکت انقلابی» 16 آذر 1332 را نیز برایمان شرح میدهند و میگویند، آنها که در آذرماه سال 1332 «شهید» شدند، دو هدف مهم داشتند. میخواستند با استعمار و استبداد و دولت نظامی مخالفت کنند! البته دانشجونمایان دانشگاه شیراز نیز با شعار «آزادی دانشگاه، آزادی جامعه» مهملات مشابهی ردیف کردهاند. پیش از ادامة مطلب به دانشجویان شارلاتان دانشگاه شیراز باید بگوئیم نه تنها سوراخ دعا را گم کردهاند که ورد را هم نیک نیاوردهاند! در واقع دانشگاه، تابعی است از جامعه، در نتیجه آزادی جامعه، آزادی دانشگاه هم میتواند باشد، ولی عکس این مسئله اصلاً صحت ندارد! حال باز گردیم به سخنان عوامفریبانة «سیمیاری».
بر اساس منطق حماقت فعلة فاشیسم، همة کسانی که در کنار آشوبطلبان 55 سال پیش قرار نگرفتند، با استبداد، استعمار و حکومت نظامی موافق بودهاند! بله! چنین است استدلال هوچیهای ساواک! اینان فقط شعار میدهند، مانند محمد ملکی! ملکی هم در مقالة مستدل خود همین مزخرفات را عنوان کرده بود. و اما روز 16 آذر سال 1332 در دانشگاه تهران چه گذشت؟ هیچکس نمیداند. در مملکتی که تاریخنویس اصولاً وجود ندارد، هر کس میتواند روایت خاص خود را از 16 آذر ارائه دهد. یکی از فواید غیبت «علمتاریخ» در جامعة ایران همین «تکثر» قرائتهای تاریخی است.
ولی از حق نگذریم، 16 آذر سال 1332 شباهت فراوانی به مبارزات فرضی دائیجان ناپلئون با «انگلیسا» دارد. دائیجان، به گفتة «راوی» در دورة محمدعلیشاه نایب سوم بوده، و پنج ژاندارم در اختیار داشته تا با اشرار و سارقین در شهرستانها مبارزه کند. ولی این مبارزات به مرور زمان به دلیل شیفتگی دائیجان به ناپلئون بناپارت وسعت میگیرد و به «جنگ با انگلیسا» به ویژه در کازرون و ممسنی تبدیل میشود. و مشقاسم، نوکر دائیجان هم که پس از پایان مأموریتهای وی در شهرستانها پای به خانه دائیجان گذاشته، رفته، رفته به عنوان «تابین» و مصدر دائیجان پای به جنگهای کازرون و ممسنی میگذارد، تیر میخورد، مجروح میشود و با از جانگذشتگی دائیجان در صحنة نبرد از مرگ حتمی نجات مییابد. و به محض اینکه دائیجان ویراست مشقاسم را میپذیرد، هر بار که از مبارزات خود با «انگلیسا» یاد میکند، مشقاسم هم به عنوان «شاهد» ماجرا روایت دائیجان را تأئید کرده، ابعاد نوینی به آن میافزاید. سرانجام پس از مرگ دائیجان، مشقاسم با نام «آقای سالار»، نقش دائیجان را از آن خود کرده و شرح مبارزات خویش را با «انگلیسا» برای دیگران نقل میکند. اینهمه در شرایطی که، اصولاً دائیجان هیچ نبردی با اشغالگران انگلیسی نداشته!
ولی هیچکس نه در حضور دائیجان و نه در غیاب وی به این واقعیت تاریخی اشاره نمیکند. چرا که «تاریخ» در عرصة رمان دائیجان در ترادف با «حدیث» و «روایت» و «حکایت» قرار میگیرد، حدیثی که از ارباب به نوکر رسیده و با زبان وی روایت میشود! و به همچنین است حکایت 16 آذر 1332، که از زبان استعمار به تشکلهای دانشجوئی دستساز استعمار رسیده است. آوردهاند که «دانشجویان به سفر نیکسون، معاون رئیس جمهور ایالات متحد اعتراض داشتند»! چرا؟ چون بر اساس تبلیغات استعمار، در تاریخ 28 مردادماه 1332، «آمریکا» در ایران کودتا کرده بود.
البته امروز میدانیم که زمینه ساز کودتا در واقع شخص محمد مصدق، از مهرههای استعمار انگلستان در ایران بود که جهت «تداوم دور باطل استعماری» میبایست به «قهرمان ملی» تبدیل میشد. پیامد واقعی کودتای 28 مرداد، در عمل کسب وجهه برای عامل اصلی کودتا بود. همچنانکه «جنبش 16 آذر» هدفی جز کسب وجهه برای آشوبطلبی و عربدهجوئی دانشجو جماعت نداشت. امروز هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد که مشتی جوان به خود اجازه دهند مسیر سیاست خارجی و داخلی دولت را در دانشگاه و یا درخیابانهای اطراف آن «تعیین» کنند. در نتیجه به مشقاسمهای هزارة سوم توصیه میکنیم «16 آذر » را فراموش کنند. این امامزاده 55 سال معجزه داشت، و دیگر هیچکس خریدار این «معجزات» نیست. با فروپاشی محور «چین، پاکستان، تهران» صاحبان صنایع شهیدپروری صحرای کربلا، اوین و دانشگاه تهران بزودی اعلام ورشکستگی خواهند کرد.
این سخنان سرشار از «دمکراسی» از اظهارات حبیب فرحزادی، نمایندة «انجمن دمکراسیخواه» دانشگاه است که در سایت «اخبارروز» نیز منتشر شده. بله! بالاخره معلوم شد هدف دانشجونمایان از «نفس کشیدن»، در واقع نفسکشطلبی برای کشاندن نیروهای ضدشورش به خیابانها و تحمیل «شرایط ویژه» بر مردم ایران است! درست مانند روزهای خوش پائیز 1357 که بعضیها «نفس میکشیدند» تا حکومت نظامی مستقر شود، تا نیروهای ضدشورش به صورت نمایشی در برابر دانشگاه تهران مستقر شوند، و تا ژنرال هویزر با کودتای 22 بهمن برای ما ملت «آزادی» و «استقلال» به ارمغان آورند! آزادی و استقلال مشتی لات و اوباش و جنایتکار، با دستار و بیدستار.
همانطور که ملاحظه میشود حکومت جمکران جهت خودبراندازی و دوقطبی کردن کاذب و نمایشی فضای سیاسی تمامی نیروهای خود را بسیج کرده. یک گروه از دانشجونمایان به عنوان طرفداری از احمدی نژاد هیاهو به راه میاندازند، و گروه دیگر با نقاب مخالفت با دولت به جنگ زرگری با گروه اول مشغولاند. این نبرد سهمگین تحت نظارت فرهاد رهبر، ساواکی محبوب شیخ مسعود بهنود و خاتمی جریان دارد. اصولاً ایشان به همین دلیل در این «برهه» از موجودیت حکومت اسلامی، به ریاست دانشگاه تهران برگزیده شدهاند. مأموریت فرهاد رهبر پیروی از شیوههای آشوبطلبانی از قماش محمد ملکی است. و سکوت کامل نعلینهای حکومتی در برابر تحرکات دانشجونمایان آشوبطلب نیز بهترین نشان از همسوئی واقعی ایندو گروه است. گروههائی که در عین همسوئی ظاهراً با یکدیگر خیلی مخالفاند و براندازی وجه مشترکشان است.
فروپاشی قریبالوقوع محور «چین، پاکستان، افغانستان» در عمل حکومت جمکران و حاکمیت پاکستان را به سختی متزلزل خواهد کرد. به همین دلیل دانشجونمایان به دو دستة کاذب «16 آذر ستا» و «16 آذر ستیز» تقسیم شدهاند، تا از طریق تشدید جنگ زرگری مطالبات استعمار مبنی بر حاکمیت «شرایط ویژه» بر مردم ایران را تحقق بخشند. امروز ساواک حکومت جمکران تمام تلاش خود را برای فرستادن لات و اوباش به خیابانها به کار گرفته، ولی به دلیل تضعیف «سیاسی ـ اقتصادی» چین، در مقام مدافع بیقید و شرط تروریسم اسلامی، امکانات سازمان تبلیغات اسلامی برای هی کردن اراذل به خیابانها کاهش یافته. از اینرو شاهدیم که تعدادی از فعلة ساواک در غرب به ویژه اراذل مقیم ینگه دنیا به عنوان نیروهای کمکی ارتجاع و ارباباناش عازم تهران شدهاند.
در پی فروپاشی اقتصادی در ایالات متحد، دولت چین ضربة سنگینی متحمل شده. چرا که دولت به اصطلاح مائوئیست در سازمانهای ورشکستة ینگه دنیا سرمایه گذاریهای کلانی کرده. سرمایهگذاریهائی که میباید افزایش یابد! به گزارش لوموند، مورخ 7 دسامبر 2008، دولت چین به مبلغ 585 میلیارد دلار اوراق قرضة ایالات متحد، و تقریباً معادل همین مبلغ سهام بنیادهایمالی و بانکهای آمریکا، «فردیمک، فانیمه، بلاکستون، بانک مورگانستانلی» را در اختیار دارد ـ این بانکها و مؤسسات همگی فعلاً ورشکستهاند! در سال 2007 و 2008 از این مبلغ هر سال حدود 321 میلیارد دلار صرف صادرات چین به ایالات متحد شده. صادرات کالاهائی که توسط شرکتهای آمریکائی در چین با استفاده از نیروی کار ارزان قیمت تولید میشود. در واقع صادرات چین به ایالات متحد تولیدات شرکتهای چینی نیست، بلکه محصول بیگاری چینیها برای شرکتهای آمریکائی در کشور چین است. به این ترتیب میتوان ابعاد ضربة اقتصادی را که از فروپاشی مالی در غرب نصیب چین خواهد شد دریافت.
هانری پلسون، وزیر خزانهداری ایالات متحد که بزودی جای خود را به «تیموتی گیتنر» خواهد سپرد در تاریخ چهارم دسامبر راهی چین شد تا سیاست اقتصادی نوین را به اطلاع طرف چینی برساند. طبق این «سیاست نوین»، چینیها موظفاند مصرف داخلی تولیدات شرکتهای آمریکائی را در چین افزایش دهند! در تاریخ پنجم دسامبر رئیس «بانک چین» برای ملاقات با «تیموتی گیتنر» به نیویورک رفت تا در مورد حمایت چین از سیاست نوین به جانشین پلسون اطمینان دهد. در واقع نابودی کامیونهای تدارکاتی ارتش ناتو در پاکستان ریشه در تضعیف اقتصادی چین دارد.
به گزارش فیگارو، مورخ 8 دسامبر 2008، امروز نیز 50 کامیون دیگر از تدارکات ارتش ناتو در پیشاور به آتش کشیده شد. طی هفتة اخیر، این سومین تهاجم به انبار تدارکات ناتو در پاکستان است که با هدف قطع محور ارتباطی طالبانپروران «چین، پاکستان» با نیروهای ناتو، مستقر در افغانستان صورت میگیرد. در مجموع طی هفتة گذشته حدود 250 کامیون تدارکات ناتو در پاکستان نابود شده! همزمان دولت پاکستان، تعدادی از آمران عملیات خرابکارانة شهر بمبئی، از جمله یکی از فرماندهان لشکر طیبه را دستگیر کرده. این اقدامات نشان از تضعیف سیاست چین در پاکستان و به ویژه در کشور ایران دارد.
هنگامی که افتضاح اصلاحطلبان و محمد خاتمی به مضحکة مهرورزی منجر شد، استعمار غرب خواهان تحمیل «شرایط ویژه» بر ایران بود. این مطالبات استعماری طی سه سال گذشته به کرات از زبان اکبربهرمانی در خطبههای نماز جمعة تهران شنیده شده. همانطور که شاهد بودیم «روز آنلاین»، شیپور اکبر بهرمانی، به قلم سیدابراهیم نبوی و شیخ مسعود بهنود، برنامة ارعاب مردم ایران را همصدا با رسانههای غرب و سایتهای مخالفنمایان تا خروج رزمناو آبراهام لینکلن از خلیج فارس ادامه دادند. ولی اکبر بهرمانی همچنان بر حاکمیت «شرایط ویژه» پافشاری میکند. وی هفتة گذشته، یکروز پس از تجمع بوزینههای کفنپوش در برابر وزارت امورخارجه در تهران، خواهان «حضور مردم در صحنه» شد. البته ساواک جمکران تلاش خود را برای حضور لات اوباش در صحنه به کار گرفته، ولی به دلیل تضعیف سیاست چین در ایران امکاناتاش برای هی کردن اراذل به خیابانها بسیار کاهش یافته. از اینرو تعدادی از فعلة ساواک در غرب، به ویژه اراذل مقیم ینگه دنیا به عنوان «نیروی کمکی» عازم تهران شدهاند. تا برای «بزرگداشت روز 16 آذر» به فاشیستهای تحکیم وحدت یاری رسانند.
حال با تکیه بر «خبرنامة امیرکبیر» نگاهی خواهیم داشت به «بزرگداشت 16 آذر» در دانشگاه تهران. این برنامه که «دانشگاه، فریاد آزادی» نام گرفته، با «شکستن درب دانشگاه» آغاز شد و خلاصة مطلب «فریاد آزادی» با «عربدة تخریب» در هم آمیخت و ثابت کرد که دانشجویان کذا واقعاً بسیار «آزادیخواه» تشریف دارند، چرا که به تکرار مزخرفات سی سال پیش خمینی پرداختهاند. البته در شعارهای مضحکشان «شاه» را با احمدینژاد جایگزین کردهاند تا «آپدیت» هم کرده باشند: « ننگ براین دولت مردمفریب، احمدی نژاد عامل تبعیض و فساد، دانشجو میمیرد، ذلت نمیپذیرد، با تهدید آرام نمیشویم و...» و مقداری آیة قرآن هم ضمیمة همین ترهات شده تا «اسلامیات» جنبش کذا چشمگیر باشد. البته ساواک هم روز قبل یک گله مخالف را برای گرم کردن بازار «تحکیم وحدت» راهی محل کرده بود تا مهدی عربشاهی، دبیر فاشیستهای تحکیم وحدت و شرکاء به ما ثابت کنند که مخالفانی دارند که طرفدار دولتاند. خلاصه بگوئیم «سناریو»، همان سناریوی نخنمای دورة شاه است و امثال عربشاهی و سازمان تبلیغات اسلامی میپندارند مردم به دلیل مخالفت با احمدی نژاد از دانشجونمایان ریزه خوار ساواک و شعارهای پوچشان حمایت خواهند کرد.
عربشاهی که سر درآخور گروه شیخ بازرگان دارد بجای پرداختن به امور دانشجویان امروز مدافع حقوق کارگران، زنان و غیره هم شده. البته زوزة متن این مطالبات واژة جادوئی «آزادی» است: آزادی بیان، آزادی تشکل و آزادی دانشجویان! هر چند فعلة فاشیسم هرگز قادر نخواهند بود که تعریف دقیق و منسجمی از این آزادیها به ما ارائه دهند، چرا که شغل اصلی اینان شعار دادن است. در هر حال حضرات که برای بزرگداشت «روز 16آذر» تجمع کرده بودند، از زبان «مرتضی سیمیاری» به ما میگویند، «جنبش دانشجوئی» در واقع همان شورش «حسین در کربلا» و عربده جوئی شریعتی و خمینی است:
«جنبش دانشجوئی نشان خواهد داد که ایستاده است و تبعید و اعدام هیچ اثری بر او ندارد.»
ایشان همچنین اهداف «حرکت انقلابی» 16 آذر 1332 را نیز برایمان شرح میدهند و میگویند، آنها که در آذرماه سال 1332 «شهید» شدند، دو هدف مهم داشتند. میخواستند با استعمار و استبداد و دولت نظامی مخالفت کنند! البته دانشجونمایان دانشگاه شیراز نیز با شعار «آزادی دانشگاه، آزادی جامعه» مهملات مشابهی ردیف کردهاند. پیش از ادامة مطلب به دانشجویان شارلاتان دانشگاه شیراز باید بگوئیم نه تنها سوراخ دعا را گم کردهاند که ورد را هم نیک نیاوردهاند! در واقع دانشگاه، تابعی است از جامعه، در نتیجه آزادی جامعه، آزادی دانشگاه هم میتواند باشد، ولی عکس این مسئله اصلاً صحت ندارد! حال باز گردیم به سخنان عوامفریبانة «سیمیاری».
بر اساس منطق حماقت فعلة فاشیسم، همة کسانی که در کنار آشوبطلبان 55 سال پیش قرار نگرفتند، با استبداد، استعمار و حکومت نظامی موافق بودهاند! بله! چنین است استدلال هوچیهای ساواک! اینان فقط شعار میدهند، مانند محمد ملکی! ملکی هم در مقالة مستدل خود همین مزخرفات را عنوان کرده بود. و اما روز 16 آذر سال 1332 در دانشگاه تهران چه گذشت؟ هیچکس نمیداند. در مملکتی که تاریخنویس اصولاً وجود ندارد، هر کس میتواند روایت خاص خود را از 16 آذر ارائه دهد. یکی از فواید غیبت «علمتاریخ» در جامعة ایران همین «تکثر» قرائتهای تاریخی است.
ولی از حق نگذریم، 16 آذر سال 1332 شباهت فراوانی به مبارزات فرضی دائیجان ناپلئون با «انگلیسا» دارد. دائیجان، به گفتة «راوی» در دورة محمدعلیشاه نایب سوم بوده، و پنج ژاندارم در اختیار داشته تا با اشرار و سارقین در شهرستانها مبارزه کند. ولی این مبارزات به مرور زمان به دلیل شیفتگی دائیجان به ناپلئون بناپارت وسعت میگیرد و به «جنگ با انگلیسا» به ویژه در کازرون و ممسنی تبدیل میشود. و مشقاسم، نوکر دائیجان هم که پس از پایان مأموریتهای وی در شهرستانها پای به خانه دائیجان گذاشته، رفته، رفته به عنوان «تابین» و مصدر دائیجان پای به جنگهای کازرون و ممسنی میگذارد، تیر میخورد، مجروح میشود و با از جانگذشتگی دائیجان در صحنة نبرد از مرگ حتمی نجات مییابد. و به محض اینکه دائیجان ویراست مشقاسم را میپذیرد، هر بار که از مبارزات خود با «انگلیسا» یاد میکند، مشقاسم هم به عنوان «شاهد» ماجرا روایت دائیجان را تأئید کرده، ابعاد نوینی به آن میافزاید. سرانجام پس از مرگ دائیجان، مشقاسم با نام «آقای سالار»، نقش دائیجان را از آن خود کرده و شرح مبارزات خویش را با «انگلیسا» برای دیگران نقل میکند. اینهمه در شرایطی که، اصولاً دائیجان هیچ نبردی با اشغالگران انگلیسی نداشته!
ولی هیچکس نه در حضور دائیجان و نه در غیاب وی به این واقعیت تاریخی اشاره نمیکند. چرا که «تاریخ» در عرصة رمان دائیجان در ترادف با «حدیث» و «روایت» و «حکایت» قرار میگیرد، حدیثی که از ارباب به نوکر رسیده و با زبان وی روایت میشود! و به همچنین است حکایت 16 آذر 1332، که از زبان استعمار به تشکلهای دانشجوئی دستساز استعمار رسیده است. آوردهاند که «دانشجویان به سفر نیکسون، معاون رئیس جمهور ایالات متحد اعتراض داشتند»! چرا؟ چون بر اساس تبلیغات استعمار، در تاریخ 28 مردادماه 1332، «آمریکا» در ایران کودتا کرده بود.
البته امروز میدانیم که زمینه ساز کودتا در واقع شخص محمد مصدق، از مهرههای استعمار انگلستان در ایران بود که جهت «تداوم دور باطل استعماری» میبایست به «قهرمان ملی» تبدیل میشد. پیامد واقعی کودتای 28 مرداد، در عمل کسب وجهه برای عامل اصلی کودتا بود. همچنانکه «جنبش 16 آذر» هدفی جز کسب وجهه برای آشوبطلبی و عربدهجوئی دانشجو جماعت نداشت. امروز هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد که مشتی جوان به خود اجازه دهند مسیر سیاست خارجی و داخلی دولت را در دانشگاه و یا درخیابانهای اطراف آن «تعیین» کنند. در نتیجه به مشقاسمهای هزارة سوم توصیه میکنیم «16 آذر » را فراموش کنند. این امامزاده 55 سال معجزه داشت، و دیگر هیچکس خریدار این «معجزات» نیست. با فروپاشی محور «چین، پاکستان، تهران» صاحبان صنایع شهیدپروری صحرای کربلا، اوین و دانشگاه تهران بزودی اعلام ورشکستگی خواهند کرد.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت