شنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۸


همبستگی در مرداب!
...
در تائید وبلاگ «موج نو و بمب نو» تکرار می‌کنیم این عمل وحشیانه از سوی نیروهای امنیتی حکومت منفور اسلامی و به دستور ارباب صورت گرفته. این حکومت پوشالی از نخستین روزها به محض استقرار، سرکوب و کشتار اقوام ایرانی را آغاز کرد.

سی سال پیش در چنین روزی، نیروهای «انتظامی» و کمیته‌های حکومت «بهارعاظادی» سرکوب و کشتار مردم را در خرمشهر آغاز کردند. تحت نظارت دولت مهدی بازرگان «بهارعاظادی» در کردستان از تاریخ 18 مارس 1979، یعنی پیش از نوروز 1358 آغاز شده بود! شش روز بعد همین «بهارعاظادی» در گنبدکاووس برگزار شد. این مختصر را گفتیم تا سابقة جنایات پرافتخار «دولت موقت» از یادها زدوده نشود، چرا که در اینصورت ممکن است سوابق درخشان جناب دکتر محسن رضائی، نامزد خوش‌تیپ انتصابات جمکران و نورچشم اکبر بهرمانی و پاسدار ال‌لاریجانی در انتصابات‌ جمکران مخدوش ‌شود. می‌دانیم که تیمسار محسن رضائی هم «مبارزات» خود را با امپریالیسم جهانی با بمب‌گذاری در اماکن عمومی آغاز کردند، و به همین دلیل مورد توجه پاسدارمحسن آرمین و بهزاد نبوی قرارگرفتند. پس وبلاگ را «به نام نامی بمب» ادامه می‌دهیم.

به نام بمب! به فاصلة 48 ساعت پس از انفجار بمب در مسجد زاهدان،‌ سه نفر از عاملان بمبگذاری دستگیر شده، به جرم خود اعتراف کردند و اعدام هم شدند! به همین سرعت! نظر ما این است که این سه نفر «زندانی» پیش از ارتکاب جرم خود را به شهربانی محل معرفی کرده و گفته بودند، ‌ما می‌خواهیم در مسجد کذا بمبی بگذاریم. شهربانی هم با وزیر کشور، صادق محصولی تماس گرفته و ایشان فرموده‌اند: «بر این مژده گر جان فشانم رواست!» بله خارج از این نمی‌توان به راز سرعت اعتراف و اعدام سه مجرم فرضی پی برد. وزیر کشور بینوای حکومت اسلامی کور خوانده! مردم ایران برخلاف ایشان ابله نیستند! این بمب‌گذاری فقط کار حکومت منفور جمکران می‌تواند باشد که برای ظاهرسازی به پاکستان هم اعتراض کرده.

باری سفیر پاکستان، یعنی همان ابرقدرت نوکر آنگلوساکسون‌ها به وزارت امورخارجة گورکن‌ها فراخوانده شد، و با رعایت پروتکل دیپلماتیک در سوگ شهدای بمب‌گذاری مسجد زاهدان یک روضة مفصل هم برای حضار خواند و همگی اشک تمساح فراوان ریختند و پس از صرف چای و شیرینی چند سیلی محکم به آمریکا و چند لگد پرقوت نثار اسرائیل کردند و پیروزی اسلام را بر کفر جهانی در محل جشن گرفتند. سپس صادق محصولی، وزیر کشور جمکران را به محل انفجار بردند و ایشان که مانند همة سگ‌های‌ هار استعمار همه‌ فن‌حریف و دشمن‌یاب است نگاهی به ویرانه‌های مسجد کرده گفت، «کار، کار آمریکاست!» بله، وزیر کشور گورکن‌ها از شدت شهامت و شجاعت و تدبیر و احساس مسئولیت دست رهبر فرزانه را از پشت بسته، چرا که مقام معظم در بیانیه‌ای که به مناسبت انفجار زاهدان منتشر فرمودند، حتی جرأت نکردند نامی از آمریکا ببرند! ایشان فقط به «بعضی قدرت‌های مداخله‌گر»‌ اشاره کردند! البته باید می‌فرمودند «مداخله‌جو» ولی از آنجا که مقام معظم هم مانند حاج فرج‌دباغ از فلاسفة صاحب‌‌نام و «صاحب سبک» به شمار می‌روند، ‌ و نثر محکم، شیوا و منسجمی دارند، پسوند «گر» را به پسوند «جو» ترجیح داده‌اند.

این پسوند در بین گورکن‌های فرهیخته و فرزانه از محبوبیت فراوانی برخوردار شده، چرا که اینان همگی «گر» بوده، متخصص مداوای «گری» و دخالت در امور دیگر «گران» جهان‌‌اند! به نظر می‌رسد نخبگان کذا مثل معروف «گر اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی»‌ را نشنیده‌اند، ولی اگر هم چنین مثلی را شنیده بودند، باز هم بین دو پسوند «گر» و «جو» اولی را بر می‌گزیدند، چرا که «گر» و «گری» نیازی به تفکر و تعمق ندارد، حال آنکه پسوند «جو» اینان را به هراس می‌افکند چون به یاد «دانش‌جو» و به ویژه «دانش» می‌افتندکه با مجیزگوئی و نفس‌کش‌طلبی و روضه‌خوانی در تضاد قرار می‌گیرد. البته ما به این فرهیختگان اطمینان می‌دهیم که «دانش‌جو» در حکومت اسلامی هیچ ارتباطی با علم و «دانش» ندارد، به همین دلیل است که دانشگاه را به «طویله» تبدیل کرده.

به گزارش خبرگزاری‌ها گروهی از دانشجویان از شیخ مهدی کروبی برای سخنرانی در دانشکدة پلی‌تکنیک دعوت کرده بودند و از قضای روزگار در ورودی به روی این شیخ جنایتکار بسته می‌شود تا بعضی‌ها بتوانند در را بشکنند! و می‌دانیم که در چنین مواقعی نیروهای انتظامی مرده‌اند، مسئولین دانشگاه نیز به همچنین. فقط دانشجونمایان آشوب‌طلب‌اند که برای خبرنگاران بلبل‌زبانی می‌کنند. به عنوان نمونه هیچکس نمی‌داند مسئولین دانشگاه برای سخنرانی کروبی در پلی‌تکنیک مجوز صادر کرده بودند یا عملة‌ تحکیم وحدت به ابتکار خود آخوند کروبی را به دانشکدة کذا دعوت کرده بود؟

دارودستة خاتمی، ابراهیم یزدی و‌ محمدملکی که قصد ایجاد بحران در دانشگاه را دارند، چنین القاء‌ می‌کنند که «دانشگاه» متعلق به دانشجو است! حال آنکه در دوران تصفیة خونین دانشگاه‌ها، احدی از این شکرخوری‌ها نمی‌کرد. امروز که دانشگاه به اشغال «فاشیست ـ مسلمان‌های» تحکیم وحدت و انجمن‌های اسلامی درآمده، دانشجونمایان هم مانند «طلاب» ساواک برای لات‌بازی و گسترش توحش «استقلال» یافته‌اند. ابراهیم یزدی در همان مصاحبه‌ای که در سایت «عصرنو» انتشار یافته و در وبلاگ «موج نو و بمب نو» به آن اشاره کردیم می‌گوید، در دهة چهل به دلیل اسلامی شدن فضای دانشگاه ساواک قادر نبود از فعالیت‌های آزادیخواهانة دانشجویان ممانعت کند! یزدی در ادامة این سخنان مضحک، مطالبات مردم را همان مطالبات دانشجویان دانسته می‌گوید دانشگاه در ایران، به دلایلی همواره مرکز مبارزه با استبداد بوده! البته یزدی به دلائل کذا اشاره نمی‌کند ولی ما می‌گوئیم، دانشگاه به همان دلایلی که حوزه‌های جاهل‌پرور مرکز به اصطلاح «مبارزات» بودند از چنین ویژگی‌هائی برخوردار شده.

در واقع دانشگاه در ایران، همچنانکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم با حوزه‌های تحت نظارت کارخانة رجاله پروری پیوند مستقیم دارد. و به همین دلیل عملکرد آن از نظر «اوباش‌پروری» به عملکرد حوزه‌های کذا شباهت یافته. طلاب ساواک نیز مانند دانشجونمایان خود را قیم مردم می‌دانند. اگر به سخنان مقامات جمکران نگاهی بیفکنیم خواهیم دید که همگی بدون استثناء به فوت کردن در آستین به اصطلاح دانشجویان مشغول‌اند و از آنان می‌خواهند بجای دولت قرار گرفته «عدالت» را بر جامعه حاکم کنند! چرا؟ چون حضرات چشم امیدشان به فعلة فاشیسم در انجمن‌های اسلامی و تشکل‌های سرکوبگر نظیر «تحکیم وحدت» و غیره دوخته شده و می‌پندارند با فوت کردن در آستین اینان می‌توانند آشوب‌های‌ خیابانی به راه اندازند:

«دانشگاه‌های ایران به دلایلی همیشه مرکز مقاومت و مبارزه با استبداد و استعمار بوده [...] در دهة چهل به بعد به دلیل ورود روحانیت و فعالیت نهضت ‌آزادی [...] جو دانشگاه‌های ما هم اسلامی می‌شود [...] به این دلیل ساواک نتوانست نه در سطح جامعه جلوی فعالیت‌ها را بگیرد نه در سطح دانشگاه[...]»


البته بهتر است بگوئیم ساواک با اسلام‌گرایان هیچ مشکلی نداشت، چون «خودی» بودند. فعالیت‌های فرهنگی و غیراسلامی بود که همزمان در دانشگاه و در سطح جامعه توسط ساواک و همکاران اسلام‌گرای ساواک سرکوب می‌شد تا زمینة ظهور امام سیزدهم فراهم آید و مشتی لات و چاقوکش بر سرنوشت ملت ایران حاکم شوند. چون از بد روزگار کشور ایران در همسایگی اتحادشوروی قرار داشت و حاکمیت انگلستان علاقمند بود که در ایران دستگاه ضدجاسوسی علیاحضرت همسایة شوروی باشد! راه این هم‌جواری پرسود هم تاکنون از طریق دستاربندان و اوباش هموار شده و سخنان احمقانة آبراهام یزدی و شرکاء نشان می‌دهد که می‌پندارند این شرایط همچنان ادامه خواهد یافت. البته جای تعجب نیست، فعلة فاشیسم، پویائی و تغییر و تحول را برنمی‌تابد! اتفاقاً به همین دلیل به اصطلاح اوپوزیسیون‌اش هم در مرداب فاشیسم شناور مانده. بازار «حذف» و تحمیل و «سانسور» بر غیرخودی‌ها پررونق است، و بساط «تقلب» و «نسخه برداری» از دیگران نیز سکة رایج.

باید بگوئیم همه از روش «پژوهش‌های علمی» معصومه ‌ابتکار یعنی همان «کاپی ـ ‌ پیست» ‌پیروی می‌کنند، فقط فراموش کرده‌اند که اگر معصومه‌ ابتکار دست به سرقت مطالب دیگران می‌زند، ادعای مخالفت با حکومت جهل‌پرور جمکران را ندارد! به عبارت دیگر امثال معصومه ابتکار نیک می‌دانند که در یک فضای باز، جایگاه واقعی‌شان در «دانشگاه» نیست، در زباله‌دان است! ولی در مرداب فاشیسم هنوز «اوپوزیسیون» از نظر درک شرایط کشور در حد معصومه ‌ابتکار هم نیست! پس به «سرباز کوچک» می‌گوئیم از حقارت و مسکینی گلة مخالف‌نمایان دلگیر نباشد. ما هم از اینکه توسط این گروه بینوایان فرهنگی سانسور شده‌ایم هیچ گلایه‌ای نمی‌کنیم. کارت ورود به این محفلک را هم نمی‌طلبیم. اینترنت، عرصة آزادی است، فضای پرواز شاه‌باز و سیمرغ است، اما بر فراز مرداب سکون جز پشه پرواز نکند. حال اشاره‌ای داشته باشیم به سخنان آبراهام یزدی در باب مسائل روز.

یزدی به احمدی نژاد ایراد گرفته می‌گوید، اگر در بارة یک واقعة تاریخی مانند «هلوکوست» می‌خواهد صحبت کند باید آنرا از دیدگاه قرآن بنگرد! بله اگر می‌خواهیم در مورد وقایع تاریخی قرن بیستم حرفی بزنیم، باید به روایات و بی‌بی‌گوزک‌های صدر اسلام مراجعه کنیم، که چندین دهه پس از مرگ محمد در نسخه‌های متفاوت و متناقض به هم بافته شده:‌

«در دیدگاه اسلام توجهی به کم یا زیاد بودن عدة یهودیانی که به دست نازی‌های آلمانی کشته شدند، نشده است بلکه آنطور که قرآن می‌فرماید، ‌ من قتل نفسا [...] بنابراین رئیس جمهور اگر می‌خواهد درباره یک واقعة تاریخی حرف بزند بهتر است آنرا از دیدگاه قرآن نگاه کند. از اینرو سخنان احمدی‌نژاد درباره هلوکوست مناسبتی با تعالیم اسلامی و منافع ملی ایران ندارد[...]»


این سخنان اعجاب‌آور در مصاحبة یزدی با روزنامه‌های «الشرق»‌ کویت و «الدار» قطر ایراد شده و در«اطلاعات نت»، مورخ 27 اردیبهشت‌ماه سالجاری انتشار یافته. و ما تعجب می‌کنیم که چرا آکادمی‌های سوئد که به بنی‌صدر، به دلیل اینکه حقوق بشر و دمکراسی را در قرآن یافته جایزه می‌دهند، تا به حال هیچ جایزه‌ای به ابراهیم یزدی نداده‌اند. آبراهام یزدی «دانا» که حتی «هلوکوست» را هم از قرآن استخراج کرده! اینگونه است که استعدادهای درخشان این مرز و بوم به هدر می‌رود! هیچکس جز دکتر ابراهیم یزدی، فیلسوف، جامعه‌شناس، روانکاو و متخصص علوم سیاسی، نتوانسته وقایع جنگ جهانی دوم را در قرآن رویت کند! بی‌انصافی است که پژوهش‌های علمی این دانشمند ساخته و پرداختة آبدارخانة سازمان سیا اینچنین نادیده گرفته شود. ولی مرزپرگهر سرشار است از این نوابغ. فکر نکنید در سرزمین گل و بلبل فقط یزدی، حاج فرج دباغ و پاسدار شریعتمداری و ... و خلاصه بگوئیم نخبگان مذکر یافت می‌شود! به هیچ عنوان! انواع مؤنث نیز فراوان داریم.

به عنوان نمونه حاجیه سیمین بهبهانی که مانند روح‌الله خمینی همه را به «وحدت کلمه» فرا می‌خواند تا مبادا مخالفان نیز مجال ابراز نظر داشته باشند، یکی از همین مؤنثان‌اند! می‌دانیم که سیمین بهبهانی از آخوندهای مؤنث محفل عبادی است و به همین دلیل در تحریف و تخریب حقوق و آزادی‌های زنان هیچ کوتاهی نمی‌کند. بهبهانی هم مانند حاج اکبر بهرمانی و محمد خاتمی خواهان «حضور زنان» در جامعه است و با تأمین حقوق اجتماعی زنان نیز کاملاً بیگانه. به همین دلیل رادیوفردا هر گاه قصد تخریب مطالبات زنان ایران را داشته باشد از سیمین بهبهانی به عنوان چماق مؤنث استفاده می‌کند. سیمین‌جان هم هرگز دست رد به سینة اهالی رادیوفردا یا بی‌بی‌سی نخواهد زد. و به اقتضای زمان به «نقل خاطره» از فروغ فرخزاد یا کوبیدن بر طبل «حضور زنان» خواهد پرداخت. با این وجود اینروزها به دلیل معرکة مارگیری انتخابات، حاجیه سیمین دست به قلم برده و برای «دختران» و «خواهران» خود
یک قصة کدوقلقله‌زن سر هم کرده تا «زدوبند» دارودستة خود را با یکی از نامزدهای مسابقات مارگیری در حد امکان «توجیه» کند. قصة کذا در سایت «اخبارروز»، مورخ 6 خردادماه سالجاری منتشر شده.

شاعرة چاه جمکران از دختران و خواهران خود، «پروردگان ایران بزرگ» گله کرده‌اند که چرا تردید می‌کنید، ما رئیس جمهور آینده را «مکلف» می‌کنیم که به «کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض از زنان بپیوندد!» بهبهانی می‌گوید، «بیانیة همگرائی» از این واقعیت [ریاست جمهور آینده] «چیزی» طلب کرده‌اند که اگر تحقق یابد حقیقت آشکار می‌شود. بعد هم کمی هارت و پورت فرموده‌اند که، ما التماس نمی‌کنیم، مکلف می‌کنیم:

«واقعیت آفتاب بیرنگی است، اما حقیقت آن با هفت رنگ چهره می‌نماید[...] ماییم که [...] باید فلک را به مراد خود بگردانیم [...]»


بله دارودستة بهبهانی رئیس جمهور آینده را «مکلف» می‌کنند که با نقض آشکار قانون اساسی مفاد کنوانسیون کذا را در ایران به مورد اجرا گذارد! فکر نکنید سیمین بهبهانی خرفت شده! به هیچ وجه و به هیچ عنوان چنین نیست! دولت آینده، رئیس‌اش هر که باشد، چارة دیگری نخواهد داشت جز اینکه در چارچوب شرایط جدید استراتژیک به کنوانسیون رفع تبعیض بپیوندد! و سیمین‌خانم هم تلاش می‌کنند زنان ایران را به پای صندوق‌های رأی بکشانند تا به این ترتیب برای حکومت اسلامی کسب مشروعیت کنند. ولی از آنجا که در ایران آزادی، آزادگی و شرافت جای خود را به ذلت و حقارت «تقیه» سپرده سیمین بهبهانی هم به پیروی از خمینی دجال، برای فریب زنان ایرانی به تقیه متوسل شده تا تغییرات اجتناب ناپذیر در کشور را به نام دارودستة خود به ثبت برساند.

سیمین بهبهانی سروده‌ای دارد تحت عنوان «فعل مجهول» که البته مانند دیگر سروده‌های ‌شیوای ایشان تعریفی ندارد. ماجرای برخورد غیرانسانی یک معلم است با ژاله، یکی از شاگردان‌اش. در پایان شعر، معلم از رفتار و کردار خود ابراز پشیمانی می‌کند:

[...]
که غلط بود آنچه من گفتم
درس امروز قصة غم تست
تو بگو من چرا سخن گفتم

مثل اینکه آنروزها ذره‌ای از «انسانیت» و نوعدوستی در «معلم» وجود داشته. انسانیتی که امروز از وجود «مادر» و «خواهر» به کلی رخت بر بسته! دیگر فرصتی هم برای ابراز پشیمانی نخواهد بود. امروز فروپاشی جنگ سرد از مرحلة سیاسی به مرحلة اقتصادی وارد شد. با فروش شرکت «اپل» به گروه کانادائی ـ اطریشی «ماگانا»، که با سرمایة بانک‌ روسیه حمایت می‌شود، صنایع اتومبیل‌سازی اروپا که تحت نظارت ایالات متحد قرار داشت، عملاً تحت نظارت سرمایه‌داری روسیه قرار گرفت. خلاصه بگوئیم، سایة فریب «جنگ‌سرد» اینگونه اسیر دست آفتاب می‌شود.




...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت