سفارتپناهان!
...
«همین معلمها باعث و بانی این شاگرد محصلهای لات بیپدرومادرند!»
از سخنان مشقاسم خردمند، پرسوناژ رمان دائیجان ناپلئون.
«سعید رضوی فقیه، دبیر سابق دفتر تحکیم وحدت و مشاور کنونی کروبی در امور دانشجویان [...] اعلام کرد که، کروبی امروز فراتر از یک رئیسجمهور عمل و نامش را در تاریخ ثبت کرد[...] آیندگان نام کروبی را با عملی که امروز انجام داد [...] در کنار رهبران انقلاب مشروطه خواهند نوشت[...]»
رضوی فقیه، این بررسیهای «علمی» جهت لجن پراکنی به جنبش مشروطه را مسلماً در مکتب بلاهتپرور استعمار و نزد پروفسور «آزاده کیان» آموخته. بیدلیل نبود که این استاد فرهیخته در روزآنلاین «نگران» تز این نابغة عرصة بلاهت شده بود. محض اطلاع رضوی فقیه میگوئیم، معاصران نام کروبی را به همراه کرباسچی، رضوی فقیه و شرکاء در کنار دیگر گاومیشهای «سفارتپناه» به ثبت رساندهاند. مسلما آیندگان نام آخوندکروبی را به دلیل سابقة درخشان و عمل وحشیانهاش در پلیتکنیک در کنار اوباش «مشروعه طلب» که شعار «ما پیرو قرآنایم، مشروطه نمیخواهیم» سر میدادند، به ثبت خواهند رساند، چرا که تاریخ ملت ایران را نظافتچیهای «مرکز تحقیقات علمی فرانسه» نمینویسند.
حاکمیت فرانسه میپندارد همانطور که دجالی به نام خمینی را تحت نظارت امثال بنیصدر، یزدی و قطبزاده به «رهبر انقلاب» تبدیل کرد، خواهد توانست با امثال رضوی فقیه، کرباسچی، شیخ کروبی و دیگر گاومیشهای حاج میرزا آغاسی یک «انقلاب» دیگر به راه اندازد. البته کور خوانده! همچنانکه گفتیم دوران شیرین ریاست جمهوری «والری ژیسکار» دیگر تکرار نخواهد شد. سخنان مضحک رضوی فقیه در «گزارش» روز آنلاین، مورخ 9 خردادماه سالجاری منتشر شده و نشان میدهد سایت اکبر بهرمانی در همسوئی کامل با خامنهای، یزدی و امثال محمد ملکی در مسیر ایجاد آشوب در دانشگاه گام برمیدارد. خلاصه بگوئیم حمایت خامنهای از احمدینژاد دروغ بزرگی است. دروغی برای رد گم کردن و ارائة چهرة دلپذیر از مخالفان احمدینژاد.
در وبلاگ «گاومیش و ایستادگی» به حکایت «گاو صدارتپناه» حاج میرزا آغاسی اشاره کردیم، امروز میپردازیم به حکایت گاومیشهای «سفارتپناه.» گاومیش سفارتپناه در پناه الطاف سفارتخانة بیگانه از همان آزادی مطلق گاو حاج میرزا آغاسی برخوردار میشود. این گاومیش درست مثل شیخ کروبی و دیگر شیوخ هر کار بخواهد، یا بهتر بگوئیم هر کار غیرمنطقی که ارباباناش بخواهند انجام خواهد داد و برای اعمال خود همواره یک «توجیه» ابلهانه، «ناب» و «مقدس» در آستین دارد. به عنوان نمونه دلیل موجه برای لاتبازی و قانونشکنی کروبی، «اصرار» نمایندة خامنهای است. میدانیم که طبق قانون اساسی جمکران، رهبر به عنوان نایب امام زمان «مقدس» به شمار میرود، بنابراین نمایندة رهبر نیز با برخورداری از تقدس نایب امام زمان میتواند در سطح جامعه با حفظ «تقدس» جفتکپرانی و «قانونشکنی» را تشویق کند. در قاموس فعلة فاشیسم این عمل «ایستادگی» خوانده میشود. و به ادعای عملة تحکیم وحدت همچنانکه دیدیم، «با ایستادگی به همه چیز میتوان رسید!»
عنوان مقالة سرشار از توحش خبرنامة امیرکبیر که در وبلاگ «گاومیش و ایستادگی» به آن اشاره کردیم، «تغییر» یافته. از قرار معلوم دیگر «با ایستادگی به همه چیز» نمیتوان رسید. علامت تعجب هم نمیگذاریم، میدانیم که «سانسور» و «تقیه» از ارکان «مبارزات» محفلک مخالفنمایان جمکران به شمار میرود. در هر حال «تغییر عنوان» مطلب خبرنامة امیرکبیر هیچ تغییری در محتوای سرشار از بلاهت آن نمیدهد! این مختصر را گفتیم تا به هوچیهای حکومتی «تفهیم» شود «تغییر» الزاماً حرکت به سوی بهبود شرایط نیست. به هیچ عنوان! تغییراتی که طی 8 دهه در ایران به وقوع پیوسته شاهدی است بر این مدعا که حرکت و به اصطلاح «مبارزات» تشکلهای سیاسی در همسوئی کامل با منافع استعمار و در تضاد با منافع ملی ایرانیان بوده. به همین دلیل مطالبات ما، به عنوان جنبش لائیک، هیچ ارتباطی با مطالبات هوچیهای عرصة سیاست ایران ندارد، چرا که ما قانونشکنی و شورش را ابزار تحقق اهداف خود به شمار نمیآوریم.
به این دلیل است که مطالبات ما با مطالبات حقیرانة گروه مرضیه مرتاضیها «همگرائی» نخواهد داشت. ما هیچ دلیلی برای همصدائی با شیخ سیمین بهبهانی و شرکاء هم نمیبینیم. «حقوق زن» به عنوان حقوق انسانی، نه شرقی است، نه غربی، نه دینی، نه بومی. بر سر این حقوق هم با کسی وارد دادوستد سیاسی نمیشویم! به عبارت دیگر «حاجیه» سیمین بهبهانی که به پیروی از خمینی دجال همه را به «وحدت کلمه» دعوت میکنند، نمایندة زنان ایران نیستند. ایشان برای دفاع از منافع «خواهرانه» و «مادرانه» در یک چارچوب حرمسرائی فعالیت میکنند. چارچوبی که خارج از ساختار سرکوبگر خانواده، موجودیت زن را به عنوان انسان مستقل اصولاً به رسمیت نمیشناسد. و دلیل پافشاری ما بر «جدائی دین از سیاست» تأمین همین حقوق انسانی است.
اصل اساسی «جدائی دین از سیاست» برای استقرار دمکراسی در جامعه الزامی است. برخلاف ادعای «شهلا شفیق» این اصل را با «جدائی دین از دولت» نمیتوان در ترادف قرار داد. شعارهای «جدائی دین از دولت» یا «جدائی دین از حکومت» فقط برای تحریف مطالبات جنبش لائیک مطرح میشود. همچنانکه افتتاح دکان «همگرائی» در پی ایجاد «کمپینآش» گام دیگری است در راه «تحریف» حقوق و آزادیهای اجتماعی و انحراف افکار عمومی از مطالبات زنان ایران. به همچنین قانونشکنی زوج «موسوی ـ کروبی» با هدف گسترش سرکوب ملت ایران صورت میپذیرد، نه در جهت تأمین آزادیهای اجتماعی.
خارج از نظم قانونی و چارچوب قوانین هیچ جامعهای از آزادیهای اجتماعی برخوردار نشده و نخواهد شد. در وبلاگهای گذشته هم گفتهایم، بدون نظم قانونی، آزادی جای خود را به هرجومرج و آشوب میسپارد، و بهترین نمونة آنهم ماجراهای اسفبار فعالیتهای انتخاباتی «کروبی ـ موسوی»، نمایندگان شایستة «فاشیست ـ مسلمانهای» جمکران است که در کمال تأسف مورد تأئید طرفدارانشان هم قرار میگیرد. به عنوان نمونه، فردی به نام «اسدی زیدآبادی» در سایت «روزآنلاین» مورخ، 9 خردادماه سالجاری به مجیزگوئی و مداحی از لاتبازی آخوندکروبی و کرباسچی در پلیتکنیک تهران پرداخته مینویسد، «وقتی در دانشگاه شکست دلم خنک شد!» این ابراز احساسات گاومیشمسلکانه نشان میدهد که «اسدی» چنان در بحر بلاهت شناور است که هرگز به ذهن علیل و فرهیختهاش خطور نمیکند که شکستن در دانشگاه وارد آوردن خسارت به اموال عمومی است! و کسانیکه از خسارت به اموال عمومی دلشان خنک میشود، لات و چاقوکشهای تولیدی «حوزه» و «دانشگاه» استعماریاند که از درک یک نکتة ساده عاجز میمانند، و آن اینکه در هر کشور اموال عمومی متعلق به «مردم» است!
این سوءتعبیرها و کژفهمیها ریشه در پروپاگاند استعماری دارد که در ایران نابودی اموال عمومی را ضربه زدن به حاکمیت مینمایاند؛ قانونشکنی و آشوب را در ترادف با آزادی قرار میدهد؛ و بنیاد متحجر دین را نیز «ضداستعمار»، «پیشرو» و «مترقی» معرفی میکند. مبلغ اصلی این واژگوننمائی نیز حاکمیت انگلستان است که از دوران شاه عباس «روشنفکر»، نخست جای خالی پرتقالیها را در بندر گامرون پر کرد، و پس از آشنائی عمیق با اسلام و با توسل به مکتب «تشیع» توانست رفته، رفته استعمار را بجای ملت ایران بنشاند. و اگر امروز پس از سه دهه حکومت توحش گورکنها همچنان به تبلیغات آخوندپرور و مزورانة خود ادامه میدهد هدفاش دامن زدن به نفرت عمومی جهت براندازی و جایگزین کردن «شیخ» با «شاه» است. به همین دلیل است که گزافهگوئیهای رؤسای مؤسسات و مراکز تحقیقاتی انگلستان در رسانههای رسمی جمکران منعکس میشود.
«حضور مبارک عالیجناب آدولف هیتلر دامت شوکته پیشوای بزرگ آلمان. بعد از عرض ارادت و احترامات فائقه به عرض آن عالیجناب معظم میرساند[...] مستدعی است امر فرمائید برای تماس با اینجانب از جمله رمزی که ذیلاً به استحضار میرسد استفاده شود: مرحوم آقای بزرگ با ژانت مکدونالد آبگوشت بزباش میخورند.»
به گزارش حنازرچوبه، مورخ 11 خردادماه سالجاری، مدیر مرکز مطالعات تروریسم در لندن به مجیزگوئی از خمینی پرداخته، میگوید:
«خمینی [...] اقیانوسی از ارزشها بود[...] دید سیاسی و اجتماعی وسیعی داشت و میتوانست آینده را پیشبینی کند[...]»
این سخنان ابله پسند به نقل از فردی به نام «کمال هلیاوی» و با کدخبر: 518460 در حنازرچوبه منتشر شده. هلیاوی میگوید، خمینی در سال 1367 در نامهای به گورباچف پیشبینی کرد که «کمونیسم بزودی از بین میرود و به فاصله چند ماه نظام کمونیستی شکست خورد و اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید.» کمال هلیاوی همچنانکه از اسم مبارکاش پیداست از «جهان سوم» برخاسته و برای پیشبرد تبلیغات فاشیستی مناسبترین به شمار میرود، چرا که به زبان تاریخستیز «توحش» سخن میگوید.
هلیاوی شاید نمیداند که ما میدانیم، خمینی زمانی به فرمان ارباباناش برای گورباچف نامه فرستاد که حدود یکسال از تصویب قطعنامة 598 شورای امنیت میگذشت. این قطعنامه در تاریخ 29 تیرماه سال 1366 برابر با 20 ژوئیه سال 1987 میلادی به تصویب شورای امنیت رسید. دو سال پیش از تصویب قطعنامة 598، اتحاد جماهیر شوروی در پائیز سال 1985 رسماً اعلام کرد که از افغانستان خارج میشود. چرا که ارتش سرخ در جنگ افغانستان شکست خورده بود. ولی حدود سه سال طول کشید تا خمینی «پیشبینی» کند که شوروی در جنگ شکست خواهد خورد، و پامنبریهای سازمان سیا هم شکست شوروی را «شکست کمونیسم» خواندند. بله، این گاومیشهای لندننشین هم قیاس به نفس کرده ما را ابله پنداشتهاند! دو سال پس از اعلام رسمی خروج شوروی از افغانستان، امام سیزدهم «پیشبینی» فرمودند و یک نامه را با سه نخاله به مسکو ارسال کردند که به گورباچف آنچه را که خودش بهتر میدانست بگویند! این عمل را «پسبینی» میگویند، نه «پیشبینی».
میبینیم که واژگون نمائی، «زبان تخریب» و تحریف تاریخ ریشه در غرب دارد و رسانههای گورکنها کالای تولید غرب را نشخوار میکنند. امروز هم در سایت «روزآنلاین» صاحبنظران صدر اسلام قلم به دست گرفته و حاکمیت متحجر عربستان را در ترادف با دولت سوسیالیست کوبا قرار میدهند! چرا؟ چون برخلاف آرزوهای خام متولیان آستان مقدس «مک کارتیسم»، کمونیسم به موزة تاریخ سپرده نشده. این فاشیسم است که از اعماق زبالهدان تاریخ چنین ادعائی دارد.
حال برای حسن ختام بحث «تخریب» در فعالیتهای «انتخاباتی» حکومت اسلامی نگاهی خواهیم داشت به «ضرب و شتم خبرنگار ایرنا» توسط هواداران موسوی!
«اینجا [...] مدرسه است یا دکان شیرعلی قصاب. یکبارگی یک ساطور هم بیارید اینجا مثل شیرعلی...»
مشقاسم خردمند.
یکی از ویژگیهای حکومت توحش این است که «حزب» ندارد. به همین دلیل همه مانند همان گاو حاجمیرزا آغاسی به همه جا سر میکشند. به عنوان مثال در یک جامعة بهنجار طرفداران حزب کمونیست در میتینگ انتخاباتی حزب سوسیالیست شرکت نمیکنند. ولی در جمکران به دلیل بینش وسیع امام خمینی و «قدرت» «پسبینی» ایشان، روند دیگری حاکم شده. زمانیکه موسوی سخنرانی میکند طرفداران احمدی نژاد برای ناسزاگوئی و شعاردادن در صف اول حضار جای دارند! به همچنین است برای سخنرانیهای احمدی نژاد. به گزارشحنازرچوبه، مورخ 11 خردادماه سالجاری:
«هواداران میرحسن موسوی که امروز با حضور در همایش دانشجویان حامی دکتر محمود احمدی نژاد در تالار فردوسی دانشگاه تهران دست به اغتشاش زده بودند، خبرنگار ایرنا را نیز مورد حمله قرار داده و او را زخمی کردند.»
این خبر بهجتاثر با کدخبر: 520656 منتشر شده و میزان «فرهنگ» و «شناخت» دانشجونمایان را بخوبی نشان میدهد. مسلماً در این صحنه که تبلوری از «مردمسالاری دینی» بوده نیروی انتظامی نیز حضور نیافته! چرا که وظیفة این نیروها استقرار نظم نیست، سرکوب مردم است. فراموش کردیم که سردار رادان بیباک، و متخصص چکمه ستیزی در بلوچستان تشریف دارند! میدانیم که ایشان یک تنه امنیت را در سراسر کشور بر قرار کرده و خواهند کرد! نمونهاش اعدام 3 جوان زندانی «در ارتباط با انفجار» مسجد زاهدان است!
بله، این دانشجونمایان چشم سردار رادان را دور دیده و با استفاده از «الگوی کروبی» لاتبازی را در ترادف با فعالیت سیاسی و آزادیخواهی رویت کردهاند. مسلماً احمدی نژاد نیز خواهان پیگرد قانونی دانشجویان طرفدار موسوی نخواهد شد. یا موسسة حنازرچوبه به دلیل ضربوشتم خبرنگاراش از کسی شکایت نخواهد کرد. چرا؟ چون این «بساط» در واقع برای تخریب «انتخابات» و «فعالیت سیاسی» به عنوان پدیدههای انسانمحور در جامعة ایران به راه میافتد.
سایت پیک ایران، مورخ 29 اردیبهشتماه سالجاری خبر گرامیداشت سعید سلطانپور شاعر، نویسنده و کارگردان ایرانی را با کد 1016منتشر کرده بود. سعید سلطانپور در گیرودار«شکار چپگرایان» توسط دژخیمان حکومت اسلامی به قتل رسید، مسلماً به دلیل درک وسیع اجتماعی و بینش عمیق سیاسی خمینی که سالها بعد در توهمات خود و ارباباناش کمونیسم را به موزة تاریخ فرستاد! در هر حال، در انتهای این خبر یکنفر به نام آرش در مورد سوابق «عباس معروفی» پیامی ارسال کرده، به این مضمون:
«متأسفانه عناصر ابنالوقتی مثل عباس معروفی، یک عنصر حزباللهی که در زمان حمله به دانشگاهها و در موقع دستگیری سلطانپور به عباسفالانژ شهرت داشت و بعدها به واسطة کمی اختلاف با رژیم معروف شد برای نسل سومیها خیلی شناخته شدهتر از انقلابیون بزرگی مانند سلطانپور هستند. علت را باید در قتل عام دهة 60 جستجو کرد. کشتار دهشتناکی [...] که فاصلهای تقریباً پرنشدنی بین جان به در بردگان از آن کشتار و نسلهای بعدی انداخت.»
این نمونه را آوردیم تا مشخص شود امثال رضویفقیه، که از فرانسه به تهران ارسال میشوند تا نقش «مخالف» ایفا کنند در واقع از کدام زبالهدان استخراج شدهاند. با نگاهی به سوابق رضویفقیه، مسئول انجمنهای اسلامی در غرب و از مجیزگویان و مداحان اکبر بهرمانی میتوان دریافت که حاکمیت فرانسه همچنان در دوران ریاست جمهوری فرانسوا میتران یخ زده، و در به در به دنبال شیخ «مترقی» و «میانهرو» میدود تا حداقل قراردادهای پربرکت «توتال» را برای چپاول نفت و گاز از نو زنده کند! به همین دلیل است که روزنامههای لوموند و فیگارو شیفته و فریفتة موسوی و کروبی شدهاند و میپندارند ما هم جنایات اینان را فراموش کردهایم.
کروبی امروز فراتر از یک داشمشتی عمل و نامش را در تاریخچة لاتبازی ثبت کرد[...] آیندگان نام کروبی را با عملی که امروز انجام داد [...] در کنار ماشاالله قصاب خواهند نوشت.
از سخنان مشقاسم خردمند، پرسوناژ رمان دائیجان ناپلئون.
«سعید رضوی فقیه، دبیر سابق دفتر تحکیم وحدت و مشاور کنونی کروبی در امور دانشجویان [...] اعلام کرد که، کروبی امروز فراتر از یک رئیسجمهور عمل و نامش را در تاریخ ثبت کرد[...] آیندگان نام کروبی را با عملی که امروز انجام داد [...] در کنار رهبران انقلاب مشروطه خواهند نوشت[...]»
رضوی فقیه، این بررسیهای «علمی» جهت لجن پراکنی به جنبش مشروطه را مسلماً در مکتب بلاهتپرور استعمار و نزد پروفسور «آزاده کیان» آموخته. بیدلیل نبود که این استاد فرهیخته در روزآنلاین «نگران» تز این نابغة عرصة بلاهت شده بود. محض اطلاع رضوی فقیه میگوئیم، معاصران نام کروبی را به همراه کرباسچی، رضوی فقیه و شرکاء در کنار دیگر گاومیشهای «سفارتپناه» به ثبت رساندهاند. مسلما آیندگان نام آخوندکروبی را به دلیل سابقة درخشان و عمل وحشیانهاش در پلیتکنیک در کنار اوباش «مشروعه طلب» که شعار «ما پیرو قرآنایم، مشروطه نمیخواهیم» سر میدادند، به ثبت خواهند رساند، چرا که تاریخ ملت ایران را نظافتچیهای «مرکز تحقیقات علمی فرانسه» نمینویسند.
حاکمیت فرانسه میپندارد همانطور که دجالی به نام خمینی را تحت نظارت امثال بنیصدر، یزدی و قطبزاده به «رهبر انقلاب» تبدیل کرد، خواهد توانست با امثال رضوی فقیه، کرباسچی، شیخ کروبی و دیگر گاومیشهای حاج میرزا آغاسی یک «انقلاب» دیگر به راه اندازد. البته کور خوانده! همچنانکه گفتیم دوران شیرین ریاست جمهوری «والری ژیسکار» دیگر تکرار نخواهد شد. سخنان مضحک رضوی فقیه در «گزارش» روز آنلاین، مورخ 9 خردادماه سالجاری منتشر شده و نشان میدهد سایت اکبر بهرمانی در همسوئی کامل با خامنهای، یزدی و امثال محمد ملکی در مسیر ایجاد آشوب در دانشگاه گام برمیدارد. خلاصه بگوئیم حمایت خامنهای از احمدینژاد دروغ بزرگی است. دروغی برای رد گم کردن و ارائة چهرة دلپذیر از مخالفان احمدینژاد.
در وبلاگ «گاومیش و ایستادگی» به حکایت «گاو صدارتپناه» حاج میرزا آغاسی اشاره کردیم، امروز میپردازیم به حکایت گاومیشهای «سفارتپناه.» گاومیش سفارتپناه در پناه الطاف سفارتخانة بیگانه از همان آزادی مطلق گاو حاج میرزا آغاسی برخوردار میشود. این گاومیش درست مثل شیخ کروبی و دیگر شیوخ هر کار بخواهد، یا بهتر بگوئیم هر کار غیرمنطقی که ارباباناش بخواهند انجام خواهد داد و برای اعمال خود همواره یک «توجیه» ابلهانه، «ناب» و «مقدس» در آستین دارد. به عنوان نمونه دلیل موجه برای لاتبازی و قانونشکنی کروبی، «اصرار» نمایندة خامنهای است. میدانیم که طبق قانون اساسی جمکران، رهبر به عنوان نایب امام زمان «مقدس» به شمار میرود، بنابراین نمایندة رهبر نیز با برخورداری از تقدس نایب امام زمان میتواند در سطح جامعه با حفظ «تقدس» جفتکپرانی و «قانونشکنی» را تشویق کند. در قاموس فعلة فاشیسم این عمل «ایستادگی» خوانده میشود. و به ادعای عملة تحکیم وحدت همچنانکه دیدیم، «با ایستادگی به همه چیز میتوان رسید!»
عنوان مقالة سرشار از توحش خبرنامة امیرکبیر که در وبلاگ «گاومیش و ایستادگی» به آن اشاره کردیم، «تغییر» یافته. از قرار معلوم دیگر «با ایستادگی به همه چیز» نمیتوان رسید. علامت تعجب هم نمیگذاریم، میدانیم که «سانسور» و «تقیه» از ارکان «مبارزات» محفلک مخالفنمایان جمکران به شمار میرود. در هر حال «تغییر عنوان» مطلب خبرنامة امیرکبیر هیچ تغییری در محتوای سرشار از بلاهت آن نمیدهد! این مختصر را گفتیم تا به هوچیهای حکومتی «تفهیم» شود «تغییر» الزاماً حرکت به سوی بهبود شرایط نیست. به هیچ عنوان! تغییراتی که طی 8 دهه در ایران به وقوع پیوسته شاهدی است بر این مدعا که حرکت و به اصطلاح «مبارزات» تشکلهای سیاسی در همسوئی کامل با منافع استعمار و در تضاد با منافع ملی ایرانیان بوده. به همین دلیل مطالبات ما، به عنوان جنبش لائیک، هیچ ارتباطی با مطالبات هوچیهای عرصة سیاست ایران ندارد، چرا که ما قانونشکنی و شورش را ابزار تحقق اهداف خود به شمار نمیآوریم.
به این دلیل است که مطالبات ما با مطالبات حقیرانة گروه مرضیه مرتاضیها «همگرائی» نخواهد داشت. ما هیچ دلیلی برای همصدائی با شیخ سیمین بهبهانی و شرکاء هم نمیبینیم. «حقوق زن» به عنوان حقوق انسانی، نه شرقی است، نه غربی، نه دینی، نه بومی. بر سر این حقوق هم با کسی وارد دادوستد سیاسی نمیشویم! به عبارت دیگر «حاجیه» سیمین بهبهانی که به پیروی از خمینی دجال همه را به «وحدت کلمه» دعوت میکنند، نمایندة زنان ایران نیستند. ایشان برای دفاع از منافع «خواهرانه» و «مادرانه» در یک چارچوب حرمسرائی فعالیت میکنند. چارچوبی که خارج از ساختار سرکوبگر خانواده، موجودیت زن را به عنوان انسان مستقل اصولاً به رسمیت نمیشناسد. و دلیل پافشاری ما بر «جدائی دین از سیاست» تأمین همین حقوق انسانی است.
اصل اساسی «جدائی دین از سیاست» برای استقرار دمکراسی در جامعه الزامی است. برخلاف ادعای «شهلا شفیق» این اصل را با «جدائی دین از دولت» نمیتوان در ترادف قرار داد. شعارهای «جدائی دین از دولت» یا «جدائی دین از حکومت» فقط برای تحریف مطالبات جنبش لائیک مطرح میشود. همچنانکه افتتاح دکان «همگرائی» در پی ایجاد «کمپینآش» گام دیگری است در راه «تحریف» حقوق و آزادیهای اجتماعی و انحراف افکار عمومی از مطالبات زنان ایران. به همچنین قانونشکنی زوج «موسوی ـ کروبی» با هدف گسترش سرکوب ملت ایران صورت میپذیرد، نه در جهت تأمین آزادیهای اجتماعی.
خارج از نظم قانونی و چارچوب قوانین هیچ جامعهای از آزادیهای اجتماعی برخوردار نشده و نخواهد شد. در وبلاگهای گذشته هم گفتهایم، بدون نظم قانونی، آزادی جای خود را به هرجومرج و آشوب میسپارد، و بهترین نمونة آنهم ماجراهای اسفبار فعالیتهای انتخاباتی «کروبی ـ موسوی»، نمایندگان شایستة «فاشیست ـ مسلمانهای» جمکران است که در کمال تأسف مورد تأئید طرفدارانشان هم قرار میگیرد. به عنوان نمونه، فردی به نام «اسدی زیدآبادی» در سایت «روزآنلاین» مورخ، 9 خردادماه سالجاری به مجیزگوئی و مداحی از لاتبازی آخوندکروبی و کرباسچی در پلیتکنیک تهران پرداخته مینویسد، «وقتی در دانشگاه شکست دلم خنک شد!» این ابراز احساسات گاومیشمسلکانه نشان میدهد که «اسدی» چنان در بحر بلاهت شناور است که هرگز به ذهن علیل و فرهیختهاش خطور نمیکند که شکستن در دانشگاه وارد آوردن خسارت به اموال عمومی است! و کسانیکه از خسارت به اموال عمومی دلشان خنک میشود، لات و چاقوکشهای تولیدی «حوزه» و «دانشگاه» استعماریاند که از درک یک نکتة ساده عاجز میمانند، و آن اینکه در هر کشور اموال عمومی متعلق به «مردم» است!
این سوءتعبیرها و کژفهمیها ریشه در پروپاگاند استعماری دارد که در ایران نابودی اموال عمومی را ضربه زدن به حاکمیت مینمایاند؛ قانونشکنی و آشوب را در ترادف با آزادی قرار میدهد؛ و بنیاد متحجر دین را نیز «ضداستعمار»، «پیشرو» و «مترقی» معرفی میکند. مبلغ اصلی این واژگوننمائی نیز حاکمیت انگلستان است که از دوران شاه عباس «روشنفکر»، نخست جای خالی پرتقالیها را در بندر گامرون پر کرد، و پس از آشنائی عمیق با اسلام و با توسل به مکتب «تشیع» توانست رفته، رفته استعمار را بجای ملت ایران بنشاند. و اگر امروز پس از سه دهه حکومت توحش گورکنها همچنان به تبلیغات آخوندپرور و مزورانة خود ادامه میدهد هدفاش دامن زدن به نفرت عمومی جهت براندازی و جایگزین کردن «شیخ» با «شاه» است. به همین دلیل است که گزافهگوئیهای رؤسای مؤسسات و مراکز تحقیقاتی انگلستان در رسانههای رسمی جمکران منعکس میشود.
«حضور مبارک عالیجناب آدولف هیتلر دامت شوکته پیشوای بزرگ آلمان. بعد از عرض ارادت و احترامات فائقه به عرض آن عالیجناب معظم میرساند[...] مستدعی است امر فرمائید برای تماس با اینجانب از جمله رمزی که ذیلاً به استحضار میرسد استفاده شود: مرحوم آقای بزرگ با ژانت مکدونالد آبگوشت بزباش میخورند.»
به گزارش حنازرچوبه، مورخ 11 خردادماه سالجاری، مدیر مرکز مطالعات تروریسم در لندن به مجیزگوئی از خمینی پرداخته، میگوید:
«خمینی [...] اقیانوسی از ارزشها بود[...] دید سیاسی و اجتماعی وسیعی داشت و میتوانست آینده را پیشبینی کند[...]»
این سخنان ابله پسند به نقل از فردی به نام «کمال هلیاوی» و با کدخبر: 518460 در حنازرچوبه منتشر شده. هلیاوی میگوید، خمینی در سال 1367 در نامهای به گورباچف پیشبینی کرد که «کمونیسم بزودی از بین میرود و به فاصله چند ماه نظام کمونیستی شکست خورد و اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید.» کمال هلیاوی همچنانکه از اسم مبارکاش پیداست از «جهان سوم» برخاسته و برای پیشبرد تبلیغات فاشیستی مناسبترین به شمار میرود، چرا که به زبان تاریخستیز «توحش» سخن میگوید.
هلیاوی شاید نمیداند که ما میدانیم، خمینی زمانی به فرمان ارباباناش برای گورباچف نامه فرستاد که حدود یکسال از تصویب قطعنامة 598 شورای امنیت میگذشت. این قطعنامه در تاریخ 29 تیرماه سال 1366 برابر با 20 ژوئیه سال 1987 میلادی به تصویب شورای امنیت رسید. دو سال پیش از تصویب قطعنامة 598، اتحاد جماهیر شوروی در پائیز سال 1985 رسماً اعلام کرد که از افغانستان خارج میشود. چرا که ارتش سرخ در جنگ افغانستان شکست خورده بود. ولی حدود سه سال طول کشید تا خمینی «پیشبینی» کند که شوروی در جنگ شکست خواهد خورد، و پامنبریهای سازمان سیا هم شکست شوروی را «شکست کمونیسم» خواندند. بله، این گاومیشهای لندننشین هم قیاس به نفس کرده ما را ابله پنداشتهاند! دو سال پس از اعلام رسمی خروج شوروی از افغانستان، امام سیزدهم «پیشبینی» فرمودند و یک نامه را با سه نخاله به مسکو ارسال کردند که به گورباچف آنچه را که خودش بهتر میدانست بگویند! این عمل را «پسبینی» میگویند، نه «پیشبینی».
میبینیم که واژگون نمائی، «زبان تخریب» و تحریف تاریخ ریشه در غرب دارد و رسانههای گورکنها کالای تولید غرب را نشخوار میکنند. امروز هم در سایت «روزآنلاین» صاحبنظران صدر اسلام قلم به دست گرفته و حاکمیت متحجر عربستان را در ترادف با دولت سوسیالیست کوبا قرار میدهند! چرا؟ چون برخلاف آرزوهای خام متولیان آستان مقدس «مک کارتیسم»، کمونیسم به موزة تاریخ سپرده نشده. این فاشیسم است که از اعماق زبالهدان تاریخ چنین ادعائی دارد.
حال برای حسن ختام بحث «تخریب» در فعالیتهای «انتخاباتی» حکومت اسلامی نگاهی خواهیم داشت به «ضرب و شتم خبرنگار ایرنا» توسط هواداران موسوی!
«اینجا [...] مدرسه است یا دکان شیرعلی قصاب. یکبارگی یک ساطور هم بیارید اینجا مثل شیرعلی...»
مشقاسم خردمند.
یکی از ویژگیهای حکومت توحش این است که «حزب» ندارد. به همین دلیل همه مانند همان گاو حاجمیرزا آغاسی به همه جا سر میکشند. به عنوان مثال در یک جامعة بهنجار طرفداران حزب کمونیست در میتینگ انتخاباتی حزب سوسیالیست شرکت نمیکنند. ولی در جمکران به دلیل بینش وسیع امام خمینی و «قدرت» «پسبینی» ایشان، روند دیگری حاکم شده. زمانیکه موسوی سخنرانی میکند طرفداران احمدی نژاد برای ناسزاگوئی و شعاردادن در صف اول حضار جای دارند! به همچنین است برای سخنرانیهای احمدی نژاد. به گزارشحنازرچوبه، مورخ 11 خردادماه سالجاری:
«هواداران میرحسن موسوی که امروز با حضور در همایش دانشجویان حامی دکتر محمود احمدی نژاد در تالار فردوسی دانشگاه تهران دست به اغتشاش زده بودند، خبرنگار ایرنا را نیز مورد حمله قرار داده و او را زخمی کردند.»
این خبر بهجتاثر با کدخبر: 520656 منتشر شده و میزان «فرهنگ» و «شناخت» دانشجونمایان را بخوبی نشان میدهد. مسلماً در این صحنه که تبلوری از «مردمسالاری دینی» بوده نیروی انتظامی نیز حضور نیافته! چرا که وظیفة این نیروها استقرار نظم نیست، سرکوب مردم است. فراموش کردیم که سردار رادان بیباک، و متخصص چکمه ستیزی در بلوچستان تشریف دارند! میدانیم که ایشان یک تنه امنیت را در سراسر کشور بر قرار کرده و خواهند کرد! نمونهاش اعدام 3 جوان زندانی «در ارتباط با انفجار» مسجد زاهدان است!
بله، این دانشجونمایان چشم سردار رادان را دور دیده و با استفاده از «الگوی کروبی» لاتبازی را در ترادف با فعالیت سیاسی و آزادیخواهی رویت کردهاند. مسلماً احمدی نژاد نیز خواهان پیگرد قانونی دانشجویان طرفدار موسوی نخواهد شد. یا موسسة حنازرچوبه به دلیل ضربوشتم خبرنگاراش از کسی شکایت نخواهد کرد. چرا؟ چون این «بساط» در واقع برای تخریب «انتخابات» و «فعالیت سیاسی» به عنوان پدیدههای انسانمحور در جامعة ایران به راه میافتد.
سایت پیک ایران، مورخ 29 اردیبهشتماه سالجاری خبر گرامیداشت سعید سلطانپور شاعر، نویسنده و کارگردان ایرانی را با کد 1016منتشر کرده بود. سعید سلطانپور در گیرودار«شکار چپگرایان» توسط دژخیمان حکومت اسلامی به قتل رسید، مسلماً به دلیل درک وسیع اجتماعی و بینش عمیق سیاسی خمینی که سالها بعد در توهمات خود و ارباباناش کمونیسم را به موزة تاریخ فرستاد! در هر حال، در انتهای این خبر یکنفر به نام آرش در مورد سوابق «عباس معروفی» پیامی ارسال کرده، به این مضمون:
«متأسفانه عناصر ابنالوقتی مثل عباس معروفی، یک عنصر حزباللهی که در زمان حمله به دانشگاهها و در موقع دستگیری سلطانپور به عباسفالانژ شهرت داشت و بعدها به واسطة کمی اختلاف با رژیم معروف شد برای نسل سومیها خیلی شناخته شدهتر از انقلابیون بزرگی مانند سلطانپور هستند. علت را باید در قتل عام دهة 60 جستجو کرد. کشتار دهشتناکی [...] که فاصلهای تقریباً پرنشدنی بین جان به در بردگان از آن کشتار و نسلهای بعدی انداخت.»
این نمونه را آوردیم تا مشخص شود امثال رضویفقیه، که از فرانسه به تهران ارسال میشوند تا نقش «مخالف» ایفا کنند در واقع از کدام زبالهدان استخراج شدهاند. با نگاهی به سوابق رضویفقیه، مسئول انجمنهای اسلامی در غرب و از مجیزگویان و مداحان اکبر بهرمانی میتوان دریافت که حاکمیت فرانسه همچنان در دوران ریاست جمهوری فرانسوا میتران یخ زده، و در به در به دنبال شیخ «مترقی» و «میانهرو» میدود تا حداقل قراردادهای پربرکت «توتال» را برای چپاول نفت و گاز از نو زنده کند! به همین دلیل است که روزنامههای لوموند و فیگارو شیفته و فریفتة موسوی و کروبی شدهاند و میپندارند ما هم جنایات اینان را فراموش کردهایم.
کروبی امروز فراتر از یک داشمشتی عمل و نامش را در تاریخچة لاتبازی ثبت کرد[...] آیندگان نام کروبی را با عملی که امروز انجام داد [...] در کنار ماشاالله قصاب خواهند نوشت.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت