زینب در والستریت!
خورشید به من گفت
تو ناهید شبهای خاموش من باش
خورشید به من گفت
[...]
در تاریخ 8 ژوئن 2012، دولت بریتانیا رسماً با محفل توحش «حقوق طبیعی بشر»
و«پدرپرستی» وداع گفت، و به این ترتیب شمارش معکوس برای فروپاشانی دکان
«احترام به ادیان» و «مردمپرستی» یانکیها و جیرهخواران متعهد و مکتبیشان آغاز
شد. البته «نیویورک تایمز» همچنان در سنگر
«افشاگری» و «مردم نوازی» لنگر انداخته، و اتحادیة اروپا نیز در راستای گسترش همین توحش،
به سرکوب آزادی بیان در سوریه مشغول است. بله، به
گزارش نووستی مورخ 10 ژوئن 2012 تلویزیونهای دولتی و خصوصی سوریه شامل سانسور
اتحادیة اروپا شدهاند. به عبارت دیگر «اخبار موثق» در مورد سوریه را میباید
فقط از «بقالی عبدالرحمن» در لندن یا از سمساری دیدهبان حقوقبشر در نیویورک
بشنویم.
باری حضرات در راستای «سیاست انسداد» محفل «کارتر ـ برژینسکی» میخواهند الگوی توحش تونس و لیبی و
جمکران را در سوریه بازتولید کنند. به این
ترتیب حاکمیت کشورهای مسلماننشین را در مسیر باورهای رسانهای «مردم» قرار میدهند
و دولتهای مذکور «جانبدارانه» و غیرمنطقی عمل خواهند کرد. روشنتر
بگوئیم دولتهای «مردمی» و خیلی محبوب، در تداوم همان خط توحش حاج روحالله، یعنی به
نیابت از سوی «مردم» موهوم «حق موجودیت قانونی» اسرائیل را به زیر سئوال خواهند
برد. نتیجه همان است که با «انقلاب اسلامی» حاج روحالله
به دست آمد: در ترادف قرار گرفتن گفتگو و مذاکره با خیانت و
سازشکاری! این روند مقدس در تونس موفق شده و دلیلی ندارد
که در لیبی، مصر و یمن
ناموفق باشد. عربستان و قطر و امارات و کویت هم که تکلیفشان
روشن است؛ به عنوان «دوستان سوریه»، همصدا با رجب اردوغان و در مسیر تأمین منافع
اسرائیل پارس خواهند کرد. و اما در صورت موفقیت برنامة یانکیها در
سوریه، یعنی براندازی دولت قانونی این
کشور و جایگزین کردن آن با یک دولت خیابانی و اسلامی و «تروریست»، همین برنامه برای ایران نیز به اجرا در خواهد آمد، ولی در
ایران دولت آینده را به مسیر «شاه» و شیفتة اسرائیل سوق میدهند. این
است دلیل افشاگریهای نیویورکتایمز و در پی آن، مجیزگوئی لوطی و عنترهای سیرک عموسام از جیمی
کارتر، مهدی بازرگان و خصوصاً «حقوق طبیعی بشر!»
هدف اصلی از افشاگریهای مضحک نیویورکتایمز بر علیه کاخ سفید
در واقع زمینهسازی برای حضور «رسمی» و اینبار «دوستانة» ارتش آمریکا در خاک
ایران است. اینبار حاکمیت ایران میباید برای تأمین منافع
غرب، به آمریکا، اسرائیل و به طور کلی به «اردوگاه غرب»، عشق
بورزد! مسلماً تل موهوم «مردم» نیز هر روز با شعار
«درود بر آمریکا، سلام بر اسرائیل» در
خیابان از حاکمیت نوین دفاع خواهد کرد. این است فایدة اصلی «مردم» رسانهای؛ همواره
در مسیر باورها و در کنار زور، یعنی در تقابل
با «حقوق انسانی» قرار میگیرد. و چرا راه دور برویم، در
تاریخ7 ژوئن 2012 ، آیتالله نوری همدانی
با توسل به پرسوناژهای بیبیگوزکی شیعیان نظیر زینب و زهرا و شرکاء در کنار تل
موهوم «مردم آمریکا» و جنبش ابلهپسند «والستریت» نشستند و ابراز ارادت غیرمستقیم
ایشان به ارباب، در «فارس نیوز» مورخ 18 خردادماه سالجاری انتشار
یافت:
«[...] آیتلله نوری همدانی [...]اظهار
داشت: [...] از ظهر [عاشورا]پرچم نهضت [...] در دست زینب است [...] مردم صدای پیامبر
و حضرت علی را از زبان امام [...]میشنوند و این حکم مقدمه ظهور امام عصر [...]
است [...]انقلابهای [...]منطقه و همچنین جنبشهای نظیر وال استریت در اروپا و
آمریکا [...]در پرتو پیام انقلاب اسلامی [است] قانون اساسی ما از قرآن و فرهنگ
اهل بیت اتخاذ شده[...]»
همچنانکه میبینیم جنبش «وال ستریت» که مورد تأئید باراک
اوباماست، از انقلابشان الهام گرفته پس این انقلاب به
آمریکا هم صادر شده و همه چیز طبق برنامه پیش میرود. اشکال اینجاست که سیاست محفل «کارتر ـ برژینسکی»،
یعنی ابراز نفرت از اسرائیل و کوفتن بر
طبل نبرد با آمریکا دیگر فرسوده شده و میباید راه «ابراز عشق به آمریکا» هموار
شود. بین خودمان بماند، هیچ دلیلی ندارد با بیاعتباری سیاست گوسالهپسند
محفل کارتر، ملت ایران از این شانس بهرهمند شود که حاکمیت کشورش در چارچوب
قانونی و منطقی قرار گیرد. اگر چنین حادثة «شومی» رخ دهد، حاکمیت ناچار است در مسیر منافع ملت ایران نیز گام
بردارد و این منافع، بنابرتعریف «منطقی»
است، از اینرو منافع استعمار را تهدید خواهد
کرد. در نتیجه، جهت تأمین منافع غرب لازم است حکومت
ایران، همواره بین دو سنگر «نفرت» و «عشق»
در نوسان باقی بماند. چرا که، در غیر
اینصورت «یکجانبهگرائی» امکانپذیر نیست؛ و میدانیم که یکجانبهگرائی «نمایشی» حاکمیت
دستنشانده، جهت فراهم آوردن زمینة سرکوب و تاراج ملت ایران
ضروری است. برای تحقق این «نوسان» سرنوشتساز فقط کافی است
مجموعة جادوئی «رهبر محبوب و مردم» بار دیگر به نوعی «فعال» شود.
تل موهوم «مردم»،
همانطور که بارها شاهد بودیم، به
سرعت «رهبر محبوب» را در جایگاه «مرد قدرتمند» قرار خواهد داد، و
ایشان میتوانند با خیال آسوده به امر مقدس یکجانبهگرائی مشغول شده، جیب
اربابانشان را حسابی پر کنند. از فتوی میرزای شیرازی که بگذریم، میرسیم به
کودتای میرپنج، لغو یکجانبة قرارداد دارسی، شاخ و
شانه کشیدن برای «دولتهای جهان» و پافشاری بر حضور مستشاران نظامی آلمان نازی و ...
و این نفسکشطلبیهای «شاه»، سرانجام
در بهمنماه سال 1357، جای خود را داد به
نفسکشطلبیهای «شیخ»:
«[...] من تو دهن این دولت میزنم، من
خودم دولت تعیین میکنم [...]»
و «خیابانی» بودن دولت «تعیین» شده توسط خمینی هیچ تعجبی
نداشت؛ موجودیت تل موهوم «مردم» نیز خیابانی است، و با نیازهای واقعی و انسانی و اجتماعی کاری نخواهد
داشت. خواست تل موهوم «مردم» همواره انسانستیز بوده، هست و
خواهد بود. خلاصه «دولت خیابانی» را «مردم» میآورد، همان «مردم»
هم ساقطاش میکند. و این آمد و رفت هر دو فراقانونی و خیابانی
است.
به عنوان نمونه، دولت خیابانی شیخ مهدی که با ساقط کردن دولت
قانونی شاپور بختیار سر کار آمد، بر اساس
همین سناریو سقوط کرد. سناریوئی که با «انتشار یک تصویر» آغاز شد؛ تصویر برژینسکی
و بازرگان در نشست الجزایر! همین تصویر جادوئی
راه را برای استقرار جیمی کارتر در جایگاه شهید مظلوم و ورود ریگان به کاخ سفید
هموار نمود. به یاد داریم که انتشار این تصویر، خشم «مردم» و خصوصاً «دانشجویان انقلابی» را سخت
برانگیخت. و اینان «در اعتراض» به تصویر
«خوش و بش شیخمهدی با ارباب» به سفارت آمریکا در تهران حمله برده، به قول
امامشان «انقلاب دوم» را به ثمر رساندند.
اشغال سفارت آمریکا در تهران تیری
بود که همزمان چندین و چند هدف مقدس را دنبال میکرد و شاهدیم که به تمامی اهداف
مطلوب در ایران، عراق، ترکیه، پاکستان و افغانستان اصابت نمود. حال کهنه
فروشهای نیویورک به این توهم دچار شدهاند که این نمایش پرمنفعت میتواند باز هم
«تکرار» شود! حضورشان بگوئیم نیک ورد آوردهاید ولی ... ولی
سوراخ دعا را گم کردهاید.
همة شرکای جنایتکار اینان از طریق پروپاگاند با شعار حقوق
بشر در «خط امام» نشستهاند! جالب اینکه
این سناریو در شرایطی به اجرا درآمده که حکومت مردهشویان در لجنزار تناقضبافی
دستوپا میزند. این حکومت مفلس که در همة کشورهای بهارزده از
تروریستهای اسلامپرست حمایت کرد، در سوریه دستهایاش در حنا مانده و نمیتواند
از خرابکاران و مزدوران یانکیها پشتیبانی کند! به همین
دلیل است که به قول معروف «آب در لانة مورچگان افتاده» و ارکان فاشیسم بینالملل را
چنان به لرزه درآورده که همة اعضاء این
«مکتب مقدس» از جایگاه واقعیشان خارج شدهاند!
دبیرکل سازمان ملل که در چارچوب مقررات حاکم بر این سازمان
میباید در مناقشات بینالمللی موضع «بیطرف» اتخاذ کند، جایگاه واقعیاش را رها کرده، بجای
«ملت سوریه» نشسته و از دولت قانونی اینکشور سلب «مشروعیت» فرموده! چرا؟ چون منافع اسرائیل ایجاب میکندکه دولت بشار اسد
سقوط کند و الگوی توحش جمکران بر همة کشورهای مسلماننشین تحمیل شود. به این
ترتیب همه، بر اساس «آیات قرآن» و «باورهای مردم» مذاکره با
اسرائیل را «حرام» شمرده و با موجودیت اینکشور مخالفت خواهند کرد. چه بهتر از این، دولت اسرائیل هم به درون مرزهای قانونیاش
بازنخواهد گشت و نان بنیامین نتانیاهو، ارباباناش و همین سازمان به اصطلاح ملل در روغن
فراوان شناور خواهد شد. بله، فراموش نکنیم که مهمترین و باارزشترین لایه
از «باورهای مردم» همانا تضادش با مبانی معاصر حقوقی است. و همین «حقوق» است که چارچوب اعلامیة جهانی حقوق
بشر را مشخص کرده، معیار دیگری در دست نیست.
سازمان ملل منطقاً میباید در چارچوب همین «حقوق» قرار
گیرد، ولی شاهدیم که چنین نشده. این سازمان همچون ملایان جمکران در کنار تل
موهوم «مردم» نشسته و در مسیر باورهای «خلقالناس» گام برمیدارد. جایگاه
«مردم رسانهای» همواره در موضع «قضاوت ارزشی» و «جانبدارانه» قرار میگیرد و سنگرهای
«حق و باطل» تشکیل میدهد. به عبارت دیگر «مردم» کذا «رسمیات» قوانین
حقوقی را به زیر سئوال برده، فضای غیررسمی و توحش احکام الهی را بر جوامع
تحمیل میکنند. نیم نگاهی به تظاهرات
«مردم» مصر در اعتراض به تأئید نامزدی احمد شفیق ابعاد توحش و حماقت فضای غیررسمی یا «قضاوت مردم» را بخوبی نشان میدهد.
«مردم» رسانهای با نامزدی عضو اخوانالمسلمین هیچ مشکلی
ندارند، ولی با نامزدی «احمد شفیق» مخالفاند! حال
آنکه هر دو نامزد از تأئید نهادهای «ذیصلاح» قانونی برخوردار هستند و نتایج
انتخابات را هم آرای «مردم مصر» تعیین میکند.
منطقاً اگر اکثریت مردم مصر به
احمد شفیق رأی دهند، وی طبق قانون در
جایگاه ریاست جمهوری مصر قرار خواهد گرفت؛
«قانون» را هم «مردم» نمینویسند! در جوامع بهنجار و معاصر، محور قوانین «انسان» است و بحث و گفتگو در مورد
قوانین هم زمینة کار حقوقدانان! این است پایه و اساس دمکراسی: حاکمیت قوانین «انسان محور» بر جامعه. روشنتر
بگوئیم، این حاکمیت با هرگونه «جمع محوری» و گلهپروری یعنی
با سنگر حق و باطل و «حق طبیعی» در تضاد قرار میگیرد، چرا که
مواضع جمع ـ خارج از ماهیت رسانهای و غیررسانهایاش، همواره «جانبدارانه» است، چه این جانبداری «سیاسی» باشد، چه غیرسیاسی.
حال آنکه قوانین دمکراتیک، بنابرتعریف «غیرجانبدارانه»، یعنی منطبق
بر «رسمیات» و «منطق» انسانی تدوین شده و در هر حال با «احکام دین» و «ارزشهای»
توحش پدرسالار در تضاد قرار میگیرد. دلیل هم اینکه احکام مذکور حقوق انسانی و به
ویژه حقوق انسانی زن را به رسمیات نمیشناسد،
در این چارچوب است که به اهمیت مواضع
نوین دولت بریتانیا پی میبریم.
همزمان با برگزاری مراسم وقوقیة جمکرانیان، دیوید کامرون،
نخست وزیر بریتانیا در واکنش به توحش
پدرسالار رایج در بریتانیا سخنانی ایراد کرد که در سایت فارسیزبان بیبیسی منتشر
نشد! دیویدکامرون اظهار داشت:
«دختران پانزدهساله را از مدارس بیرون میکشند، آنها را در کشور ثالث، به ازدواج ناخواسته وادار میکنند و زندگیشان
را به نابودی میکشانند؛ ما این نابودی را فرهنگ نمیخوانیم.»
یادآور شویم سایت فارسیزبان «بیبیسی»، مورخ8
ژوئن 2012، در مطلبی تحت عنوان «تصمیم
بریتانیا برای برخورد با ازدواج اجباری» به طوریکه «احترام به ادیان» خدشهدار
نشود، به صورت هولهولکی و یواشکی، به
مخالفت دولت انگلستان با ازدواج اجباری اشارهای کرده. شاید وزارت
امور خارجة بریتانیا مصلحت نمیداند که ابعاد واقعی مواضع نوین دولت بریتانیا مورد
بحث و گفتگو قرار گیرد. البته دلائل این مصلحتجوئی روشن است! وقتی مشتی آخوندپرست و شارلاتان را به عنوان
خبرنگار، مفسر و تحلیلگر و روشنفکر و
متخصص و غیره به «بیبیسی» میآورند تا با توسل به مدفوع حاج روحالله، از
ارزشهای اسلام دفاع کنند، نمیتوان از همین حضرات خواست تا در مورد کاهش
اختیارات پدر سنتی هم داد سخن بدهند!
بله اشکال توحشگستری همین است. چگونه
شیخ صادق صبا که وظیفه دارد «لیبرال ـ دمکراسی» را در جبین آخوند منتظری جنایتکار
رویت کند، میتواند کاهش اختیارات پدر را نیز
مورد تأئید قرار دهد؟ اصولاً سایت «بیبیسی» تاکنون در مسیر گسترش
حماقت و توحش گام برداشته، و معرفی جانوران وحشی نظیر حاج فرج دباغ، به
عنوان «فیلسوف» و «متفکر» شاهدی است بر این مدعا.
بیش از این وارد جزئیات نمیشویم
فقط به مسئولان بسیار محترم بی بیسی میگوئیم، کلکسیونر
«زباله»، سرانجام قربانی همان زبالهها
خواهد شد. به فروش گذاردن گنجیها، میلانیها، حاج فرج دباغها، عبادیها
و دیگر جانوران وحشی، به مثابه تخلیة
زباله در فضای «بنگاه بیبیسی» است؛
پیامد این عمل نیز گریبانگیرتان خواهد شد و میبینیم که شده! از
مطلب دور افتادیم، بازگردیم به تغییر مواضع
حکومت جمکران و مخالفنمایاناش.
طی چند روز گذشته، ملایان
از موضع مخالفت با مذاکرات مسکو، به ابراز نگرانی از شکست این مذاکرات رسیدهاند!
مخالفنمایانشان نیز رعشه گرفتهاند و نتیجه
این شد که اعلیحضرت بالاجبار یک گام از بساط آخوند و مقدسات، البته فقط
در ظاهر، فاصله گرفتند.
لرزة حکومت را میتوان از تغییر مواضع «کیهان» پیرامون
مذاکرات هستهای در بغداد و مسکو دریافت. ولی رعشة مخالفنمایان از یکسو با خزیدن «شیخ»
به سوی «شاه»، و از سوی دیگر،
با مداحی اوباش صادراتی جمکران از «جیمی کارتر» نمایان میشود. از
آنجا که موضع رضا پهلوی به دلیل تکیة ایشان بر دو پدیدة متناقض «مردم» و «قانون
اساسی» به بررسی دقیقتری نیاز دارد، در وبلاگ آینده مصاحبة ایشان را که در گویانیوز
انتشار یافته بررسی خواهیم کرد. ولی در
همینجا از خاک پای جواهرآسای اعلیحضرت عاجزانه تقاضا میکنیم «پیشنویس قانون
اساسی» مورد نظرشان را نیز در دسترس «رعایا» قرار دهند تا ببینیم «سوگند به قانون
اساسی» از منظر حقوقی چه الزاماتی در پی خواهد آورد؛ سپاسگزاریم!
پس از به جا آوردن مراسم سپاس، بپردازیم
به لرزة حکومت ملایان! اینان که پیش از مذاکرات بغداد، برای دستیابی به نتایج «مطلوب» طبل میزدند، در
فردای این مذاکرات فتوی دادند که هیچ دلیلی برای شرکت در مذاکرات مسکو وجود ندارد! اما در
پی تغییر مواضع اربابانشان در غرب، مواضع
«برحق» کیهان جمکران نیز تغییر یافت و معلوم شد «دشمن» خواهان شکست «مذاکرات مسکو»
است! بله اسرائیل و آمریکا نمیخواهند این مذاکرات به
نتیجه برسد! حال ملایان میخواهند؛ اربابانشان در اسرائیل و آمریکا نمیخواهند. در این راستا بد نیست نگاهی داشته باشیم به جهش
و پرش کیهان جمکران.
در تاریخ 28 اردیبهشت ماه سالجاری کیهان به گروه 1+ 5 هشدار
میدهد که :
«[...] یک هفته فرصت دارند که [...] در همان بغداد به توافق
برسند [...]»
در تاریخ سوم خرداد ماه همین کیهان چنین فتوی میدهد که دشمن
به «مذاکره» نیاز دارد، پس نمیباید مذاکره کنیم:
«حضور ما در مذاکرات مسکو، تأمین نیاز دشمن به مذاکره است و بهتر آنکه در
مذاکرات بعدی ـ چه مسکو و چه هر نقطة دیگر
ـ شرکت نکنیم.»
سه روز بعد، یعنی در تاریخ ششم خردادماه، کیهان ضمن تأکید
بر «ضعف دشمن»، مذاکرات وین را به «چاه» تشبیه میکند و مذاکرات مسکو را به چاله:
«[...] از هم اکنون به ضعف و دست خالی1+5 در مذاکرات پیش
روی پی بردهایم و میدانیم که چاه وین برای عبور حریف از چالة مسکو حفر شده»
سپس در تاریخ هجدهم خردادماه سالجاری کیهان تأکید میکند که
مذاکرات مسکو برای روسیه اهمیت دارد و ممکن است بعضیها بخواهند آن را به بن بست
بکشانند:
«[...] این حدس وجود دارد که با توجه به اهمیتی که مذاکرات
مسکو برای روسیه دارد ممکن است برخی طرفها
در 1+5 یا بیرون از آن مایل به اخلال در
این روند باشند[...]»
مطالب کیهان نشان میدهد که مذاکرات مسکو به مذاق اربابان
غربی حکومت جمکران خوش نیامده، ولی اینان به دلیل شکست سیاستشان در
سوریه، در شرایطی نیستند که بتوانند با
تکیه بر «مردم» و «خواست مردم» به بحران دستساز هستهای تداوم بخشند. بله، «بعضیها»
در لندن و واشنگتن میخواهند در این روند اخلال ایجاد کنند و مسلماً به همین دلیل
کیهان جمکران با ادامة مذاکرات مخالفت کرده! منتهی همین کیهان نمیتواند از مواضع ارباب در
سوریه حمایت کند. حال یک پرانتز در مورد
سوریه باز میکنیم.
جمعةگذشته «فرد هوف»، فرستادة ویژة آمریکا به مسکو رفت. به
گزارش فرانسپرس، مورخ 8 ژوئن 2012 هدف
از مسافرت «فرد هوف» گفتگو در مورد سوریه بوده.
آنچه طی این ملاقات مطرح شد در
دسترس ما نیست، ولی با توجه به برخی
رویدادها و همچنین با در نظر گرفتن مطالب مطرح شده در نشست خبری وزیر امورخارجة
روسیه که در سایت انگلیسی و فرانسه زبان نووستی، مورخ 10ژوئن 2012 انتشار یافت میتوان گفت، تعطیلی دکان «دوستان سوریه» اجتنابناپذیر شده. از اینرو محافل حامی «دوستان سوریه» برنامة
ایجاد «کردستان بزرگ»، یعنی تجزیة سوریه
و عراق را در گام نخست، و سپس تجزیة ایران
و ترکیه را در گامهای بعدی مد نظر قرار دادهاند. البته این برنامه بیشتر یک «تهدید» مینماید، ولی اگر قرار باشد هم کنترل ایران از دست غرب
خارج شود، و هم افسار ترکیه، چه بهتر که با بهرهگیری از پیشینههای منطقهای
چماقی به نام «کردستان بزرگ» در دست اسرائیل قرار گیرد. و این است دلیل پارس کردن «میت رامنی»، نامزد
ریاست جمهوری از حزب جمهوریخواه!
اینان میپندارند با جنگافروزی میتوان نانی برای اسرائیل
به تنور چسباند و در سواحل خزر نیز حضور نظامی داشت. واقعیت
این است که ماندن و یا رفتن بشار اسد، یک
موضوع داخلی است و میباید مردم سوریه، از طریق دمکراتیک، یعنی با
«آراء خود» به آن رسمیات بخشند. این موضوع هیچ ارتباطی به هیلاری کلینتن، رجب اردوغان و «فستیوال کن» ندارد.
محافل جنگ سرد با ارسال «مزدور مسلح» به کشور سوریه، آراء
مردم اینکشور و تکثر این آراء را نادیده گرفته،
مزدورانشان را با هیاهوی تبلیغاتی
در «سنگر حق» نشاندهاند. این همان نمایش مهوعی است که سالها پیش از تهاجم
آنگلوساکسونها به عراق، یعنی در دوران
بیل کلینتن در اینکشور به اجرا درمیآمد. آن روزها لاشخورها با شعار دفاع از حقوق بشر، ملت
عراق را بمباران میکردند، دیدهبان حقوق بشر نیز در نیویورک خفقان گرفته
بود. بعد هم پسر جرج بوش، بدون اعمال نفوذ، یعنی به صورت خیلی دمکراتیک به کاخ سفید وارد
شد و به بهانة مبارزه با تروریسم یعنی مبارزه با دستپروردگان آمریکا، خاک افغانستان و عراق را به توبره کشید. نتیجه در برابرماست. خارج از برده فروشی، قاچاق سلاح و مواد مخدر، انفجار
بمب در عراق و در مدارس مختلط افغانستان، و
همچنین مسموم کردن دانشآموزان و آموزگاران زن از ویژگیهای «حکومت اسلامی» در
عراق و افغانستان شده. در مورد سرنوشت بهارزدگان هم همگی خفقان گرفتهاند،
چرا که از قرار معلوم حکومتشان «مردمی»
است. در نتیجه از خودکشی، تجاوز و گسترش سرکوب در لیبی، تونس و مصر هیچ نمیشنویم.
خورشید به من گفت
خورشید به من گفت
[...]
...
<< بازگشت