شنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۷

سیر و «عرفان»!

...



ظاهراً کار دکان عرفان از طریق فعلة مونث و مذکر فاشیسم از جمله فرزند خلف مهدی بازرگان چندان رونقی نیافته، در نتیجه «رادیوفردا» برای بهبود «احسن‌الحال» خود دست نیاز به سوی «بهروز وثوقی» دراز کرده. بهروز وثوقی از هنرپیشه‌های سینمای ایران بود که پس از استقرار حکومت گورکن‌ها ساکن آمریکا شده. «شهرام میریان» در انتهای یک مصاحبة خنک و کسالت‌بار، از بهروز وثوقی می‌پرسد، بهروز جان دلیل شور و نشاط و «احسن‌الحال» بودن شما چیست؟ و بهروز وثوقی هم در پاسخ شهرام‌جان می‌گوید، وقتی به لس‌آنجلس آمدم با عرفان آشنا شدم! پیش از ادامة مطلب لازم است سری هم به مصاحبة رادیو زمانه با «پوری بنائی» بزنیم.

پوری بنائی از هنرپیشگانی بود که در چند فیلم با بهروز وثوقی هم‌بازی بوده، ولی ایشان پس‌ از برقراری حکومت گورکن‌ها از ایران خارج نشدند. مصاحبة رادیو زمانه با پوری بنائی سرشار است از کارهای خیر و ایمان و اعتقاد و «معنویت». خلاصة مطلب اگر رادیو زمانه امکان می‌داشت مسلماً با پوری بنائی سر سجاده می‌نشستند و با هم چند رکعت نماز می‌خواندند، تا ما هم مانند «گلی ترقی» کشف کنیم که، فروغ فرخزاد در کتاب «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد»، در اوج روحانیت و معنویت سیر می‌کرده! بله، این سه واژة جادوئی «روحانیت» و «معنویت» و «عرفان»، دقیقاً مانند اسلام، نان‌آور دکان استعمار شده. و اکنون که از طریق زباله‌هائی چون سروش، خاتمی یا دیگر گورکنان فقرفرهنگی نمی‌توان در این سه تنور سحرآمیز دمید، بوق‌های استعمار از قماش «بی‌بی‌سی»، رادیو فردا و شرکاء به سراغ بهروز وثوقی و پوری بنائی رفته‌اند، تا مطابق دستورات اخیر رهبر فرزانه «نوآوری کرده» و در همة موارد «احسن‌الحال» شوند. چیدن «هفت سین» کذا در کاخ سفید نیز به همین منظور انجام پذیرفت. مطابق رهنمودهای رهبر فرزانه، عموسام به درون خود نگاه کرده و دیده هر آنچه نباید ببیند: یک احسن‌الحال خراب و پریشان!

پس عموسام جهت چاره جوئی نزد هوشنگ امیراحمدی، دلال حکومت اسلامی رفته می‌پرسد، «وات کن آی دو»؟ و امیراحمدی به زبان انگلیسی و با لهجة گیلانی پاسخ می‌دهد، «کیپ کول برار»! و می‌افزاید، ما هر وقت هفت سین می‌چینیم، حال‌مان «احسن‌ا‌لحال» می‌شود. و عموسام هم که در اثر سی‌سال نشست و برخاست با هوشنگ‌جان تغییر لهجه داده، از ایشان می‌پرسد «وات ایز هفت سین، برارجان»؟ و نتیجة این «دیالوگ» شاهکاری‌ است که در سایت مقدس و معنوی و عرفانی کاخ سفید در مقابل‌تان قرار گرفته: یک هفت سین پرشکوه و جلال بازاری، پر از سیر، پر از سیب، پراز سرکه، سماق، و قسمتی از سنبل‌های سفید که روی یکی از آن رومیزی‌های کاردست با حاشیة زری، در واقع «غرق» شده! چون این رومیزی‌ها به دلیل داشتن گل و بتة فراوان و رنگ‌های تیره برای چیدن هفت سین اصلاً مناسب نیست! بله، دیروز مدتی به عکس این هفت سین خیره شدم. در نگاه اول، یک ظرف کریستال پر از سیر توجهم را جلب کرد. داشتم فکر می‌کردم چرا «کریس گرینبرگ»، از این زاویه عکس گرفته؟ می‌توانست اولویت را به سبزه‌ها و سنبل‌های سفید و انعکاس‌شان در آینه دیواری بدهد. یا چه کسی این هفت سین را چیده که هر کس نگاه می‌کند ابتدا یک خروار سیر در کریستال را ببیند؟ و اینجا بود که متوجه شدم این هفت سین مهم‌ترین دستاورد سفر هوشنگ امیراحمدی به جمکران ‌است. از آنجا که پروفسور امیراحمدی از خطة گیلان برخاسته‌اند، بر اثر اقامت طولانی در ینگه دنیا تنها «میراث فرهنگی» که برای‌شان باقی مانده، همان «سیر» باید باشد.

ایشان یک دل سیر دروغ می‌گویند، سیر می‌خورند و سیر می‌خوابند! و حتماً سیر هم دلالی می‌کنند، تا سفرة هفت سین را، آنهم به این صورت بازاری، به کاخ سفید «وارد» کنند. بله هفت سین کاخ سفید در واقع سفرة تجزیة ایران است به هفت دمکراسی. دمکراسی سیر، سیب، سبزی، سرکه، و به ویژه دمکراسی سماق. از همان دمکراسی‌ها که در عراق و افغانستان شاهدیم! به یاد داریم که جرج بوش دوم، فرزند جرج بوش «کبیر»، در مصاحبه با رادیوفردا و بخش فارسی صدای آمریکا فرموده بودند، از دمکراسی عراق خشنودند، ولی هنوز کاملا «راضی» نشده‌اند! جهت تأمین رضایت ایشان بود که امروز جت‌های جنگندة ناتو شهر سامرا را خوب بمباران کردند. آخر سامرا هم با حرف «سین» شروع می‌شود! ولی باید اذعان داشت که روند دمکراسی مطلوب پنتاگون در افغانستان شتاب بیشتری پیدا کرده: تولید و فروش مواد مخدر، تهاجم نظامی و کشتار غیرنظامیانی که به محل برگزاری جشن نوروز می‌رفتند، و مهم‌تر از همه تولید و پخش نوارهای بن‌لادن! و اینهمه جهت احترام به «مقدسات»!

تا که عمامه کفن، یا که چماق تکفیر
نشکند جبهة‌شان حل معما نشود

و درود بر عارف قزوینی! «مقدسات» تنها راه دوام و بقای استعمار در کشورهای مسلمان نشین است. و فراموش نکنیم که، هیچ لزومی ندارد این مقدسات اسلامی باشد، مردم ایران اگر به دین دیگری هم پناه ببرند تلة مقدسات بر سر راه‌شان قرار دارد. و اگر حکومت اسلامی هم سرنگون شود، با «شاه» یا «میهن» می‌توان تنور مقدسات را گرم نگاه داشت. و البته هوشنگ امیر احمدی این مهم را نیز در نظر دارد که از تابوت مصدق نیز می‌توان استفادة فراوان کرد. از این جهت ضمن مصاحبه با یکی از کاغذپاره‌های جمکران می‌گوید، از مادلن البرایت خواستم از مردم ایران دلجوئی کند و برای «کودتا بر ضد مصدق» عذرخواهی کند! بله، این مزخرفات برای آن گفته می‌شود که ما ایرانیان به یاد داشته باشیم، کودتای کذا بر ضد ملت ایران صورت نگرفته، بر ضد محمد مصدق، خادم وفادار استعمار غرب و همکار صمیمی فدائیان اسلام جنایتکار صورت پذیرفته! و امروز گورکن‌ها، ضمن لعن و نفرین به سردار سپه، از کودتای 28 مرداد هم انتقاد می‌کنند، چون نمی‌دانند جمهوری اسلامی در واقع تداوم منطقی دو کودتای قبلی است، و یا می‌پندارند که دیگران نمی‌دانند! میرزادة عشقی در وصف «جمهوری» سردار سپه، از زبان «قائد جمهور»، افعی، موش، سگ، الاغ و «قرن بیستم» چنین سروده:

من مظهر جمهورم[...]
از صدق و صفا دورم[...]
من قلدر پر زورم [...]
مأمورم و معذورم [...]
...
من افعی بی‌جانم [...]
زهر است به دندانم [...]
من دشمن ایران‌ام[...]
من فاقد ایمان‌ام [...]

اینجاست که نوبت به« قرن بیستم» می‌رسد. قرن بیستم نام روزنامة میرزاده عشقی بوده. و جالب است که آنچه «قرن بیستم» در پاسخ «قائد جمهور» می‌گوید، هنوز مصداق شرایط فعلی ملت ایران است:

ای مظهر جمهوری[...]
جمهوری مجبوری[...]
مسلک نشود زوری[...]
تا کی پی مزدوری [...]

و هنوز استعمار در پی حقنه کردن «مسلک زوری» به ملت استعمار زدة ایران است. از طریق بهروز وثوقی، پوری بنائی، گلی ترقی، و خصوصاً هوشنگ امیراحمدی، که فراموش کرده در هفت سین کاخ سفید، یک دیوان شمس تبریزی با جلد زرکوب کنار ظرف سیر کذا بگذارد. تا ما هم به یاد داشته باشیم که خوش خدمتی امیراحمدی برای گورکن‌ها، مانند تیغ‌کشی مهاجرانی برای سگ هاری به نام دستغیب، ناشی از «روابط عاشقانه» است. کار این قماش «روابط عاشقانه» چنان بالا گرفته که به گزارش حنازرچوبه مورخ 22 مارس 2008، روزی‌نامة اسلام گرایان ترکیه، «واکیت» هم زبان به تعریف و تمجید از رهبر فرزانة گورکن‌ها گشوده، و ادعا می‌کند اگر امروز ارتش آمریکا در منطقه به افلاس افتاده به دلیل «مبارزات» ریش و عمامه است! این هم‌سوئی میان نوکران آمریکا در منطقه را به فال نیک می‌گیریم:‌

نشود یک‌سره تا یک‌سره رسوا نشود
شده آن کار که باید نشود، می‌باید
کرد کاری که دگر بدتر از این‌ها نشود
[...]
بس نمایش که پس پردة سالوس و ریاست
حیف! بالا نرود پرده، تماشا نشود
(عارف قزوینی)



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت