نوبل قلیان!
به گزارش سایت نووستی، مورخ 18 ژوئن 2012، مانورهای مشترک آمریکا، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان و افغانستان از تاریخ 18 تا 29 ژوئن سالجاری برگزار خواهد شد. از این اینجا
یک نتیجة منطقی میتوان گرفت و آن اینکه محور «واشنگتن ـ پکن ـ تهران» که از دوران نیکسون با هدف تهدید مسکو
پایهریزی شده بود، همچنانکه پیشتر هم
گفتیم فلسفة وجودیاش را از دست داده. مهمترین پیامد این فروپاشی نتایج انتخابات
مجلس فرانسه است که بدون تردید به آلمان و اسرائیل نیز امتداد خواهد یافت.
نتایج انتخابات فرانسه،
پیروزی «بیرنگ» نامزد اخوانالمسلمین
در انتخابات ریاست جمهوری مصر، تأکید سخنگوی
وزارت امورخارجة چین بر لزوم «رعایت» مقررات بینالمللی از سوی حکومت ملایان، و از
همه مهمتر خبر مسافرت ولادیمیر پوتین به اردن، اسرائیل و فلسطین در اواخر ماه ژوئن سالجاری نشان
میدهد که یانکیها و متحدانشان در غرب میباید مضحکة «بهارعرب» را تعطیل
کرده، بساط ترادف «فتوی» با قوانین و
مقررات حقوقی معاصر را برچینند. به عبارت
دیگر، برنامة پربرکت اسلامنوازی و
اسرائیلپرستی که در واقع تداوم خط هیتلر «روشنضمیر» بود شکست خورده.
هیتلر همچنانکه پیشتر هم گفتیم برای تأمین برتری محافل سرمایهداری
آنگلوساکسون جنگافروزی میکرد. پس از
شکست آلمان نازی، آنگلوساکسونها همین
سیاست را از طریق آلمان فدرال و با توسل به محور «تهران ـ تلآویو» ادامه دادند. بعدها
محور «واشنگتن ـ پکن» برای تقویت پایههای همین سیاست ایجاد شد. سیاستی
که با ایجاد گسست در تداوم تاریخی، «سنت
مقدس» را بجای «سنت» نشانده و مدرنیزاسیون را با «مدرنیته» مترادف مینمایاند. این
سیاست کودتائی «چپگرائی» را به ویژه در آلمان با اسرائیلپرستی، و در کشور ایران با «اسرائیلستیزی» در ترادف قرار
میدهد. به این ترتیب،
در بوق تبلیغات آنگلوساکسون، حاج روحالله و همة جانوران وحشی و زنستیزی که
با هیاهو کودتای 22 بهمن 57 را جشن گرفتند،
«چپگرا» معرفی میشوند!
حال، با توجه به
مصاحبة «دویچه وله» با شیرین عبادی ـ این مصاحبه در وبلاگ «دیوید و دنده» به صورت
شتابزده بررسی شد ـ اگر نیم نگاهی به سایت «پیک نت» بیاندازیم، میبینیم که «مسیر» چپنمایان جمکران را همین
سیاست کودتائی از طریق تبلیغات وزارت امور خارجة آلمان تعیین میکند. دویچه وله با هدف تحقیر زن ایرانی به شیرین
عبادی تریبون داده تا ایشان از مبارزات «مردمی» زنان داد سخن دهند؛ پیک نت
هم ضمن شنا در «تف مرشد» به سایت کذا لینک میدهد. دلیل هم روشن است سایت «زنانة» محفل نوبل در
واقع «زنان ایران» را وحشی و آخوندپرست معرفی میکند! اگر در
سایت مذکور، از راست به چپ تصاویر سایت
خواهران و «مبارزات» فرضیشان را بنگریم میبینیم که «زن روستائی» را «حذف» کرده و
زنان اندرون را به ارزش گذاشتهاند. یعنی
همانها که به فتوای شیخ در حرمسرا محبوس شده و مبارزاتشان جز پیروی از سنت مقدس
و فتوی شیخ نبوده و نیست!
بله، شکستن قلیانها را فراموش نکنیم، چرا که این عمل گسترة حماقت و زنستیزی زنان
اندرون را نمایان میکند. این حماقت و توحش و فلاکت و حقارت را نمیتوان به زن روستائی و زنان ایلاتی منسوب
کرد. به همین دلیل است که در سایت جمکرانی محفل نوبل جائی
برای اینان پیشبینی نشده! این سایت پسروی
و زنستیزی زننمایان اندرون را در دو مرحله به ارزش گذاشته. زن، یعنی زن حرمسرا که قلیان هم به دست دارد! بهتر
بود قلیان شکسته در تصویر مونتاژ میکردید که در
مبارزات حضرات تردید نکنیم! باری زن از منظر اینان، یعنی زن دوران پهلوی که از حرمسرا خارج شده، نماد بردگی بر سر ندارد! ولی فقر
فرهنگیای که نظام استعماری بر این زن تحمیل کرد،
نهایت امر او را به پیروی از سنت مقدس ارشاد نمود و به طرفداری از شیخ «زنستیز»
و لات «زنگریز» به خیابان آورد!
در مرحلة آخر، یعنی
در تصویر سوم، زن، یعنی زن توسری خورده از شیخ را میبینیم که با
پوشش تحمیلی سنت مقدس «تظاهرات» آزادیخواهانه به راه انداخته و آمادة شهادت است! خلاصه، هر سه تصویر سایت زنانة محفل نوبل با حذف ریشهها، یعنی زن فعال و مقاوم روستائی، و همچنین سانسور
تظاهرات 8 مارس 1979 در واقع حماقت و زنستیزی و توحش کودتائی «خواهران» را به
ارزش گذارده. همان
خواهران پیرو توحش «سنت مقدس» که محفل نوبل «دمبشان» را برایمان در بشقاب گذاشته. پیشترگفتهایم باز هم میگوئیم، آنها که با شعار ابله پسند «میجنگیم، میمیریم، ذلت نمیپذیریم» تظاهرات میکنند، از جمله جانوران وحشی و مزوری هستند که نمیگویند
برای تأمین منافع ارباب «از هیچ جنایتی رویگردان نیستیم!» پرداختن به شنای چپنمایان جمکران در تف فاشیستهای
برلن را در همینجا به پایان میبریم و به داسالله میگوئیم مسافرت ولادیمیر پوتین
به اردن، اسرائیل و فلسطین به معرکة
«مبارزات مردمی» پایان خواهد داد و بزودی در مراسم تدفین کودتای 22 بهمن 1357 شرکت
خواهیم کرد!
اگر «کور» نباشید، میبینید که سیرک ابتذال و «مردمفروشی» و
احترام به ادیان، حتی در کشور فرانسه هم
تعطیل شده؛ جمکران که جای خود دارد! بیدلیل نبود که ولیعهد انگلستان ارتقاء درجه
گرفته و «فیلد مارشال» شدند؛ جبران تلخی «شکست»
لازم بود! همان شکستی که نخستوزیر بریتانیا را وادار کرد
رسماً با «ازدواج اجباری» دختران برخاسته از خانوادههای مهاجر انگلستان مخالفت کند!
پرنس چارلز، تونی
بلر، روپرت مرداک و «آلو» از طریق «جنگ»
به یکدیگر مرتبط میشوند! بله «آلو» را دستکم نگیریم! چرا که
«آلو»، امتداد جنگ افغانستان است در خاک آمریکا! همان
جنگی که یانکیها قصد داشتند با کمک ایرانینمایان حکومت مردهشویان، یعنی به بهانة بحران دستساز هستهای آن را از
طریق عراق، افغانستان، ترکیه و پاکستان به درون ایران بکشانند، ولی
خوشبختانه نتوانستند؛ اینجاست اهمیت
مذاکرات مسکو!
300 خبرنگار به این مذاکرات پوشش خواهند داد ـ با فیلم 300 اشتباه نشود! حضور 300 خبرنگار در مسکو نشان میدهد که «اصل
مطلب» هیچ ارتباطی با ملایان مفلوک جمکران ندارد. به همین دلیل بود که پاسدار شریعتمداری بر طبل «تحریم»
مذاکرات مسکو میکوفت و «مذاکره» را با «خواست دشمن» در ترادف قرار داده بود. با نیم
نگاهی به متن نامة 44 سناتور آمریکائی و به ویژه نام و نشان «44 تن» میتوان به همسوئی
آشکار کیهان جمکران با مطالبات محفل جوزف لیبرمن و «منندز» پی برد.
جوزف لیبرمن که نیازی به معرفی ندارد؛ برای «حقوق حقة» دولت اسرائیل، یعنی تجاوز و جنگ افروزی «وق» میزند، تا
بتواند نان جنگ سق بزند. «منندز»، نوع تازه
نفس «لیبرمن» است. این سناتور خیلی جوان را
برای دفاع از حقوق حقة مهاجران «متعهد» و
«مکتبی» کوبا در «میامی»، یا بهتر بگوئیم
موادفروشان «محترم»، از ناکجاآباد بیرون
کشیده، به مجلس سنا پرتاباش کردهاند. «منندز»،
در مکتب «جوزف لیبرمن» به کارآموزی
اشتغال دارد و میبینیم که «کارش» را خیلی خوب یاد گرفته. اصولاً «نوچهها» استعدادشان سرشار است. دلیل
هم اینکه، در راستای سیاست «سفلهپروری»
اینان را «به ارزش» میگذارند. دونالد
رامسفلد، دیک چنی، کالین پاول،
و... و رونالد ریگان و مارگارت
تاچر در دامان همین سیاست الهی «تولید» شده بودند؛ نوچهپروری!
شیوة مقدس سفلهپروری و انسانستیزی
در ادیان ابراهیمی است که به اوج خود میرسد،
چرا که در این «ادیان»، خروج از جایگاه واقعی اجتماعی، و به چالش کشیدن نظم قانونی، تحت
عنوان «سیرة انبیاء»، از «تقدس» هم برخوردار شده. پیشتر
گفتیم که در متون «مقدس» ادیان ابراهیمی، فقط
دور باطل آشوب و سرکوب تکرار میشود، بدون
اینکه تحول و پیشرفتی در جوامع اسطورهای به وجود آید.
دلیل هم اینکه اسطوره در هر حال ریشه در «ناخودآگاه» جمع
دارد، و «ناخودآگاه» با واقعیت، یعنی حرکت انسان در زمان و مکان مشخص بیگانه است. ارتباطی منطقی بین اسطوره و واقعیت نیست. حال
آنکه موتور تحرک انسان «باور» نیست،
«انگیزه» است. هر چند این مهمل را
به مغز شوت و پرتها تزریق کردهاند که با تکیه بر «باور» و «سنت مقدس»، به
انگیزههایاش دست خواهد یافت؛ این است
ریشة فاشیسم نظری در جهان سوم. همچنانکه پیشتر هم گفتیم، در یک
جامعة بهنجار، اصل بر این است که هر عملی پیامدی
خواهد داشت، و هیچ فردی بدون انگیزة مشخص
عملی را انجام نمیدهد. در نتیجه افراد در
برابر اعمالشان «مسئولیت» دارند و میباید «پاسخگو» باشند. مطمئن باشیم که این لایه از رفتار
اجتماعی، یعنی مسئولیت در برابر
قوانین، در چارچوب سیاستهای استعماری
رایج هیچگاه پای به جهان سوم نخواهد گذارد.
به عبارت دیگر تمامی سعی و تلاش استعمار این است که برخلاف
جوامع بهنجار، که «عمل انسان» بالاجبار
میباید در چارچوبی منطقی جای گیرد، لازم
است عمل جهان سومی همیشه خارج از محدودة منطق قرار داشته باشد. به
عنوان نمونه، انسان از «مرگ» دیگران منطقاً نمیباید به صورت «رسمی»
خوشحالی کند؛ الزام «نزاکت انسانی» چنین است! ولی گلة
«مردم» نزاکت و برخورد انسانی و منطقی نمیشناسد.
مردم از «خردجمعی» پیروی میکند، یعنی از رفتار غیررسمی و غریزی، از رفتار غیرمنطقی و منطبق بر باورها و سنت
مقدس. به همین دلیل است که مرگ پرنس نایف، ولیعهد عربستان باعث شادی مردم بحرین میشود و خبرگزاری فارس، مورخ 16 ژوئن 2012 نیز حماقت و توحش «این مردم»
را با ذوق و شوق بازتاب میدهد!
بله، مردم بحرین، «از لج» پادشاه بحرین برای مرگ ولیعهد عربستان
جشن گرفتهاند! در این راستا اگر پادشاه بحرین از مرگ پرنس نایف
شادی میکرد، مردم کذا مسلماً ماتم میگرفتند. به عبارت دیگر،
«مردم» از برخورد منطقی با مسائل
عاجز است؛ و نهایت امر به پیرو «دشمن» تبدیل
میشود. دشمن کسی است که «مردم» از او نفرت دارد! بنابراین هر آنچه «دشمن» میگوید، گلة «مردم» بیچون و چرا با آن مخالفت خواهد
کرد! خوشرقصیهای خمینی برای «آمریکا» را
که فراموش نکردهایم؛ آمریکا میگفت، حقوق بشر «خوب» است، تا از خمینی پاسخ مطلوب را دریافت دارد، چرا که حاج
روحالله به خواست ارباب گردن مینهاد و میگفت: «آمریکا دشمن اسلام است و حقوق بشر آمریکائی
است!»
اینک نیز کاخ سفید برای تداوم روابط پنهان با حکومت اسلامی، از سوی اوباما به مقام معظم نامه مینویسد و به
درگاه ایشان التماس میکند که بیائید با هم دوست باشیم! بلافاصله مقام معظم، همصدا با کیهان و دیگر وقوقصاحابهای «مبارز»
تأکید میفرمایند که «رابطه با آمریکا حرام است!» با اینکار خیال اوباما راحت میشود که همزمان با
گسترش روابط پنهان با جیرهخواران جمکرانیاش،
آمریکا در جایگاه «مخالف» حکومت توحش تثبیت شده، و این است یکی از فواید شرطی شدن «سیاست!»
دولت بحرین به مناسبت مرگ ولیعهد عربستان 3 روز عزای عمومی
اعلام کرده، پس لازم است «مردم» شادی کنند، چرا؟ چون همانطور که گفتیم «مردم» از این دولت
نفرت دارد! بله، فعالیت سیاسی در قاموس اراذل و اوباش، یعنی ابراز احساسات، گسترش خشونت و وحشیگری. اینان همچون آخوندهای جمکران اینترنت را به ابزار
گسترش توحش خود تبدیل کرده و حماقتشان را آشکار میکنند:
«[...] همزمان با مرگ ولیعهد عربستان موجی از شادی در میان
مردم بحرین آغاز شده در حالی [...] که دولت منامه سه روز عزای عمومی اعلام کرده [...]
بحرینیها در صفحات فیس بوک و توئیتر [...] با تبریک این خبر...»
راستی که این «خبر» تبریک هم دارد! هیچ
انسان متمدنی «مرگ» دیگری را جشن نمیگیرد، حتی مرگ ولیعهد عربستان را! ایشان از سال 1975 میلادی مجری سیاست اسلامنوازانة
یانکیها و بریتانیا بوده. چنین فردی اگر ایجاد نفرت میکند، فقط یک دلیل میتواند داشته باشد؛ پیرویاش از سیاست استعماری غرب! واقعیت این است که سیاست عربستان، نه در
صحرای حجاز و خیمة آلسعود که در لندن و واشنگتن تعیین میشود. پس بپرسیم این «مردم» عاقل و دانا و باهوش و
فهمیده، چرا از تهاجم به کاروان دیپلماتیک
بریتانیا در «بنغازی» شادی نمیکند؟ سادهلوحی،
خوشباوری و «نزدیکبینی» نیز از جمله خصوصیات همین «مردم» است. جالب
اینکه حکومت اسلامی بر اساس همین «مردم» برای ملت ایران «توجیهنامة» سیاسی مینویسد! توجیهنامهای که به توشیح سیاستهای
استعماری رسیده.
تلاش برای مستقل نمایاندن این حکومت، نشان
حماقت است؛ نزاکت به خرج داده و نمیگوئیم مزدوری بیگانه! پس حکومت «مستقل» جمکران را رها کرده، نگاهی به
انتخابات ارباباناش در فرانسه میاندازیم.
انتخابات مجلس فرانسه، فاشیستها، میانهروها و به طور کلی اسرائیلنوازان اسلامپناه
را به حاشیه راند. در این انتخابات فاشیستها فقط 2 کرسی به دست
آوردند و جبهة چپ 14 کرسی! در این انتخابات حزب والری ژیسکار و دارودستة
فاشیستهای «جبهة ملی» هم وزن از آب درآمدند؛
نزدیکان ژاک شیراک و رفقای
فرانسوا میتران، به استثنای فابیوس و
مسکوویسی نیز «ناپدید» شدند. «دومینیک شتروس ـ کان» به کنار، جک
لانگ و سگولن روایال را نیز از عرصة سیاست «رسمی» کنار گذاشتند. پیشتر به نقل از رسانههای فرانسه در مورد فعالیتهای
«فرهنگی» جک لانگ در مراکش توضیح دادهایم و هر چند اتهامات لانگ در باب «کودکپارتی»
با فداکاریهای پادشاه مراکش «ماستمالی» شد، ولی نتوانستند با این «افتضاحات» جک لانگ را به
مجلس شورای ملی فرانسه وارد کنند و ... و میتوان گفت که انتخابات ریاست جمهوری و
مجلس فرانسه، عرصة سیاسی این کشور را به ویژه از وضعیت اسفبار
سه دهة اخیر خارج کرد.
روشنتر بگوئیم در کشور فرانسه یک «انقلاب آرام» را شاهد
بودیم که طی آن حزب سوسیالیست ضمن پالایش خود،
تمام اهرمهای قدرت را به دست
گرفت. پس از شوراهای شهری و مجلس سنا، نوبت به بنیاد ریاست جمهوری رسید و اینک مجلس
شورای ملی نیز در اختیار سوسیالیستهاست. در کشور فرانسه، هرگز چنین شرایطی برای حزب سوسیالیست مهیا
نبوده! و مسلم بدانیم که این حزب دیگر نمیتواند در
همان مسیر دوران ریاست جمهوری فرانسوا میتران گام بردارد؛ دلیل نیز
روشن است. دوران توحش ریگان و تاچر به سر آمده.
در اینصورت حکومت اسلامی هم نمیتواند به
دوران نورانی لاتبازی «عزل بنیصدر» و مبارزات رئیسجمهور «منتخب» مردم بازگردد! با
توجه به این که از دوران قاجار تا امروز،
استعمار بریتانیا پشتیبان ابتذال و خشونتی بوده که از طریق یکجانبهگرائی
آخوند و اوباش یعنی «فتوی» و «مردم» به ملت ایران تحمیل شده، عقبنشینی مقامات حکومت جمکران از مسیر بحرانسازی،
نشان تضعیف توحش استعماری آنگلوساکسونهاست. هر چند بوقآنگلوساکسونها، همچنان تلاش میکند «سنت مقدس» را به عنوان
«سنت» جا بزند و همصدا با آخوند، برای «آزادی بیان» مجازات مرگ تعیین کند.
...
<< بازگشت