سگ و سروش!
محفل «کارتر ـ برژینسکی» برای جبران شکست
مفتضحانهاش در سوریه، مسابقات «یورو
2012» را غنیمت شمرد. اینگونه بود که هیتلر، موسولینی، فرانکو و سالازار، تکخالهای جهان فاشیسم به یک چهارم نهائی این
مسابقات دست یافتند، و به احتمال زیاد جام پیروزی هم نصیب هیتلر
خودمان خواهد شد. چرا که در سال 1936
میلادی، «افتخار» برگزاری مسابقات المپیک
نصیب رهبر «روشنضمیر» وطنپرستان آلمانی شد و بریتانیا و آمریکا هم علیرغم
وحشیگریهائی که از همان زمان در آلمان به راه افتاده بود، در این مسابقات حضور چشمگیری داشتند! ولی
دیدیم که در سال 1980، چگونه جیمی کارتر «المپیک
مسکو» را به بهانة دفاع از حقوق بشر تحریم کرد.
وارد جزئیات مسابقات فوتبال و
«گردش سرمایه» در پناه گسترش توحش و لاتبازی یعنی، غرور،
تعصب و نفرت، و به طور کلی «رسمیتزدائی»
از روابط اجتماعی از طریق «جانبداری» و دامن زدن به هیجانات ناشی از آن نمیشویم
چرا که محفل کارتر همین لاتبازی را در حوزة «یوروـ دلار»، از
پاراگوئه تا تهران به راه انداخته.
مینی کودتای «پاراگوئه» که از توضیح بینیاز
است، پس بپردازیم به تحرکات محفل برژینسکی
در حوزة اقتصادی «یورو ـ دلار» به رهبری جیمیکارتر روشنضمیر! خارج
از رسانههای یانکیها، این تحرکات در منطقه از همیاری بوق وزارت
امورخارجة انگلستان نیز بهرهمند میشود. «جانبداری»، همچنانکه پیشتر هم به کرات گفتهایم، «رسمیات» زداست و از اینرو با «آزادی
بیان»، در چارچوب اعلامیة جهانی حقوقبشر
در تضاد قرار میگیرد.
چرا راه دور برویم، مقالة جیمیکارتر از همه «جانبدارانهتر» است؛ ایشان
از اینکه حقوق تروریستها رعایت نمیشود گلایه دارند! به
عبارت دیگر، جیمیکارتر «رسماً» از نقض حقوق بشر توسط اسلامگرایان
دفاع میکند. کارتر که طی دوران ریاست جمهوری کلینتون و بوش
خفقان گرفته بود، اینک دولت آمریکا را به
دلیل شرکت در «نابودی» آدمکشهای «القاعده» سرزنش میکند.
جیمی کارتر که جنایاتاش در آمریکای لاتین،
و به ویژه در ایران و لبنان در برابرمان قرار گرفته، در مورد نقض
حقوق بشر توسط آمریکا هشدار داده و میگوید،
این «اعمال» اعتبار اخلاقی آمریکا را خدشهدار خواهد کرد! نمیدانستیم
آمریکا «اعتبار اخلاقی» هم داشته! این قماش «اعتبار» را امثال نگروپونته از طریق
زد و بند سازمان سیا با قاچاقچیان موادمخدر و برده فروشان برای ملت آمریکا کسب
کردهاند. بین خودمان بماند، جیمی کارتر، بیشتر نگران افزایش نفوذ روسیه در منطقه است. از
اینرو، طبق معمول اعلامیة جهانی حقوق بشر
را به ابزار دفاع از «آدمکشهای خودی» تبدیل کرده. مسافرت
کارتر به ایران و به ویژه نشست گوادالوپ را که فراموش نکردهایم.
دولت آمریکا، با
شعار دفاع از حقوق بشر، ابتدا کشور ایران
را توسط عوامل سازمان سیا به آشوب کشاند، سپس سران آمریکا، انگلستان،
فرانسه و آلمان، در نشست گوادالوپ
فتوی دادند، که به دلیل همین آشوبها «شاه باید برود» و ... و در تاریخ 11 ژانویة
سال 1979، سایروس ونس، وزیر امورخارجة کارتر، خواهان «رفتن شاه به مرخصی» شد و اعلیحضرت هم
حرف ایشان را زمین نگذاشته، بدون اینکه در برابر سرنوشت کشور کوچکترین مسئولیتی
قبول کنند، 5 روز بعد به «مرخصی» تشریف بردند! همین
بیمسئولیتی است که غرب میپسندد، و هنوز هم میخواهد آن را به کشور سوریه «صادر»
کند. ولی در تاریخ 22 ژوئن سالجاری، شلیک موشک به هواپیمای ارتش ناتو در ترکیه به
حضرات تفهیم کرد که میباید دکان لاتبازی و «انقلاب مردمی» را برچینند، هر چند رجب اردوغان و عبدالله گل و خیلیها، تا پیش از برگزاری «نشست ناتو» در بروکسل، حاضر به پذیرفتن واقعیت نبودند.
به عنوان نمونه، از زبان نخست وزیر بلژیک میگفتند، «بدون مجوز شورای امنیت به سوریه حمله میکنیم!» همزمان
با هارتوپورت غربیها، جیرهخوارانشان
با بمب و نارنجک دفاتر رسانهها را در لبنان و سوریه مورد تهاجم قرار دادند و
مراتب اخلاص، ارادت و بندگیشان را به درگاه
مقدس اتحادیة اروپا ثابت کردند. پیشتر گفتیم که اتحادیة مذکور رسانههای سوریه
را تحریم کرده. جالب اینجاست که مراکز توحش نظیر عربستان و قطر
شامل تحریم اتحادیة اروپا نمیشود، چرا؟ چون متحدان آمریکا هستند و «برحق» شمرده میشوند. جالبتر
اینکه تروریستها نیز متحدان آمریکا بوده و هستند، به همین دلیل نابودیشان به «اعتبار اخلاقی»
آمریکا خدشه وارد میآورد، و این است دلیل التماس دعای جیمی کارتر. بله، نقض حقوقبشر در قاموس «جیمیکارتر»، یعنی
نقض حقوق هماینان. پس تعجبی ندارد که «هشدار» بیشرمانة کارتر در سایت رسمی حکومت
جمکران منعکس شود. حنازرچوبه، مورخ 5 تیرماه سالجاری لاف و گزاف ارباب را در
مطلبی با کد: 80200125 منتشر کرده، مینویسد:
«[...] یکی از روسای جمهوری پیشین
آمریكا روز دوشنبه به واشنگتن هشدار داد كه با مشاركت [...] در ترورهای هدفمند و دیگر
موارد گستردة نقض حقوق بشر، اعتبار اخلاقیاش
را از دست میدهد[...]»
بله روز دوشنبه پنجم تیرماه سالجاری را فراموش نکنیم؛ در این
روز فرخنده ولادیمیر پوتین وارد اسرائیل شد و این سفر تاریخی را رسانههای جمعی
حوزة دلار در غرب «حسابی» تحریم کردند! بعضی از این رسانهها در این روز زبانشان بند آمد، بعضی
دیگر حاضر نبودند از روز گذشته بیرون بیایند،
اخبار تکراری پخش میکردند و در 24
ژوئن یخ زده بودند. ولی از این جالبتر
انتشار خبر سانسور این مسافرت در کیهان جمکران است. کیهان، مورخ
27 ژوئن 2012، ضمن اشاره به سکوت رسانههای
غرب، از «بینزاکتی» نتانیاهو، و از تلاش رسانههای اسرائیل برای به ارزش
گذاشتن نخستوزیر اینکشور در برابر پوتین حکایت کرده!
حال که به «نزاکت» رسیدیم یادآور شویم بینزاکتی، یعنی عدم رعایت هنجارها در عرصة «رسمی» و «دیپلماتیک»،
«ارزش» شناخته نشده و نمیشود. بینزاکتی، نوعی رسمیات زدائی است و محفل فاشیسم، در همسوئی با بیبیگوزکهای ادیان ابراهیمی
در باب نفسکشطلبیهای «پیامبران» آن را
به «ارزش» گذاشته و میگذارد. از آنجمله
است، داستان رفتار ناهنجار فرستادة «مسلمان» در دربار
ساسانی، یا «شکستن قلیانها» توسط زنان
مفلوک حرمسرای شاه قاجار که در ذهن علیل جمکرانیان با «مبارزه» در ترادف قرار
گرفته، و ... و شاید در اسرائیل هم بعضیها
در عصر حجر زندگی میکنند و بینزاکتی را نماد «مبارزه» میدانند.
دروغ چرا؟ ما بینزاکتی نتانیاهو را به چشم ندیدیم، آن را
به نقل از کیهان جمکران مطرح کردیم. پس
بگذریم و بازگردیم به جیمیکارتر و پامنبری حنازرچوبه برای آمریکا به عنوان «قهرمان
جهانی حقوقبشر!»:
«[...] وی در این مقاله به آمریکا هشدار داد كه در حال
واگذاری نقشاش به عنوان قهرمان جهانی حقوق بشر است[...]»
آن حقوق بشر نسبی که آمریکا مدافعاش بوده، چرا که «قهرمان» نداشته باشد؟ مگر پاسدار اکبر را به عنوان «قهرمانآزادی ملت
ایران» معرفی نکردهاند؟ همین جانور وحشی
که میخواهد «از اسلام»، روایت هماهنگ با مدرنیته و دمکراسی ارائه دهد؟ توگوئی «مقدسات»
و توحش پدرسالار، نقشی سرنوشتساز در
دمکراسی ایفا کرده، و هیچ تضادی هم با آزادی بیان ندارد! البته در کنار «سوسماریسم» شریعتی و افتتاح
دکان روضه و زوزه برای شیخ نرگس محمدی، فوران مزخرفات اوباش و آخوند در سایت های فارسیزبان،
به ویژه در بیبیسی و رادیوفردا دلیل موجه
دارد! آزادی بیان، منافع استعمار را تهدید میکند و حکومت
مقدسات، و به طور کلی «حکومت جانبدار»، بهترین ابزار سرکوب آزادی بیان بوده، هست و خواهد بود. این
امر مقدس یعنی سرکوب آزادی بیان بدون اوباش و آخوند محقق نمیشود. از
اینرو در راستای تأمین منافع محفل «کارتر ـ برژینسکی» در ایران، رادیوفردا از سنگر اوباش، و بیبیسی از سنگر آخوند دفاع میکند.
میبینیم که وقاحت و بیشرمی محفل «کارتر ـ برژینسکی»، مانند حماقت و توحش جیرهخواران عرب و جمکرانیاش
حد و مرز نمیشناسد! محفل کذا همچنانکه گفتیم در پی نشست «لوسکابوس»
دچار کابوس شده! این محفل که از روابط
خصمانة «جنگسرد» و جنگافروزی و کودتا در جهان سوم تغذیه میکند، پس از شلیک موشک به هواپیمای نظامی ترکیه در
تاریخ 22 ژوئن سالجاری، تهاجم تبلیغاتیاش
را با انتشار مقالة جیمی کارتر در باب «اعتبار اخلاقی» آمریکا آغاز کرد! اینهم از معجزات پس از 22 ژوئن!
از این «معجزات» هر چه بگوئیم کم گفتهایم!
در تاریخ 25 ژوئن سالجاری، و همزمان با سفر ولادیمیر پوتین به
اسرائیل، «ویلیام هیگ»، وزیر دفاع انگلستان در جمع وزرای امور خارجة
اتحادیة اروپا، خواهان اجرای طرح کوفی
عنان در سوریه شد و اینچنین بود که رویاهای «شیمون پرز» نقش برآب شد! ولی از
آنجا که رئیس جمهور اسرائیل، البته در رسانهها، «سوسیالیست» معرفی شده، نمیتوانستند
در کنار «دیوار ندبه» آفتابی شوند، ولادیمیر پوتین که مشغول دیدوبازدید با کشیشهای
کلیسای «مقبرة مقدس» بود، سری به «دیوار
ندبه» زد. برای مشاهدة تصاویر پوتین در
اماکن مقدس مسیحیان و یهودیان، مشتاقان میتوانند
به سایت نووستی مراجعه فرمایند و ما هم میپردازیم به افلاس روزافزون یانکیها و
جیرهخواران اسلامگرایشان در منطقه، و به
ویژه در ایران.
گاوچرانها پس از اینکه دریافتند نمیتوان
با ابطال انتخابات مصر، این کشور را به
آشوب کشاند، و از درون آشوبها یک «انقلاب اسلامی 99 درصدی»
استخراج نمود، برای چسباندن حکومت جمکران
به ریش «محمد مرسی» تمام سگهای سیرکشان را به میدان آوردهاند. پیش از ادامة مطلب یک پرانتز باز میکنیم تا در
مورد نتایج «نه چندان خوشایند» به اصطلاح «انقلاب مصر» توضیحاتی بیاوریم.
برخلاف دیگر کشورهای مسلماننشین،
تظاهرات مصریها با شعار «نان، صلح،
آزادی» شروع شد ولی با استفاده از سرکوب نظامی این حرکت را به بیراهه کشاندند، و
نهایت امر، حدود 50 درصد از رأی دهندگان
را منزوی کرده، مصریها را در برابر دو گزینة استعماری قرار دادند.
همانطور که دیدیم، در انتخابات ریاست جمهوری مصر، احمد شفیق، از کارگزاران شناخته شدة دستگاه حسنی مبارک با محمد
مرسی، نامزد تشکل اخوانالمسلمین «رقابت»
میکرد. این انتخابات مضحک را نیمی از
مردم مصر تحریم کردند؛ پیشتر انتخابات مجلس
مصر نیز شامل همین تحریم شده بود، و ... و
خلاصه با توجه به پیروزی «مرسی» با کسب 52 درصد از آراء، مشروعیت رئیس جمهور «انقلابی» مصر، یک مشروعیت 25 درصدی بیش نیست. تازه چند ماه دیگر روشن خواهد شد که آن 25 درصد
هم دچار تخیلات «روحانی» شده بودند. روشنتر بگوئیم علیرغم هیاهوی رسانههای جمکران
پیرامون «انقلاب مردمی» مصر، فقط یک اقلیت به «محمد مرسی» رأی داده؛ و از این نظر ایشان با «احمد شفیق»، نامزد «سنگر کفر» چندان فاصلهای ندارند! و خلاصه
هیچ دلیلی برای پایکوبی هیلاری کلینتن و جنگ زرگری فارسنیوز با حنازرچوبه وجود
ندارد!
وارد جزئیات نمیشویم، ولی یانکیها
و شرکایشان در اروپای غربی خواهان ابطال نتایج انتخابات مصر بودند، چرا؟ چون به این ترتیب میتوانستند یک آشوب فراگیر بر
مصر تحمیل کنند و در کوتاه مدت، افکار
عمومی را در غرب به مسیر جادوئی تأئید سرکوب گستردة نظامی هدایت نمایند.
این سناریو، اگر به مورد اجرا گذاشته میشد، میتوانست
با پرتاب آن 50 درصد «بیتفاوت» به سنگر احمد شفیق یا به دکان اخوانالمسلمین، «یک مرد قدرتمند» را با مشروعیت ابلهپسند
«انقلابی» بجای حسنی مبارک بنشاند، و نان دولت اسرائیل در روغن بیافتد. ولی اصابت
موشک سوری به هواپیمای ناتو این سناریوی جادوئی را با شکست روبرو کرد و اینچنین
بود که پیروزی محمد مرسی مورد «تأئید» قرارگرفت و وزارت امورخارجة یانکیها هم ناچار
شد سناریوی دیگری از آستین پارهاش بیرون کشد! این سناریو، با هدف
صدور «اسلام خوب» محمد مرسی به جمکران تنظیم شده. نیازی
نیست که بگوئیم یانکیها میپندارند به این ترتیب خواهند توانست از طریق «مرسی»، ملایان جمکران را «تقویت» کنند، و هر دو را برای کشیدن گاری استعماریشان به کار گیرند.
به همین دلیل بود که رسانههای معتبر غرب، همزمان
با اعلام پیروزی «مرسی»، ابراز تمایل او
را برای «عادی سازی روابط با ایران» در بوق گذاشتند! با
توجه به تحولات منطقه، ادامة روابط پنهان
با ملایان به ویژه برای یانکیها دردسرساز شده. لازم
است اینان پیش از برقراری روابط مسئولانه و آشکار با اوباش دستنشاندهشان در
جمکران، حکومت قلعة حیوانات را «قابل
معاشرت» جلوه دهند! و در این راستا، محمد مرسی میباید نقش مشاطة عجوزة پیر ایفا
کند و با محبوبیت «فرضی» و رسانهای، چهرة کریه حکومت توحش را حسابی بزک نماید. همزمان، رادیوفردا و بیبیسی هم مانند دوران محمد
خاتمی «اسلام خوب» را چسبیدهاند و در سنگر اوباش و آخوند به مبارزات پایانناپذیرشان
ادامه میدهند. سایت رادیوفردا، به ما میگوید کافی است خواننده «قصد توهین» نداشته
باشد، چرا که ترانه برخلاف فلسفه «توهین» نیست! این
سخنان به «شاهین نجفی» منتسب شده. سایت
رادیوفردا، مورخ دوم تیرماه 1391 مینویسد:
«[...] شاهین نجفی پیشتر در گفتوگو با رادیوفردا تأکید
کرده بود که با اجرای این ترانه قصد توهین نداشته و افزوده بود[...] انسانی که
قادر است صحبت کند دیگر دلیل ندارد که توهین کند[...] کار هنری یک مقاله فلسفی یا یک
مقاله دینی نیست که من بخواهم با آن به کسی توهین کنم.»
بله، لازم است هر کس «ترانه» میخواند، ابتدا در رادیوفردا اعتراف کند که «قصد توهین»
نداشته، سپس فلسفه را با «توهین» در ترادف
قرار دهد! فواید این سخنان بسیار است! شاهین نجفی شناخته شده است و گویا مورد استقبال
نسل جوان هم قرارگرفته، بنابراین سازمان سیا میتواند او را به ابزار
سرکوب «آزادی بیان» تبدیل کند و میبینیم که در این مسیر مقدس تردید به خود راه
نمیدهد! در راستای همین سیاست انسانستیز، دیلیتلگراف از احترام ارتش آمریکا به مقدسات
اسلام گزارش میدهد تا مهرنیوز و دیگر رسانههای جمکران با تکیه بر گزارشات
«عالمانة» ارباب علوفة کافی داشته باشند. مهرنیوز مورخ 31 خردادماه سالجاری مینویسد:
«[...] دیلیتلگراف خبر
داد: آمریکائیهای متهم به قرآنسوزی تنبیه
میشوند[...]»
لازم بود آمریکائیهای متهم به تاراج و سرکوب و کشتار ملت
افغانستان تنبیه میشدند، ولی چه کنیم که
«اسلام» در خطر است! در واقع، این موضعگیریها بخوبی نشان میدهد که ارتش یانکیها
فقط برای دفاع از تعصبات و حماقت «مردم» به افغانستان آمده، و با سرکوب آزادی بیان هیچ مشکلی ندارد. دیدیم
که رادیوفردا پاسدار اکبر را آورده بود تا از توحش صحرانشینان عربستان «آزادی
بیان» استخراج کند! بیبیسی هم با حاج فرج دباغ معرکه گرفته تا لات و اوباش کودتاچی را اینبار
به عنوان «روشنفکردینی» در جایگاه رهبر ملت ایران قرار دهد. به یاد
داریم که «فارین پالیسی» هم اراذل اسلامپرست از قماش زهراخانوم و سروش را به
عنوان «روشنفکر» برگزیده، کار را بر«
اهل فن» آسان نموده بود. در این راستا بیبیسی، ضمن تکرار «روایات» و حدیث و مهملات و شایعات
ساخته و پرداختة وزارت امور خارجة بریتانیا، به انتخاب مشعشعانة «فارینپالیسی» هم ارجاع میدهد
تا جنس بنجلی که روی دستشان باد کرده به مخاطب بفروشند.
بیبیسی، پس
از «مقدمه چینی» مفصل به ما میگوید، حاج فرج دباغ به دعوت دانشجویان «سبز» در دانشگاه
لسآنجلس سخنرانی کرده، و متن این «سخنرانی» را در دسترس ما میگذارد! چه سعادتی!
و جالب اینکه «پیام» تبلیغاتی سخنرانی کذا همان است که در تمام عربدهجوئیهای
حاج روحالله میشنیدیم؛ همین بیبیسی این «پیام» را به خورد ملت ایران
میداد. در این پیامها از طریق دو مرزشکنی، «اسلام» را بجای «انسان»، و «سنت مقدس» را به جای «سنت» مینشانند تا
آخوند به عنوان مسئول و متصدی سنت مقدس در جایگاه «قیم» و «رهبر» جا خوش کند. در نتیجه «روشنفکر» هم تبدیل میشود به «مخالف
سنت»، و طرفدار مدرنیزاسیون وکودتا! به این
ترتیب دورباطل «شیخ و شاه» را تداوم میبخشند. پیام سخنرانی بیشرمانة سروش هم جز پیام شیخ
کودتاچی نیست. با این تفاوت که عبارت پوچ «روشنفکردینی» اینبار
بجای «علما» و «روحانیون» قرار گرفته.
با نشاندن «اسلام» بجای «انسان»، و
جایگزین کردن «سنت» با «سنت مقدس»، به
سهولت «روشنفکردینی» نیز به عنوان قیم «اسلام» در جایگاه «برتر» قرار میگیرد؛ باشد
که روند سرکوب آزادی بیان در ایران خدشهدار نشود.
سایت بی بیسی،
چندی پیش نیز با توسل به دل و روده و مدفوع حاج روحالله به گسترش مقدسات
پرداخته بود. و در
واقع، این تلاشها از افلاس وزارت امور خارجة بریتانیا
نشان دارد. ولی اینبار اوضاع به مراتب
خرابتر شده؛ حاج فرج دباغ رسماً زبان به تهدید مخالفان
«دین»گشوده، و از تریبون بیبیسی نفسکش
هم میطلبد. سروش همچنین به روشنفکران نصیحت کرده که «کارهای»
روحانیون را بخوانند تا بدانند آنها چه میگویند:
«[...] بهترین عنصر سنت در بین ما، همان دین است [...] روشنفکران لائیک و سکولار [...]
اطلاعات دینیشان خوب نیست و از سنت این جامعه هم اطلاعات درستی ندارند. همان چیزی که در قبل از انقلاب رخ داد[...]اینها
با کار روحانیون آشنائی نداشتند [...] حالا [...] می گویند چرا ما غفلت کردیم؟ میخواهم
به آنها بگویم که این غفلت را دوباره تکرار نکنند [...]»
یاد بگیریم،
«سنت» یک عنصر «برگزیده» دارد که دین خوانده میشود! هدف ایشان از سر هم کردن این مزخرفات چیست؟ القاء این دروغ بزرگ که روشنفکران به دلیل عدم شناخت از «کار روحانیون» به چاه
اسلام افتادند، در نتیجه «مردم» هم فریب خوردند! به عبارت دیگر روشنفکران به دلیل عدم آشنائی با «کارهای بد» روحانیون، نه تنها مردم که روشنفکران دینی نظیرسروش را هم به این چاه انداختهاند. و
خلاصه تقصیر از روشنفکران است نه از استعمار و
مزدوراناش.
فایدة این نوع شکرخوریها این است که راه را بر ارائة
«تعاریف حقوقی»، و بررسیهای «تاریخی» میبندد
و دکان «تکفیر» و جنجال پیرامون «مخالفت با اسلام» را گسترش میدهد. باری تا به حال
نشنیده بودیم کسی با «هیچ» مخالفت کند، یا قصد
نابودی آن را داشته باشد. حتی پرسوناژ دنکیشوت هم به جنگ «سایهها» میرفت
نه به جنگ بادهوا! همچنین نمیدانستیم
«روشنفکر»، برای شناخت توحش پدرسالار به مطالعة ترهات کلیشهای آخوند جماعت
نیاز دارد. شاید حاج فرج دباغ قیاس به
نفس کرده و روشنفکر را با اراذل و اوباش و عربدهجویانی نظیر خودشان در ترادف
قرار دادهاند. چه میتوان گفت؟ از قدیم
گفتهاند، «سگ در خانة ارباب شیر است!» شاید
حاج فرج دباغ هم در دانشگاه لسآنجلس چون «شیر» غرش کرده. و شاید
بیبیسی هم با انتشار «نعرة» هولناک این جانور وحشی در واقع برای ما ملت غریده، تا
تغییر موضع اجباری بریتانیا را در سوریه جبران کرده باشد!
بالاتر گفتیم که درتاریخ 25 ژوئن سالجاری، ویلیام هیگ،
وزیرامور خارجة انگلستان در جمع وزرای خارجه اتحادیه اروپا اعلام داشت، باید
طرح کوفی عنان در سوریه به اجرا درآید! شاید
بیبیسی با انتشار سخنرانی مضحک حاج فرج دباغ در واقع به پیشواز ویلیام هیگ شتافته! «استاد»
سروش در سخنرانیشان پس از اعطای موجودیت انسانی به «اسلام» این اسلام را که اینک
جای انسان را گرفته، «انقلابی» هم میکنند! حاج
فرج میفرمایند، اگر با اسلام میشود انقلاب کرد پس با اسلام هم میشود دمکراسی برقرار کرد! حضورشان بگوئیم اگر با آفتابه میشود «طهارت»
گرفت، با همان آفتابه هم میتوانید، پس از حل مشکل کمبود آب، به کرة ماه بروید و
دهانتان را شیرین کنید! حاج فرج دباغ، به شیوة دیگر جانوران وحشی سیرک استعمار، ابتدا باورهای
عوام را با «اسلام» در ترادف قرار میدهد،
سپس کودتای ارتش ناتو در پس پردة تظاهرات
خیابانی را «انقلاب» میخواند، و نهایت امر دمکراسی را نیز با «انقلاب» کذا در
یک رده قرار میدهد! باید بگوئیم پای
چوبین نگرش «دمکراتیک» حاجفرج، چوبینتر
از این حرفهاست. ایشان فقط به دلیل تغییر
سیاست آمریکاست که «مواضع» انقلابیشان تغییر کرده.
ولی موهنتر از سخنرانی سروش، مقدمة بیبیسی در باب روشنفکری این شارلاتان
سرکوبگر است. مشتاقان میتوانند به بوق
وزارت امور خارجة بریتانیا مراجعه کنند چرا که در اینجا بیمقدمه میگوئیم، سخنرانی
حاج فرج مجموعهای است از مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد و پوچگوئی بر اساس
«اعتقادات» که با هر گونه استدلال منطقی بیگانه است. به
عنوان نمونه ایشان میفرمایند، «روشنفکر دینی» وجود دارد، چرا که روشنفکری دینی وجود دارد؛ روشنفکر دینی هم به ادعای ایشان کسی است که در
عالم خارج باشد، و دین را یک نیروی عظیم
سیاسی در جامعه ببیند؛ خلاصه جنفگیات
و چرندیات!
به عبارت دیگر وقتی بوقهای استعمار عبارت متناقض
«روشنفکری دینی» را «تولید» میکند، این قالب پوچ را میباید به عنوان «واقعیت»
مسلم بپذیریم، چرا که همین قالب به سنگر سگهای
هار استعمار تبدیل میشود، و به این ترتیب میرزای شیرازی، شیخ فضلالله نوری، آخوند مدرس، آخوند کاشانی و
همة مزدوران استعمار که همچون حاج روحالله، دیانتشان عین سیاستشان بود، «روشنفکر دینی» خواهند شد:
«[...] به اعتقاد سروش [...] نشانه این که [...] روشنفکری دینی وجود دارد، وجود روشنفکران دینی است[...] کسانی که در عالم
خارج هستند [...] روشنفکران دینی، دین را یک
نیروی عظیم سیاسی در جامعه میبینند و میگویند که اگر با این دین میشد انقلاب
کرد، حالا هم میشود با آن دمکراسی برقرار
کرد[...]»
بله «روشنفکران دینی» شاید خیلی چیزها بگویند، ولی در مورد
دمکراسی نه اینان و نه اربابانشان بهتر
است از این شکرخوریها نفرمایند؛ چرا که
دمکراسی «انسانمحور» است، با خدامحوری و
ادیان هم هیچ ارتباطی ندارد! جفنگگوئی میباید
حد و مرزی داشته باشد؛ در هیچ کشوری با خدامحوری دمکراسی برقرار نشده که
حالا بیبیسی حاج فرج را برای ما «زین» کرده.
شاید این بی بیسی هم مانند روشنفکر دینی کذا «در عالم خارج» سیر میفرماید.
در نتیجه، از
همان عالم خارج، یعنی از ینگه دنیا برای «انقلاب» مطلوب
روشنفکران دینی که در ذهن علیلشان «دمکراسی» نام گرفته «رهبرسازی» هم میکند.
مژده به اهالی مرز پرگهر! آنگلوساکسونها از آنجا که خیلی به فکر ما ملت
هستند، برایمان یک «رهبر» نوین پیدا کردهاند. این
رهبر، هم انقلابی و متفکر و فرهیخته
است، هم شیوة زندگیاش به امامان شیعه میماند،
ولی
برخلاف رهبر قبلی یعنی حاج روحالله، شاد و خندان و دوستداشتنی است. بین
خودمان بماند، هیچ اثری از چهرة تلخ و چشمان سرشار از نفرت حاج
روحالله در او دیده نمیشود. دردسرتان
ندهم این رهبر، مو لای درزش نمیرود.
رهبر آینده، پس از تحمل مصائب بسیار در ایران به آمریکا آمده
و محبوبیت کسبکرده و جوائز بسیار به دست آورده و تبدیل شده به الگو، الگوی
«غم مخور، دنیا دو روزه!» اشتباه نکنید؛ پاسدار اکبر نیست؛ او
«امید» نام دارد و بیوگرافیاش در بیبیسی، مورخ 25 ژوئن 2012 انتشار یافته:
«امید [...] تا همین چند ماه پیش برای زنده
ماندن در کنار خیابانها تقلا میکرد [...] او احتمالا در تصادف با یک خودرو از
ناحیه دو پا فلج شده، رویدادی که میتوانست برای او نقطه پایان زندگی
محسوب شود[...] امید [...] اکنون به واشنگتن [...] آمده [...] با سوار شدن بر این
ویلچر راحتتر حرکت میکند [...] در مسابقهای که چند ماه پیش در شبکه اجتماعی فیسبوک
برگزار شد، امید [...] بیشترین آراء رو کسب کرد و برندة جوایز
ویژه آن مسابقه شد [...] بسیاری از کسانی که وضعیت جسمی مشابهی چون امید دارند با
او عکس یادگاری میگیرند و به قول خودشان از صبر و استقامت امید، انرژی
میگیرند. بعضی هم با شنیدن این ماجرا میگویند، اگر
زندگی به امید با این همه سختی بالاخره روی خوش نشان داده، چرا ما باید غم فردا را بخوریم؟»
بله زندگی «امید» همچنانکه میبینیم شباهت فراوانی به
بی بیگوزکهای شیعیمسلکان پیدا کرده. امید، نام سگی است که به دلایل نامعلوم فلج شده، بیسرپرست و بینوا بوده ولی سر از آمریکا
درآورده و یک ویلچر «صاحب مرده» هم به او
دادهاند:
«[...] ویلچری که متعلق به یک سگ فلج دیگر بوده و پس از
مرگ او صاحبش آن را به امید هدیه کرده [...] امید در میان همة سگهای شرکتکننده بیشترین
آراء رو کسب کرد [...] خیلیها داستان نجات او را چیزی شبیه به معجزه میدانند[...]»
باری، رهبر آیندة مسلمین جهان همین «امید» باید باشد. هم
عاجز و درمانده است، و هم پس از تحمل مصائب از کمک سازمانهای غیردولتی
برخوردار شده به آمریکا آمده و «جایزه» گرفته.
به نظر میرسد، به دلیل بحران اقتصادی حضرات میخواهند به «خدمت»
روشنفکران دینی خاتمه دهند. در واقع، یک سگ
فلج به هزاران روشنفکردینی ارجحیت دارد. هم مخارجاش کمتر است، هم زبان ندارد که «خاطرات» و «ناگفتهها» را نقل
کند، هم ایجاد نفرت نمیکند. امتیاز «امید» این است که برخلاف امثال حاج فرج
دباغ «سابقة خدمت» در بارگاه ارباب ندارد و سایت «بالاترین » هم نمیتواند سخنان
گذشتهاش را درباب «عطراسلام» دردسترس دیگران قرار دهد. خلاصه این سگ برخلاف سروش، در سرکوبهای «انقلاب» نقشی نداشته و «بیبیسی»
میتواند از زبان او هر چه خواست به خورد ما بدهد! از جمله بگوید، شریعتی روشنفکر و آمریکا هم «قهرمان حقوق بشر»
بوده!
...
<< بازگشت