دوشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۸


«قیصر» و مهندس!
...

«[...] همة شخصیت‌های بزرگ انقلاب یک هدف داشته‌اند و آن موفقیت جمهوری اسلامی و تحویل آن به امام زمان بوده است [...]»
سخنان زهره رهنورد‌ در ایلنا، ‌مورخ 17 خردادماه سالجاری.

با توجه به این سخنان مضحک می‌توان به دلائل هم‌سوئی احمدی‌نژاد و موسوی در «صغیر و مهجور» شمردن زن بخوبی پی برد. بله! میرحسین‌ موسوی و احمدی‌نژاد ثابت کردند که در یک مورد توافق کامل دارند و آن این که زن «تحت قیمومت» مرد قرار دارد! تأکید غیرمستقیم بر صغیر بودن زن، مزورانه‌ترین لایة پروپاگاندی است که تحت عنوان مناظرة‌ دو نامزد مسابقات‌مارگیری به شوت وپرت‌های «مؤنث» حقنه شد! ما هم در کمال بدجنسی منتظر شدیم همة صاحب‌نظران فرهیخته در جمکران و به ویژه در سایت آخوندپرور «زمانه» این بگومگوی مبتذل را «تفسیر» کنند تا به این نکتة پیش پا افتاده اشاره کنیم!

گفتیم که معرکة رسانه‌ای انتخابات و برپائی «شبه‌مناظره» ‌در سیمای کریه جمکران فقط با هدف «تخریب»‌ انسان صورت می‌پذیرد. در وبلاگ‌های پیشین به تخریب نقش نویسنده،‌ فیلسوف، دولتمرد و روحانی اشاره کردیم، امروز می‌پردازیم به مهم‌ترین بخش تخریب که «زن» را «صغیر» و «تحت قیمومت مرد» قرار می‌دهد.

بهترین صحنة شبه‌مناظرة «احمدی نژاد ـ موسوی»، صحنه‌ای بود که فیلم «قیصر»‌را تداعی می‌کرد. به این فیلم اشاره‌ می‌کنیم، ‌ چرا که توحش سنتی داش‌مشتی‌ها را به تصویر کشیده. فیلم «قیصر» به کارگردانی مسعود کیمیائی در سال 1348 ساخته شد. معروفترین هنرپیشگان وقت، پوری بنائی، جمشید مشایخی، ناصر ملک‌مطیعی،‌ بهروز وثوقی و ... در این فیلم بازی کرده‌اند. فیلم بر محور مسائل ناموسی، تعصب و انتقام و از همه مهم‌تر قانون‌شکنی استوار شده. داستان با آشکار شدن دلیل خودکشی «فاطی»، آغاز می‌شود که با دائی، مادر و دو برادرش،‌ «فرمان» و «قیصر» زندگی می‌کند. گویا فردی به نام منصور، یکی از برادران «آب‌منگل» به فاطی تجاوز کرده، و او پس از اینکه ماجرا را در نامه‌ای فاش می‌کند، دست به خودکشی زده و جان می‌سپارد. در هر حال صریحاً از «تجاوز» سخنی به میان نمی‌آید، می‌باید رسم و رسوم را بشناسیم و بدانیم اگر زنی مورد تجاوز قرار گیرد، بجای اینکه متجاوز به کیفر عمل خود برسد، و جریان از طریق قانونی حل شود، زنی که مورد تعرض واقع شده خود را مجازات می‌کند! البته این رسم و رسوم در همة جوامع «ناموس‌پرست»‌ جاری است به همین دلیل می‌توان حدس زد که تجاوز در کار بوده.

پس از مرگ فاطی، برادر بزرگ وی،‌ «فرمان» از ماجرا مطلع می‌شود و به دکان برادران «آب‌منگل» می‌رود و در آنجا توسط دو برادر منصور، به قتل می‌رسد. و باز هم اثری از توسل به قانون و یا دخالت قانونی نمی‌بینیم. یک‌نفر به قتل می‌رسد، خانوده‌اش شاکی نمی‌شود، پلیس هم دخالت نمی‌کند. حال آنکه اگر کسی حتی به مرگ طبیعی بمیرد، برای دفن نیازمند جواز پزشکی قانونی است. به طریق اولی اگر مرگ طبیعی نباشد، پزشک موظف خواهد بود مراجع قانونی را در جریان بگذارد. و در اینصورت حتی اگر خانوادة‌ مقتول شکایت نکنند، دادستان دستور پیگرد قانونی صادر می‌کند و ... ولی در فیلم «قیصر» چنین روندی حاکم نیست. البته این «اشتباه» کارگردان نیست،‌ هدف ما هم از نقل داستان فیلم، نه غلط‌گیری است و نه «نقد هنری»‌. هدف ما نشان دادن ابعاد «توحش» و «خشونت» است که پس از هر مرحله «قانون‌گریزی» شدت بیشتری می‌یابد.

یک تجاوز صورت می‌گیرد، قربانی تجاوز خودکشی می‌کند، برادرش که قصد انتقامجوئی دارد به قتل می‌رسد و این سیر خشونت با ورود برادر دیگر فاطی، قیصر به میدان انتقام به اوج خود می‌رسد. قیصر، دو تن از برادران «آب‌منگل»، کریم و رحیم را به قتل می‌رساند، سپس جهت «زیارت» امام رضا راهی مشهد می‌شود! پس از بازگشت از زیارت، قیصر از مرگ مادرش مطلع می‌شود،‌ برای تدفین مادرش به گورستان می‌رود و اینجاست که پس از یک تجاوز و سه قتل پلیس در صحنه حضور می‌یابد. قیصر با کمک نامزدش از چنگ پلیس می‌گریزد، ‌ سپس با کمک رقاصه‌ای رد «منصور» را یافته او را در ایستگاه راه آهن به قتل می‌رساند و خود نیز به ضرب گلولة پلیس کشته می‌شود.

این خلاصة فیلم «قیصر» است که به ما می‌گوید در نظام مقدس مردسالار، در غیاب پدر، کسی که وظیفه دارد «ارزش‌های توحش» را حفظ کند، پسر است که در این راه از کمک زنان هم برخوردار می‌شود. می‌دانیم که اگر فاطی برادر نداشت، دیگر افراد مذکر خانواده برای «پاک کردن لکة ننگ» می‌بایست وارد صحنه می‌شدند. ولی اگر فاطی همسر ‌داشت، و مورد تجاوز قرار می‌گرفت، این «وظیفة مقدس» بر عهدة همسرش قرار می‌گرفت. خلاصة مطلب در نظام مقدس، زن همواره «تحت قیمومت» خواهد بود. همچنانکه «دکتر» زهره رهنورد نیز تحت قیمومت همسرشان، مهندس میرحسین موسوی قرار دارند. این مهم‌ترین بخش تخریب در مناظرة مهرورزی با جلاد متین و موقر جمکران بود که از دیدگان تیزبین آش‌پرستان و طرفداران «تغییر برای برابری» کاملاً پنهان ماند.

اگر به یاد داشته باشیم، در مناظرة‌ «احمدی‌نژاد ـ موسوی»،‌ مهرورزی ابتدا اجازه خواست که در مورد خانمی که موسوی می‌شناسد، مسائلی را مطرح کند، موسوی هم موافقت کرد. زمانیکه احمدی‌نژاد مسائل مربوط به «تقلب» زهره رهنورد در مورد کسب مدرک تحصیلی را مطرح کرد، موسوی به دفاع از همسرش پرداخت و او را مهم‌ترین زن روشنفکر کشور خواند. حال ببینیم اگر احمدی نژاد و موسوی در مورد صغیر بودن زن اتفاق نظر نداشتند، مناظره در چه مسیری قرار می‌گرفت؟

اگر روند مناظرة کذا «منطقی» و «انسان‌محور» بود، احمدی نژاد نمی‌بایست میرحسین موسوی را مسئول و پاسخگوی خطاهای فرضی زهره رهنورد به شمار آورد، و برای مطرح کردن اعمال خلاف وی از موسوی «کسب اجازه» کند. از سوی دیگر موسوی می‌توانست به پرزیدنت مهرورزی یادآور شود که برای طرح هر موضوعی «آزاد» است. ولی موسوی چنین نکرد! در واقع میرحسین موسوی عمل احمدی نژاد را تأئید کرد و در همان مسیر به سخنان احمدی نژاد نیز واکنش نشان داد.

به عبارت دیگر هنگامیکه ماجرای دکتری گرفتن زهره رهنورد مطرح شد، موسوی باید متذکر می‌شد که همسرش از نظر حقوقی «عاقل» و «بالغ» است و «مسئول»، بنابراین «پاسخگوی» عملکرد خویش خواهد بود. ولی میرحسین موسوی، بدون هیچ دلیلی، و بدون مشورت با همسرش در این مورد ویژه در برابر دوربین‌های تلویزیون نقش «وکیل مدافع» او را بر عهده گرفت. چرا؟ چون موسوی از نظر «تفکر اجتماعی» در همان مرحله‌ای ایستاده که احمدی‌نژاد و «قیصر»!

فرض کنیم که زهره رهنورد با اعمال نفوذ و یا بدون اعمال نفوذ چند مدرک دکتری هم برای خود دست و پا کرده باشد. به چه دلیل موسوی به احمدی نژاد نمی‌گوید، بهتر است این مسائل را مستقیماً از همان خانم بپرسد؟ به چه دلیل موسوی از اینکه احمدی نژد «عکس همسرش» را به او نشان می‌دهد جیغ و فریاد می‌کند؟ مگر عکس زهره رهنورد «مقدس» است که نشان دادن آن برای این روشنفکر فرهیخته ایجاد اشکال کرده؟ گویا چنین باشد! حداقل زهره رهنورد در توهمات خود چنین می‌پندارد.

همسر موسوی طی مصاحبه با ایلنا، ‌ مورخ 17 خردادماه سالجاری که تحت عنوان «زهرا رهنورد مستندات چگونگی اخذ مدرک دکترای خود را تشریح کرد»‌ انتشار یافته،‌ ضمن چرندبافی و دوختن آسمان به ریسمان خود و همسرش را با حسین، امام سوم شیعیان مقایسه کرده و مانند کروبی دجال ادعا می‌کند، «وامدار هیچ جناحی نیست!» رهنورد همچنین این مطلب را که موسوی مشاور احمدی‌نژاد بوده تکذیب کرده می‌گوید،‌ آقای موسوی گاهگاه رهنمودهائی ‌به ایشان ارائه می‌داد:

«من و موسوی [...] همانند امام حسین که فرمودند برای اصلاح امور جدم برخاستم [...] برای اصلاح جامعه قدم برداشتیم [ما نمی‌توانیم وامدار هیچ جناحی باشیم.]»


بله زهره رهنورد، از همان علف‌هرزهای فرهیخته است که در ناکجاآباد جمکران بسیار می‌روید. این «روشنفکرترین زن کشور» می‌گوید، «اصلاحات» همچنان به پیش می‌رود تا آنرا به امام زمان تحویل دهیم! البته «پیشروی» اصلاحات همچنانکه شاهدیم باشتاب به سوی سرکوب و کشتار و تاراج جریان دارد، ‌ مسلماً امام زمان در انتهای همین مسیر «پیشرفت»‌ سوار بر اسب سپید ایستاده‌اند که «اصلاحات» را از دست‌های خون‌آلود‌ زوج «موسوی ـ رهنورد» تحویل بگیرند. شاید هم تاکنون بستة‌ اصلاحات را تحویل گرفته باشند، چون به نظر ما اصلاحات دستپخت روتاری‌کلاب بیش از این نمی‌تواند «پیشرفت» داشته باشد. بگذریم! رهنورد در ادامة مصاحبه به تعریف و تمجید از دوران وحشت نخست وزیری موسوی و اهمیت روشنفکران نزد خمینی اشاره کرده می‌گوید نفت بشکه‌ای 5 دلار می‌فروختیم، هیچکس گرسنه نبود، بچه‌های خیابانی و روسپی هم وجود نداشت. البته رهنورد این «معجزات» را فقط به حساب موسوی نمی‌گذارد، «ایثارگری مردم»‌ و حمایت «امام» نیز در این شرایط استثنائی بی‌تأثیر نبوده:

«اگر حمایت [خمینی] نبود آقای موسوی آن موفقیت عظیم را در 8 سال دفاع مقدس نمی‌توانستند به دست [آورند] و با نفت بشکه‌ای 5 دلار به گونه‌ای رفتار کردند که [...] گرسنگی در کشور وجود نداشت. بچه‌های خیابانی نبود و زنان ویژه هم در آن زمان وجود نداشت[...]»


بله بی‌دلیل نیست که رادیوفردا و شرکاء زهره رهنورد را در جایگاه «بانوی اول» قرار داده‌اند! این «روشنفکرترین زن کشور» از نظر حماقت، ‌ وقاحت و بیشرمی از دیگر مقامات جمکران گوی سبقت ربوده. رهنورد ضمن چرندبافی «خمینی»‌را نیز در جایگاه «روشنفکر» قرار می‌دهد:

«امام خمینی طی نامه‌ای [خطاب به موسوی گفتند [...] به عنوان روشنفکر انقلاب اسلامی توصیه می‌کنم[...]»

البته ما تعجب نمی‌کنیم! جائیکه زهره رهنورد «روشنفکر» باشد، «امام امپریاس» هم «روشنفکر» خواهد بود! ویژگی این قماش «روشنفکر»، ‌انسان‌ستیزی اوست. ‌چرا که جامعة‌ انسانی را با جنگل یکسان پنداشته، از روی «احساسات» واکنش نشان می‌دهد. چنین موجودی از نظر تفکر اجتماعی دقیقاً در جایگاه «قیصر» قرار می‌گیرد: کسی که به پیروی از «باورهای متحجر» خود خشونت و قانون‌شکنی را گسترش می‌دهد.

امروز اعلام شد موسوی و کروبی به دلیل «احساس خطر» وارد مبارزات انتخاباتی شده‌اند. همچنانکه بارها در این وبلاگ تکرار کرده‌ایم، سیاست عرصة «واقعیت» است نه عرصة توهمات،‌ باورها و «احساس». منتهی اگر در جامعة ایران «سیاست» پیوند خود را با «دیانت» از دست بدهد، منافع استعمار، به ویژه منافع جنتلمن‌های نزولخور سیتی و شرکای جاهل‌شان در ینگه دنیا تهدید خواهد شد. در نتیجه لازم است همه به «تکلیف»‌ عمل کنند! و «تکلیف» آن است که سفارتخانة کذا تعیین می‌کند! تغییر سفیر انگلستان دلیل دارد. در غرب، حاکمیت اهداف مشخصی دارد که برای رسیدن به آن‌ها تلاش می‌کند. در ایران، حاکمیت وظیفه دارد در مسیر اهداف استعمار حرکت کند، در نتیجه «اصل» که «رسیدن به اهداف‌»‌ است در حاشیه قرار گرفته و «حرکت» در مسیر تحقق اهداف استعماری اولویت می‌یابد:‌

«رهنورد[...] گفت: امام فرمودند ما مأمور به تکلیف هستیم نه مأمور به نتیجه[...]»

می‌بینیم که «قیصر» هم مانند موسوی و همسرش از پیروان راستین امام بود! با چند تفاوت عمده. «قیصر» نه ادعای روشنفکری داشت نه برای جنایات خود نیازمند مدرک دانشگاهی بود. قیصر یک داش‌مشتی عامی و متعصب بود که بر اساس باورهای قرون‌وسطائی خود زندگی می‌کرد. قیصر دروغ نمی‌گفت،‌ اصول اخلاقی «باورهای» خود را به زیر پا نمی‌گذاشت، جاه‌طلب و شارلاتان هم نبود. قیصر برای گرفتن انتقام خواهر و برادرش دست به جنایت زد،‌ برای اینکار از کمک زنان نیز برخوردار شد. زنانی که در برابر کمک به او هیچ پاداشی دریافت نکردند. چرا که اعمال او را «عدالت‌طلبی» می‌دانستند.

به عبارت دیگر قیصر و پرسوناژهائی که به او کمک کردند، هر چند قرون‌وسطائی و متحجر، حداقل صداقت و شرافت داشتند. قیصر علیرغم جنایات‌اش، از شهامت برخوردار بود. او می‌دانست که باید در برابر «قانون» پاسخگوی اعمال خود باشد. قیصر می‌دانست که پلیس به دنبال اوست. ولی قیصر جمکران ‌و همسرش که سی سال است در رأس هرم قدرت جاخوش کرده‌اند نه تنها از صفات نیکوی پرسوناژهای فیلم قیصر بی‌بهره‌اند، که خود را در برابر قانون نیز پاسخگو نمی‌دانند. به این دلیل است که اینچنین بیشرمانه به «توجیه» جنایات خود می‌پردازند. امثال رهنورد و موسوی‌ برای تأمین حق و حقوق اربابان‌شان تلاش می‌کنند. قیصر ادعای «اصلاحات» در جامعه را نداشت،‌ در پی «احقاق حق» خود بود. قیصر اگر چه در اسارت زنجیر تعصبات سنتی دست پا می‌زد، مزدور بیگانه نبود. قیصر متحجری «آزادمنش» بود.





0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت