دوازده فرمان!
...
خرها وکیل ملت و ارکان دولتاند
بنگر که بر چه پایه رسیده مقام خر
هدف از جنجال و هیاهو پیرامون «انتخابات» حکومت اسلامی همچنانکه گفتیم گسترش تقدسها و تخریب مفاهیم دمکراتیک از طریق تحریف آنهاست. هدف این بود که وبلاگ امروز را به ابعاد تخریب در شعارهای انتخاباتی محسن رضائی اختصاص دهیم ولی از آنجا که دارودستة محمد خاتمی جدیداً یک دکة نوین برای تحریف سکولاریسم و حقوقبشر افتتاح کردهاند و «رادیوفردا» هم با آب و تاب آنرا به نمایش گذارده، بررسی شعارهای تیمسار رضائی را به وبلاگ دیگری موکول میکنیم. پس میپردازیم به شرکت سهامی طبرزدی، کوروش زعیم و شرکاء بدون هر گونه مسئولیت! به گزارش رادیو فردا، مورخ 6 خردادماه سالجاری، شرکت کذا دو روز پیش تأسیس شده.
دارودستة محمد خاتمی پس از دریافت «پیام» تفالههای ساکن ینگهدنیا در سایت اکبربهرمانی بلافاصله دست به کار شده برای «تحریف» و «تخریب» سکولاریسم که بر اصل اساسی «جدائی دین از سیاست» استوار است، یک دکان جدید افتتاح کردند با تابلوی «همبستگی برای حقوق بشر و دمکراسی در ایران» که آقای «مهندس» حشمتالله طبرزدی با «دوازده فرمان» پشت دخل آن ایستاده، آمادة پذیرائی از مشتریان شوتوپرت و گرامی است.
خرها همه محترماند اندر این دیار
باید نمود از دل و جان احترام خر
فواید «دوازده فرمان» کذا این است که دو فرمان از ده فرمان موسی هم بیشتر دارد و ثابت میکند که اسلام از یهودیت پیشرفتهتر است. بله ما همین امروز این منطق کشکی را از استاد، دکتر عباس میلانی، خانه شاگرد بنیاد هوور فرا گرفتیم که با خم رنگرزیشان در سایت «بیبیسی» نشسته و به امر «مقدس» رنگ کردن اهالی مرز پرگهر مشغول بودند. استاد میلانی که در واقع معلوم نیست چه تخصصی دارند، مدتی هم گویا در دانشکدة حقوق دانشگاه تهران «استادی» میکردند، و خلاصه در همه کار استاداند، و با استدلال علمی و منسجم به ما ثابت کردند که شرکت در «شبهانتخابات» حکومت اسلامی نه تنها «حق مسلم ماست» که ضربة محکمی است بر حاکمیت! خلاصة مطلب بر اساس «استدلال» ایشان هر که در این انتخابات شرکت نکند از حق دمکراتیک خود صرفنظر کرده. البته «پروفسور» میلانی چند نکته را فراموش کردهاند. نخست اینکه در حکومت مدعی تقدس الهی «حقوق دمکراتیک» اصلاً وجود ندارد، این نوع حاکمیت فقط «حقوق گوسفندی» و اطاعت را به رسمیت میشناسد. گویا ریاست «هوور» هنوز این مسائل را برای «پروفسور» میلانی تعریف نکردهاند! دیگر اینکه در یک حاکمیت دمکراتیک شرکت در انتخابات به معنای «حق انتخاب آزاد» است.
بهتر است مسائل را روشنتر بگوئیم تا «استاد» عباس هوور گیج نشوند! در یک حاکمیت دمکراتیک عدم شرکت در انتخابات به معنای مخالفت فرد با اهداف انتخاب شوندگان است! به عنوان نمونه در انتخابات یک جمهوری دمکراتیک طرفداران سوسیال دمکراسی به نامزدهای راست، راستمیانه و یا چپ افراطی رأی نخواهند داد، مگر اینکه مانند انتخابات فرانسه فضا را دو قطبی کرده باشند و مردم را در برابر دو نامزد راست و راست افراطی قرار دهند تا حزب سوسیالیست هم رسماً به نفع نامزد دست راست موضعگیری کند. این همان شرایطی بود که ژاک شیراک را در برابر ژان ماری لوپن فاشیست قرار داد. در مطلب «لولو آمد» به این شرایط اشاره کردیم و گفتیم گروههای چپ با معرفی شانزده نامزد انتخابات ریاست جمهوری انتخابات را به دور دوم کشانده عملاً پست ریاست جمهوری را به جناح راست واگذار کردند.
ولی ایران تحت رژیم فعلی به هیچ عنوان با فرانسه قابل مقایسه نیست؛ قوانین دمکراتیک هم ندارد. در نتیجه کوبیدن بر طبل انتخابات در حکومتی که حقوق افراد را اصولاً به رسمیت نمیشناسد، اگر نشان بلاهت نباشد، مسلماً نشانة شارلاتانیسم و عوامفریبی است. پروفسور میلانی هم مانند اکبربهرمانی و آخوند احمد خاتمی تلاش میکند از طریق ارعاب مردم آنان را به پای صندوقهای مارگیری بفرستد. «استاد» با توسل به واژگوننمائی، «حضور مردم» در صحنة شبهانتخابات را «حق مردم» و «بخشی از میراث دمکراتیک جامعه» قلمداد کرده میگوید، عدم شرکت در انتخابات صرفنظر کردن از حقوق دمکراتیک است! حال آنکه میدانیم حضور در شبهانتخابات حکومت اسلامی در واقع تحکیم پایههای استعمار از طریق تأمین مشروعیت برای یک حکومت ضددمکراتیک، انسانستیز و ضدایرانی است:
«نفس وجود [انتخابات] به معنای پذیرش حق مردم و بخشی از میراث دمکراتیک جامعه است. شرکت نکردن در [این انتخابات] بسان کسی است که در اعتراض به غصب بخش اعظم منزلش توسط مشتی غاصب از اندک حقوقی که هنوز غصباش نکردهاند هم استفاده نمیکند.»
ابتدا لازم است عبارت «شرکت نکردن بسان کسی است» را به دستور زبان فارسی بیفزائیم که از گنجینة فقرفرهنگی بینصیب نمانیم! این نوع پشتک و وارو زدن در عرصة «منطق» و لگدپرانی در عالم «معنا»، البته برای ما شناخته شده است. پس حضور عباس میلانی که سرپیری به آکروباسی پرداخته بگوئیم، اولاً «شرکت در انتخابات» از نظر حقوقی به تنهائی نمیتواند «حق» شناخته شود. چه در اینصورت جنبة وظیفه و اجبار خواهد یافت. شرکت در انتخابات اگر اجباری شود دیگر حق نیست و آنچه اهمیت دارد «حق انتخاب» برای انسان است نه انجام وظیفه! به عبارت دیگر سرکار که مانند مهرانگیزکار و شرکاء حقوقدان برجستهای هم بودهاید، باید بدانید مهم «حق انتخاب» است، نه استفادة اجباری از آنچه «حق» معرفی میشود! سادهتر بگوئیم جنابعالی «سوراخ دعا» را گم کردهاید. این وردها را برای عملة حکومت در ینگهدنیا بخوانید نه برای ما! از منظر حقوقی، «حق» عبارت است از «حق انتخاب آزاد». در مورد انتخابات، «حق» عبارت است از «حق شرکت» و «حق عدم شرکت» در انتخابات، آنهم اگر اصولاً انتخاباتی وجود داشته باشد. و اما بپردازیم به استدلال علمی و منسجم سرکار در باب «آنکس که در اعتراض به غصب بخش اعظم منزلش توسط مشتی غاصب از اندک حقوقی که هنوز غصباش نکردهاند هم استفاده نمیکند!»
اولاً اگر منزل فردی غصب شده باشد منطقاً آن فرد در اعتراض به اینکار باید از طریق قانونی و با مراجعه به مقامات ذیصلاح دست غاصبین را کوتاه کند، نه اینکه در زیر زمین خانة خود زندگی کند، در کنار غاصبین بنشیند، و از آنان پذیرائی شایانی هم به عمل آورد. شرکت مردم ایران در این انتخابات دقیقاً عکس آن تصویری است که بنیاد هوور، کارفرمای شما به ما ارائه میدهد.
شرکت ما در این انتخابات به عمل آن ملتی میماند که سی سال است مشتی سارق مسلح اموالاش را به تاراج میبرند، فرزنداناش را به بند میکشند و به قتل میرسانند، و هر از گاه از او میخواهند برای تأئید جنایاتشان در نمایش مهوعی که اینان «انتخابات» میخوانند شرکت کند تا نان بنیاد هوور، فریدام هاوس و دیگر مراکز «علمی» ینگه دنیا که آخور فاشیست مسلمانهای برگزیدة حکومت اسلامی نظیر مهرانگیزکار، هاله اسفندیاری، حاج فرجدباغها و میلانیهاست آجر نشود.
بدا به حالتان! چون آنروزهای خوب که بیبیسی «اساتید» و «محققان» ایرانینمای ساکن غرب را به عنوان صاحبنظران فرهیخته به ما ملت حقنه میکرد دیگر گذشته! امروز همینکه سخنان بیسروته سرکار بررسی شود، اگر همه هم متوجه نشوند که سرکار همچون شیاد معروف فقط «عکس مار» را میکشید، چند نفری به ابعاد شارلاتانیسم یا بیسوادی شما پیخواهند برد. و همین کافی است تا مانعی بر سر راه فضاسازی پروپاگاند استعمار ایجاد کند. حال برای به دست دادن ابعاد گستردهتری از تبلیغات استحماری «بیبیسی» نگاهی خواهیم داشت به «تعریف» جناب «دکتر» عباس میلانی از «آزادی» در مفهوم مدرن!
میلانی ادعا میکند، «آزادی» یک «حق طبیعی» است برای انتخاب و عزل حکومت، و نظارت استصوابی آزادی ایرانیان را سلب کرده! به عبارت دیگر در هزارة سوم انسان «آزاد» است که «حکومت» را عزل یا انتخاب کند و نظارت استصوابی مانع از اعمال چنین حق و حقوقی میشود! حال آنکه نظارت استصوابی در چارچوب قانون اساسی بر ملت ایران تحمیل شده! بدون نظارت کذا هم مردم ایران توسط ولایت فقیه و اوباشالله «همیشهدرصحنه» سرکوب میشدند! امروز اگر نظارت استصوابی حذف شود آزادی ملت ایران تأمین نخواهد شد، چرا که قوانین حکومت اسلامی در هر حال آزادیستیز است.
از سوی دیگر «آزادی» یک مجموعه است که نمیتوان آنرا به انتخاب و عزل حکومت تقلیل داد. در اینصورت قبائل وحشی آمازون هم از آزادی به مفهوم مدرن برخوردارند، چرا که برای تعیین روسای خود به نوعی اجماع متوسل میشوند! میبینیم که خم رنگرزی پروفسور عباسمیلانی چه جادوئی است! از آن همه چیز میتوان بیرون کشید، و همة مفاهیم را میتوان با آن تحریف کرد. به عنوان نمونه عباس میلانی «حق شرکت در انتخابات» را جزئی از میراث دمکراتیک میخواند، حال آنکه «حق انتخاب» همزمان «حق شرکت» و «حق عدم شرکت» در انتخابات است. به زبان سادهتر عباس میلانی، «حق انتخاب» را به «حق شرکت» تقلیل میدهد و همزمان «انسان متجدد» را بجای «انسان آزاد» مینشاند تا با تحریف آزادی آنرا در ترادف با «تجدد» قرار دهد:
«آزادی در مفهوم قرن بیست و یکمیاش به معنای حق طبیعی هر انسان در انتخاب و عزل حکومت خویش است [...] انسان متجدد محتاج قیم [...] حتی اگر استصوابی هم باشد نیست. مصلحت خویش را خویش بهتر از هر کس میداند. نظارت استصوابی طبعاً ناقض بیچون چرای آزادی ایرانیان است اما به رغم این نقض عمده حق شرکت در انتخابات کماکان بخشی از حقوق ایرانیان و جزئی از میراث دمکراتیک آن حرکت دمکراتیک است»
بله، این مجموعة منسجم از پریشانگوئی و تحریف همزمان چند هدف را دنبال میکند. از یکسو، تقلیل و تحریف آزادی، و از سوی دیگر، قراردادن «فرد» بجای «جمع» برای «انتخاب حکومت» و نهایتاً، تحریف «حقوق قانونی» و جایگزین کردن این حقوق با «حقطبیعی»! اینهمه به منظور حذف «قوانین حقوقی» و نشاندن قوانین طبیعی بجای آنها! به این ترتیب است که «توحش» نیز نهایت امر میتواند بجای تمدن و فرهنگ بنشیند.
میدانیم که انتخاب حکومت یک «حق جمعی» است نه فردی، و از سوی دیگر این حق به هیچ عنوان «طبیعی» نیست! بلکه در چارچوب «قوانینیانسانمحور» میتواند اعمال شود. «حق طبیعی» انسان فقط در «طبیعت» میتواند معنا و مفهوم داشته باشد، آنجا که انسان مانند تمام حیوانات برای تداوم «حیات» خود در تلاش است. تا آنجا که ما میدانیم در طبیعت قانون جنگل حکمفرماست، هر که زورمندتر است «حق» و حقوق بیشتری هم خواهد داشت! و این است گزینة مطلوب کارفرمایان میلانی برای ملت ایران. در حکومت اسلامی حق با «خداوند» و احکام الهی است، در نتیجه هر کس در جایگاه واسطه بین انسان و خداوند قرار گیرد و خود را مجری احکام الهی معرفی کند صاحب «حق» خواهد بود. به عبارت دیگر این «حق» بطور خاص متعلق به «ولی فقیه» است، و به طور کلی متعلق به نعلینها! این است دور باطل سفسطه و شارلاتانیسم که در سخنان حکیمانة «استاد» عباس میلانی در سایت بلاهتگستر «بیبیسی» منتشر شده.
خر سرور نباشد پس هر خر از چه روی
گردد همه ز روی ارادت غلام خر
و اما پیش از مصاحبه با روشنفکر فرهیخته، عباس میلانی، سایت بلاهتگستر کذا با «دکتر» مهرانگیز کار، محصول دیگری از کارخانة سفلهپروری کودتای 28 مرداد نیز مصاحبهای صورت داده. البته خانم «دکتر» همچون شیرین عبادی کاربرد خود را پس از کودتای 22 بهمن نیز حفظ کرده، و در رسانة «زنان» با «شهلا شرکت» برای سردار سازندگی پامنبری میخواندند. ایشان مدتی است که شغل شریف مداحی و نعلینپرستی و ایرانستیزی را از مسقطالرأسشان یعنی آمریکا ادامه میدهند:
«در شرایط کنونی رأی دادن نوعی تأکید است بر شناسنامة ایرانی، اقدامی است مانند تمدید گذرنامه ایرانی. صحنه من را جذب کرده است [...]»
اتفاقاً ما هم خیلی جذب این صحنه شدهایم، چرا که تاکنون چنین صحنة مهوع و جامعی از مجیزگویان و پامنبریهای رذل و حقیر و وقیح محفل کودتای 22 بهمن ندیده بودیم! حاجفرج دباغ، میلانی، مهرانگیز کار و ... و از همه مهمتر دکان رنگرزی طبرزدی با 12 فرمان کذا!
هنگامهای بپاست به هر کنج مملکت
از فتنة خواص پلید و عوام خر
در جمکران هر که میگوید دوازده، بلافاصله دوازده امام شیعی مسلکان را در ذهن تداعی میکند که همه «سیداند» و مقدس. از همه مهمتر عدد جادوئی دوازده همزمان به «شال سبز» میرحسین موسوی و نعلین شیخ کروبی اشاره دارد. یکی «سبز سیدی» است، و دیگری یادگار مبارزه با امویان! و بالاخره سبز کذا، به الگور، معاون بیل کلینتون، رئیس جمهور اسبق ایالات متحد نیز ارجاع میکند که رهبری «جنبشسبز» یا بهتر بگوئیم ریاست محفل «تقدس بومی» را بر عهده دارد و دست در دست رهبران کلیساهای کاتولیک و آنگلیکن، سه پایة فاشیسم را تشکیل میدهد. بله، «مهندس» طبرزدی که از هوچیهای شناخته شدة حماسة دوم خرداد است، 12 فرمان خود را چنین شرح میدهد تا «جدائی دین از حکومت» را به ما حقنه کرده، روحانیت را خارج از حاکمیت قرار دهد! در واقع طبرزدی و شرکاء همان مزخرفات آخوند کروبی را در بسته بندی دلفریب حقوقبشر و آزادیها و ... تقدیم ما ملت کردهاند:
«حفظ تمامیت ارضی و سرزمینی، پذیرش مفاد منشور ملل متحد و اعلامیه جهانی حقوق بشر [...] و جدائی دین از حکومت [...]»
بله، طبرزدی و شرکاء 11 اصل را ردیف میکنند تا «جدائی دین از حاکمیت» را نیز به خورد ما ملت بدهند. ولی حضورشان عرض کنیم، روحانیت دیگر از این غلطها نمیتواند بکند. گذشت دورة میرپنج! اگر روحانیت میخواهد در ایران حضور داشته باشد، میباید تحت نظارت حاکمیت قرار گیرد و حاکمیت باید با تدوین قوانین و مقررات دخالت این تفالههای بیمسئولیت و وطنفروش را در سیاست کشور رسماً ممنوع کند.
گفتا سروش غیب به گوش امیر ملک
زین بیشتر زمانه نگردد به کام خر
به یاد داریم که حضرت موسی قوم بنیاسرائیل را مانند گلة گوسفند به دست هارون، برادرش سپرد و خود برای تفکر و تعمق و کشف و الهام راهی کوه شد. برادر آنحضرت نیز در غیبت پیامبر بیکار ننشست و برای خالی کردن جیب «قوم برگزیده» هر چه زر و زیور طلا داشتند از آنان گرفت و یک گوسالة زرین برایشان درست کرد تا چشم همة گوسالههای ننه حسن را خیره کند. و خلاصه از آنهنگام بود که قوم برگزیده به پرستش گوسالة زرین پرداخت و زمانی که گوساله پرستی قوم یهود برای هارون مسلم شد به موسی که پشت سنگی کمین کرده بود علامت داد و موسی هم با «ده فرمان» به سراغ یهودیان بینوا آمد و حسابشان را چنان رسید که نه تنها فراموش کردند زر و زیور خود را از هارون طلب کنند که هر چه مال و اموال داشتند تقدیم پیامبر گرامی کردند باشد که خداوند خونخوار ابراهیم از گناهانشان درگذرد.
پس موسی فرمان داد گوساله زرین را به پودر تبدیل کنند، و پودر طلا را در آب پراکند، و مردم را گفت که از آن آب بنوشند. سپس بانگ برآورد، هر که با من است در کنار من بایستد. آنگاه به همه کسانی که در کنارش قرار گرفته بودند گفت شمشیر بر دارند، و یک تن از نزدیکان خود را به قتل برسانند! و خلاصه آنروز سه هزار تن به قتل رسیدند. پس از اینکه مراسم کشتوکشتار الهی به پایان رسید، موسی به آنان گفت شما گناهکارید و یهوه از دست شما خیلی عصبانی شده! یهوه، داشتن زر و زیور را برای شما ممنوع کرده! و مردم هم گریان و لرزان هرچه داشتند به درگاه یهوه تقدیم کردند! البته خشم یهوه فروکش نکرد، ولی از قتل عام فرزندان اسرائیل صرفنظر نمود و یک ده فرمان دیگر هم برایشان صادر نمود! البته برای هارون هیچ مجازاتی تعیین نشد، چرا که ایشان برای گسترش قدرت یهوه و تاراج قوم یهود جانفشانی کرده بودند!
دوازده فرمان طبرزدی هم در واقع هدفی جز گسترش قدرت و اختیارات روحانیت ندارد. حضرات تمام نبوغ خود را به کارگرفتهاند تا برای روضهخوانها حاشیة امن ایجاد کنند و جامعه را بازگردانند به دوران شیرین کودتای کلنل آیرونساید. آنزمان که سگهای زنجیری کارخانة رجاله پروری «دیانتشان عین سیاستشان شده بود» و به اقتضای منافع جنتلمنهای نزولخور «احساس تکلیف» میکردند و فتوی میدادند.
شد دائمی ریاست خرها به ملک ما
ثبت است بر جریدة عالم دوام خر
بنگر که بر چه پایه رسیده مقام خر
هدف از جنجال و هیاهو پیرامون «انتخابات» حکومت اسلامی همچنانکه گفتیم گسترش تقدسها و تخریب مفاهیم دمکراتیک از طریق تحریف آنهاست. هدف این بود که وبلاگ امروز را به ابعاد تخریب در شعارهای انتخاباتی محسن رضائی اختصاص دهیم ولی از آنجا که دارودستة محمد خاتمی جدیداً یک دکة نوین برای تحریف سکولاریسم و حقوقبشر افتتاح کردهاند و «رادیوفردا» هم با آب و تاب آنرا به نمایش گذارده، بررسی شعارهای تیمسار رضائی را به وبلاگ دیگری موکول میکنیم. پس میپردازیم به شرکت سهامی طبرزدی، کوروش زعیم و شرکاء بدون هر گونه مسئولیت! به گزارش رادیو فردا، مورخ 6 خردادماه سالجاری، شرکت کذا دو روز پیش تأسیس شده.
دارودستة محمد خاتمی پس از دریافت «پیام» تفالههای ساکن ینگهدنیا در سایت اکبربهرمانی بلافاصله دست به کار شده برای «تحریف» و «تخریب» سکولاریسم که بر اصل اساسی «جدائی دین از سیاست» استوار است، یک دکان جدید افتتاح کردند با تابلوی «همبستگی برای حقوق بشر و دمکراسی در ایران» که آقای «مهندس» حشمتالله طبرزدی با «دوازده فرمان» پشت دخل آن ایستاده، آمادة پذیرائی از مشتریان شوتوپرت و گرامی است.
خرها همه محترماند اندر این دیار
باید نمود از دل و جان احترام خر
فواید «دوازده فرمان» کذا این است که دو فرمان از ده فرمان موسی هم بیشتر دارد و ثابت میکند که اسلام از یهودیت پیشرفتهتر است. بله ما همین امروز این منطق کشکی را از استاد، دکتر عباس میلانی، خانه شاگرد بنیاد هوور فرا گرفتیم که با خم رنگرزیشان در سایت «بیبیسی» نشسته و به امر «مقدس» رنگ کردن اهالی مرز پرگهر مشغول بودند. استاد میلانی که در واقع معلوم نیست چه تخصصی دارند، مدتی هم گویا در دانشکدة حقوق دانشگاه تهران «استادی» میکردند، و خلاصه در همه کار استاداند، و با استدلال علمی و منسجم به ما ثابت کردند که شرکت در «شبهانتخابات» حکومت اسلامی نه تنها «حق مسلم ماست» که ضربة محکمی است بر حاکمیت! خلاصة مطلب بر اساس «استدلال» ایشان هر که در این انتخابات شرکت نکند از حق دمکراتیک خود صرفنظر کرده. البته «پروفسور» میلانی چند نکته را فراموش کردهاند. نخست اینکه در حکومت مدعی تقدس الهی «حقوق دمکراتیک» اصلاً وجود ندارد، این نوع حاکمیت فقط «حقوق گوسفندی» و اطاعت را به رسمیت میشناسد. گویا ریاست «هوور» هنوز این مسائل را برای «پروفسور» میلانی تعریف نکردهاند! دیگر اینکه در یک حاکمیت دمکراتیک شرکت در انتخابات به معنای «حق انتخاب آزاد» است.
بهتر است مسائل را روشنتر بگوئیم تا «استاد» عباس هوور گیج نشوند! در یک حاکمیت دمکراتیک عدم شرکت در انتخابات به معنای مخالفت فرد با اهداف انتخاب شوندگان است! به عنوان نمونه در انتخابات یک جمهوری دمکراتیک طرفداران سوسیال دمکراسی به نامزدهای راست، راستمیانه و یا چپ افراطی رأی نخواهند داد، مگر اینکه مانند انتخابات فرانسه فضا را دو قطبی کرده باشند و مردم را در برابر دو نامزد راست و راست افراطی قرار دهند تا حزب سوسیالیست هم رسماً به نفع نامزد دست راست موضعگیری کند. این همان شرایطی بود که ژاک شیراک را در برابر ژان ماری لوپن فاشیست قرار داد. در مطلب «لولو آمد» به این شرایط اشاره کردیم و گفتیم گروههای چپ با معرفی شانزده نامزد انتخابات ریاست جمهوری انتخابات را به دور دوم کشانده عملاً پست ریاست جمهوری را به جناح راست واگذار کردند.
ولی ایران تحت رژیم فعلی به هیچ عنوان با فرانسه قابل مقایسه نیست؛ قوانین دمکراتیک هم ندارد. در نتیجه کوبیدن بر طبل انتخابات در حکومتی که حقوق افراد را اصولاً به رسمیت نمیشناسد، اگر نشان بلاهت نباشد، مسلماً نشانة شارلاتانیسم و عوامفریبی است. پروفسور میلانی هم مانند اکبربهرمانی و آخوند احمد خاتمی تلاش میکند از طریق ارعاب مردم آنان را به پای صندوقهای مارگیری بفرستد. «استاد» با توسل به واژگوننمائی، «حضور مردم» در صحنة شبهانتخابات را «حق مردم» و «بخشی از میراث دمکراتیک جامعه» قلمداد کرده میگوید، عدم شرکت در انتخابات صرفنظر کردن از حقوق دمکراتیک است! حال آنکه میدانیم حضور در شبهانتخابات حکومت اسلامی در واقع تحکیم پایههای استعمار از طریق تأمین مشروعیت برای یک حکومت ضددمکراتیک، انسانستیز و ضدایرانی است:
«نفس وجود [انتخابات] به معنای پذیرش حق مردم و بخشی از میراث دمکراتیک جامعه است. شرکت نکردن در [این انتخابات] بسان کسی است که در اعتراض به غصب بخش اعظم منزلش توسط مشتی غاصب از اندک حقوقی که هنوز غصباش نکردهاند هم استفاده نمیکند.»
ابتدا لازم است عبارت «شرکت نکردن بسان کسی است» را به دستور زبان فارسی بیفزائیم که از گنجینة فقرفرهنگی بینصیب نمانیم! این نوع پشتک و وارو زدن در عرصة «منطق» و لگدپرانی در عالم «معنا»، البته برای ما شناخته شده است. پس حضور عباس میلانی که سرپیری به آکروباسی پرداخته بگوئیم، اولاً «شرکت در انتخابات» از نظر حقوقی به تنهائی نمیتواند «حق» شناخته شود. چه در اینصورت جنبة وظیفه و اجبار خواهد یافت. شرکت در انتخابات اگر اجباری شود دیگر حق نیست و آنچه اهمیت دارد «حق انتخاب» برای انسان است نه انجام وظیفه! به عبارت دیگر سرکار که مانند مهرانگیزکار و شرکاء حقوقدان برجستهای هم بودهاید، باید بدانید مهم «حق انتخاب» است، نه استفادة اجباری از آنچه «حق» معرفی میشود! سادهتر بگوئیم جنابعالی «سوراخ دعا» را گم کردهاید. این وردها را برای عملة حکومت در ینگهدنیا بخوانید نه برای ما! از منظر حقوقی، «حق» عبارت است از «حق انتخاب آزاد». در مورد انتخابات، «حق» عبارت است از «حق شرکت» و «حق عدم شرکت» در انتخابات، آنهم اگر اصولاً انتخاباتی وجود داشته باشد. و اما بپردازیم به استدلال علمی و منسجم سرکار در باب «آنکس که در اعتراض به غصب بخش اعظم منزلش توسط مشتی غاصب از اندک حقوقی که هنوز غصباش نکردهاند هم استفاده نمیکند!»
اولاً اگر منزل فردی غصب شده باشد منطقاً آن فرد در اعتراض به اینکار باید از طریق قانونی و با مراجعه به مقامات ذیصلاح دست غاصبین را کوتاه کند، نه اینکه در زیر زمین خانة خود زندگی کند، در کنار غاصبین بنشیند، و از آنان پذیرائی شایانی هم به عمل آورد. شرکت مردم ایران در این انتخابات دقیقاً عکس آن تصویری است که بنیاد هوور، کارفرمای شما به ما ارائه میدهد.
شرکت ما در این انتخابات به عمل آن ملتی میماند که سی سال است مشتی سارق مسلح اموالاش را به تاراج میبرند، فرزنداناش را به بند میکشند و به قتل میرسانند، و هر از گاه از او میخواهند برای تأئید جنایاتشان در نمایش مهوعی که اینان «انتخابات» میخوانند شرکت کند تا نان بنیاد هوور، فریدام هاوس و دیگر مراکز «علمی» ینگه دنیا که آخور فاشیست مسلمانهای برگزیدة حکومت اسلامی نظیر مهرانگیزکار، هاله اسفندیاری، حاج فرجدباغها و میلانیهاست آجر نشود.
بدا به حالتان! چون آنروزهای خوب که بیبیسی «اساتید» و «محققان» ایرانینمای ساکن غرب را به عنوان صاحبنظران فرهیخته به ما ملت حقنه میکرد دیگر گذشته! امروز همینکه سخنان بیسروته سرکار بررسی شود، اگر همه هم متوجه نشوند که سرکار همچون شیاد معروف فقط «عکس مار» را میکشید، چند نفری به ابعاد شارلاتانیسم یا بیسوادی شما پیخواهند برد. و همین کافی است تا مانعی بر سر راه فضاسازی پروپاگاند استعمار ایجاد کند. حال برای به دست دادن ابعاد گستردهتری از تبلیغات استحماری «بیبیسی» نگاهی خواهیم داشت به «تعریف» جناب «دکتر» عباس میلانی از «آزادی» در مفهوم مدرن!
میلانی ادعا میکند، «آزادی» یک «حق طبیعی» است برای انتخاب و عزل حکومت، و نظارت استصوابی آزادی ایرانیان را سلب کرده! به عبارت دیگر در هزارة سوم انسان «آزاد» است که «حکومت» را عزل یا انتخاب کند و نظارت استصوابی مانع از اعمال چنین حق و حقوقی میشود! حال آنکه نظارت استصوابی در چارچوب قانون اساسی بر ملت ایران تحمیل شده! بدون نظارت کذا هم مردم ایران توسط ولایت فقیه و اوباشالله «همیشهدرصحنه» سرکوب میشدند! امروز اگر نظارت استصوابی حذف شود آزادی ملت ایران تأمین نخواهد شد، چرا که قوانین حکومت اسلامی در هر حال آزادیستیز است.
از سوی دیگر «آزادی» یک مجموعه است که نمیتوان آنرا به انتخاب و عزل حکومت تقلیل داد. در اینصورت قبائل وحشی آمازون هم از آزادی به مفهوم مدرن برخوردارند، چرا که برای تعیین روسای خود به نوعی اجماع متوسل میشوند! میبینیم که خم رنگرزی پروفسور عباسمیلانی چه جادوئی است! از آن همه چیز میتوان بیرون کشید، و همة مفاهیم را میتوان با آن تحریف کرد. به عنوان نمونه عباس میلانی «حق شرکت در انتخابات» را جزئی از میراث دمکراتیک میخواند، حال آنکه «حق انتخاب» همزمان «حق شرکت» و «حق عدم شرکت» در انتخابات است. به زبان سادهتر عباس میلانی، «حق انتخاب» را به «حق شرکت» تقلیل میدهد و همزمان «انسان متجدد» را بجای «انسان آزاد» مینشاند تا با تحریف آزادی آنرا در ترادف با «تجدد» قرار دهد:
«آزادی در مفهوم قرن بیست و یکمیاش به معنای حق طبیعی هر انسان در انتخاب و عزل حکومت خویش است [...] انسان متجدد محتاج قیم [...] حتی اگر استصوابی هم باشد نیست. مصلحت خویش را خویش بهتر از هر کس میداند. نظارت استصوابی طبعاً ناقض بیچون چرای آزادی ایرانیان است اما به رغم این نقض عمده حق شرکت در انتخابات کماکان بخشی از حقوق ایرانیان و جزئی از میراث دمکراتیک آن حرکت دمکراتیک است»
بله، این مجموعة منسجم از پریشانگوئی و تحریف همزمان چند هدف را دنبال میکند. از یکسو، تقلیل و تحریف آزادی، و از سوی دیگر، قراردادن «فرد» بجای «جمع» برای «انتخاب حکومت» و نهایتاً، تحریف «حقوق قانونی» و جایگزین کردن این حقوق با «حقطبیعی»! اینهمه به منظور حذف «قوانین حقوقی» و نشاندن قوانین طبیعی بجای آنها! به این ترتیب است که «توحش» نیز نهایت امر میتواند بجای تمدن و فرهنگ بنشیند.
میدانیم که انتخاب حکومت یک «حق جمعی» است نه فردی، و از سوی دیگر این حق به هیچ عنوان «طبیعی» نیست! بلکه در چارچوب «قوانینیانسانمحور» میتواند اعمال شود. «حق طبیعی» انسان فقط در «طبیعت» میتواند معنا و مفهوم داشته باشد، آنجا که انسان مانند تمام حیوانات برای تداوم «حیات» خود در تلاش است. تا آنجا که ما میدانیم در طبیعت قانون جنگل حکمفرماست، هر که زورمندتر است «حق» و حقوق بیشتری هم خواهد داشت! و این است گزینة مطلوب کارفرمایان میلانی برای ملت ایران. در حکومت اسلامی حق با «خداوند» و احکام الهی است، در نتیجه هر کس در جایگاه واسطه بین انسان و خداوند قرار گیرد و خود را مجری احکام الهی معرفی کند صاحب «حق» خواهد بود. به عبارت دیگر این «حق» بطور خاص متعلق به «ولی فقیه» است، و به طور کلی متعلق به نعلینها! این است دور باطل سفسطه و شارلاتانیسم که در سخنان حکیمانة «استاد» عباس میلانی در سایت بلاهتگستر «بیبیسی» منتشر شده.
خر سرور نباشد پس هر خر از چه روی
گردد همه ز روی ارادت غلام خر
و اما پیش از مصاحبه با روشنفکر فرهیخته، عباس میلانی، سایت بلاهتگستر کذا با «دکتر» مهرانگیز کار، محصول دیگری از کارخانة سفلهپروری کودتای 28 مرداد نیز مصاحبهای صورت داده. البته خانم «دکتر» همچون شیرین عبادی کاربرد خود را پس از کودتای 22 بهمن نیز حفظ کرده، و در رسانة «زنان» با «شهلا شرکت» برای سردار سازندگی پامنبری میخواندند. ایشان مدتی است که شغل شریف مداحی و نعلینپرستی و ایرانستیزی را از مسقطالرأسشان یعنی آمریکا ادامه میدهند:
«در شرایط کنونی رأی دادن نوعی تأکید است بر شناسنامة ایرانی، اقدامی است مانند تمدید گذرنامه ایرانی. صحنه من را جذب کرده است [...]»
اتفاقاً ما هم خیلی جذب این صحنه شدهایم، چرا که تاکنون چنین صحنة مهوع و جامعی از مجیزگویان و پامنبریهای رذل و حقیر و وقیح محفل کودتای 22 بهمن ندیده بودیم! حاجفرج دباغ، میلانی، مهرانگیز کار و ... و از همه مهمتر دکان رنگرزی طبرزدی با 12 فرمان کذا!
هنگامهای بپاست به هر کنج مملکت
از فتنة خواص پلید و عوام خر
در جمکران هر که میگوید دوازده، بلافاصله دوازده امام شیعی مسلکان را در ذهن تداعی میکند که همه «سیداند» و مقدس. از همه مهمتر عدد جادوئی دوازده همزمان به «شال سبز» میرحسین موسوی و نعلین شیخ کروبی اشاره دارد. یکی «سبز سیدی» است، و دیگری یادگار مبارزه با امویان! و بالاخره سبز کذا، به الگور، معاون بیل کلینتون، رئیس جمهور اسبق ایالات متحد نیز ارجاع میکند که رهبری «جنبشسبز» یا بهتر بگوئیم ریاست محفل «تقدس بومی» را بر عهده دارد و دست در دست رهبران کلیساهای کاتولیک و آنگلیکن، سه پایة فاشیسم را تشکیل میدهد. بله، «مهندس» طبرزدی که از هوچیهای شناخته شدة حماسة دوم خرداد است، 12 فرمان خود را چنین شرح میدهد تا «جدائی دین از حکومت» را به ما حقنه کرده، روحانیت را خارج از حاکمیت قرار دهد! در واقع طبرزدی و شرکاء همان مزخرفات آخوند کروبی را در بسته بندی دلفریب حقوقبشر و آزادیها و ... تقدیم ما ملت کردهاند:
«حفظ تمامیت ارضی و سرزمینی، پذیرش مفاد منشور ملل متحد و اعلامیه جهانی حقوق بشر [...] و جدائی دین از حکومت [...]»
بله، طبرزدی و شرکاء 11 اصل را ردیف میکنند تا «جدائی دین از حاکمیت» را نیز به خورد ما ملت بدهند. ولی حضورشان عرض کنیم، روحانیت دیگر از این غلطها نمیتواند بکند. گذشت دورة میرپنج! اگر روحانیت میخواهد در ایران حضور داشته باشد، میباید تحت نظارت حاکمیت قرار گیرد و حاکمیت باید با تدوین قوانین و مقررات دخالت این تفالههای بیمسئولیت و وطنفروش را در سیاست کشور رسماً ممنوع کند.
گفتا سروش غیب به گوش امیر ملک
زین بیشتر زمانه نگردد به کام خر
به یاد داریم که حضرت موسی قوم بنیاسرائیل را مانند گلة گوسفند به دست هارون، برادرش سپرد و خود برای تفکر و تعمق و کشف و الهام راهی کوه شد. برادر آنحضرت نیز در غیبت پیامبر بیکار ننشست و برای خالی کردن جیب «قوم برگزیده» هر چه زر و زیور طلا داشتند از آنان گرفت و یک گوسالة زرین برایشان درست کرد تا چشم همة گوسالههای ننه حسن را خیره کند. و خلاصه از آنهنگام بود که قوم برگزیده به پرستش گوسالة زرین پرداخت و زمانی که گوساله پرستی قوم یهود برای هارون مسلم شد به موسی که پشت سنگی کمین کرده بود علامت داد و موسی هم با «ده فرمان» به سراغ یهودیان بینوا آمد و حسابشان را چنان رسید که نه تنها فراموش کردند زر و زیور خود را از هارون طلب کنند که هر چه مال و اموال داشتند تقدیم پیامبر گرامی کردند باشد که خداوند خونخوار ابراهیم از گناهانشان درگذرد.
پس موسی فرمان داد گوساله زرین را به پودر تبدیل کنند، و پودر طلا را در آب پراکند، و مردم را گفت که از آن آب بنوشند. سپس بانگ برآورد، هر که با من است در کنار من بایستد. آنگاه به همه کسانی که در کنارش قرار گرفته بودند گفت شمشیر بر دارند، و یک تن از نزدیکان خود را به قتل برسانند! و خلاصه آنروز سه هزار تن به قتل رسیدند. پس از اینکه مراسم کشتوکشتار الهی به پایان رسید، موسی به آنان گفت شما گناهکارید و یهوه از دست شما خیلی عصبانی شده! یهوه، داشتن زر و زیور را برای شما ممنوع کرده! و مردم هم گریان و لرزان هرچه داشتند به درگاه یهوه تقدیم کردند! البته خشم یهوه فروکش نکرد، ولی از قتل عام فرزندان اسرائیل صرفنظر نمود و یک ده فرمان دیگر هم برایشان صادر نمود! البته برای هارون هیچ مجازاتی تعیین نشد، چرا که ایشان برای گسترش قدرت یهوه و تاراج قوم یهود جانفشانی کرده بودند!
دوازده فرمان طبرزدی هم در واقع هدفی جز گسترش قدرت و اختیارات روحانیت ندارد. حضرات تمام نبوغ خود را به کارگرفتهاند تا برای روضهخوانها حاشیة امن ایجاد کنند و جامعه را بازگردانند به دوران شیرین کودتای کلنل آیرونساید. آنزمان که سگهای زنجیری کارخانة رجاله پروری «دیانتشان عین سیاستشان شده بود» و به اقتضای منافع جنتلمنهای نزولخور «احساس تکلیف» میکردند و فتوی میدادند.
شد دائمی ریاست خرها به ملک ما
ثبت است بر جریدة عالم دوام خر
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت