احلغلم!
...
«آزادی» تعدد زوجات در لیبی، پیروزی «غیر قابل تردید» اخوانالمسلمین در انتخابات «آزاد» تونس، تعطیلی موقت ویکیلیکس به دلیل کمبود دلار، خروج سفیر آمریکا از سوریه، اعتراض موذیانة باراک اوباما به جنایات اوباش «انقلابی» در لیبی، اعلام آمادگی پاسدار لاریجانی برای از سر گرفتن مذاکرات هستهای با گروه شش، و همزمان پشتیبانی صالحی، وزیر امورخارجة جمکران از جنایات ارتش ناتو در لیبی، و ابراز تمایل ایشان به مذاکره با اتحادیة اروپا پیرامون آنچه «مسائل حقوقبشری» خواندهاند و ... و از همه مهمتر احضار دوبارة پسر «مرداک» به پارلمان بریتانیا، پس از هذیانگوئیهای کرزای نشان میدهد که اوضاع سخت «ستردرستیز» شده!
این «عبارت» را از سایت فارسی نووستی کش رفتیم، راستش معنای آن را هم نمیدانیم! فقط میدانیم که عبارت مذکور با مسافرت یک هیئت نظامی از ستاد فرماندهی ارتش آدمخوار ناتو به مسکو ارتباط دارد! بله، متأسفانه از نظر زبان «دری» اوضاعمان چندان مناسب نیست و میباید معانی را حدس بزنیم!
به گزارش نووستی، مورخ دوم آبانماه سالجاری، «ستردرستیز روسیه و ناتو اوضاع افغانستان و مسائل دیگر را بررسی میکنند.» به این منظور ژنرال «شیریف»، در رأس یک هیئت نظامی ناتو امروز وارد مسکو میشوند:
«[...] جنرال ریچارد شیریف، معاون قوماندانی عالی [...] ناتو در اروپا [...] مطابق پلان همکاری وزارت دفاع روسیه و ناتو وارد مسکو میگردد. در این باره وزارت دفاع روسیه خبر داد[...]»
چه خوب میشد اگر وزارت دفاع روسیه «در آن باره»، یعنی در مورد «اصل مطلب» هم خبر میداد! فعلاً به «همین که هست»، یعنی به حضور «ریچارد شیریف»، معاون «قوماندانیعالی ناتو» در روسیه اکتفا کنیم، تا ببینیم چه پیش خواهد آمد! نووستی میافزاید، «مبارزه با دزدان دریائی» و حمایت از نیروهای «ملی ـ امنیتی» افغانستان از جمله مسائلی است که طرفین دربارهشان گفتگو خواهند کرد. میبینیم که افق تیره و تار روشن شد؛ و به احتمال زیاد، «ستردرستیز» باید معنای «امنیتی ـ نظامی» بدهد! ولی هنوز ابرهای تیره و تار پراکنده نشده؛ و نام ریچارد «شیریف» ایجاد ابهام میکند!
به استنباط ما ایشان «ریچارد شیردل» هزارة سوم باید باشند که به دین مبین گرویده و «شیریف» هم شدهاند! بیدلیل نیست که در جایگاه معاونت «قوماندانی عالی» آن ارتش آدمخوار جلوس فرموده، خودشان را «لوس» کرده و میخواهند با «دزدان دریائی» مبارزه فرمایند. حکایت «مبارزة» هیلاری کلینتن است با موادمخدر؛ البته در تاجیکستان! شاید هم ما در مورد «ستردرستیز» ارتش آدمخوار و قوماندانی عالیاش اشتباه میکنیم؛ گویا قصد مبارزه با انگلستان در کار باشد، و حضرات چارهای جز «برادرکشی» ندارند! همه که مثل حمید کرزای «برادردوست» از آب در نمیآیند!
تا چند روز پیش و خصوصاً پس از ترور ربانی، حمید کرزای پاکستان را تهدیدی برای افغانستان معرفی میکرد، اما به دلائلی که عیان است، همین فرد اخیراً اعلام داشته، «ما در کنار برادرانمان در پاکستان میایستیم.» به گزارش بیبیسی، مورخ 24 اکتبر سالجاری کرزای طی مصاحبه با یک تلویزیون خصوصی پاکستان میگوید:
«[...] اگر آمریکا به پاکستان حمله کند، کشورش از پاکستان پشتیبانی خواهد کرد [و] هر کسی که به پاکستان حمله کند، افغانستان با پاکستان خواهد بود[...]»
بله آمریکا به افغانستان لشکرکشی کرد، حمیدکرزای را به قدرت رساند. و اینک همین فرد برای دفاع از پاکستان میخواهد با آمریکا بجنگد؛ علامت تعجب نگذاریم بهتر است! گویا ریاست «جمهور» حکومت اسلامی افغانستان «یک بست» زیادی زده باشند! مسلماً در صورت حملة ارتش آمریکا به پاکستان ایشان با وافورشان از اسلامآباد دفاع خواهند کرد، و همانطور که رهبر قلعة حیوانات، «آمریکا» را با «اسلام» شکست داد، کرزای هم یکبار دیگر طعم تلخ شکست را به یانکیها خواهد چشاند. کافی است در کوکاکولای هر آمریکائی یک سر سوزن تریاک بیاندازند، تا دنیا به کاماش «زهرمار» شود؛ چرا که تریاک خیلی خیلی تلخ مزه است، درست برخلاف «شیخ مب» ـ «مب» مخفف «مسعود بهنود» ـ که خیلی خیلی شیرینبیان شده. ایشان در یک مقالة شیرین و لذیذ و خوشخوراک، هر چند غیرقابل هضم دنیا را بدون قذافی زیباتر دیدهاند!
شیخ «مب»، با چند قطره از قصة خاله سوسکه به صحرای کربلا زده و پس از ذکر مصیبت، برایمان از کدوقلقلهزن و دختر شاهپریان میگوید. شیخ مسعود در مطلبی تحت عنوان «جنازة خونین تاریخ» که در سایت «روزآنلاین»، مورخ 30 مهرماه سالجاری انتشار یافته، هم بر ترهات فوکویاما پیرامون «پایان تاریخ» مهر تأئید زده، هم با نشاندن «مردم» بجای ارتش ناتو، دست استعمار را در عروج و سقوط قذافی پنهان داشته. به این میگویند آشپز قابل؛ واقعاً دمش گرم!
آشپزباشی، با همان خشونتی که اوباش «انقلابی»، پس از سلاخی معمر قذافی جنازهاش را به همچون غنیمت جنگی به نمایش گذارده و به شادی پرداختند، به سلاخی «تاریخ» نشسته و در کنار جنازة خونینی که از تاریخ مینمایاند شادمانی میکند. در دستپخت «مب»، ابتدا توحش «مردم» به عنوان «پیش غذا» توجیه شده، سپس آشپزباشی از نابودی قذافی و فرزنداناش ابراز خرسندی میکند و مسئولیت استبداد را بر دوش «سه نسل از لیبیائیها» میاندازد تا نابودی قذافی را نشان بهبود اوضاع جهان بداند. جالب اینکه تمام بنای استراتژیک «مب» بر یک «تصویر» استوار شده.
تصویری که مانند هر تصویر دیگر، ساختگی بودناش محتمل است. به عبارت دیگر از تصاویر «رسانهای» نمیتوان به عنوان شواهد و مستندات غیر قابل انکار استفاده کرد، این تصاویر را میتوان به عنوان ابزار پروپاگاند به دلخواه ساخت و پرداخت. همانطور که «مب» با ردیف کردن واژگان به توجیه توحش و خشونت پرداخته و میگوید، «این رسم روزگار است!» در واقع شیخ مسعود همان میگویدکه پیشتر از زبان «اوغلو»، وزیرامور خارجة دولت اسلامی ترکیه شنیده بودیم. اما بهنود فقط به بازتولید ادبیات سیاسی اسلامگرایان جیرهخوار غرب اکتفا نکرده؛ ایشان همزمان با تکرار تبلیغات استعماری غرب، برای هزارمین بار داستان کسالتآور «شرقی، استبدادپرست است، و غربی، دمکراسی نواز» را برایمان «نقل» میکنند:
«[...] به شهادت تصویری که [...] در تاریخ ثبت شد، مردم، قدرت و تاریخ تراژدی دیگری خلق کردند. چه باک اگر یک نفر قربانی این تراژدی است [...] این رسم روزگار است [...] قهرمانان غرب به قدرت نمیرسیدند [...] شرقیها اما [...] به قهرمانان خود دل بسته داشتند [...]»
بله این شرقیها خیلی شیفتة «قهرماناند» و محافل غرب هم برای اینکه دل شرقیها را نشکنند، هر روز برایشان «قهرمان» میسازند؛ اینهمه تا این جماعت «دلشاد» شود؛ همینطور نیست شیخ مسعود؟ آنها که پاسدار اکبر را «قهرمان ملت ایران» خواندند و جایزه باراناش کردند، «شرقی» بودند؟ نه، «برادر!» آمریکائی و اروپائی بودند، همانها که نفت ما ملت را هم به تاراج میبرند و این قهرمانسازی برای گسترش تاراجشان الزامی بوده، هست و خواهد بود.
تصاویر رسوای نوآم چامسکی در کنار پاسدار اکبر، برای حمایت از خشونتطلبان «سبز» شاهدی است بر این مدعا. به همچنین است نمایش مهوع ابراز مخالفت «الی ویزلها» با حضور احمدینژاد در نیویورک، یا خروج «نمایشی» یانکیها از جلسات سخنرانی مهرورزی در مجامع بینالمللی. پیش از ادامة مطلب بهتر است حضور این شیخ «ریشتراشیده» بگوئیم، یانکیها و متحدانشان هنگام سخنرای علی خامنهای در مجمع عمومی سازمان ملل از جایشان تکان نخوردند، چرا؟ چون خامنهای را آورده بودند تا ادامة جنگ استعماری با عراق، و تبدیل کشور ایران به مخروبه را توجیه کند. امروز شرایط تغییر کرده و غربیهائی که مورد ستایش شما هستند دیگر نمیتوانند مطالباتشان را از زبان احمدینژاد بیان کنند؛ از اینرو به خامنهای و دیگر شیخ پشمالدینها چسبیدهاند و با توسل به تاختوتاز احمدینژاد میکوشند، آن وحشی بیابانی و جانشیناش را تطهیر نمایند. ولی برای اینکه دستشان آلوده نشود، این عملیات را بر عهدة «احل غلم» جمکران گذاردهاند؛ غلامان جاننثار و کنیزکان بیشرمی که طی سه دهة اخیر «شایستگیشان» به بهترین وجه به اثبات رسیده.
مسعود بهنود بدون اینکه به اسرائیلستیزی دولت بازرگان و روحالله خمینی اشارهای داشته باشد، میانبر زده و خود را از قذافی به احمدی نژاد میرساند و مینویسد، قذافی هم مثل احمدینژاد در تحریک افکار عمومی مهارت داشت؛ او هم از غرور نژادی و محو اسرائیل میگفت و برای خاورمیانه همین کافی است:
«[...] معمر [...] راز سخنرانی به قصد تحریک جوانان عرب را [...] میدانست، بگو احمدی نژاد [...] از [...] نور نهان در فرهنگ عرب [...] از تقدس شمشیر عرب [میگفت] به سران عربی درس میداد که [...] حرکت کنند و اسرائیل را محو. همین دو کرشمه [...] هزار کار میکند. پر دادن غرور نژادی با چاشنی محو اسرائیل [...]»
گویا شیخ مسعود فراموش کردهاند که نماد آزادیخواهیهایشان یعنی همان میرحسین موسوی نیز سر در آخور «اسرائیلستیزی» داشت، اگر به یادآوری نیاز دارید به سخنرانیهای ایشان نگاهی بیاندازید.
و اما پیش از ایجاد کشور اسرائیل، هیتلر با ادعای برتری نژادی، به خوشرقصی برای محافل سرمایهداری غرب پرداخت! شیخ مسعود! اگر کودتای آیرونساید و جنگ دوم را ندیدهاید؛ «حاجی آقا» را هم نخواندهاید؟! اتفاقاً مستر «عنایت فانی» هم در قالب قصة دختر شاه پریان، «معمر قذافی» را بار دیگر به ما معرفی کردهاند.
یکی بود، یکی نبود، یک معمر قذافی بود که دست تنها و بدون حمایت غرب کودتا کرد! این معمر خیلی دیکتاتور و ظالم و ستمگر بود، پول نفت را هم بین مردم لیبی تقسیم نمیکرد؛ هزاران میلیارد دلار پول نفت را در جیباش میگذاشت. از اینرو «مردم» او را سرنگون کردند و ... و خلاصه این است «تاریخ» معاصر لیبی ویراست لوطیوعنترهای سازمان سیا که در رادیوفردا، کیهان جمکران، و به ویژه در «بیبیسی» قلم را با دست پلیدشان میآلایند. حضور اهالی «بیبیسی» که ادعای استقلال هم دارند بگوئیم، شما عزیزان با این ژاژپردازیها پرستیژ نداشتة این رسانه را خدشهدار میکنید!
شیخ مسعود! فراموش کردهاید که «رهبر انقلابتان»، پیش از سرکشیدن جام زهرمار برای نابودی آن «غدة سرطانی» میخواست از کربلا به «قدس شریف» برود؟ ما که فراموش نکردهایم شما هم برای رفع فراموشی به همان «تاریخی» که ملت ایران زیسته مراجعه کنید، نه آن تاریخ دستساز طویلة مککارتی که «جنازة خونیناش» را همچون جسد قذافی به نمایش گذاشتهاید! برخلاف بیبیگوزکهای دستساز استعمار غرب، در تاریخ «علت» و «انگیزه» وجود دارد. و اگر با انگیزهها آشنا شویم «شگفتزده» میشویم؛ خصوصاً زمانیکه به صراحت دریابیم چگونه خمینی، مبارک، قذافی و جانشینانشان سر در آخور عموسام داشتهاند.
باری «مب» در ادامه میافزاید، قذافی با تکیه بر منابع نفت جهان را به سخره گرفته، به همه ناسزا میگفت و از خرابکاران حمایت میکرد، به همین دلیل مشهور شده بود و ... و همین قذافی بجای توزیع پول نفت میان مردم کاری کرد که «مردم» به خیابان بریزند! بله، همه بدانند و آگاه باشند که اختیار پول نفت به دست قذافی بوده، نه به دست بانکهای غرب! شیخ مسعود در ادامه با طرح چند پرسش ابلهفریب که جز پنهان داشتن حمایت استعمار از امثال قذافی هدفی دنبال نمیکند مینویسند، «تقصیر» از مردمی است که در برابر قذافی کرنش کردهاند:
«آیا سه نسل لیبیائیها که به او [قذافی] عشق و جرأت دادند، یا برای گذران بهتر عمر تعظیمش کردند، در این میانه بیتقصیرند[...]»
اگر جملات فوق از قلم فردی که در آغاز کودتای 22 بهمن 57 در مجلة تهرانمصور، مینوشت، «امام متعلق به همة مردم ایران است؛ امام عزیز را مصادره نکنید»، تراوش نکرده بود، شاید خندهمان نمیگرفت! گویا کرنش شیخ مسعود در برابر «امام» دجالاش هیچ اشکالی ندارد، چرا؟ چون شیخ مسعود در مفهوم «علوی» کلمه، عدالتخواه است و با رعایت «عدالت» این مطلب شیوا را قلمی فرموده. به عنوان نمونه ایشان نیشی هم به جهان «بازرگان» ـ یعنی سوداگر و کاسبکار زده. به ادعای مسعود بهنود، جهان کذا طی چهار دهه چشم بر اعمال قذافی بسته بود و هیچ مسئولیت دیگری جز «چشمپوشی» و «معامله» با کلنل «شهید» نداشته! بهنود بدون اینکه به روابط نزدیک قذافی با یانکیها و بریتانیائیها، خصوصاً با شرکتهای نفتیشان اشاره کنند، یقة برلوسکنی را گرفته و به حساب خود میخواهند این دروغ شاخدار را که «قذافی یک تنه در برابر ملت لیبی ایستاده بود» به ما حقنه فرمایند.
بهنود پس از فروش خنزرپنزرهای تولید سازمان سیا، مبنی بر نقش سرنوشتساز افکار عمومی غرب در ممانعت از بده بستانهای دولتهایشان با دیکتاتورهای پلید، دمکراسی را با توحش «مردمسالاری» در ترادف قرار داده و میگوید، به فرض که این روند یعنی همکاری غربیها با دیکتاتورها ادامه یابد، اهمیتی ندارد! و اینجاست که شیخ مسعود در همسوئی با وحوش «انقلابی» شادی خود را از مرگ قذافی ابراز میدارد:
«[...] اگر پاسخ [...] چنین باشد [...]که فریب تودهها [...] دیگر جا ندارد [...] حتی اگر بتوان دلایلی یافت که جهان به این سمتها پیش میرود، باید گفت جای شادمانی دارد[...]»
مسلم است که جای شادمانی دارد؛ البته برای فاشیسم بینالملل که از حاکمیت توحش «شریعت» بر ملت لیبی دست به شادمانی برداشته و اخیراً نیز جسد هیتلر سلامالله را در آرژانتین بازیافته. خداوند در قرآن میفرماید، «هیتلر، هوالعزیز!» این «عزیز» است که «شادی» بهنود و شرکاء را تأمین میکند. اینان جهان را بدون صدامحسین و مبارک و ... و قذافی میپسندند، چرا که هدفشان ایجاد نفرت و «تمرکز بر یک نقطه» است. از اینرو میکوشند «یک نفر» را به عنوان مسئول همة کاستیها به افکار عمومی حقنه کنند. و خوشبختانه «مردم» فرصت ندادند که این یکنفر به دادگاه برود:
«به هر حال دنیائی که در آن نه صدامی باشد و نه مبارکی [...] دنیای بهتری است [...] کم شدن یک تن از قبیله دیکتاتورهای [...] صاحب نفت بر دوستداران حقوق بشر مبارک باد [...]»
انترناسیونال توحش و تقدس نیز بر شیخ مسعود بهنود که به پیروی از فرامین محفل برژینسکی «حقوق بشر» را به ابزار توجیه توحش و جنایت تبدیل کرده مبارک باد! از توجیه وحشیگری ارتش آدمخوار ناتو در لیبی میرسیم به مداحی «مک» از ممد یونسکو. «مک»، همچنانکه پیشتر هم گفتیم مخفف «مهرانگیز کار» است. ایشان نیز «احل غلم» هستند، منتهی اهل «قلم آبگوشت» و سفرة قلمکار آشنذری. بیدلیل نیست که در سایت آبگوشتی «روزآنلاین» قلم میزنند. در تاریخ اول آبانماه سالجاری، مهرانگیز کار یک آبگوشت بزباش طبخ کرده و ضمن لیسیدن قلمهای آن، تاریخچة حکومت جمکران را نیز برایمان نقل میکنند. گویا از نظر ایشان 8 سال لشکرکشی خیابانی و نشاندن کاروانهای خردجال بجای مطالبات ملت ایران گنجینة گرانبهائی است:
«[...] حواستان نبود چه گنجینة گرانبهائی از صدقة سر خاتمی به دست آوردهاید [...]»
خوشبختانه مهرانگیز کار حواساش بوده، و از صدقة سر اربابان خاتمی حداقل خودش گنجینة گرانبها را به دست آورده: ارتقاء به جایگاه کنیزی در طویلة مقدس مککارتی، مجیزگوئی برای عملة استعمار، و دریافت «جایزه» به عنوان فعال حقوق بشر! آنهم حقوقبشری که غرب آن را در چارچوب توحش احکام «شریعت» قرار داده تا بتواند سرکوب و تاراج ملتها را همچنان گسترش دهد. به همین دلیل است که ارتش ناتو به بهانة دفاع از غیر نظامیان، و در واقع جهت حمایت از اسلامگرایان لیبی به این کشور لشکرکشی میکند، و پس از تخریب شهرها و کشتار غیرنظامیان ژست مخالفت با اسلامگرائی هم میگیرد!
خلاصه یانکیها به تکرار همان نمایش مهوع دوران ریاست جیمیکارتر مشغول شدهاند. جیرهخوارانشان در لیبی کشتار میکنند و شریعت میطلباند، اوباما هم خواهان رعایت حقوق بشر میشود! ولی اینبار همه با شیوة «سیابازی» کاخ سفید آشنا هستند؛ دکان مخالفت دروغین رئیس جمهور یانکیها با افراطگرایان اسلامی رونقی نخواهد یافت. وقتی ارتش ناتو به پشتیبانی از اسلامگرایان، کشور لیبی را مورد تهاجم نظامی قرار میدهد، مخالفت کاخ سفید با اسلامگرائی در این کشور جز تزویر و فریب هیچ نیست. درست است که هالو و ابله در این جهان فراوان است، ولی برخلاف توهمات یانکیها، همگان ابله نیستند!
حضور برگزیدة محفل نوبل در کاخ سفید بگوئیم با «سیابازی» نمیتوان روند تاریخ را متوقف کرد؛ محور استعماری «ایران ـ پاکستان» محکوم به فروپاشی است! و همین فروپاشی غیر قابل اجتناب است که حکومت اسلامی را نیز در عمل فرو خواهد پاشاند. شاهدیم که، اکبر بهرمانی به مخالفت با خامنهای برخاسته؛ علی لاریجانی به جایگاه «جلیلی» پرتاب شده و میخواهد مذاکرات هستهای را از سر گیرد؛ احمدی نژاد مردم لیبی را به مقاومت در برابر اشغالگران فرا میخواند؛ حال آنکه صالحی جنایات آدمخواران ناتو را در لیبی تبریک گفته و برای مذاکره پیرامون «حقوق بشر» اعلام آمادگی میکند! به عبارت دیگر وزیر امور خارجة جمکران مواضعاش در تقابل با مهرورزی قرار گرفته و به قول «بیبیسی»، اظهاراتاش «تعجبکننده» شده!
اتفاقاً اظهارات اربابان حکومت اسلامی نیز بسیار «تعجبکننده» است، چرا که مواضعشان تزلزل یافته. در این محشر خر که سگ راه به صاحبش نمیبرد، وزیر امورخارجة فرانسه به سنگر حماقت شیرین عبادی پرتاب شده. شب گذشته آلن ژوپه اعلام داشت «اسلام هیچ تضادی با دمکراسی ندارد!» بله، حداقل فهمیدیم این «عبارات شیرین» از کجا به دهان عبادی گذاشته شده. اشکال «مسیو» ژوپه اینجاست که مطلب را واژگونه مطرح میفرمایند! در واقع، دمکراسی هیچ تضادی با خدامحوری اسلام و دیگر ادیان ندارد؛ این ادیاناند که هنگام پای گذاشتن به میدان سیاست، با انسانمحوری دمکراسی در تضاد قرار میگیرند. امیدواریم دفعة آینده «فیلسوفهای» دولتی، گوشی را به دست «مسیو» بدهند.
...
<< بازگشت