دوشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۹۲

کفتار و کارتر!


 

«[...] در این چاهک خلا که درست کرده‌اید[...] ‌لغات مفهوم و معانی خود را گم کرده[...] حال که علم و هنر و فرهنگ از این سرزمین رخت بسته معلوم می‌شود که فقط دزدی و جاسوسی و پستی به این زندگی معنی و ارزش می‌دهد [...] حق با شماست که به این ملت فحش می‌دهید،  تحقیرش می‌کنید و خصوصاً  لخت‌اش می‌کنید[...] »        

منبع: صادق هدایت،  رمان «حاجی آقا.»  

 

در تاریخ 23 فوریه 2014،  جشن باشکوهی به بیست و دومین المپیک زمستانی پایان داد ولی جنگ تبلیغاتی آتلانتیست‌ها بر علیه «سوچی» ـ  این جنگ به موازات گسترش بحران اوکراین شدت گرفت ـ‌  همچنان ادامه دارد!   از بحران اوکراین فاکتور می‌گیریم چرا که کارشناسان بی‌طرف در رسانه‌های معتبر این بحران را مورد بررسی قرار می‌دهند.  در هر حال،  گذشته از اعزام تروریست‌های دست‌پرورده ارتش ناتو به پایتخت اوکراین، ‌ تخلیة اوباش ضدلائیسیته از قماش «برنارهانری لوی» در «یورومیدان»، ‌ و صدور «فتوی» سوزان رایس‌، مشاور باراک اوباما ـ  رایس از واشنگتن برای ملت اوکراین تعیین تکلیف کرده ـ‌  کافی است تا ماهیت واقعی جنبش «ایدئولوژیک» اوکراین را به ما نشان دهد.   جنبشی که به ادعای رسانه‌های آتلانتیست «مسالمت‌آمیز» و «دمکراتیک» است و با «خشونت» پلیس مواجه شده!

 

در آستانة 94 امین‌ سالگرد پایه‌گزاری حزب نازی ـ  24 فوریه 1920 ـ  بدنیست در مورد شیوة این قماش تظاهرات توضیحاتی بیاوریم.    روند روشن است؛   نئونازی‌ها نیروهای حافظ امنیت و نظم عمومی را مورد تهاجم قرار می‌دهند.   وقتی نیروهای حافظ نظم به وظیفه‌شان ـ  دفاع از خود و از اماکن دولتی ـ عمل می‌کنند،   زوزة وغ‌وغ ساهاب‌های ناتو از «خشونت پلیس» به آسمان می‌رسد.   در نتیجه تروریست‌ها در جایگاه «مظلوم» قرار می‌گیرند و دولت که طبق قانون موظف است نظم عمومی و امنیت اجتماعی را تأمین کند تبدیل می‌شود به «جنایتکار!»  این شیوه‌ را ارتش ناتو از دستگاه «گوبلز» به ارث برده.  و از قدیم گفته‌اند «ارث خرس به کفتار می‌رسد!»   و اینروزها چه بسیار است،  کفتار!   به ویژه کفتارهای تجزیه‌طلب. کفتارهائی که وظیفه دارند با توسل به واژگون‌نمائی،  تجزیة‌ کشور ایران را «موجه» جلوه  دهند.   در این راستا «سردار جزایری» ضمن شاخ و شانه کشیدن برای ارباب‌اش در واشنگتن، به ایالات متحد «فرمان» داده،  «حق استقلال» ایالات را به رسمیت بشناسد، ‌ چرا که مردم ـ‌ مردم آمریکا ـ  می‌خواهند از حکومت مافیا جدا شوند:

 

«[...]مسعود جزایری،  معاون امور بسیج و فرهنگ دفاعی ستاد کل نیروهای مسلح [...]گفت: واشنگتن باید به ایالت‌هایی که مایلند از آمریکا جدا شوند، حق خود مختاری و جدایی بدهد.[...]‌ مردم ایالت‌های مختلف آمریکا حق دارند نحوه اداره ایالت خود را تعیین کنند[...] و دولت مرکزی نباید برای انجام این کار مانع تراشی کند[...]‌ جمهوری اسلامی ایران از گروه‌ها و نهضت‌های آزادیخواه حمایت می‌کند و ما معتقدیم مردم آمریکا نیز حق دارند خط خود را از جنایات دولت مرکزی و مافیای حاکم بر این سرزمین جدا‌کنند.»

منبع: اطلاعات.‌ نت،‌مورخ 24 فوریه 2014

 

بله مقام «مسئول» حکومت «مسجدـ روسپی‌خانه» مدافع حقوق مردم در آمریکا شده،  ‌چرا؟ چون حکومت آمریکا مافیائی است،  ‌ ولی حکومت نوکران‌ جمکرانی‌اش که میلیون‌ها ایرانی را آواره کرده،  و دانشجویان‌اش را برای بیگاری و کارگری به آمریکا و کانادا «صادر» می‌کند،‌   و از جوانان‌اش «پناهجو» می‌سازد،  اصلاً مافیائی نیست.       

 

خبر کوتاه بود؛  یک ایرانی در بازداشتگاهی که دولت استرالیا برای «پناهجویان» بر پا کرده به قتل رسید.  و پس از گذشت 4 روز نام و مشخصات این پناهجو و شرایط مبهم مرگ او را منتشر کردند:

 

«[...]  رضا براتی،  23 ساله [...] شب دوشنبه، ۲۸ بهمن‌ماه،  در پی اغتشاش در بازداشتگاه پناهجویان به زمین افتاد[...] سرش آسیب دید و [...] درگذشت[...] احتمال دارد آقای براتی در حالی که بی‌دفاع روی زمین افتاده زیر پای مأموران حفاظت مانده و از ناحیه سر دچار جراحت جدی شده باشد [...]‌ یک نگهبان استرالیایی [...] مامورانی را که به تازگی از نواحی اطراف استخدام شده‌اند متهم کرده که دیوانه‌وار به رضا براتی حمله کرده‌اند[...]»

منبع:  رادیوفردا،  ‌مورخ 21 فوریه 2014 

 

یادآور شویم که هم دولت تکبیر و طاعون ‌به دولت استرالیا  اعتراض کرده،  و هم دولت استرالیا از مرگ پناهجوی ایرانی ابراز تأسف نموده!   بله،   در لجنزار «مطلق‌گرائی» حد و مرزی برای وقاحت و توحش وجود ندارد.   و در این عرصة توحش رادیوفردا که خود را به خری‌ات زده،  پیشتاز است:‌

 

«[...] اسکات موریسون، وزیر مهاجرت استرالیا [...]‌ هیچ اطلاعاتی مبنی بر اینکه چرا آقای براتی ایران را ترک کرده [...]‌ نداده است[...]»

همان منبع!

 

اگر از دولت زال‌ممد رایش بپرسید،  به شما خواهد گفت که «فرهنگ‌شونه!»  ولی کاش   «موریسون» به رادیوفردا «اطلاعات» می‌داد تا بداند به چه دلیل یک جوان 23 ساله با هزار مصیبت از کشورش می‌گریزد تا خود را به ناکجاآبادی به نام استرالیا،  ‌ مرکز نژادپرستی و فاشیسم انگلیسی‌جماعت برساند!   روشن است که رادیوفردا «نمی‌داند» چرا جوانان گروه گروه از ایران و عراق وافغانستان و کشورهای بهارزدة سوریه و لیبی و مصر و تونس می‌گریزند!  ولی در عوض جیمی کارتر،  ‌ لاشخور کهنسال و ساده‌زیست نیک می‌داند که بهار عرب می‌باید «تا انقلاب مهدی» ادامه یابد.   چرا که بهار عرب و انقلاب شکوهمند جمکران اگر برای ملت‌ها جز مرگ و فاجعه هیچ به بار نیاورده،   برای محفل «کارترـ برژینسکی» منفعت فراوان دارد.   از اینرو در گیرودار ابراز عشق جان کری به دولت «انقلابی» و اسلام‌پرست تونس،  بوق «الجزیره» هم به مناسبت والنتاین یک منبر در اختیار جیمی‌کارتر گذاشته که بتواند فتوی بصدورد؛  پیشگوئی کند؛  و «استبداد و ظلم و ستم» را در کشور مصر اندازه بگیرد؛  باشد که‌حکومت «مسجدـ روسپی‌خانة» جمکران تنها نماند:

 

 «[...] بهار عرب پایان نیافته [...] باید در این کشورها نهادهای قدرتمند ایجاد شود[...] در مصر،  استبداد از دورة حسنی مبارک هم بیشتر شده[...]»

منبع:  الجزیره،‌  مورخ 14 فوریه 2014

 

همچنانکه می‌بینیم جیمی کارتر‌،  استبدادها را خوب «اندازه» می‌گیرد؛  ولی زمانیکه چهل سال پیش تفنگ به دست یک لات اسلامگرا داد تا انورسادات را ترور کند،  و آمریکا بتواند با کودتا همین حسنی مبارک را به قدرت برساند،   «اندازة استبداد» حسنی مبارک در دست کارتر نبود.  به هر تقدیر کارتر می‌داند که بهار عرب پایان نیافته،  چرا که،  همچون علی خامنه‌ای و دیگر اوباش «جهان معنویت»،  هم مبلغ ساده‌زیستی است،  ‌هم «پیشگوئی» می‌کند و هم از آینده آگاهی دارد.  و به همین دلیل است که مبلغ دین «نفی جنسی‌ات» شده!   

 

پیش از ادامة‌ مطلب یادآور شویم در وبلاگ «حلقة‌پنجم» هیچ اشتباهی پیرامون «ادعای همجنسگرائی  وستروله»،  وزیر امور خارجه پیشین آلمان پیش نیامده؛   چرا که همه می‌توانند ادعای همجنسگرائی داشته باشند.   جنسی‌ات «صددرصد» و «ثابت» نه از منظر بیولوژیک وجود دارد و  نه بر پایه روانشناسانه.  جنسیت،‌  مانند دین عرصة‌ ابهام است.   خلاصه،   همانطور که می‌توان به دینداری یا بی‌دینی تظاهر کرد،‌  امکان تظاهر به همجنسگرائی و غیرهمجنسگرائی هم وجود دارد.  به عبارت دیگر،   «گرایش جنسی» هم مانند اعتقادات دینی و باورها در ابهام است و نمی‌توان آن را با اسناد و شواهد به اثبات حقوقی رساند،‌   به همین سادگی!   از این گذشته،   همچنانکه پیشتر هم به کرات گفته‌ایم، گرایش جنسی و تعلقات دینی افراد «حریم خصوصی» آن‌هاست.   در نتیجه گروه‌هائی که این روزها در غرب به بهانة‌ طرفداری از «حقوق» همجنسگرایان هیاهو به راه می‌اندازند،   در واقع جز تداوم بخشیدن به توحش و خشونت حکومت‌های «مسجد ـ روسپی‌خانه» هیچ هدف دیگری دنبال نمی‌کنند.  این نوع تبلیغات همچون الصاق «ستارة زرد» بر سینة یهودیان پیش‌درآمدی بر سرکوب است.   پیشتر هم گفته‌ایم باز هم می‌گوئیم،   این حضرات جارچی‌های یک ایدئولوژی ضداجتماعی‌اند،  که زوج «هتروسکسوئل» را به عنوان «دشمن» شناسائی کرده!   

 

ولی جالب‌تر اینکه،  حکومت‌های اسلامی و به ویژه زنان اسلام‌گرا در عمل،  به گسترش همین ایدئولوژی مشغول‌اند.   حکومت اسلامی با نفی جامعة ‌مختلط ـ  تحمیل تفکیک جنسیتی ـ  از این ایدئولوژی حمایت می‌کند،  ‌حال آنکه زنان اسلام‌گرا که جایزه سیمون دوبووار دریافت کرده‌اند،‌  «جنس مخالف» را نفی می‌کنند.   به عبارت دیگر،  این جانوران وحشی،‌   «مرد» را به عنوان «دشمن» شناسائی کرده‌اند!   و چرا راه دور برویم؟  کافی است مصاحبة توران ولی‌مرادی،‌  «دبیرکل ائتلاف اسلامی زنان» جمکران را بررسی کنیم.

 

این فرد  همانطور که شیرین عبادی و لات و اوباش حکومت جمکران به شیعی بودن‌شان «افتخار» می‌کنند،‌   «زن بودن» را دلیلی بر «برتری» به حساب می‌آورد!   از اینرو برای افزایش تعداد زنان در نهادهای حکومت جمکران سینه می‌زند،   چرا که برای آخوند جماعت اصل و اساس «کمّیت» است.  بله،   برای شارلاتان‌هائی که خود را شبان «جامعة بشری» می‌پندارند،‌  تعداد گوسفندان هر چه بیشتر،  بهتر:

 

«[...] شمار زنان ما در مجلس در مقایسه با دیگر کشور‌ها مایه سرافکندگی است [...] در این سی و پنج سال زنان ایران توانمند بسیاری داشته‌اند [...] انحصارطلبی مردان در مراکز قدرت مانع از حضور مداوم زنان در این مراکز شده [...] مردان برای [...] ‌پست‌های سیاسی و لیست‌های انتخاباتی [...]‌ زنانی را انتخاب می‌کنند که در چارچوب خاصی قرار داشته باشند [...] به همین دلیل زنانی [که] تأئید می‌شوند [...] در یک دایره بسته حرکت می‌کنند [...] و قادر نیستند راه را برای دیگر زنان باز کنند[...]»

منبع:  پیک‌نت،  ‌مورخ 4 اسفندماه 1392  

 

همچنانکه می‌بینیم لات‌جماعت،  مونث و مذکر ندارد؛‌   در هر حال،   از شرایط واقعی‌ خارج  می‌شود،   و خود را با دیگران به قیاس می‌کشد.   به عنوان مثال،   زن‌نمایان مدرسة فمینیستی که «حضور» زن در جامعه را بجای حقوق و آزادی‌های زن نشانده‌اند،‌   خود را با جنبش زنان در آمریکا مقایسه می‌کنند!   بله،  این حضرات که بدون اجازة پدرشان حق ندارند از خانه بیرون بروند،   با هیاهو و لفاظی و مغلطه خودشان را با جنبشی مقایسه می‌کنند که چند دهه بر تحولات فمینیستی اروپای غربی تقدم تاریخی دارد،   و اکثر داده‌های جنبش فمینیستی جهان وامدارش است!   «خواهر» ولی‌مرادی هم عضوی است از گلة وحوش مدرسة فمینیستی،   و به همین دلیل تبلیغات استعماری یانکی‌ها را بی‌کم وکاست بازنشخوار می‌کند:‌ 

 

«زنان باید به صورت واقعی دیده شوند و [...]  از مسئولین و از مردم دربارة این مسائل توضیح و نظرخواهی کنند[...] NGO‌  ها به عنوان نهاد‌های مدنی و مردمی می‌توانند نقش موثری در این زمینه داشته باشند به ویژه  NGOهائی که مطالبه محور هستند[...]»

همان منبع

 

بله،   زنان باید «دیده» شوند!  ایشان نمی‌فرمایند زنان باید حق داشته باشند،‌  «ببینند»،  «بخواهند» و ...  خیر!   به زعم ایشان اگر زنان،   به ویژه در سازمان‌های غیردولتی و «مطالبه‌محور» دیده شوند کارشان درست است.   جونم براتون بگه،‌  عبارت مبهم «مطالبه‌محور» را سازمان سیا ابتدا توی لپ  چپ‌نمایان ترکاند،   حالا ارث چپ‌نما افتاده گل گیس کنیزالاسلام‌ها!   باشد که «محور» را بر «مطالبه» قرار دهند.  ولی اینهمه سروصدا برای این است که چارچوب‌های حقوقی مطالبات این وحوش مشخص نشود که پرستیژ «آقا» ـ عموسام ـ  را مخدوش کند!

 

اصلاً پیشنهاد می‌کنیم،   کنیزالاسلام‌ها با شعار «ما می‌توانیم»،   نابودی جنس مخالف را مطالبه کنند،  چه بهتر!   نسل ایرانی بکلی منقرض می‌شود و یانکی‌ها می‌توانند با خیال راحت ارتش‌شان را بفرستند تا یک پا در «خزر» داشته باشد،  یک پا در خلیج فارس و «حق مسلم»‌ کاخ‌سفید یا همان قفقاز،   و به ویژه 50 میلیارد دلاری که ولادیمیر پوتین،   «دیکتاتور خون آشام» در سوچی سرمایه‌گزاری کرده را «پس» بگیرد!

 

بله،   این 50 میلیارد دلار گویا ارث پدر هیتلر بوده،   و ولادیمیر پوتین آن را خرج تأسیسات المپیک سوچی کرده!   در نتیجه لوتی و عنترهای فاضلاب مطلق‌گرائی،  و مبلغان دین ساده‌زیستی ماه‌هاست که به عناوین مختلف از این اسراف و تبذیر «فرعون» انتقاد می‌کنند.  مسلم است که در این عرصه،  «آرته» شبکة تلویزیونی مشترک «آلمان ـ فرانسه» گوی سبقت از دیگران برباید؛‌   اتحاد طبیعی نازی‌های آلمان و ویشی‌ست‌های فرانسه سنتی است بس «کهن!»  و این سنت نهایت امر به هاری طرفین انجامیده،   تا جائیکه همزمان با افتتاح المپیک سوچی ـ 7 فوریه 2014 ـ   «رامپویی»،   رئیس شورای اروپا در توئیترش،  یاد یک کشیش طرفدار هیتلر را گرامی داشت!   

 

سایت «لو.گران. سوار»،   مورخ 7 فوریه سالجاری مطلبی را به این ابراز ارادت «طبیعی» اختصاص داده.   خلاصه این المپیک سوچی خواب اصحاب هیتلر را سخت آشفته کرد!   پس اصحاب هیتلر را در فاضلاب مطلق‌گرائی رها می‌کنیم و نگاهی می‌اندازیم به مراسم پایان المپیک سوچی.

 

در این مراسم «آمور»،   همان دختربچه‌ای که در مراسم افتتاح سوچی حضور داشت،   به همراه دو کودک دیگر والنتینا و یوری،  که نام‌شان به نخستین فضانوردان شوروی ارجاع می‌داد،  در صحنه‌هائی حرکت می‌کردند که با الهام از هنر و ادبیات روسیه از دوران تزارها تا روسیه امروز ساخته شده بود.   این نمایش با کنسرتو شماره 2 «راکمانینوف» و با تصاویر ملهم از تابلوی «زمستان» شاگال آغاز شد.  سپس بالة شهرزاد ـ ریمسکی کورساکوف ـ  را بالرین‌های «مارینسکی» و «بولشوی» اجرا کردند،  تا رسیدیم به عرصة ادبیات.   در این بخش   پرولتاریا ـ جوانانی با لباس آبی رنگ ـ  ایستاده بود و به صفحاتی می‌نگریست که از کتاب‌ها جدا می‌شد و در برابر پرترة شخصیت‌های سرشناس ادبیات روس ـ  از داستایوسکی و پوشکین و گوگول گرفته تا سولژنیستین ـ  می‌رقصید.  و بعد از ادبیات با موزیک شوستاکوویچ به نمایش سیرک رسیدیم.   هنری که قدمت‌اش به دوران کاترین کبیر می‌رسد. این صحنه مرا به دورانی بازگرداند که برای نخستین بار سیرک مسکو به تهران آمده بود.  به همان روزهائی که غم مرگ «پناهجوی ایرانی» در بازداشتگاه گوبلز هزارة سوم بر سینه‌ام سنگینی نمی‌کرد.