کبوترتایمز!
...
دولت ترکیه با اعزام کمکهای «انساندوستانه» به لیبی، در واقع برای گدائی «گاز» به این کشور روی آورده، حال آنکه حکومت اسلامی که در جستجوی «گ...ز» است قرار شده برای پیدا کردن جسد موسی صدر هیئتی را به لیبی اعزام دارد. حکومت جمکران که به مصداق «مال بد، بیخ ریش صاحباش»، روی دست ارباب مانده، ضمن تداوم جنجال پیرامون «اختلاس»، همچنان «سمینار» بر پا میکند! یکی از مهمترین «پروژههای» این حکومت «امامزاده سازی» است؛ و در این راستا، اعزام یک هیئت به لیبی برای یافتن لاشة امام موسی صدر الزامی شده، بگذریم! به گزارش رادیوفردا، مورخ دوم اکتبر 2011 ، نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل، با صدور بیانیه از اظهارات علی خامنهای قدردانی کرده و گفت، این اظهارات حقانیات مواضع ما را به اثبات میرساند:
«[...] این اظهارات [...] در مورد نابودی کشور اسرائيل [...] خواست ما را [...] مورد تأکيد قرار میدهد [...]»
ما هم میدانستیم که انقلابشان در راستای تداوم منافع نامشروع دولت اسرائیل سازمان یافته؛ پس تعجبی ندارد که مقام معظم به بهانة طرفداری از فلسطین، ضمن انتقاد از اوباما به دمجنبانی برای کاخ سفید مشغول شوند.
آوردهاند که در دوران نورانی حضرت ابراهیم، میمونی با بچهاش به حمام رفت؛ بله در دوران قدیم میمونها به نظافت خود اهمیت میدادند! باری میمون وارد حمام شده و مینشیند که سر و تناش را بشوید. گویا کاشیهای حمام خیلی داغ بوده و ماتحت مبارک میمون را میسوزانده. پرسوناژ ما هم برای نجات ماتحت مقدس، بچهاش را به عنوان حائل مورد استفاده قرار داده و مینشیند روی بچه! این است دلیل سنگ رو یخ شدن مقام معظم رهبری توسط خالد مشعل؛ آنگلوساکسونها ناچار شدهاند روی «حاخعلی» بنشینند. بنیامین نتانیاهو نیز ایشان را برای نجات ماتحتاش مناسب یافته. روباه را گفتند شاهدت کیست؟ به زبان عامیانه گفت، «دمبام»؛ پس نتانیاهو را گفتند شاهدت کیست؟ به زبان عبری پاسخ داد، «شالوم؛ مقام معظم رهبری!»
خوانندة گرامی! در مورد جنجال «اختلاس» بانکی نمینویسیم، چرا که این هیاهو برای هیچ است. اربابان حکومت اسلامی یعنی همان دزد اصلی، فریاد «آی دزد» سر داده. بعد هم کمی تساهل و تسامح داشته باشید! این دزدیها برای کمک به مستضعفین صورت میگیرد! همین هوشنگ انصاری که از چپاولگران سرشناس دوران پهلوی دوم بود، امروز به «هریتیج کلاب»، احزاب آمریکا و ... و دیگر «پابرهنهها» کمکهای نقدی چشمگیری میکند. به شما اطمینان میدهیم که تاراجگران کنونی هم از کمک به احزاب کانادا کوتاهی نخواهند کرد. اگر حکومت اسلامی قصد مبارزه با «فساد مالی» میداشت، جهت دستگیری این فراریها و باز پس گرفتن اموال دزدی به «اینترپول» مراجعه میکرد. کفنفروشها خواهان مبارزه با فساد نیستند، حکومت جمکران همچون دیگر تشکلهای تروریست منطقه، خود بخشی است از شبکة فساد مالی که تحت نظارت سازمان سیا فعال شده. گویا «دوزاری» بعضیها دیر میافتد. جرینگ! اما «دوزاری» حمیدکرزای سرانجام افتاد و ایشان فهمیدند بجای «مذاکره با طالبان» میباید با پاکستان مذاکره کرد. ولی از آنجا که « دوزاری» حاخعلی «کجه»؛ هرگز نخواهد افتاد؛ و دیگر فرصتی هم نیست! «شهید» ربانی در رأس یک سپاه از حوری و غلمان بیصبرانه منتظر ایشان است.
«نیویورک تایمز»، ارگان کهنهفروشهای نیویورک «برهان الدین ربانی» را به «کبوتر صلح» تشبیه کرده، علامت تعجب نمیگذاریم چرا که در قاموس کارفرمایان اسلامنواز و اسرائیلپرست نیویورکتایمز، کبوتر صلح به «تروریست ـ مسلمانها» اطلاق میشود. در این راستا، علیخامنهای، میرحسین موسوی و همة جنایتکارانی که منافع لندن و واشنگتن را تأمین کرده و میکنند، «کبوتران صلح» به شمار میروند. کبوترانیکه یکی پس از دیگری به «شهادت» میرسند و ارتش ناتو را در سوگ خود مینشانند.
خداوند در قرآن کریم، «سورة ناتو»، آیة «موشک» میفرماید، «یا ایهاالذین آمنو... ناتو...» یعنی ای کسانی که ایمان آوردهاید، بدانید که «ناتو»، مخفف مجموعه واژگان نعلین، اسلام، تقیه و وقاحت است. البته میدانیم که در الفبای عرب حرف «ژ» وجود ندارد، ولی زمانی که سورة ناتو بر پیامبر نازل شد، ایشان، یعنی «محمد صاد» به همراه «گابریل» در کلاسهای مبارزه با بیسوادی آموزشگاه سلمان پارسی، شعبة غار حری به تحصیل اشتغال داشتند و اینگونه بود که زبان شیرین پارسی را از جبرئیل فرا گرفتند، و آن را «زبان بارسی» خواندند. مسلم است که گابریل از آموختن زبان پارسها به «الله» دریغ نورزید، و خلاصه این است رمز سورة ناتو! رمز «بهار فرانسه»، یعنی جابجائی قدرت پس از 72 سال نیز در همین «سوره» وجود دارد. پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد وبلاگ «سپر خالهسوسکه» و 72سال کذا توضیحاتی بیاوریم!
با پوزش از خوانندگان گرامی! در وبلاگ مذکور به اشتباه نوشته بودیم، 72 سال پس از «پایان» جنگ جهانی دوم! «جونم براتون بگه»، جنگ دوم جهانی در سال 1939 میلادی آغاز شد. و اگر 1939 را از 2011 کم کنیم عدد جادوئی 72 به دست میآید که به 72 تن از پیروان زرتشت ارجاع میدهد.
این 72 تن به همراه پیامبر جان باختند و بعد از تهاجم تازیان به ایران، ملایان 72 تن را به همراه حسین «عین» به صحرای کربلا بردند. در سال 1360 خورشیدی، ساواک جمکران «بیش از 72 تن» را به همراه آخوند بهشتی به مقر حزب جمهوری اسلامی برده، منفجرشان کرد و این عملیات و دیگر ترورهای درون حکومتی را به حساب سازمان مجاهدین خلق نوشت؛ «برادر» رجوی هم تکذیب نکردند. به همچنین است در مورد ترور بنلادن، ربانی، العلوقی و ... و دیگر شرکاء! بجز ترور ربانی، یانکیها دیگر ترورها را به حساب پیروزی خود بر «القاعده» نوشتهاند. روابط یانکیها با القاعده همچون روابط اینان با حکومت اسلامی جمکران است؛ هر افتضاحی به پا میکنند به اینان نسبت میدهند و تکذیب جمکرانیها نیز در اصل مطلب تغییری به وجود نمیآورد.
به عنوان نمونه، در دورة ریاست جمهوری بیل کلینتن، بمبگذاری در مرکز یهودیان آرژانتین را به حساب حکومت جمکران نوشتند، حال آنکه هدف این انفجار «هدایت» یهودیان آرژانتین به مسیر مقدس حمایت از شهرکسازی اسرائیل بود. عملیات 11 سپتامبر 2001 را نیز به «القاعده» نسبت دادند تا بتوانند برای حمایت از این سازمان تبهکار و حکومت اسلامی جمکران به افغانستان و عراق لشکرکشی کنند. نتیجه هم در برابر چشمان ماست: تخریب و تاراج عراق، و تبدیل افغانستان به نخستین تولیدکنندة هروئین و تریاک در جهان! در چنین شرایطی است که یانکیها جیرهخواران جنایتکارشان، نظیر «ربانی» را کبوتر صلح میخوانند. پیش از ادامة مطلب بهتر است به «دلائل» انتشار «هشدار القاعده به احمدینژاد» در روزنامة «لوموند» اشاره کنیم.
این مطلب و پیام کاربران لوموند پیرامون رخدادهای 11 سپتامبر 2001، در واقع با هدف به زیر سئوال بردن «ویراست رسمی» از رخدادهای مذکور انتشار یافته. با در نظر گرفتن «بهار فرانسه» که با انتخابات سنای اینکشور شتاب گرفت، و کار را به تصفیه در دستگاه پلیس قضائی و قوة قضائیه کشاند، آمریکا نیز متحمل پیامدهای این «بهار» خواهد شد و «لوموند»، با هدف بیرون کشیدن حاکمیت آمریکا از زیر ضربه مطلب مذکور را منتشر کرده. اگر مشخص شود که حاکمیت آمریکا در رخدادهای سپتامبر 2001 دست داشته چه پیش خواهد آمد؟ حزب جمهوریخواه در جایگاه یک تشکل تروریست قرار میگیرد و زیر لگد حزب دمکرات میافتد. یادآور شویم حزب دمکرات جهت باجگیری از جمهوریخواهان به کرات ویراست رسمی از رخدادهای 11 سپتامبر را تلویحاً به زیر سئوال برده، ولی کار هنوز به افشاگری و ارائة مدارک و شواهد نرسیده. خلاصة کلام، در رأس هرم قدرت ایالات متحد همه میدانند که ویراست رسمی از عملیات مذکور کشکی است، ولی این مطلب رسماً به اطلاع عموم نرسیده. در نتیجه، رسانهها از هم اکنون «عملیات پیشگیرانه» را با هدف زمینه سازی برای یک تصفیة درونی آغاز کردهاند. به این دلیل است که اسناد و شواهد مبنی بر وجود «نانوترمیت» در خرابههای نیویورک نه تنها در شبکة مجازی که در رسانة «لوموند» هم انعکاس مییابد.
به این ترتیب افکار عمومی را برای پذیرش «واقعیت» توطئة حاکمیت ایالات متحد آماده میکنند؛ واقعیتی مخدوش که بتوان با تکیه بر آن، حذف و تصفیه در ردههای بالای حاکمیت را موجه جلوه داد. به عنوان نمونه میتوان گروهی از کادرهای عالیرتبة «نظامی ـ امنیتی» و غیره را به عنوان «عوامل سر خود» در برابر افکار عمومی آمریکا قرار داد تا حزب جمهوریخواه، و به ویژه «نئوکانها» نجات یابند! البته برای بیرون کشیدن حزب جمهوریخواه از زیر ضربه میتوان سناریوهای متفاوتی را به اهالی ینگهدنیا فروخت، ما به همین یک مورد اکتفا میکنیم و میپردازیم به «کبوتر صلح» برگزیدة نیویورک تایمز، یعنی برهانالدین ربانی!
نیویورک تایمز، مورخ 28 سپتامبر سالجاری مطلبی در مورد ترور ربانی منتشر کرده که سایت «پیک نت» ترجمة فارسی آن را تحت عنوان «[...] کبوتران صلح، پیش از پرواز در افغانستان شکار میشوند!» در اختیار مشتاقان قرار داده. گویا مطلب از زبان همسایة استاد ربانی نقل میشود که خانهاش از دو سو با خانة آن شهید همجوار است؛ خانهای که «تمامی اهالی کابل نشانی آنرا میدانستند.» تعجبی هم ندارد، خانة برهانالدین ربانی در نزدیکی سفارت آمریکا واقع شده:
«[...] خانه او نشانی آشنایی برای تمامی اهالی کابل بود. [...] مأموران حفاظتی با ایجاد ایستگاه بازرسی و نصب مفتولهای آهنی ورودی کوچه را بسته بودند [...] باغچه سرسبز ما که از دو سو با [...] خانه استاد همجوار است به دلیل مخاطرات امنیتی با ورقههای فلزی و سیم خاردار پوشیده شده بود تا دید به خانه و حیاط آنها را کور کند. از جانب ما تهدیدی متوجه استاد نبود [...]»
«ما» به مردی ارجاع میدهد که از کودکی به مقاومت و جهاد مشغول بوده و به خواننده میگوید، استاد ربانی برای دمکراسی نوپای افغانستان خیلی نگران بودهاند:
«[...] خانه ما خانه مردی بود که کودکی و نوجوانی خود را در روزهای مقاومت و جهاد در مقابل ارتش شوروی و پس از آن طالبان در کنار استاد گذرانده بود [...] نگرانی او از زمانی بود که جهانیان از آمدن صلح و ثبات در افغانستان ناامید شده و قبل از آنکه دمکراسی نوپا به سرانجام رسد [...] از آنجا بروند [...]»
بله تصور کنید ارتش آمریکا و متحداناش افغانستان را ترک کنند؛ مسلماً امثال «استاد» ربانی که با شعار ابلهانة «سیاست ما عین دیانت ماست»، عمری را به مزدوری برای لندن و واشنگتن سپری کردهاند، به دست مردم مصیبتزدة افغانستان تکه تکه خواهند شد. چنین افرادی را نیویورک تایمز «جهادی معتدل» معرفی میکند. جهادی معتدل کسی است که در مخالفت با «جدائی دین از سیاست» بر علیه دولت شورش میکند.
به گزارش بیبیسی، مورخ 29 شهریورماه سالجاری، «ربانی، پس از تکمیل آموزشهای اسلامی در قاهره، به کابل بازگشته و به یکی از مخالفان اصلاحات سکولار محمد ظاهرشاه تبدیل میشود.» بله هر کس با سکولاریسم در کشورهای مسلمان نشین مخالفت کند، قلمزنهای نیویورک تایمز او را «کبوتر صلح» خواهند خواند. پس به صراحت میتوان گفت که برای کارفرمایان نیویورک تایمز، اوباش حکومت اسلامی و در رأسشان علیخامنهای کبوتران صلحاند؛ و به طریق اولی، قلعة حیوانات یعنی بیت رهبری هم میتواند «کبوترخانه» باشد:
«استاد [...] تأکید میکرد که ایجاد صلح و امنیت بایستی توسط خود مردم افغانستان به دست آید و به همین دلیل ریاست شورای عالی صلح در مذاکره با طالبان را پذیرفته بود [...] او شخصیت جهادی معتدلی بود که اعتقاد داشت زمان جنگ [...] و مقاومت با اسلحه به سر رسیده و گفتگو راه [...] مناسبی برای تأمین امنیت [...] مردم افغانستان است [...]»
ایشان کاملاً حق داشتند؛ زمانیکه ارتش ناتو در افغانستان حضور یافته و این کشور را با همکاری باند کرزای به نخستین مرکز تولید و توزیع مواد مخدر در جهان تبدیل کرده، دیگر دلیلی برای مقاومت مسلحانه وجود ندارد. زمانی میباید اسلحه به دست گرفت که دولت سکولار باشد و بخواهد گامی در مسیر توسعه و آبادانی کشور بردارد. در چنین مواقعی است که سازمان سیا به «کبوتر صلح» برای «جهاد» نیازمند میشود. پس بد نیست به زندگی این کبوتر جهادی نگاهی داشته باشیم.
سایت «بیبیسی» فارسی، مورخ 20 سپتامبر 2011 در مطلبی تحت عنوان، «برهانالدین ربانی از رهبری حزب جمعیت اسلامی تا ریاست شورای صلح» مینویسد، ربانی در تاریخ 20 سپتامبر 1940 میلادی در فیضآباد بدخشان متولد شد و در سال 1968 از دانشگاه الازهر مصر فارغالتحصیل شده و به کابل بازگشت. ربانی به محض ورود به کابل متوجه میشود که دولت ظاهرشاه «احکام شرع» را رعایت نمیکند و ... و به همین دلیل بود که ایشان در جایگاه اوپوزیسیون نشسته و در سال 1971 حزب «جمعیت اسلامی» را تأسیس میفرمایند:
«ربانی [...] پس از تکمیل آموزشهای اسلامی [...] در قاهره [...] به یکی از مخالفان اصلاحات سکولار [...] محمد ظاهرشاه [...] تبدیل شد [...] پس از کودتای محمد داوودخان [...] و ایجاد [جمهوری افغانستان] به پاکستان رفت و سازماندهی حملات مسلحانه علیه دولت داوودخان را شروع کرد [...] او پس از اشغال افغانستان از سوی شوروی [...] به شهرت رسید [...] در همین زمان بود که توانست حزب جمعیت اسلامی را از طریق پاکستان، با مقدار زیادی سلاح و پول مجهز کند [...]»
و پاکستان هم حتماً به دلیل «چشمان شهلای» ربانی به او پول و اسلحه میداد! میدانیم که پاکستان همچون حکومت کفن فروشان جمکران «مستقل» است. این کشور تحت نظارت آنگلوساکسونها، پول و سلاح از شرکت سهامی القاعده و شیخکهای خلیج «همیشه» فارس تحویل میگرفت و میداد به ربانی و دیگر کبوتران صلح ارتش ناتو. و انصافاً ربانی و ارتش ناتو در استقرار صلح سنگ تمام گذاشتند. به عنوان مثال قتل «دکتر نجیبالله» در کابل نمونهای است از اقدامات همین کبوتران.
به گزارش بیبیسی، مورخ 28 سپتامبر سالجاری، پانزده سال پیش، دکتر نجیبالله، رئیس جمهوری پیشین افغانستان، به دست طالبان در کابل کشته شد. البته بیبیسی به چند و چون این قتل اشاره نمیکند. در نتیجه ناچاریم برویم به سراغ «اخبار افغانستان» در سایت نووستی تا ببینیم در دوران ریاست جمهوری نکبتبار بیل کلینتن چه فجایعی در کابل رخ داده.
نووستی، مورخ 6 مهرماه 1390 مینویسد، دکتر نجیبالله در سال 1986 به عنوان رئیس جمهور افغانستان انتخاب شد و اعلام «آشتی ملی» کرد. پس از تسخیر کابل در سال 1992 توسط «مجاهدین»، نجیبالله به دفتر سازمان ملل پناهنده میشود. در سال 1996 کارمندان سازمان ملل فرار میکنند و طالبان پس از دستگیری و شکنجة نجیبالله، او را به همراه برادرش، شاپور احمدزی در میدان نزدیک «هتل آریانا»، مقر فعلی «سازمان سیا» به دار میآویزند. نووستی در ادامه میافزاید، حزب دمکراتیک جوانان افغانستان خواهان تحقیق در مورد قتل نجیبالله و مجازات قاتلان وی شده. همچنین «آرین خیبر»، رئیس حزب مذکور، تحقیق در سازمان ملل پیرامون این قتل را الزامی دانسته:
«[...] تحقیقات باید، منجمله، در سازمان ملل متحد انجام گردند، به خاطریکه نجیبالله در دفتر نمایندگی سازمان ملل متحد در کابل به قتل رسیده [...]»
حال اگر به آرشیو نیویورک تایمز مراجعه کنیم خواهیم دید که از نجیبالله به عنوان «کبوتر صلح» یاد نمیشود. دلیل هم اینکه نجیبالله با تحمیل توحش «احکام الهی» به جامعه مخالفت داشت. در صورتیکه ربانی «سیاستاش عین دیانتاش» بود. به گزارش بیبیسی، در سال 1996، پس از استقرار حکومت طالبان، کبوتر صلح ما هم به «فیضآباد» بازگشت و جبهة ضدطالبان تشکیل داد. ایشان که آخرین رئیس جمهور پیش از حکومت طالبان بودند، پس از تهاجم آمریکا به افغانستان، «قدرت» را به کرزای، نمایندة طالبان تحویل میدهند و در جایگاه «منتقد حکومت» لنگر میاندازند.
در سال 2005 ، «کبوتر صلح» در انتخابات پارلمانی افغانستان شرکت میکند و به عنوان نمایندة مجلس برگزیده میشود. پس از تشکیل «شورایعالی صلح»، ربانی به ریاست این شورا منصوب میشود و ... و پس از شرکت در سمینار «بیماری اسلامی» در جمکران شربت «شهادت» نوشیده و تفنگفروشها و صرافیهای نیویورک را در دریائی از اندوه و ماتم غرقه میفرمایند. یادآور شویم یکی از ویژگیهای این کبوترصلح «جر زدن» بوده!
بیبیسی، مورخ 20 سپتامبر سالجاری مینویسد، ربانی که از سال 1992 به عنوان رئیس جمهور دورهای ـ برای مدت 4 ماه ـ انجام وظیفه میکرد، حاضر نشد از قدرت کناره گیری کند. ایشان به بهانة مشکلات امنیتی در این جایگاه باقی ماندند و قرار شد حکمتیار هم نخستوزیرشان باشد:
«[...] او قادر شد [...] انتقال قدرت را [...] برای چندین ماه [...] به تأخیر بیاندازد و پس از آن به توافقی رسید که خود همچنان به عنوان رئیس جمهور باقی بماند [...]»
بیبیسی نمیگوید، او با حمایت کدام سفارتخانه «قادر شد؟» باری این کبوتر صلح قادر و تپل مپل، به دلیل «خنگی» از درک شرایط عاجز بود و نمیدانست میمون برای حفظ ماتحتاش، از هیچ جنایتی فروگذار نمیکند. ربانی، در جوار سفارت آمریکا نشسته بود و میپنداشت امنیتاش تأمین است؛ ایشان از رمز بقای میمون آگاهی نداشتند. وقتی هتل آریانا، یعنی مقر سازمان سیا در کابل هدف حمله قرار میگیرد، استاد ربانی و دیگر «کبوتران صلح» جای خود دارند! در هرحال، از آنجا که کبوتر مذکور حسابی پروار شده بود، پس از «شهادت»، جسداش را به حاخعلی دادند تا برای «جرج گالووی» و شرکاء بساط سورچرانی به راه اندازد.
پس از ترور ربانی، و شهادت پیدرپی سران القاعده، سخنرانی خالد مشعل و ستایش وی از اقدام محمود عباس، برای مقام معظم پیام روشنی داشت: دوران نفسکشطلبی طالبان و القاعده به پایان رسیده. در نیویورک، صالحی و احمدینژاد از سخنرانی محمود عباس استقبال کردند و دکانداری خامنهای و علی لاریجانی جز دمجنبانی برای ارباب و کرنش در برابر اوباما و نتانیاهو نیست. در مراسم کرنش، به گزارش رادیوفردا، مورخ 2 اکتبر، روسای مجالس مالاوی، زنگبار، زيمبابوه، کومور، و ...و برخی از حاميان حماس مانند جرج گالووی حضور داشتند. خلاصه حضرات از «بحر تا نهر» سورچرانی کرده و برای تفنگفروشها دم جنباندهاند.
پس از برگزاری سمینار «بیماری اسلامی» که ترور ربانی را در پی آورد، علیخامنهای همچنان برای تأمین منافع ارباباناش در غرب «سمینار» بر پا میکند تا فاشیسم بینالملل همچون دوران نورانی کودتای آیرونساید بتواند از کشورمان به عنوان «تریبون ویژه» استفاده کند. بیدلیل نیست که رادیوفردا و بیبیسی، مهملات مقام معظم را پیرامون مخالفت با طرح صلح با عکس و تفصیلات بازتاب میدهند؛ حال آنکه علی خامنهای نه در کشور ایران جایگاهی قانونی دارد، و نه از وجههای در کشورهای مسلماننشین منطقه برخوردار است.
خامنهای جنایتکار مزدوری است که با دستهای مقدس استعمار غرب در رأس یک حکومت دست نشاندة سازمان سیا قرار گرفته و ارباباناش در لندن و واشنگتن میکوشند ضمن ارائة تصویر «قدرقدرت» از وی، نوچههایاش را نیز به عنوان «مخالف» به ملت ایران حقنه کنند. حضورشان بگوئیم این سیرک مهوع دیگر مشتری ندارد. نه در ایران؛ نه در افغانستان!
دمشان گرم! امروز در کابل یک کنسرت راک برگزار شد.
...

<< بازگشت