دوشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۹۰


بیل و خدا!
...


گ..ه می‌خورد و لطیفه می‌پندارد

با توجه به متن بیانیة «دفتر تحکیم وحدت»،‌   و در راستای «دل به دل راه داره» باید بگوئیم حتماً دل انگلستان هم به دل وزارت امورخارجة جمکران و تحکیم وحدتی‌ها «شاهراه زده!»   دفتر کذا از هم اکنون جهت به راه انداختن کاروان خردجال اعلام آمادگی کرده و می‌نویسد:  

«[...] جنبش دانشجوئی شعلة روشنگری و آزادیخواهی در دانشگاه را در مقابل حملات استبداد حاکم حفظ می‌کند[...]‌»

بد نیست صادرکنندگان اسلام‌فروش این بیانیة بی‌شرمانه که با تکرار طوطی‌وار پروپاگاند استعمار بر طبل توخالی «بهار عرب»‌ نیز می‌کوبند،   چارچوب حقوقی «آزادی» مطلوب‌شان را مشخص کنند تا همگان با اهداف واقعی‌شان آشنا شوند.   هر چند این اهداف از نخستین روزهای انقلاب‌شان برای ما ملت مشخص بوده.   متن این بیانیه را بررسی نمی‌کنیم،  چرا که فقط اتلاف وقت خواهد بود؛   نسل ما با سوابق درخشان تشکل‌هائی از قماش «تحکیم وحدت» بیگانه نیست.   عضویت مشتی چماقدار فرصت‌طلب و متحجر نظیر «افشاری»،‌ «حقیقت‌جو»،   «رضوی فقیه» و امثالهم در «دفتر» کذا،  بخوبی چارچوب‌های «آزادی‌خواهی» این تشکل حکومتی را مشخص می‌کند.   به همین دلیل سایت‌هائی که بیانیة سرشار از مغلطة‌ «تحکیم وحدت» را بازتاب داده‌اند،   از انعکاس فاجعه‌ای که طی سه دهة اخیر به روزمرة ایرانیان،  به ویژه جوانان تبدیل شده،  یعنی تهاجم نیروهای انتظامی حکومت کفن‌فروشان به «میهمانی‌های مختلط» خودداری کرده‌اند.   

طی سه دهة اخیر،  ‌ بسیاری از جوانان ایران در پی تهاجم سگ‌های هار استعمار به جشن‌ها،  مصدوم شده و حتی جان سپرده‌اند و شاهدیم که سازمان‌های حقوق بشر فروش غرب در برابر این فجایع هیچ واکنشی نشان نمی‌دهند،  چرا؟ چون برای تفریح و اوقات فراغت نمی‌توان «سنگر حق» به پا کرد؛   در ایران همه می‌باید به سیاست بپردازند،  آنهم از نوع سیاست «خیابانی» و «مردمی!»   به همین دلیل است که مخالف‌نمایان حکومت جمکران،  دوباره پیرامون «انتخابات» ملایان جنجال و هیاهو به راه انداخته‌اند و جواد لاریجانی هم یک تکه استخوان دندانگیر برای‌شان پرتاب کرده تا به سوء‌تغذیه دچار نشوند.

داداش کوچیکة پاسدار علی لاریجانی که از طویلة ‌مک‌کارتی در رشتة «حقوق بشر اسلامی»  فارغ‌التحصیل شده می‌گوید،  از آنجا که اصلاح طلبان با «دمکراسی» مخالف‌اند،  حق شرکت در انتخابات را ندارند.   می‌دانیم که قبیلة لاریجانی از صدر اسلام تاکنون شیفته و فریفتة دمکراسی بوده.   و اگر سری به تصاویر سایت «ایران رزیست» بزنیم می‌بینیم که پاسدار علی‌کوچیکه،  رئیس مجلس قلعة حیوانات این «دمکراسی» را در جمال بی‌مثال پسر آخوند حکیم و ریش‌وپشم وی «رویت» کرده!   علی لاریجانی چنان به «طرف» می‌نگرد،  تو گوئی مجنون به وصال لیلی رسیده!   می‌خواستم بگویم «رومئو ـ ژولیت»،   دیدم عشق‌ ایندو «عربی» نبوده،   و «بی‌توجهی» ما ممکن است ارزش‌های «انقلاب‌شان» را مانند ارزش‌های رجب اردوغان خدشه‌دار کند!  

اردوغان که در هم‌سوئی پنهان با جمکران به موش‌دوانی در سوریه مشغول شده،   می‌فرماید،   «دیر یا زود بشار اسد باید برود!»   همزمان با این اظهارات،  ‌ دولت ترکیه ضمن توقیف کشتی حامل تجهیزات نظامی جمکران به مقصد سوریه،  ناچار شده خواهان توقف صدور گاز از جمکران به ترکیه شود!   به عبارت دیگر،  حکومت ملایان دیگر نمی‌تواند ضمن حمایت دروغین از نظم قانونی در سوریه،   اسلامگرایان این کشور را نیز مسلح کند!   اگر ابراز تمایل صالحی به «تکمیل اتحادیة اروپا» را مد نظر قرار دهیم، ‌ خواهیم دید که حکومت اسلامی هم‌سو با اتحادیة اروپا در برابر گذار به دمکراسی در سوریه سنگر گرفته.   خارج از این صورتبندی حکومت اسلامی نمی‌تواند «مکمل» اتحادیة کذا باشد. 

البته با تحولات اخیر حضرات و اربابان‌شان ناچار به تغییر موضع می‌شوند.  به عنوان مثال،  پس از ترور ربانی،  فرانسه بخشی از نیروهای‌اش را از افغانستان بیرون برد و روز گذشته نیز «شورای ملی گذار» لیبی اعلام داشت تمام سلاح‌های کشتار جمعی را تحت کنترل دارد!  حال آنکه پیشتر بوق‌های ناتو از دستیابی القاعده به این سلاح‌ها ابراز نگرانی می‌کرد!  همچنانکه گفتیم ترور ربانی از مرزهای افغانستان فراتر خواهد رفت و به ویژه برای ترکیه و حکومت جمکران پیامی ویژه و بسیار سنگین دارد.   این است دلیل توقیف کشتی حامل سلاح توسط ترکیه.   

در واقع همانطور که اسرائیل مجبور شد تجهیز جیره‌خواران‌اش در سازمان حماس را با حمله به کشتی‌ «کمک‌های انساندوستانة» ترکیه متوقف کند،   ترکیه هم علیرغم تمایل ارباب ناچار شده در برابر سیاست‌های براندازانة جمکران در سوریه موضع‌گیری نماید.   سایت فارسی نووستی،  مورخ دوم مهرماه سالجاری می‌نویسد،   رجب اردوغان به خبرگزاری «آناتولی» می‌گوید:

«[...] ما به هیچ وجه نمی‌خواستیم کار به اینجا بکشد اما مقامات سوریه ما را مجبور کردند چنین تصمیمی [بگیریم]»

بله اصلاً «هیچکس» نمی‌خواست کار به اینجا بکشد،   همه خواهان جنگ داخلی در سوریه هستند،  ولی از آنجا که روز دوم مهرماه از روز اول اهمیت بیشتری دارد،   «خدا نخواست!» به گزارش فیگارو،  مورخ 24 سپتامبر 2011،  «اریک شوالیه»،  سفیر فرانسه در سوریه پس از دیدار با اسقف اعظم ارتدوکس‌های این کشور،  با سنگ و تخم مرغ گندیده مورد استقبال طرفداران بشار اسد قرار گرفت.   فیگارو می‌نویسد،  چندی پیش سفیر فرانسه و «فورد»،  سفیر آمریکا در سوریه سری به بعضی مناطق این کشور از جمله شهر «حما» زده‌اند.   همچنانکه در وبلاگ «اختیار و علاءاالدین» گفتیم یانکی‌ها رویای «لبنانیزاسیون» سوریه،   یعنی جنگ‌افروزی بین اقلیت‌های مذهبی و قومی این کشور را در سر می‌پرورانند،   و این است دلیل «دوره‌گردی» سفیرشان در سوریه؛  سفیر فرانسه هم به عنوان پارکابی سفیر آمریکا عمل می‌کند.   یادآور شویم بشار اسد از متحدان سنتی سیاست فرانسه است که می‌بایست همچون قذافی جای خود را به یک شورای «انقلابی» و بسیار «مردمی»،   مرکب از جیره خواران‌اش بسپارد.   کسانیکه همچون اعضای «شورای ملی گذار» لیبی،   علاوه بر ریش و پشم و «ایمان قلبی» به اسلام،   ویراست سازمان سیا،  افتخار مزدوری برای سازمان کذا را نیز داشته باشند.   به این ترتیب یک «اتحاد جماهیر نوکری» خواهیم داشت که ضمن نکوهش دولت فلسطین،  به جنگ رسانه‌ای با «دولت یهود» نتانیاهو مشغول می‌شود و همچون آن «وحشی بیابانی» نان مفصلی برای یانکی‌ها به تنور خواهد چسباند.

این برنامة یانکی‌هاست!   ولی به چند دلیل در تحقق آن تردید داریم!   نخست اینکه اسلام‌گرایان در مراکز توحش یعنی در پاکستان و جمکران به شدت تضعیف شده‌اند،   دیگر آنکه اسلام فکل‌کراواتی ترکیه نیز در سراشیب فرسایش افتاده،   حال آنکه در افغانستان یک گروه طالبان نوین ظهور کرده که در کمال «تعجب» بجای کشتار غیرنظامیان،  اشغالگران و شرکای‌شان را هدف گرفته؛‌  ترور برهان‌الدین ربانی،  نتیجة عملکرد همین «طالبان» است.  این «طالبان» خارج از کنترل آمریکا و متحدان‌اش قرار گرفته و خلاصه خارج از «خواست خدا» عمل می‌کند،    به همین دلیل بسیار «بچة بدی» است و مانند نتانیاهو و برخی از مهاجران یهودی،  به قول بیل کلینتن،  مانع از استقرار صلح می‌شود!

گ..ز داده تغار را شکسته،  طلاق هم می‌خواهد  

سایت رادیوفردا،  سخنان گهربار کلینتن در «میزگرد» با وبلاگ نویسان نیویورک را منعکس کرده و می‌نویسد،   نتانیاهو برای پذیرش مذاکرات کمپ دیوید در سال 2000 آمادگی ندارد،   و از سوی دیگر افزایش جمعیت یهودی‌نشین‌های کرانة باختری به کاهش طرفداران صلح در اسرائیل منجر شده.   یکوقت فکر نکنید بیل کلینتن کور و کر و ابله شده،   به هیچ عنوان!  «بیلی» همانطور که در مورد روابط‌اش با «مونیکا» وقاحت و بیشرمی را به اوج رساند و صریحاً دروغ می‌گفت،  در مورد اسرائیل هم مزخرف می‌‌بافد.  به عنوان نمونه به ادعای «بیلی»،  آریل شارون که سازمان حماس را به راه انداخته از صلح‌طلبان بزرگ اسرائیل بوده!     

روز اول مهرماه سالجاری،   مصادف با 23 سپتامبر 2011 مهم‌ترین روز هزارة سوم خواهد بود!  چرا که در چنین روزی،  بیل کلینتن کشف کرد که ممکن است ناکامی در روند صلح فلسطین و اسرائیل «خواست خدا» باشد!   اکتشافات شکمی «بیل کلینتن» در سایت «رادیوفردا»،   مورخ 23 سپتامبر سالجاری تحت عنوان،   «کلینتون:  از خود می‌پرسم آیا خداوند صلح را برای خاورمیانه می‌خواهد یا نه؟» انتشار یافته.   بیل کلینتن را همه می‌شناسیم و نیازی به معرفی ایشان نیست.   اما با مطالعة گزارش«میترا فرهمند» از اکتشافات و «عقاید» ایشان خواهیم دید که هیچ شناختی از رئیس جمهور اسبق آمریکا نداشته‌ایم!   بیل کلینتن گزارش میتراجان یک آخوند مزور مسیحی است که می‌کوشد جنگ و بحران و سرکوب آمریکا را در منطقه به حساب نتانیاهو و گروهی از افراط‌گرایان یهودی بنویسد.   

مسلم بدانیم این یهودیان افراط‌گرا از آمریکا به اسرائیل ارسال نشده‌اند،   دلیل هم روشن است؛   افراط‌گرائی،  تروریسم و تاراج زمانی نکوهیده است که تحت نظارت آمریکا عمل نکند.   به عنوان نمونه،   انفجار بمب در هواپیمای مسافربری کوبا و قتل سرنشینان آن،  عملی است پسندیده و مطلوب.  و عوامل چنین جنایتی مورد الطاف ویژة حاکمیت آمریکا قرار می‌گیرند.  در این راستا بهتر است نگاهی داشته باشیم به مطلب «ذهنیت امپریال و 11 سپتامبر» از «نوآم چامسکی» که ترجمة آن در گویانیوز،  ‌ مورخ 11 سپتامبر 2011 انتشار یافته.

در این مطلب به ما می‌گویند،   چند روز پیش از «قتل» بن‌لادن،   عامل بمب‌گذاری در هواپیمای مسافربری کوبا در اقامتگاه‌اش در فلوریدا در گذشت.   در سال 1976،‌  انفجار بمب در هواپیمای مسافربری کوبا  به مرگ 73 تن منجر شد و جرج بوش پدر،  بمب‌گذار را مورد عفو قرارداد!   چامسکی در ادامه می‌افزاید،   در راستای همین معیارهای دوگانه،  آمریکا نام «جرونیمو»،   رئیس قبیلة ‌آپاچی را بر عملیاتی گذارد که به قتل «بن‌لادن»‌ منجر شد. «جرونیمو» یکی از روسای قبیلة آپاچی بود که در برابر تهاجم سفیدپوستان دلیرانه مقاومت کرد.   به گفتة چامسکی،  کاخ سفید مرتکب اشتباه بزرگی شده چرا که نهادن نام قهرمان آپاچی‌ها بر عملیات مذکور،   در واقع بن‌لادن را به ارزش می‌گذارد.  

در واقع مستر چامسکی یک‌بار دیگر سعی دارند با «ترفندهای» روشنفکرنمایانه‌‌شان کاخ‌سفید را به صورت غیرمستقیم از زیر ضربه خارج کنند؛  ولی دست ایشان دیگر رو شده.  از قضای روزگار،   هدف کاخ سفید نیز جز به ارزش گذاردن بن‌لادن نبوده!  عملیات اول ماه مه 2011 در شهرک «نظامی ـ امنیتی» پاکستان توسط «دیگران» انجام گرفت؛   چاقو که دستة‌ خودش را نمی‌برد!  این عملیات «گردنگیر» دولت یانکی‌ها شده!   به همین دلیل شایع کردند که جسد بن لادن را به دریا انداخته‌اند.  اتفاقاً احمدی‌نژاد هم در سازمان ملل از این عمل تلویحاً ابراز تاسف کرده!   مهرورزی در دل گفته،  این مردخدا رو کشتین،  چرا جسدشو به آب انداختین که نتونیم براش یک «مرقد مطهر» بسازیم،‌  مگه باهاش دشمنی داشتین؟

آورام چامسکی نیز با مغلطه می‌خواهد به هر ترتیب که شده پروپاگاند عموسام در باب «دشمنی» بن‌لادن با آمریکا را به عنوان یک واقعیت به مخاطب بباوراند،   چرا که بعضی‌ها از جمله چامسکی،  پیرامون این دشمنی رسانه‌ای به اجماع رسیده‌اند و با توجه به حمایت آورام چامسکی از کودتای هیزاکسلنسی در ایران،   علامت تعجب هم نمی‌گذاریم.   نوآم چامسکی در ادامه،   ضمن گلایه از عدم محاکمة بن‌لادن،   می‌افزاید قتل وی «جنایت درجه یک بین‌المللی» است.   به عبارت دیگر ایشان از یک‌سو در واقعیت این قتل هیچ تردیدی ندارند،  و از سوی دیگر چنین القاء می‌کنند که امکان محاکمة بن‌لادن نیز وجود داشته!  در چنین بیانات گهرباری پیام‌های موجود به مخاطب چه می‌تواند باشد؟   نخست‌اینکه بن‌لادن،  تا اول ماه مه سالجاری در قید حیات بوده،   و تهدیدهائی که به نام او  انتشار یافته،  ساخته و پرداختة سازمان سیا نیست!   دیگر آنکه بن‌لادن از آمریکا دستور نمی‌گرفت و آمریکا می‌بایست او را محاکمه می‌کرد!   بله،   این مطالب خررنگ‌کن همان پروپاگاندی است که امثال چامسکی با لفاظی و زدن نعل‌وارونه خود را مدعی مبارزه با آن معرفی کرده‌اند! 

در مورد بن‌لادن و عملیات پاکستان پیشتر به تفصیل توضیح داده‌ایم و نیازی به تکرار مکررات نیست.   اما بد نیست بدانیم که طی نمایشات «سیابازی» اوباما و کنگره پیرامون ورشکستگی قریب‌الوقوع دولت فدرال،   یانکی‌ها با هدف باجگیری از اروپای غربی،  باز هم بساط القاعده را پهن کرده و کشورهای اروپا را به عملیات تروریستی تهدید می‌کردند تا اینکه بعضی‌‌ها گوشی را به دست گاوچران‌ها داده و نوشتند که،  «القاعده در پی انجام عملیات خرابکارانه در  خاک آمریکاست!»   و اینجا بودکه «القاعده» ناگهان خفقان گرفت و دریافت که این مسجد دیگر جای گ..زیدن نیست.   خلاصه «تا نباشد چوب تر،  فرمان نیارد گاو و خر.»  و گویا این پند خردمندانه را برای دیمیتری مدودف ترجمه کرده‌اند،   و ایشان هم متوجه شده‌اند که «غرب‌گرائی» مسکو نه تنها هیچ منفعتی برای روسیه نخواهد داشت که به زیان منطقه نیز تمام می‌شود!   از اینرو هیئت نمایندگی روسیه در مجمع عمومی سازمان ملل از مرتبة وزارت امور خارجه فراتر نرفت!

جونم براتون بگه،  به همین دلیل رئیس فدراسیون روسیه و نخست‌وزیر این کشور از سخنرانی‌های «مزورانه ـ ابلهانة» نوکران آمریکا،   به ویژه سخنرانی «خردرگل‌انة»  باراک اوباما و دیویدکامرون محروم شدند؛   افسوس و صد افسوس!   اما «افسوس‌تر» اینکه یانکی‌ها ناچار شدند برنامة فروش 66 فروند هواپیمای «اف. 16» به تایوان را مسکوت بگذارند.  «افسوس‌تر» از اختراعات امروز نویسندة این وبلاگ، و‌ افسوسی است که به دلیل گریه و زاری افسوس‌خورنده و اشک‌ریختن‌اش «تر» شده باشد.   ‌ بگذریم و بپردازیم به 66 فروند فانتوم که قرار بود پنتاگون به تایوان تحویل دهد تا موی دماغ دولت چین بشوند که نشد!    در این میانه موضوع به فروش چند فروند هواپیمای جنگی به تایوان محدود نمی‌شود؛   ‌یک لشکر کارشناس و متخصص و تعمیرکار و غیره هم به همراه هواپیماهای کذا وارد این منطقه می‌شدند و همانجا لنگر می‌انداختند و پیوسته بر جمعیت‌شان افزوده می‌شد.  و  به مرور زمان پنتاگون،   فروش جنگ‌افزارهای نوین را نیز به تایوان «الزامی» می‌دید و ... و خلاصه هم برای تایوان کیسة خوبی دوخته بود و هم به این ترتیب می‌توانست دامنة بحران بین چین و تایوان را افزایش داده،  کلاشی مناسبی هم از پکن بکند!   گویا اینبار نیز به «خواست خدا» روند فوق متوقف شده.   

سایت انگلیسی زبان نووستی،   مورخ 23 سپتامبر 2011،  به نقل از «رویترز» می‌نویسد،  «فروش هواپیماهای جنگنده‌ به تایوان در دستور کار کاخ سفید نیست.»   همچنانکه پیشتر هم گفتیم در چنین مواردی این پنتاگون است که تصمیم می‌گیرد،  نه رئیس جمهور!   آنهم رئیس جمهوری که در چهارمین سال ورودش به کاخ سفید،  در داخل و خارج مرزهای ایالات متحد سیاست‌اش با شکست روبرو شده.   در واقع،   انتشار خبر انصراف فرضی کاخ سفید از تفنگ‌فروشی به تایوان،   نشان عقب‌نشینی پنتاگون در برابر چین است.   مسلماً بیل کلینتن این عقب‌نشینی را نیز همچون تداوم بحران «فلسطین ـ اسرائیل» خواست خدا به شمار خواهد آورد: 

«[...]  آقای کلینتون [...] اضافه کرد دو تراژدی بزرگ [...] انسان را به تفکر وا می‌دارد که آیا به راستی خداوند صلح را برای این بخش از دنیا می‌خواهد یا نه [...]  وی در مورد [این دو تراژدی] به قتل اسحاق رابین و سکتة مغزی آریل شارون [...] اشاره کرد[...]»

بهتر بود بیلی جهت ترسیم ابعاد گستردة این تراژدی جانگداز به «گ...ز الاغ ملانصرالدین» در این منطقه نیز اشاره می‌کرد!  افسوس که بیلی ابعاد واقعی تراژدی کذا را برای جهانیان فاش نکرد.  ولی در عرصة واقعیت استراتژیک و غیرتراژیک،   اگر روند صلح در این منطقه پا نمی‌گیرد به این دلیل است که «صلح» نان یانکی‌ها را آجر خواهد کرد.  با استقرار صلح و آرامش،  رئیس جمهور خیلی خیلی مسیحی یانکی‌ها به چنان افلاسی خواهد افتاد که به مصداق «چنان قحط‌سالی شد اندر دمشق که یاران فراموش کردند عشق»،  حتی برنامة «پیتزاخوری با مونیکا» را نیز فراموش کند.  مسلماً خواست خدا این نیست که «اهالی پنتاگون» به خاک سیاه بنشینند،   چرا که به گفتة اوباما «خدا با ماست»،  ‌ یعنی با آمریکاست.   

باری کلینتن چند نکته را از قلم انداخته!   ایشان نگفتند از کی تا به حال با افراط‌گرایان یهودی مخالف بوده‌اند،   و «اسحاق رابین» به پیشنهاد کدام «سازمان» مقدس ترور شد!   و از همه مهم‌تر، ‌ کلینتن نقش آمریکا در حمایت بی‌قید و شرط از بحران‌سازی‌های دولت اسرائیل را نادیده گرفته.   در ادامة پوچیات کلینتن،  «رادیوفردا» از او به عنوان یک مسیحی «بسیار معتقد» یاد کرده و از قول این دین‌فروش صاحب‌مقام که با هر «دم» چندین و چند دروغ نیز به مخاطب حقنه می‌کند،  انگشت اتهام را به سوی یهودیان اروپای شرقی گرفته و می‌نویسد،  آن‌ها با تاریخ اسرائیل و «ملت یهود» بیگانه‌اند!   بله قوم یهود،  اینروزها به «ملت» تبدیل شده و بزودی شاهد قیام «ملی ـ مذهبی‌های» اسرائیل بر علیه ساکنان «یهودی‌نشین‌ها» خواهیم بود: 

 «[...] آقای کلینتون که یک مسیحی بسیار معتقد است،  [ساکنان یهودی‌نشین‌ها را] متهم کرد که [...]  موجب ناکامی روند صلح شده‌اند و گفت [...] آن‌ها حتی تاریخ اسرائیل و ملت یهود را [...] نمی‌شناسند [...]»

خوشبختانه اهود اولمرت و به ویژه آریل شارون تاریخ اسرائیل و «ملت یهود» را نیک می‌شناسند.  و همین شناخت عمیق بود که تهاجم نظامی به لبنان را الزامی کرد و سرانجام به شکست مفتضحانه در جنگ 33 روزه منجر شد!   اگر بیل کلینتن از «اولین باب درسی امام صادق» آگاه می‌بود چنین دروغ‌های شاخداری بر زبان نمی‌آورد.   

ایسنا،   مورخ 2 مهرماه سالجاری به نقل از حجت‌الاسلام و المسلمين آيت‌اللهي در باب  «اولين باب درسي امام» صادق‌شان می‌نویسد:   حوزة درسي امام صادق به فقه و اصول محدود نمی‌شد،   بلکه ایشان نظریه پرداز «آزادی» هم بودند!   مسلماً این‌ آزادی از همان انواع آزادی‌هائی است که «تحکیم وحدتی‌ها» آن را به ابزار عوامفریبی تبدیل کرده‌اند و مفهومی جز اسارت و حقارت و توهم و توحش ندارد:  

«[...] اولين باب ايشان را عقل و آزادانديشي مي‌توان معنا کرد [...] امام صادق [...] بندگي خدا براي اهل بيت [...] را معنا کرد[...]‌ امام صادق [...] به شاگردان خود توصيه کرد هر چه در خلق ديديد به دنبال دليل آن برويد [...] ‌نشانة شاگردان امام صادق [...]‌ دويدن براي هدايت مردم،  ياد دادن حلال خدا و همچنين دين و قرآن مي‌باشد[...]»  

حال که با «عقل» و «آزادی» در نظریة «عین ششم» بیشتر آشنا شدیم می‌توانیم به دلایل توحش پلیس امنیت عمومی جمکران پی ببریم.   اینان نیز برای «هدایت مردم» می‌دوند،  البته به خواست خدا.   بله،   به «خواست خدا»،  صالحی،  وزیر امورخارجة جمکران که در ترکیه دوستان «مستقل» هم دارد،   پس از شنیدن سخنرانی «دلپذیر» دیوید کامرون در طلب کاروان خردجال در ایران،   و اعلام مواضع بیشرمانة اتحادیة اروپا در مورد عضویت فلسطین در سازمان ملل اعلام داشت،‌   «ما می‌خواهیم مکمل اتحادیة‌ اروپا باشیم!»   به این ترتیب مشخص شد،  حکومت اسلامی،  همچون دولت ترکیه از شورشیان مسلح سوریه حمایت به عمل می‌آورد.   ولی بعضی رخدادها باعث شد که به «خواست خدا»،   دولت ترکیه،   هم از کفن‌فروش‌ها فاصله بگیرد،  و هم یقة بشار اسد را رها کند.
      
فواید «خواست خدا» بسیار است!   نخست اینکه در شرایط ایجاد شده،   نقش و در واقع «مسئولیت انسان» را نفی می‌کند.   به این ترتیب هیچ فردی «پاسخگو» نخواهد بود و به طریق اولی دولت‌ها نیز از پاسخگوئی معاف می‌شوند.   اینگونه است که تمام جنایات استعمارگران و مزدوران‌شان را می‌توان «توجیه» کرد.   به عنوان مثال،   تهاجم نیروهای انتظامی جمکران به میهمانی‌های «مختلط» خواست خداست،   چرا که حکومت اسلامی،  حاکمیت احکام الهی است و ... و از اینجا نتیجه می‌گیریم که مرگ میهمانان در پی یورش پلیس جمکران،  ارادة قادر متعال بوده.   

سایت «پیک ایران»،  مورخ 3 مهرماه 1390 در خبری با کد: 38578،‌  به نقل از «دویچه وله» می‌نویسد،‌  شامگاه دوم مهرماه سالجاری،  «نجاریان»،   رئیس پلیس امنیت عمومی خراسان اعلام داشت،  «در پی حملة پلیس به یک مهمانی مختلط در مشهد،  دختر جوانی که قصد فرار داشت از طبقة ششم ساختمان سقوط کرد و کشته شد.»  بله،   این است معنا و مفهوم «امنیت عمومی» در حکومت مشتی کفن‌فروش:  ارعاب مردم و ممانعت از برگزاری جشن و میهمانی. 

نجاریان در مورد این فاجعه می‌گوید،   نیروهای پلیس با هماهنگی برخی ساکنان ساختمان،  به صورت «نامحسوس» به میهمانی حمله کرده‌اند و یکی از خانم‌های جوان که «با حالت غیرطبیعی» قصد فرار داشته،   از تراس طبقه ششم سقوط می‌کند!   به عبارت دیگر این خانم جوان اگر به صورت «طبیعی» قصد فرار داشت،   سقوط نمی‌کرد:

«[...] به گفتة نجاریان [...] نیروهای پلیس به این مهمانی [...] رفته و بعد از [...] تحت نظر گرفتن آپارتمان به شکل نامحسوس به مهمانی حمله‌ کرده‌اند [نجاریان به خبرگزاری ایسنا گفته [...] در این عملیات 4 پسر جوان و 4 دختر جوان دستگیر شدند [...] یکی از خانم‌های جوان [...] با حالتی غیرطبیعی قصد فرار داشت [...] از تراس طبقة‌ ششم به پایین سقوط کرده و در دم جان داد[...]جسد قربانی این مهمانی شیطانی به پزشکی قانونی انتقال داده شده است [...]»

همچنانکه می‌بینیم «ایسنا» ـ  خبرگزاری «دانشجویان» حکومت اسلامی ـ  از زبان «نجاریان»‌  آن خانم جوان را «قربانی مهمانی» معرفی می‌کند،   نه قربانی توحش پلیس آدمخوار حکومت اسلامی.   حکومتی که سه دهه است کشور ایران را به بازاری برای فروش برده،  مواد مخدر و کالای قاچاق تبدیل کرده و روشن است که پلیس‌ امنیت عمومی در چنین حکومتی تنها وظیفه‌اش سلب امنیت عمومی باشد.  مهمانی مختلط ممنوع است،   اما تظاهرات «خودجوش» اراذل و اوباش در دانشگاه،  لشکرکشی خیابانی،  برگزاری مراسم روضه و زوزه و عرعر در مسجد و چمن دانشگاه،   و یا تجمع عمومی پای منقل آزاد!   چرا؟ چون رهبر «قلعة‌ حیوانات» و شرکاء وظیفه دارند برای نابودی ایرانی،  موادمخدر و به ویژه «معنویات» بفروشند و انسان را به پاسدار دین حکومت تبدیل کنند،  باشد که زندان‌ها توسعه یابد؛   همان روندی که یانکی‌ها در افغانستان رایج کرده‌اند.

اشغالگران،  کشاورزی افغانستان را به «کشت خشخاش» محدود کرده‌ و به اسلام‌گرایان برای سرکوب افغان‌ها کارت سفید داده‌اند.   نتیجه در برابر ماست:  بیش از هفتاد درصد نیروهای «نظامی ـ انتظامی» حکومت اسلامی افغانستان بی‌سواد است و معلوم نیست «آموزش» به فردی که سواد خواندن و نوشتن ندارد اصولاً به چه طریق صورت می‌گیرد؟!  در چنین شرایط درخشانی است که عملیات «عمرانی» ارتش آزادیبخش آمریکا در افغانستان به توسعة زندان‌ها محدود ‌شده.

به گزارش سایت نووستی،  مورخ 31 شهریورماه سالجاری،  توسعة زندان «پروان» در دستورکار ارتش آمریکا قرار گرفته.   به گزارش «واشنگتن پست»،  نمایندگان آمریکا قصد دارند گنجایش زندان «پروان» را به 5 هزار و پانصد تن برسانند:     

«[...]نمایندگان امریکا [...] قصد دارند [...] گنجایش زندان را از 3500 نفر [...] تا 5500 نفر توسعه بخشند [...] در زندان [...] پایگاه هوائی بگرام [...] 2500  زندانی نگهداری می‌شوند[...]»

بله،  در چنین شرایطی است که فردی با سوابق درخشان برهان الدین ربانی به ریاست «مجمع صلح» منصوب می‌شود تا با طالبان «نیک» مذاکره کند!   یادآور شویم ایشان در سمینار «بیداری اسلامی»،   یعنی نمایش مهوعی که به ابتکار رهبر «قلعة حیوانات» در تهران برپا شده بود حضور داشتند،  و روز 29 شهریورماه سالجاری،   در سالگرد تولدشان به قتل رسیدند.   به عبارت دیگر امت اسلام ناچار است روز تولد این مجاهد کبیر مراسم روضه و زوزه و سوگواری بر پا کند و مسلماً در چنین روزی برپائی هرگونه میهمانی،   به ویژه میهمانی مختلط مجازات مرگ خواهد داشت.   «نجاریان» را می‌فرستند تا «به طور نامحسوس» به ساختمان حمله فرمایند و آن خانم جوان هم به صورت «غیرطبیعی» فرار کرده و «قربانی مهمانی» می‌شود.   خبرگزاری دانشجویان افغانستان هم مانند خودفروختگان «ایسنا» برای‌مان از این عملیات «وحشیانه ـ قهرمانانه» گزارش خواهد داد:             
  
«[نجاریان افزود در این میهمانی] مشروبات الکلی،  مواد مخدر و اقلام منکراتی [...] کشف و ضبط شده [...]‌»‌

اینهم «خواست خدا» بوده!   تا سردار نجاریان و همکاران‌شان بجای حفظ حریم خصوصی افراد،   موظف به حریم‌شکنی شوند.   برای جوان‌ترها بگوئیم که این «مبارزات» از بهار عاظادی و دوران درخشان دولت موقت شیخ مهدی آغاز شد و ریشه در «اسلام رحمانی» لندن و واشنگتن دارد.   به همین دلیل دکان‌های حقوق‌بشر یانکی‌ها این موارد بی‌ارزش را به سکوت برگزار می‌کنند:     

«[...]حملة‌ پلیس به مهمانی‌ها و جشن‌های مختلط و بازداشت افراد [...] سال‌هاست که در شهرهای مختلف ایران گزارش می‌شود [...]  در سال جاری لااقل 3 مورد مشابه [...] در [...]  ایران گزارش شده [...] در یکی از این موارد [...] جوان 28 ساله‌ای که با مشاهدة‌ ماموران پلیس قصد فرار از [...] محل برگزاری مهمانی را داشت،   سقوط کرده و قبل از رسیدن به بیمارستان جان داد [تا به‌حال برای وقوع مرگ‌هائی اینچنین] مقامات پلیس کشور محکوم یا متهم نشده‌اند [...]»

مسلم است که مقامات پلیس برای چنین جنایاتی حساب پس نمی‌دهند،  اینان مجری احکام اسلام‌اند؛   مگر سخنرانی دیوید کامرون را نشنیدید؟  ایشان فقط «تظاهرات مخالفان» را می‌طلبیدند.   جشن و پایکوبی،  میهمانی مختلط،  کنسرت،  فستیوال و هر آنچه اجتماعی،  فرهنگی و غیرسیاسی باشد از پایه و اساس برای ایرانی ممنوع شده،  چرا؟ چون زمینة ساختن «سنگرحق» را فراهم نمی‌آورد.   بدون «سنگر حق» امکان سربازگیری و رهبرسازی،  دجال‌پرستی و لات‌بازی وجود ندارد،   در نتیجه سران غرب فقط برای ابهامی به نام «جنبش سبز» سینه‌های بلورین‌شان را «چاک» داده‌اند.   با همین قماش ابزار جادوئی می‌توان «شهیدسازی» کرد و در چارچوب منافع غرب خشونت را در ایران گسترش داد.














...












Share