دوشنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۷

گورکن و اردکان!

...



«حکومت اسلامی، آری یا نه؟» دو ماه پس از تخلیة خمینی در مهرآباد، این انتخاب تک گزینه‌ای، روز 12 فروردین‌ماه سال 1358، به ملت ایران «پیشنهاد» شد! نتیجه‌اش هم توحش و چپاولی است که حدود سه دهه، نه تنها بر ایران که بر عراق، افغانستان، پاکستان و ترکیه تحمیل می‌شود. اخیراً بعضی‌ها، از جمله پادوهای «ریچاردپرل» در داخل و در خارج از مرزها، دوباره زمزمة «رفراندوم» سر داده‌اند. به این حضرات یادآور می‌شویم که بدون مشخص کردن نوع حاکمیت، و ارائة پیش‌نویس قانون اساسی، رفراندوم هیچ مفهومی نمی‌تواند داشته باشد.

اما پیش‌از ادامة مطلب لازم ‌است در مورد علاقة فاشیست‌های اروپای غربی به خلق آثار «هنری» پیرامون محمد، پیامبر مسلمانان، یادآور شویم که این اقدامات دقیقاً برای فراهم آوردن زمینة سرکوب در کشورهای مسلمان‌نشین، و محدود کردن آزادی بیان در اروپای غربی صورت می‌گیرد. فاشیست‌ها، اثر «هنری» خلق می‌کنند، بن‌لادن اعلامیه می‌دهد، و اراذل و اوباش سازمان‌های امنیتی در کشورهای مسلمان‌نشین به بهانة اعتراض به «توهین» به مقدسات‌شان، فضای شهرها را به اشغال خود در می‌آورند. اگر این نمایندة فاشیست هلندی، یا آن روز‌نامه‌چی راست افراطی در دانمارک می‌پندارند که به این وسیله می‌توان به تحریک افکار عمومی ادامه داد، کور خوانده‌اند! ملت‌ها از «آزادی بیان» حمایت می‌کنند، و نیک آگاه‌اند که فاشیست‌های اروپا، صرفاً جهت گرم نگاهداشتن تنور «مقدسات» است که اخیراً تا این حد به خلق آثار «محمدی» علاقمند شده‌اند.

ما از آزادی بیان حمایت می‌کنیم و نیک آگاه‌ایم که واتیکان، دست در دست ارتش جنایتکار آمریکا سعی دارد مسیحیان عراقی را از کشورشان به مناطق دیگر کوچ دهد! همچنانکه طی سه دهة اخیر، استعمار غرب در همگامی کامل با حکومت‌های اسلامی منطقه، از طریق ارعاب اقلیت‌های مذهبی سعی داشته، منطقه را به صورت یک‌دست به مسلمانان اختصاص دهد،‌ تا موجودیت استعماری حکومت‌های اسلامی بتواند در تمامی ابعاد ممکن «توجیه» شود. بر اساس منطق استعمار غرب، کشورهای منطقه، اگر مسیحی نیستند، پس مسلمان‌اند! و یهودیت نیز در این چارچوب‌ها نمی‌گنجد! اسرائیل تنها نمونه‌ای است که فضای دمکراتیک را حتی طی دوران جنگ حفظ کرده. طی جنگ 33 روزه، همزمان با تهاجم ارتش جنایتکار اسرائیل به لبنان، ‌ در کشور اسرائیل شاهد تظاهرات مخالفان جنگ بودیم. پنتاگون سعی دارد به هر ترتیب ممکن، کشورهای مسلمان‌نشین را از فضای دمکراتیک دور نگاه دارد، چرا که، در غیر اینصورت برای چپاول ثروت‌های منطقه با اشکال روبرو خواهد شد. چون چپاول ملت‌ها بدون سرکوب فراگیر و کشتار مردم، امکانپذیر نیست.

بله جهان سوم و جهان سومی بودن کار هر کسی نیست! این افتخاری است که امروز نصیب ما شده، آنرا دستکم نگیریم‌! به دلیل برخورداری از نعمت جهان سومی بودن است که یک مسلمان، مسیحی می‌شود! و کاردینال راتزینگر برای آزادی‌اش صلیب می‌کشد. در واقع مسلمانی که مسیحی می‌شود، میزان توحش خود را به میزان قابل توجهی افزایش می‌دهد، چنین موجود بینوائی برای فرار از چنگ توحش اسلام به توحش مسیحیت پناه می‌برد! چون می‌پندارد دمکراسی و آزادی‌های اجتماعی در جوامع غربی برخاسته از مسیحیت است! و این دروغ بزرگ همان است که محافل فاشیستی غرب قصد تحمیل آن را به افکار عمومی دارند، به ویژه در جهان سوم. چون به این ترتیب در کشور مصیبت‌زدة ایران، یا کشور مصیبت‌زده‌تری چون افغانستان، هر کس دم از دمکراسی و حقوق بشر بزند، آخوند جماعت بلافاصله چماق تکفیر برایش بالا خواهد برد، به این بهانه که دمکراسی و حقوق بشر مال مسیحی‌هاست، و ما مسلمانیم! اگر به یاد داشته باشیم چندی پیش اسقف کانتربری، عالیجناب ویلیامز، نعلین مبارک‌شان را در این مسیر به حرکت در آوردند، ولی موفقیت چندانی نصیب‌شان نشد! چون سیاست آخوند پروری به آخر خط رسیده. اما مگر «رادیو زمانه» به این مسائل اهمیت می‌دهد؟

هرچه گورکن‌ها قراردادهای خفت‌بارتری با اربابا‌ن‌شان منعقد می‌کنند، جنجال بوق‌های سازمان سیا پیرامون ضربات شدید نعلین بر چکمة گاوچران‌ها شدت می‌گیرد، و سایت «رادیوزمانه» بیش از پیش شیفتة محمد خاتمی و نوچه‌های‌اش می‌شود. روز دوم فروردین‌ماه سالجاری، سایت رادیو زمانه یک گفتگوی ویژة نوروزی با نوچة محمد خاتمی، محمدعلی ابطحی ترتیب داده بود. متن کامل این مصاحبه را ناچار شدم از سایت گویانیوز بگیرم، چون روی سایت رادیو بیلدربرگ هر چه بیشتر گشتم کمتر یافتم. بله، بازگردیم به ابطحی نوچة خاتمی!

همانطور که پیشتر هم اشاره کردیم، روابط آخوندجماعت با اطرفیان‌اش ابعاد انسانی ندارد و منطبق است بر روابط میان حیوانات. به این ترتیب که یک آخوند، یا نوچة آخوندی قوی‌تر از خودش است، یا خودش رأساً نوچه پروری می‌کند. «حکایت»، دقیقاً داستان کلاه مخملی‌ها است؛ یا ارادت به لات‌تر از خود دارند، یا گله‌ای از «مریدان» به دنبال. بله، بازگردیم به مصاحبة ابطحی با رادیو زمانه، که توسط مینو صابری انجام شده، و چند عکس با لبادة سکسی نیز از ابطحی ضمیمة آن بود:‌

گردن و سینه در شکم مُدغم
پای تا سر چو خُم تمام شکم
هیچ نه جز عمامه و شکمی
کلمی ضُخم برفراز خُمی
ریش انبوه پر ز اشپش و کک
زیر او اوفتاده تحت‌حَنک

بله، این جناب ابطحی است که چند دهة پیش توسط «عارف قزوینی» به صورت فوق، بخوبی توصیف شده‌اند. ولی متن مصاحبه حکایت دیگری است! مینو صابری از ابطحی می‌پرسد، شما عید نوروز را دوست دارید؟ و ابطحی که در بلاهت و چرندگوئی دست خاتمی را از پشت بسته، پاسخ می‌دهد، نوروز فصل بامزه و شادی ‌است! نمی‌دانستیم نوروز «فصل» است! خصوصاً فصلی «بامزه»! و نمی‌دانستیم ابطحی فرهیخته، تفاوت جشن و فصل را اصلاً نمی‌داند! ابطحی، در این مصاحبه، فتوی داده که افرادی هم که نان ندارند بخورند، شادی کنند:‌

«حتی افرادی که ندارند، با همان نداشتن‌ها، شاد بودن را [...] از پروتکل‌ها و سنت‌های نوروز بدانند [...] و از زندگی خودشان لذت ببرند [...] چه دارا و چه ندار، بحث دارا و نداری نیست.»

بله بحث دارا و نداری نیست، چون امثال ابطحی از این نظر مشکلی ندارند. و بقیه اگر مشکل فقر دارند، خودشان می‌دانند و «ارادة الهی»! چپاول استعمار و ریزه خواران‌اش در این میان اصلاً دخیل نیست. فکر می‌کنم همین مقدار از سخنان شیوای ابطحی جهت دریافت میزان توحش ایشان کافی باشد. پس بازگردیم به سایت «رادیوزمانه» که در چارچوب شیفتگی بر نعلین و عمامه، مطلبی هم از ایسنا، مورخ 23 مارس 2008 منتشر کرده، با یک عنوان عوامفریب: «مردم می‌توانند حکومت را تغییر دهند»! البته فراموش نکنیم که، این شعارهای مردم‌فریب همگی تولید آبدارخانة «ریچارد پرل» است، که اخیراً کارکنان‌ صدیق‌اش، که هنوز در 12 فروردین‌ماه سال 1358 یخ زده‌اند، پیشنهاد رفراندوم تک‌گزینه‌ای کرده‌اند: «حکومت اسلامی، آری یا نه؟»

ولی متن ترهات شیاد اردکان را که بخوانید متوجه خواهید شد پادوی کهنه‌کار سازمان سیا ‌با توسل به اصل مقدس «ترادف کلی»، «دولت» را نیز با «حکومت» در ترادف قرار داده. حال آنکه می‌دانیم، دولت فقط بخشی از حاکمیت‌ است؛ بخش قابل رویت! پیشتر گفتیم که یکی از ویژگی‌های مهم شعارهای فاشیستی، قرار دادن «جزء» در مقام «کل» است. و جای تعجب نیست که آخوند محمد خاتمی، رهبر فاشیست‌های جمکران، و نوک حملة سیاست استعمار از چنین ترفندهای ابلهانه‌ای استفاده کند، و باز هم جای تعجب نیست که سایت «رادیوزمانه» در همین مسیر تبلیغاتی گام بردارد. و سخنان خاتمی را که لبریز از مقدسات شیعی مسلکان‌ است، سخنانی «دمکراتیک» جلوه دهد!

شیخ محمدخاتمی به پریشانگوئی پیرامون ارتباط «بهار» و امامان شیعه پرداخته، و سالگرد تولد محمد را نیز «بهار» نامیده، تا بتواند با «حذف» نوروز، فصل بهار را جانشین آن کند! یادمان نرفته که نوچه‌اش ابطحی نیز نوروز را «فصل» نامیده بود. بله، این نوآوری‌های مورد نظر عموسام است که امسال در کاخ‌سفید، هفت سین بازاری و بسیار پرشکوهی هم برایمان چیده بود. می‌بینیم که سخنرانی‌های فعلة فاشیسم همگی از یک منبع واحد سرچشمه گرفته، و‌ همگی یک مسیر واحد را دنبال می‌کند: «حذف» و «تحریف» سنت‌های اقوام ایرانی. به یاد داریم که در سخنرانی فیروزه نهاوندی نیز چنین تحریفی عملاً «جاسازی» شده بود، و ایشان در مقام «صاحب‌نظر»، آدم و حوا و شیطان را از اسطوره‌های مقدس ادیان ابراهیمی به اسطوره‌های ایرانی «وارد» کرده بودند! حال ببینیم هدف از تحریف سنت‌های اقوام ایرانی چیست؟

هدف از چنین تحریفی، ‌ممانعت از تشکیل یک اتحادیة فرهنگی و به ویژه «فرامرزی» است که از نظارت سازمان سیا خارج خواهد بود. چرا که بخش وسیعی از این اتحادیه در جمهوری‌های شوروی سابق قرار دارد، و بخش دیگری از آن که در ترکیه واقع شده، عملاً منطقه‌ای ضدآمریکائی به شمار می‌آید. دلیل کشتار و سرکوب نوروزی کردهای ترکیه را در همین امر می‌توان جستجو کرد. در واقع فعلة سازمان سیا قصد جایگزین کردن هویت اقوام ایرانی را دارند. و فراموش نکنیم که قسمتی از این سیاست از طریق جایگزین کردن هویت اقوام ایرانی با دین زرتشت انجام می‌گیرد. حال آنکه نوروز و به ویژه چهارشنبه سوری کوچک‌ترین ارتباطی با دین زرتشت و زرتشتیان ندارد.

بله، بازگردیم به هویتی که سازمان سیا از زبان نوکر وفادارش محمد خاتمی برایمان «تعریف» می‌کند. این «هویت» فقط جغرافیائی‌ است! چون به این ترتیب به سهولت می‌توان آنرا از طریق دمیدن در تنور «میهن پرستی» به ابزاری جهت «تقدیس» تبدیل کرد. و به همین دلیل است که شیاد اردکان که تا دیروز هویت‌اش دین «اسلام» بود، و وطن‌پرستی و این حرف‌ها را «حرام» می‌شمرد، امروز هویت‌اش تغییر یافته ولی همچنان هویتی است جمعی، یا بهتر بگوئیم گله‌ای:

«وطن و سرزمین، مظهر هویت اجتماعی انسان است و توجه به وطن، توجه به هویت جمعی است.»

کد مطلب: 8701ـ00319 منبع: ایسنا.

به این ترتیب و براساس این سخنان ابلهانه و در واقع فاشیستی، ‌ هر ایرانی که خارج از ایران زندگی می‌کند باید متوجه ایران باشد، همانطور که تا دیروز لازم بود توجه «امت همیشه در صحنه» به کربلا و صحرای حجاز معطوف شود! در واقع، هدف این تبلیغات، یا بهتر بگوئیم «نفی» واقعیت انسان در زمان و مکان مشخص، هیچگونه تغییری نکرده، فقط ابزار آن‌هاست که تغییر کرده. دیروز دین اسلام بود و صحرای کربلا، و امروز که دکان اسلام کساد شده، وطن به ابزار تقدیس تبدیل می‌شود. چون وطن مورد اشارة محمد خاتمی کوچک‌ترین شاخصی در زمان ندارد، به زبان ساده‌تر وطن کذا چند «تاریخ» نامشخص خواهد داشت: قبل از اسلام، بعد از اسلام، و از همه مهم‌تر این وطن تجزیه شده، و اجزاء آن از کل جدا شده‌اند. خاتمی «ایرانی» است و اردکانی! و مسلماً به دلیل کشف دریای فرهنگی «اردکان»، به هر دو نیز افتخار می‌کند! در ادامه، خاتمی گذشتة ایران پیش از اسلام را نادیده گرفته، ادعا می‌کند، ایرانی «دریای معرفت» را نیز از اسلام دریافت کرده: ‌

«افتخار ما ایرانی بودن و اردکانی بودن است. ایران سرزمین بسیار بزرگی‌است و ملتی افتخار آفرین دارد[...] ایرانیان دست‌کم دوبار در طول تاریخ تمدن آفرین بوده‌اند [...] پیامبر و اسلام نیز در جان ایرانی ذوق فوق‌العاده‌ای را دیدند و با سخاوتمندی دریای عظمت و معرفت اسلامی را در جان ایرانی جاری کردند.»
همان منبع

بله، پیامبر اسلام که حتماً خودشان از عرفای بزرگ صحرای حجاز بودند، با مشاهدة ثروت‌های امپراطوری ساسانی دریافتند که ایرانیان خیلی «باذوق» باید باشند! به همین دلیل دریای معرفت اسلامی را با شمشیر بران و کاسة گدائی در جان ایرانی «جاری» ساختند! اتفاقاً چند روز پیش هم جرج بوش به فرهنگ و تمدن ما پی برده بود، و ابراز عشق فراوان می‌کرد. ولی چه می‌توان گفت که این عشق «یک‌سویه» ‌است! و هر چه حاکمیت آمریکا، هفت‌سین ما را به ابتذال کشد، و کورکچل‌های واماندة ایرانی‌نما را در پست و مقام‌های ادارات کشکی وزارت امورخارجه به آب و نان برساند، فقط و فقط بر نفرت ما از یانکی جماعت خواهد افزود. چون شرایط ما و گاوچران‌ها دقیقاً به شرایط تراژدی‌های «راسین» شباهت یافته: عشق‌های یک‌سویه، ناکام و بی‌‌سرانجام! که در انتهای کار مرگ عاشق را در پی خواهد آورد.

البته ما دیگر مانند «راسین» در قرن هفدهم سیر نمی‌کنیم، تا فلسفة کلاسیک انسان را برای‌مان «قادر» و «عاقل» تعریف کرده، ادعا کند که بشر به نیروی اراده می‌تواند کوه‌ها را به حرکت در آورد! ما در هزارة سوم هستیم، و با تکیه بر نظریة فروید و اگزیستانسیالیسم، به متفکران محافل فاشیستی می‌‌گوئیم که هویت انسان نمی‌تواند جغرافیائی و «ساکن» باشد، که هویت انسان نمی‌تواند «اسطوره‌ای» و «ایستا» باقی بماند. چرا که هویت یک انسان، بنا بر تعریف مجموعه‌ای است «پویا»! پویائی‌ای که نتیجة تحرک عوامل تاریخی، فرهنگی، آگاهی‌های انسانی، و ... خواهد بود. و اینکه، «اردکانی» بودن اصولاً «هویت» نیست! چون نه تاریخ است، نه فرهنگ و نه آگاهی! اردکانی بودن تنها هویت فرد بی‌هویتی است به نام محمد خاتمی که هویت‌اش را دیگران تعیین می‌کنند. دقیقاً همانطور که یک نجار تصمیم می‌گیرد با تکه چوبی که در دست دارد چه‌ها بسازد.

جاهلم من هرچه فرمائی اطاعت می‌کنم
[...]
من به مشروطه طلب هر صبح لعنت می‌کنم
من گدائی کرده‌ام کی ترک عادت می‌کنم
سید اشرف گیلانی



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت