...
ایران به روزگار تجدد چه داشت گر
مفتی و شیخ و مفتخور و روضه خوان نبود
دههها پیش از ظهور دجالی به نام خمینی، عارف قزوینی، شاعر مشروطه این ابیات را سروده. هنوز سلطنت قاجار سرنگون نشده بود، و هنوز کلنل آیرونساید برنامة مدرنیزاسیون آخوندپرور استعمار را به مورد اجرا نگذاشته بود، که عارف میگوید:
تا که آخوند و قجر زنده در ایراناند، این
ننگ را کشور دارا به کجا خواهد برد
در چنین شرایطی بود که طرح شعار «جمهور» توسط کلنل رضاخان، حمایت بسیاری از مشروطه طلبان را در پی آورد. و به یاد داریم که شخص مدرس با «جمهور» مخالفت میکرد! و آن هنگام که امثال عارف قزوینی از ماهیت سردارسپه آگاه شدند، دیگر دیر شده بود. سردار سپه فرمان تبعید عارف قزوینی را صادر میفرمایند، چرا که عارف در مدح ایشان چنین سروده بود:
مژده کشتن سردار سپه هم ای کاش
برسد زود که این زیره به کرمان نرسد
پیش از پرداختن به وبلاگ امروز، لازم است یادآور شویم مواضع ما در مورد رفراندوم برای تغییر قانون اساسی کاملاً روشن است، و تا پیشنویس چنین قانونی در دسترس همگان قرار نگیرد از هیچ رفراندومی حمایت نخواهیم کرد. در مورد تحریم انتخابات حکومت اسلامی هم پیشتر توضیح دادهایم، بازهم تکرار میکنیم، انتخابات فقط در نظامهای «انسانمحور» میتواند مفهوم و معنا داشته باشد. بنابراین آبدارچیهای ریچاردپرل، کنیزکان و غلامبچگان محمد خاتمی، از قماش پاسدار اکبر و شرکاء که اخیراً انتخابات حکومت اسلامی را «تحریم» کردهاند و یا خواهان «رفراندوم» شدهاند، هیچ ارتباطی با جبهة لائیک ندارند. راه ما در داخل و در خارج مرزها، در هرحال از پادوهای حکومت اسلامی و به ویژه از دستاربندان جدا است. چون به گفتة زنده یاد عارف قزوینی، در هرحال «کار عمامه در این ملک کله برداری است».
حال بپردازیم به وبلاگ امروز و شرح عشق و عاشقی مهاجرانی با آخوند دستغیب! آخوند دستغیب همان شیخ منفوری است که به تیغکشهایاش گفته بود، جنگزدهها را از شیراز برانند! پیشتر به توحش نمایندة روحالله خمینی در شیراز اشاراتی کردهایم و نیازی به تکرار مکررات نیست. فردی به نام «جمشید پیمان»، که ظاهراً در زمرة دوستداران سابق این سگهار بوده، در سایت «زیر چتر چل تیکه» به تفصیل از سبعیت حضرت آیتالله و نوچههایشان سخن گفته. میدانیم که شیخ جماعت یا نوچة شیخ دیگری است، یا خود، نوچه پروری میکند. در هرحال آخوند جماعت ارتباط انسانی با هیچ فردی ندارد، چرا که آخوند از انسانیت بوئی نبرده. در سایت پیکنت عکسی از مجلس اول گورکنها انتشار یافته که در آن یک نفر در حال کتک زدن یکی از «ملی ـ مذهبیهای» منفور است، و نیش اکبر بهرمانی که آنزمان رئیس مجلس کذا بود، از مشاهدة این صحنه تا بناگوش باز شده. و البته حضرت مهدی بازرگان هم در این مجلس شورای اسلامی حضور دارند!
سری به سایت پیک نت بزنید، و به یاد داشته باشید که در زمان ریاست «جمهوری» اکبر بهرمانی، شخص بازرگان به اروپا آمده بود و از ما دعوت میکرد به ایران بازگردیم! در ضمن پسر بسیار محترم مهدی بازرگان، که اخیراً «دکان» عرفان در کانادا افتتاح کرده، وارد همان بحث هیجان انگیزی شده که عبدالکریم سروش پس از نشخوار «استفراغات» مقدس عالیجناب یورگن هابرماس، در مورد قرآن به راه انداخته. فعلاً خرمشاهی، پاسدار اکبر، مجید مجیدی، و یک آیتالله که نام مبارکشان را فراموش کردهام، به شدت مشغول تغذیه از این «استفراغات» هستند، که گویا چون «روغن نباتی قو»، طعم کره دارد! بله، از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به خندة ابلهانة آخوند اکبر هاشمی در «مجلس قانونگذاری» گورکنها. آخوند رفسنجانی پس از طی چنین سلسله مراتبی در توحش و جنایت است که از ریاست مجلسی با اینهمه «حرمت»، به ریاست مجلس خبرگان ارتقاء درجه یافتهاند.
کاش پوتین زند اردنگ به نعلین آنسان
که به یک ذلتی افتد که دگر پا نشود
و در همین روند «ترقی» و «پیشرفت» است که بهرمانی خود تبدیل به نوچه پرور شده. و عطاالله مهاجرانی از نوچههای «خوشنام» حاج اکبر است که مانند آخوند ابطحی، و دیگر عملة حکومت یک «وبلاگ» شکسته هم برایش سر هم میکنند، تا از تحولات جهان عقب نیفتد. به گفتة سایت «کتاب نیوز» در فارس نیوز، شخصی به نام «محمدرضا سرشار» به نقل خاطرات خود از مهاجرانی پرداخته و میگوید، حاج عطاالله مهاجرانی با حضور در جلسات سخنرانی آخوند دستغیب، حمایت وی را برای کسب کرسی نمایندگی در مجلس اول کسب کرده تا به عنوان نمایندة شیراز به مجلس کذا راه یابد. آقای سرشار میافزاید، مهاجرانی برای پاسخ به استیضاح خود از نام محمدرضا سرشار و مطالب وی استفاده کرده، و به همین دلیل توانست از استیضاح جان سالم به در برد. تا اینجای مطلب هیچ اشکالی ندارد که، «خرابهای شده ایران و مسکن دزدان».
مهاجرانی چنان نوکر صفت و نوسواد است، که چندی پیش یوسفعلی میرشکاک یکی از قلمزنان حکومت اسلامی نیز وی را آنطور که شایسته بود به «توصیف» آورده. همانطور که ما هم بهکرات گفتهایم سفله پروری از ویژگیهای فاشیسم و استعمار است و حکومت اسلامی به هر دو زیور آراسته! بنابراین آدمیزاد در چنین حکومتی شریک نخواهد شد. در هر حال گویا ادیب فرهیختة چاه جمکران از سخنان محمدرضا سرشار پریشان احوال شده، و گفته در وبلاگاش چنین بنویسند:
«رابطه من با آیتالله دستغیب عاشقانه بود. نمایندگی مجلس که متاعی نبود. [...] در مکتب امام هدف وسیله را توجیه نمیکند[...]»
بله رابطة مهاجرانی، با سگ هاری به نام عبدالحسین دستغیب، «عاشقانه» بوده! حتماً به غلامبچة «سردار» بهرمانی احساس «مولوی» بودن دست میداده، و در هنگام خلسة عرفانی، آن آخوند جنایتکار را شمس تبریز «رؤیت» میکردهاند؛ در راه این «عشق» چه جانفشانیها هم کرد، تا بتواند به مجلسی راه یابد که ریاستاش را اکبر بهرمانی بر عهده داشته! و از آنجا که مهاجرانی اهل عشق و بندگی است، اینبار نیز بر جمال بیمثال بهرمانی «عاشق» میشود، و در این «عشق» چنان سر و جان «میبازد» که به پست وزارت ارشاد میرسد! و هر بار که ارتقاء «مرتبت» مییافته، زیر لب زمزمه میکرده:
«مرده بدم، زنده شدم
[...]
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم!»
بله عشق و عاشقی «کار دل» است، و از آنجا که دل مهاجرانی هم در گرو مقام بوده، بدون اینکه منظور بدی داشته باشد، عاشق کسانی میشد که وی را برای رسیدن به «اهداف» عاشقانهاش حمایت کنند. و همه چیز بخوبی پیش میرفت تا اینکه عطاالله عاشق کسی شد که هرچه را طی 20 سال نوکری و عاشقی و بندگی رشته بود پنبه کرد! فعلاً مهاجرانی در لندن، علاوه بر چرندبافی و گزافهگوئی، فعالیتهای ویژة گورکنان فرهیخته، به همراه عیال اولاش و شیخ مسعود بهنود در تمامی مجالس روضهخوانی و مردهخوری شرکت فعال دارد. و قرار است با پیروی از پیام نوروزی «رهبر فرزانهاش» در حوزة فعالیتهای بیفرهنگیاش، به «نوآوری» بپردازد، تا مفاخر فرهنگی ما را هر چه بهتر و بیشتر به لجن بیالاید. چرا که، آخوند کاشانی در نماز علفزار این هفته خواستار نوآوری شدهاند. البته به «فرمان» رهبری.
میدانیم که کاشانی هم به گفتة عارف، چون دیگر شیوخ، نه تنها «مغزخالی و پرحرف و یاوهگو»، که ترسو و جبون نیز هست، و از جانب خود سخنی نخواهد گفت. سخنان یاوه، ویژة شیوخ «مغزخالی»، در سازمان تبلیغات اسلامی توسط حاج سیدمهدی خاموشی تهیه و گردآوری میشود و در واقع بیانگر مطالبات استعمار از ما ملت است. و خلاصه بگوئیم، به نظر میرسد که استعمار هم مانند حاج عطاالله مهاجرانی، با شیوخ روابط عاشقانه برقرار کرده باشد؛ به عبارت دیگر استعمار هم به پریشانگوئی افتاده. آخوند کاشانی در خطبة اول نماز علفزار ادعا میکند، گردش چشم و تپش قلب ما به دست خداوند است! پس ای مردم ایران! بدانید و آگاه باشید که اگر تاکنون قلب دهها هزار جوان ایرانی توسط دژخیمان حکومت اسلامی از تپش باز ایستاده، بجز ارادة خداوند هیچ نبوده! به ویژه آن22 دانشجوئی که اخیراً در آتش سوختند، حتماً به خواست خدا در شعلهها افتادند!
در این خطبة ابلهانه، کاشانی به تفسیر سخنان پرمغز رهبر فرزانه پرداخته که خالی از لطف نیست. به گفتة آخوند کاشانی، رهبر به «جوان» دستور دادهاند که اگر ناامید و بیبندوبار است، گذشته را فراموش کند و از بینظمی بپرهیزد! میبینید که این دستورات چه نوآوریهائی در زندگی جوانان ایجاد میکند! علی خامنهای میپندارد ذهن انسان، یک تکه خمیر است، و یا مثل مهاجرانی است که هر جور دستور میدهند اطاعت کند! بله، در ادامه این یاوه سرائیها کاشانی میگوید، اگر جوان «احسنالحال» را میخواهد باید در همة موارد باشد:
«چه در رانندگی، چه در برخورد با همسایه، همسر، و ... باید در خود فرو رویم و ببینیم آیا به احسنالحال رسیدهایم یا نه.»
این «احسنالحال» جزو وردهائیاست که گورکنها هنگام تحویل سال از خداوند کذا طلب میکنند. ولی امسال چون به دستور «رهبرگورکنها»، سال نوآوری است، به هرکه برخورد میکنید باید به سرعت در خود فرو رفته و به دقت نگاه کنید، ببینید به احسنالحال رسیدهاید یا خیر! چون امسال خداوند هم با اطاعت از پیام رهبری به نوآوری مشغول است، و احسنالحال به کسی نمیدهد! خودتان باید در تاریکی بگردید تا پیدایش کنید. کاشانی سپس سر درد دلش باز شد و به بیان «مشکلات» گورکنها میپردازد:
« مشکل توجیه دروغ، توجیه مال حرام توجیه رسیدگی نکردن به بینوایان، ارحام و ... است و تبرئه کردن خود.»
بخور شراب و جز از شیخ اجتناب مکن
به نظر ما این موارد به هیچ عنوان «مشکل» به شمار نمیآید. 29 سال است که چپاول و کشتار مردم ایران به سادگی و از طریق گرفتن انگشت اتهام به سوی آمریکا توجیه شده! حال دیگر برای متهم کردن آمریکا هم اشکال پیدا کردهاید؟ مهم نیست! بگوئید امارات مانع پیشرفت اقتصادی ما شده! چه تفاوتی دارد؟ پادگان نظامی آمریکا در امارات هم هست! در پایان این خطبة بیسروته، آخوندکاشانی یک «مرد الهی» یافته که از «انسان مادی» برتر است! به زبان سادهتر به عقیدة ایشان، علی خامنهای انسان مادی نیست! البته در اینکه خامنهای و شرکاء انسان نیستند، تردیدی نداریم. ولی اینکه کسی ادعا کند انسان غیرمادی هم وجود دارد، میباید در سلامت عقلش تردید کرد. انسان مادی، جرج بوش است که عراق را اشغال کرده، و ارتش آمریکا را به ذلت افکنده. بله! همة گرفتاری گورکنها از افلاس آمریکا در عراق سرچشمه میگیرد. کسی به مصائب مردم عراق کاری ندارد، چون دستاربندان با انسانیت بیگانهاند. به همین دلیل از شکست ارتش جنایتکار گاوچرانها «احسنالحالشان» سخت خراب شده:
«نتیجة آن [...] این همه ذلت به ارتش آمریکا بود[...]»
و اینهمه ذلت به ارتش آمریکا، باعث شد تا نوکرانش در جمکران «سوسیالیست» شوند! البته سوسیالیسم اینان هم «الهی» است! یعنی کشک و شعار، چون به گفتة کاشانی، رهبر فرمودهاند:
«باید تولید ثروت صورت بگیرد [...] اما فقرا هم باید به پول برسند [...] این نیاز کشور است[...] و ایشان به نیاز مملکت انگشت گذاشتهاند[...]»
برو که جغد نشیند به خانهات ای شیخ
چه خانهها که تو محتاج بوریا کردی
همانطور که میبینیم رهبر نمیگویند چگونه باید ثروت تولید شود؛ ایشان فقط فتوی میدهند که ثروت تولید شود! و ایشان نمیگویند فقرا چگونه میباید به پول برسند، کلیه بفروشند، زن و فرزندشان را حراج کنند، یا در تجارت مقدس قاچاق مواد مخدر «خبره» شوند؟ رهبر فقط «نیاز» مملکت را مشاهده کرده، «انگشت» مبارک را همانجا گذاشتهاند! چون رهبر هم مانند طفل شیرخواره فقط از طریق «حس لامسه» به ادراک میرسند! در حالت عادی، طفل پس از لمس هر شیئی آنرا به دهان میگذارد، و اینکار جهت شناسائی شیئی صورت میگیرد. ولی با در نظر گرفتن سخنان خطیب نماز جمعه، و ادا و اطوارهای «مرد الهی»، مثل اینکه «رهبر» فرزانه هنوز به این مرحله از «شناسائی» هم نرسیده باشند.
سر افعی و سر شیخ بکوبید به سنگ
که در آن سم و در این وسوسه و اوهام است
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت