دوشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۹۱

مصر و موشک!



پیامد منطقی بیانیة مشترک پوتین ـ اوباما در «لوس کابوس»،  شلیک موشک به هواپیمای نظامی ترکیه بود.   بله،  نشست «لوس کابوس» و «مذاکرات مسکو» همچنانکه در وبلاگ قبلی گفتیم،   رویاهای شیرین حکومت جمکران را به کابوس تبدیل خواهد کرد.  پایان نمایش «الله اکبر» در یورونیوز،   لکنت زبان مقامات ترکیه،  بازگشت سفیر مرده شویان به آذربایجان،  پایان جنگ زرگری اردوغان با فرانسه و ... و از همه مهم‌تر تعطیل شدن دکان «آشوب در مصر» شاهدی است بر این مدعا.   

اتخاذ مواضع «غیرجانبدارانه» از سوی حاکمیت آمریکا،   در مورد سوریه و ایران،  در واقع به معنای بسته شدن «حساب مشترک» واشنگتن با متحدان سنتی‌اش،  سازمان ملل و اتحادیة اروپاست.   انسداد حساب مذکور‌ به «سیاست انسداد» محفل «کارتر ـ برژینسکی» پایان داد.   محفلی که توحش و تحجر دین و باورهای دینی را بجای «دموکراسی» نشانده بود،   و رویای «یک دست» کردن کشورهای مسلمان‌نشین در سر می‌پروراند.  در تاریخ 22 ژوئن سالجاری،  شلیک موشک سوری به جت جنگندة‌ ارتش ناتو به محفل «جانبداران» و در رأس‌شان به وزارت امور خارجة‌ آمریکا تفهیم کرد که «ایجاد منطقة پرواز ممنوع» که در لیبی به اجرا درآمد،   ‌می‌تواند اینبار توسط «دیگران» شامل حال ترکیه شود!                  

در تاریخ 22 ژوئن 2012،  در اوج هیاهوی رسانه‌های غرب به پشتیبانی از «خیانت» آشکار یک خلبان سوری که به اردن گریخته بود،   یک هواپیمای نظامی ترکیه از سوی سوریه هدف موشک قرار گرفت و ... و پس از هارت‌وپورت اولیة‌ رسانه‌های فرانسه؛   البته از قول ترکیه،   «افلاس» اردوغان و «اخلاص» عبدالله گل را شاهد بودیم.   بعد نیز نوبت به دبیرکل سازمان ملل رسید که به ستایش «خویشتن‌داری» دولت ترکیه بنشیند و ... و این روند «غلط کردم» که در ترکیه همچنان ادامه دارد،  در تاریخ 23 ژوئن سالجاری،  آخوندمصلحی را در کنار پاسدار اکبرگنجی و بی‌بی‌سی و رادیوفردا قرار داد و معلوم شد رئیس ساواک ملایان نیز همچون ‌اینان می‌خواهد «اسلام رحمانی» را به اربابان‌اش در غرب معرفی کند!   کیهان جمکران،  مورخ 23 ژوئن سالجاری به نقل از آخوند مصلحی می‌نویسد،  غربی‌ها می‌خواهند از اسلام تصویر «خشن» ارائه دهند و مسئولان نظام را به عدم رعایت حقوق بشر متهم کنند!  بله اسلام آن نیست که ملت ایران توحش‌اش را  متحمل می‌شود،  اسلام یک «تمدن» است!  و عجیب است که این «تمدن» از قضای روزگار،  و البته در رسانه‌ها با غرب «مخالفت» می‌ورزد.  ولی شاهدیم که تمدن کذا،‌  در واقع برای سرکوب ایرانیان از کمک‌های بی‌دریغ غرب برخوردار شده و می‌شود:

«[...] اسلام بايد [...] مادون فرهنگ غرب،  وحشي و غيرعقلاني تعريف شود[...] غربي‌ها [...]‌ بيان كردند كه اسلام بايد خشن [...] معرفي شود. آنها مي‌خواهند انتقادات اسلام از غرب [...] ‌رد شود [...] با تيره و تار جلوه دادن جامعه اسلامي [و عنوان کردن مسایلی]‌ در بارة [...] شرايط زنان [...] سعي دارند اين نگرش را به وجود بياورند كه جامعه اسلامي از جوامع ديگر فاصله گرفته [...] غربي‌ها [...] مي‌خواهند [با متهم کردن]  نهادهای سیاسی و شخصيت‌هاي داخلي به رعايت نكردن حقوق بشر [آن‌ها را ] ‌سركوبگر معرفي و اعتبار آنان را نزد مردم مخدوش كنند[...]»

می‌بینیم که،  بر اساس اظهارات مصلحی،‌  واقعیت شرایط ملت ایران،‌ خواست غرب است.‌  ما هم جز این نگفته و نمی‌گوئیم؛  حکومت اسلامی جمکران مجری سیاست غرب در ایران بوده و هست.  ولی آخوند مصلحی،  به دلیل برخورداری از حماقت کافی،‌  نمی‌تواند بفهمد که با این اظهارات در واقع پتة حکومت اسلامی و اربابان‌اش را بر آب می‌اندازد.  حضور ساواک‌الله بگوئیم؛  اسلام یک واژه بیش نیست،  و واژة وحشی و متمدن وجود ندارد.  ولی اسلام‌گرا در هرحال «وحشی»  است؛‌  چرا که در هر حال انسان را نفی می‌کند.  اسلام‌گرا «جانبدار» است.   بله،   از آخوند مصلحی یاد بگیریم!  اسلام یک «تمدن» و «فرهنگ» است که با غرب ‌مخالفت دارد! گویا این گوسالة ننه‌حسن توحش را با فرهنگ و تمدن اشتباه گرفته.  تعجبی هم ندارد؛ اگر مصلحی یک جو شعور می‌داشت و از شرافت اخلاقی برخوردار می‌بود در حکومت ابله‌پرور و چاقوکش‌نواز اسلامی در جایگاه وزارت قرار نمی‌گرفت.  در هرحال اسلام مصلحی به  اسلام شیرین عبادی نزدیک شده،  پس دیگر چه تفاوتی است میان مصلحی و عبادی؟!  یک نوبل هم به ساواک جمکران بدهید!   خوشبختانه پیش از پرش مصلحی به سنگر عبادی،  طویلة ‌مک‌کارتی تدابیر لازم را برای نجات «شبه اوپوزیسیون» صادراتی جمکران به ینگه دنیا اتخاذ کرده بود.  

خارج از استقبال پرشور رضا پهلوی و «مردم» از تهاجم نظامی به ایران،   متفکران سرشناس و گمنام جمکران «‌سوسماریسم» استاد علی شریعتی را  بجای سوسیالیسم نشانده بودند،   و دو جبهة کاذب هم برای سازمان دادن به جنگ زرگری میان «اسلام‌ستیزان» و «اسلام‌پرستان» طرفدار «جنبش سبز» افتتاح شده بود!  آری،  موهبتی است «استقلال» و «آزادی» در دامان استعمار.   این استقلال و آزادی در واقع به «جانبداران» امکان می‌دهد که با تعصبات و باورهای‌شان دو قطب «عشق» و «نفرت» پایه‌ریزی کنند.  و در این راستا بد نیست به مقالة وزین پاسدار اکبر که در بی‌‌بی‌سی،  ‌مورخ 22 ژوئن 2012  انتشار یافته نیم‌نگاهی بیندازیم.

در هزارة سوم‌،  اسلام پاسدار اکبر به قول خودش به «وسط ارسطوئی»،‌  یعنی فضیلت خارج از دو رذیلت  مرتبط شده،   و نتیجه گرفته که «لیبرال دمکراسی» با «حق رأی» در ترادف قرار دارد!   در چارچوب این شارلاتانیسم،‌  حماقت‌گستری و «فضیلت پروری»،  پاسدار اکبر می‌خواهد از اسلام «روایت سازگار با مدرنیته و دمکراسی» ارائه دهد!  خلاصه اینبار لازم است برای سرکوب انسان،  پاسدار اکبر و هم پالکی‌های‌اش «دین سنج»‌ را با «فضیلت سنج» جایگزین کنند و گشت‌های  مبارزه با بی‌فضیلتی به راه اندازند.  همچنانکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم پایه و اساس مدرنیته و دمکراسی «انسان‌محوری» است،  و با تکیه بر پیش‌فرض‌های روحانی و الهی و فلسفة ارسطو و کانت نمی‌توان سخن از مدرنیته به میان آورد.   هر چند نوچة محفل توحش‌گستر آورام چامسکی قصد دارد با توسل به «روایت»،  خدامحوری دین را با «انسان‌محوری» مدرنیته «سازگار» بنمایاند.   به این ترتیب معرکة شیادی  این «شبه‌روشنفکر»‌ تاریک‌اندیش را که همزمان واقعیت،  یعنی پویائی انسان در «زمان» و «مکان» مشخص را نفی می‌کند،  می‌باید به عنوان  «دمکراتیزه شدن لیبرالیسم» بپذیریم!   

به ادعای پاسدار اکبر این دمکراتیزاسیون، ‌ در قرن بیستم «تکمیل» شده!   به عبارت دیگر،  از آنجا که دمکراتیزه شدن لیبرالیسم در قرن بیستم به تکامل خود دست یافته منطقاً می‌باید به «سکون» نیز رسیده باشد،   پس دیگر هیچ «تحولی» در آن ایجاد نخواهد شد!   روشن‌تر بگوئیم «لیبرالیسم»‌ پاسدار اکبر از نوع «لیبرالیسم اکبری» است که به خداوند «لایتغیر» ادیان ابراهیمی می‌ماند.   این «خداوند» همچنانکه پیشتر هم به کرات گفته‌ایم از فلسفة ‌کلاسیک به عاریت گرفته شده،  کامل و ابدی است و «تاریخی‌ات» هم نمی‌پذیرد.  در واقع پاسدار اکبر نوعی لیبرالیسم «نیست در جهان»‌اختراع کرده.  ولی برخلاف توهمات ایشان،  «لیبرالیسم» و «دمکراتیزاسیون» هیچ ارتباطی با «کمال» و «جاودانگی» نداشته و ندارد.   

منبع الهام پاسدار گنجی، ‌  هر چند آن را مستقیماً ابراز نمی‌کند،‌  در واقع ترهات آخوند مطهری است.   همان دستاربند وحشی و انسان‌ستیزی که به گواهی آثار سرشار از تحجر و توحش‌‌اش،  هیچ ارتباطی با لیبرالیسم نمی‌توانست داشته باشد.   ایشان در دوران جنگ‌سرد،   برای مبارزه با «انسان‌محوری» نظریة مارکس،   و زمینه سازی برای سرکوب مخالفان استعمار غرب در ایران،   «لیبرالیسم»‌ را در برخی آثارشان به «چماق اسلام» تبدیل کرده بودند.   بنگاه بی‌بی‌سی هم می‌پندارد چماق  «استاد شهید» هنوز کاربرد جادوئی گذشته را حفظ کرده،   در غیر اینصورت چنین مزخرفاتی را منتشر نمی‌کرد: ‌

«تاریخ یهودیت و مسیحیت و لیبرالیسم و مارکسیسم در برابر جامعه شناس قرار دارد [...] تعبیر وسط ارسطوئی  [...] مفهوم فضیلت [دارد]  افراط و تفریط در احساسات مربوط به آن فضیلت به یک رذیلت می‌انجامد [...] دموکراتیزه شدن لیبرالیسم در [...] غرب در نیمه دوم قرن نوزدهم آغاز و در قرن بیستم دنبال و تکمیل شد [...] چرا مسلمان‌ها حق ندارند روایت‌های سازگار با مدرنیته و دموکراسی و حقوق بشر از دین خود عرضه بدارند [...]  نه صدور فرمان تهاجم نظامی به ایران [...] نه این نوع نگاه به اسلام،  جامعه شناسی است.  جنگ‌طلبی جامعه شناسی نیست [...]»

بله در این نوع مقالات همواره «واضح مبرهن است که...» اسلامی خوب و رحمانی «وجود» دارد و عده‌ای دشمن «اسلام» شده‌اند.  علت اینکه همه،   از جمله شیرین عبادی و آخوند مصلحی و دیگران به «اسلام»‌ دخیل بسته‌اند این است که در «اسلام»،  مادیت،  یعنی انسان وجود ندارد؛  حتی «مسلمان» نیز در اسلام جائی ندارد،  و بدون مسلمان اسلام هیچ نیست.  در واقع فعلة‌ فاشیسم «هیچ»‌را دستاویز قرار داده.   از سوی دیگر،‌  «مسلمان» کسی است که دین اسلام را «قبول» کرده!  در اینصورت «مسلمان» به عنوان فردی که دین اسلام را پذیرفته،  هرگز نمی‌تواند با دین مذکور برخورد منطقی و «غیرجانبدارانه» داشته باشد.   چنین فردی با «تعصبات‌» و «باورهائی‌» که «برحق»‌ تصور می‌کند،  در جامعه حضور خواهد یافت و «رسمی‌ات» حضور انسانی را در جامعة دمکراتیک به چالش می‌کشد.  از این گذشته در غرب گسترش دمکراسی هیچ ارتباطی با مسیحیت و یهودیت نداشته و ندارد،   دمکراسی سیاسی نتیجة فرایند دیگری است که با «رسمیت‌زدائی» از جامعه،  سرکوب آزادی بیان و خلاصه با حضور غیررسمی در سطح جامعه تضاد دارد.      

حضور غیررسمی دیندار در جامعه کار استعمار را ساده می‌کند،  و برای سرکوب «آزادی بیان» کفایت خواهد کرد.   چرا که سنت مقدس در هر زمان و مکان،  حتی در غرب هزارة‌ سوم نیز با «آزادی بیان»‌ در تضاد قرار می‌گیرد.   دلیل هم روشن است.   سنت مقدس «انسان» را به رسمی‌ات نمی‌شناسد،   چرا که انسان فراتر از سنگر حق و باطل قرار گرفته.   پاسدار اکبر،  خوشبختانه هنوز از درک یک نکتة پیش‌پاافتاده عاجز مانده،   و آن اینکه «جانبداری»، ‌ یعنی سینه زدن برای «باورها»،   هیچ نیست جز «برتری‌طلبی.»   نیازی نیست که بگوئیم «جنگ‌طلبی» نیز از  «برتری‌طلبی» سرچشمه می‌گیرد.  جالب‌تر اینکه پاسدار اکبر، ‌ بی‌خبر از مفهوم «جنگ طلبی»،  زبان به نکوهش جنگ‌طلبی پروفسور محمدی گشوده!   

این جنگ زرگری مهوع بین پاسدار و پروفسور فقط با این هدف به راه افتاده تا این سرکوبگران بتوانند مطالبات اربابان‌شان را به عنوان خواست «اوپوزیسیون» حکومت توحش مطرح کنند.  البته اینبار آنگلوساکسون‌ها سخت کور خوانده‌اند!   به ویژه در شرایطی که آمریکا‌ به ناچار،   دولت اسلام‌فروش ترکیه و همچنین ملایان جمکران را در برابر روسیه «تنها» گذاشته!   یک روز پیش از سقوط جنگندة ترکیه،  ‌ و در گیرودار جنجال رسانه‌ای غرب به پشتیبانی از خیانت یک افسر سوری،   در شرایطی که هیلاری کلینتن،   وزیر امورخارجة ‌آمریکا بر طبل مسلح کردن مخالفان بشار اسد می‌کوفت،  وزارت دفاع آمریکا با سرعت دنده‌عقب «رسانه‌ای» گرفت.   دلیل هم اینکه هیلاری کلینتن،  ‌ در صورت پیروزی اوباما در انتخابات ریاست جمهوری می‌باید وزارت امور خارجه را ترک گوید،  و به همین دلیل تاخت و تاز می‌کند.  تا چند ماه دیگر از او و سیاست‌اش در دولت آمریکا اثری باقی نمی‌ماند و «بعضی‌ها» ترجیح می‌دهند مسئولیت تمامی جنایات را بیاندازند بر سر «هیلاری غایب!»   

باری روز اول تیرماه سالجاری،   به گزارش سایت رادیوفردا،   مورخ جمعه 22 ژوئن 2012،  «لئون پانه‌تا» به «گذار آرام» در سوریه رضایت داد.    ولی اشتباه نکنیم،   این «گذار آرام» در واقع براندازی دولت قانونی سوریه است.   بله،‌  وزیر دفاع آمریکا فتوی داده‌اند که،   «بشار اسد باید برود!» رادیوفردا هم بدون پنهان‌کاری «فتوی» پانه‌تا را منعکس کرده و می‌نویسد،  در صورت عدم اطاعت از این فتوی،  جنگ داخلی سوری را تهدید خواهد کرد:‌

 «[...] لئون پانه‌تا روز پنج‌شنبه ضمن اشاره به خودداری آمریکا از ارسال تسلیحات برای مخالفان حکومت در سوریه گفت [...] آن‌چه اهمیت دارد این است که همه بر روی گذار آرام و مسئولانه سیاسی در سوریه تمرکز کنند [...] پانه‌تا هشدار داد که در صورت شکست راه حل دیپلماتیک،   سوریه درگیر جنگ داخلی فراگیر خواهد شد[...]»

به استنباط ما شلیک موشک به هواپیمای نظامی ناتو در ترکیه،   به گزافه‌گوئی‌های وزیر دفاع آمریکا نه فقط در سوریه که در کل منطقه «پاسخی» صریح و روشن داد.  «پاسخ» این است که ماندن یا رفتن بشاراسد در حیطة اختیارات مردم سوریه است.  و مردم سوریه مطالبات‌شان را از طریق دمکراتیک و به زبان انسانی مطرح خواهند کرد،   نه با توسل به بمب و گلوله!  این بود«برداشت ما» از رخداد 22 ژوئن سالجاری!

از اهمیت روز 22 ژوئن در تاریخ معاصر،  هر چه بگوئیم کم گفته‌ایم!  با نیم نگاهی به رخدادهای 22 ژوئن،   از دوران هیتلر «روشن‌ضمیر» تاکنون به نقش سرنوشت‌ساز «باد» پی می‌بریم؛  «باد» را دستکم نگیریم!  چه در مفهوم حقیقی و چه در مفهوم مجازی،  وزش «باد»،  یا تغییر جهت آن همواره تحولاتی ایجاد می‌کند.   به عبارت دیگر «باد»،  هرگز بدون پیامد نبوده و نخواهد بود؛  حتی در بی‌بی‌گوزک‌های ادیان ابراهیمی،  بگذریم!   باد،  یکی از 4 عنصر،‌   و از نمادهای خداوند «مدرنیته» است.  در وبلاگ‌هائی که به «مدرنیته» اختصاص دادیم،  در اینمورد توضیح داده شده پس تکرار مکررات نکنیم و برویم به سراغ رخدادهای  روز 22 ژوئن!

در تاریخ  22 ژوئن سال 1941 میلادی،  آلمان نازی به اتحاد شوروی حمله کرد و روز 16 سپتامبر همان سال،   یعنی کمتر از 3 ماه پس از تهاجم ارتش هیتلر به شوروی،  پهلوی اول که «یک تنه» در برابر خواست قدرت‌های جهانی ایستاده و از اخراج مستشاران نظامی آلمان خودداری می‌کرد،   «جام زهر» را سر کشیده و از سلطنت «استعفا» داد،  چرا؟  چون ارتش استعماری،  همانطور که در 22 بهمن 1357 هم شاهد بودیم،  در برابر «ولینعمت» خود نمی‌ایستد!‍   البته در دوران هیتلر،  شرایط کمی پیچیده‌تر بود.  اگر در ایران،   که به دلیل تحمیل استعمار انگلستان به میدان رویاروئی ارتش شوروی با ارتش بریتانیا تبدیل شده بود، ارتش «شاهنشاهی» زیر پای اعلیحضرت را نمی‌کشید،   مجبور می‌شد با ارتش اشغالگر بریتانیا هم بجنگد!  آنوقت صحنه واقعاً خنده‌دار می‌شد؛   پس «اعلیحضرت» را بردند تا ما ایرانی‌ها اگر هنوز هم می‌خندیم،  از شدت خنده روده‌بر نشویم!   

ولی در کودتای 22 بهمن 1357،   به دلیل زدوبند تاواریش‌ها با لندن و واشنگتن،  هیچ خطری از جانب مسکو،  سیاست آنگلوساکسون‌ها را در کشورمان تهدید نمی‌کرد.   به همین دلیل برای لندن و واشنگتن،   وحشی‌گری در ایران به تفریح تبدیل شده بود.   خلاصه بگوئیم اینان که پیشتر «مرز پرگهر» را غارت می‌کردند،   بعداً متوجه شدند که با «الله‌اکبر» به مراتب بهتر از «مرز پرگهر» می‌توان تاراج کرد.   پس دستی به سروگوش «مصدق» کشیده،  و پس از تعطیل کردن مدارس مختلط،  و ترور «رزم آرا» پای «کنسرسیوم » را به ایران باز کردند.   مصدق هم «شیخ‌مهدی» و «حاج روح‌الله» را بر‌ای‌شان «استخدام» کرد تا سیاست استعماری «شیخ‌وشاه»‌ جانبدار تداوم یابد.  و بعد از کودتا  همین مصدق در سنگر «حسین مظلوم» نشست. نقش نخست‌وزیر «مردمی» و «مظلوم» یکی از ویژگی‌های این سیاست گوساله‌فریب بود.  

سیاست استعمار چنین ایجاب می‌کرد که پس از انجام وظائف به نحو احسن،  «نخست‌وزیر» در سنگر «حسین مظلوم» یا «قهرمان» بنشیند.  لازم بود «خادم وفادار» یا به زور «برکنار» شود،  یا به ‌بهانه‌های واهی نظیر «مخالفت با  تندروی»،  ‌ یا تحرکات گروه‌های خودسر و غیره «استعفا» دهد و در سنگر حق یا «حماقت باورهای مردمی» لنگر اندازد.   برکناری مصدق،  ‌استعفای شیخ‌مهدی بازرگان،  فرار بنی‌صدر،   و «عزلت‌نشینی» میرحسین موسوی در چارچوب همین سیاست‌ صورت پذیرفت.

ولی در سال 1388،  که آنگلوساکسون‌ها دوباره دست به کار شدند،  کارخانة رجاله‌پروری در روند «بازیافت زباله» و تبدیل موسوی به «قهرمان» محبوب و مردمی شکست خورد.   به همین دلیل بود که حضرات در بازتولید سناریوی «اشغال سفارت» توسط «مردم»  نیز که در مورد سفارت انگلستان به راه افتاد ناکام ماندند و ... و علیرغم تمام تلاش‌های لندن،  حکومت اسلامی نتوانست ملاقات اخیر «ویلیام هیگ ـ‌ صالحی» را به ابزار لات‌بازی در مجلس روضه و زوزه تبدیل کند و به شیوة گذشته لشکرکشی خیابانی به راه اندازد.   هر چند حکومت اراذل و اوباش برای جنجال پیرامون این ملاقات خیز برداشته بود،  ولی نتوانست.   این ناکامی از تغییر جهت «باد»،  در تاریخ 22 ژوئن 2012  ناشی می‌شود!  

این «تغییر» هم دکان الله‌اکبر «یورونیوز» را در سوریه تعطیل کرد،   هم به لات‌بازی در انتخابات مصر پایان داد و ... و از همه مهم‌تر،   ارتش آدمخوار ناتو را از رویای شیرین جنگ‌افروزی میان اردن و سوریه به ‌در آورد!   پیش از این «تغییرات»،   بوق‌های طویلة مک‌کارتی درمورد اعطای پناهندگی از سوی دولت اردن به یک خلبان نظامی سوریه معرکه گرفته بودند؛   بدون اینکه به پیامد «منطقی» چنین عملی اشاره کنند.

اعطای پناهندگی به نظامیان فراری که کشورشان به دلیل جنگ و یا شورش مسلحانه،  در شرایط ویژه  قرار دارد،   به معنای نشستن در سنگر شورشیان و اعلان جنگ علنی است.   به این ترتیب دولت «زپرتی» اردن،   با اعطای پناهندگی به خلبان سوری،  در واقع به دولت اینکشور اعلان جنگ داده بود.   و در آستانة مسافرت قریب‌الوقوع ولادیمیر پوتین به اسرائیل،  اردن و فلسطین،  «پیام» دولت اردن به روسیه از هرگونه تفسیر بی‌نیاز است.  در هر حال «دولت اردن»،  مانند دیگر دولت‌های «مستقل» منطقه در واقع مترسک یانکی‌هاست.  اگر این دولت در برابر ملت‌اش «مسئولیت» می‌داشت،   به هیچ عنوان‌ چنین حماقتی به خرج نمی‌داد و مقررات بین‌المللی را نقض نمی‌کرد.   

در دوران پهلوی دوم،  یعنی در دوران جنگ سرد،   یکی از خلبانان نیروی هوائی ایران با یک جت جنگنده به شوروی گریخت و تقاضای پناهندگی کرد.   دولت شوروی هم ایشان را به ایران تحویل داد.   دلیل هم اینکه اعطای پناهندگی به خلبان ارتش شاهنشاهی در واقع به معنای اعلان جنگ به ایران و نهایت امر درگیر شدن با دیپلماسی ایالات متحد در منطقه بود.   البته غرب هرگز «متحد» ایران نبوده.   از دوران قاجار نمی‌گوئیم،   از دوران پهلوی دوم و پس از کودتای 28 مرداد 1332 می‌گوئیم که در رسانه‌ها دولت شاهنشاهی را به مقام متحد آمریکا ارتقاء درجه داده بودند!   ولی همین به اصطلاح «متحد»،   طی 37 سال تحت «تحریم» غرب قرار داشت!   بله،   ماجرای ذوب‌آهن را که فراموش نکرد‌ه‌ایم؛   اگر ماجرای تأسیس کارخانه‌های‌ «ماشین‌سازی»،   «تراکتورسازی» و ... را هم به این فهرست اضافه کنیم به ابعاد واقعی «اتحاد» فرضی غرب با ایران شاهنشاهی بهتر پی‌ می‌بریم.  

کشورهای غرب حتی نمی‌پذیرفتند که ایران در حد ساختن یک «آچار» ناقابل «صنعتی»  باشد.   سرانجام «ماشین سازی» و دیگر «سازی‌ها» را دولت رومانی به ایران فروخت!  غربی‌ها هم همان لات بازی‌ای را که در مورد «ذوب آهن» به راه انداخته بودند در مورد صنایع دیگر ادامه دادند!    فقط بوق‌های ساواک خفقان گرفته،  و به «تحریم» ایران توسط غرب اشاره نمی‌کردند.   در نتیجه این دروغ بزرگ در اذهان جایگیر شده بود که شاه متحد غرب است   و غرب از دولت ایران حمایت می‌کند،  حال آنکه واقعیت جز این بود!   

در واقع دولت ایران نقش «عاشق بیعار» غرب را ایفا می‌کرد،   تا امکان ساخت و پرداخت یک اوپوزیسیون «غرب‌ستیز» را برای غربی‌ها فراهم آورد و همانطور که شاهد بودیم در این امر  «موفق» شد.  حاج روح‌الله را با عربدة «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر شاه آمریکائی» به همراه مشتی خودفروخته و ابله برای مزدوری لندن و واشنگتن به تهران فرستادند.   می‌بینیم که حضرت رضا پهلوی نیز با هدف سرنگون کردن حکومت دست‌نشاندة یانکی‌ها برای تهاجم نظامی به ایران دست نیاز به سوی همین آمریکا دراز کرده‌اند،   و بر استقبال «مردم» از اشغالگران تأکید ملوکانه گذاشته‌اند.

پس دلیلی ندارد که مصاحبة ایشان را بررسی کنیم،   حقوق بشر و دمکراسی مطلوب رضا پهلوی ایران را به عراق دوم تبدیل خواهد کرد و کشور استعمارزدة ترکیه نیز تبدیل می‌شود به الگوی مطلوب ملت ایران!   خلاصه همان خواهد شد که «نیکولاس کریستف» در نیویورک تایمز «پیش‌گوئی» کرده!   ایشان پس از نگریستن در جام بلورین کشف کرده‌اند که حکومت طالبان افغانستان مانند صدام حسین «دشمن» حکومت جمکران بوده!   و پسر جرج بوش با سرنگون کردن طالبان و صدام حسین خدمت بزرگی به حکومت اسلامی کرده.   شاید کریستف می‌پندارد ما «احمق» هستیم و جنگ زرگری حاکمیت آمریکا با ملایان را جدی گرفته‌ایم!   ولی سر هم کردن چنین گزارش‌ها،   و به ویژه انتشار آن‌ها بیشتر نشان از حماقت مسئولان نیویورک‌تایمز دارد!   

مقامات حکومت جمکران هم در این زمینه از کهنه فروش‌های نیویورک هیچ کم ندارند.   به عنوان نمونه،   «متولی‌زاده»،  قائم مقام سازمان برق منطقه‌ای ایران می‌گوید،  بیش از یک میلیارد نفر از مردم دنیا از «نعمت برق» بی‌بهره هستند،  ‌ افتخار می‌کنیم که بزرگترین تولید کنندة برق در منطقه هستیم و در زمینة استفاده از انرژی‌های نوین چند صدسال سابقه داریم:

«[...] با افتخار اعلام کنیم که ایران،  بزرگترین تولیدکننده برق در منطقه خاورمیانه است [...] ایران در زمینه استفاده از انرژی‌های بادی و خورشیدی دارای سابقه و تجربه بسیار بالایی است [...] در این زمینه می‌توان به آسیاب‌های بادی خواف اشاره کرد که دارای سابقه‌ای چندصد ساله هستند[...]»

این اظهارات «مفرح» را سایت نووستی،  مورخ 2 تیرماه 1391 منتشر کرده.   شانس آوردند «باد» افتخار برادر متولی‌زاده به جنگندة ناتو در ترکیه نگرفت،   وگرنه  لاشه‌اش طعمة آسیاب‌های بادی «خواف» می‌شد!


    













...









Share