سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۷




جنبش و جادو!


...

در راستای «زنانه ـ مردانه» کردن فضای اجتماعی کشورمان که با پیروی از دمکراسی، ویراست ارتش جنایتکار ناتو در افغانستان اعمال می‌شود، اخیراً شهرداری تهران هم «بوستان» ویژة زنان باز کرده تا به ادعای سردار قالیباف، که مانند ابتکار و شرکاء پیشتر در سنگر ساواک می‌جنگید، و اکنون از طریق چپاول اهالی پایتخت به مبارزات خود ادامه می‌دهد، «بانوان محترم» هم بتوانند به فضای شهری وارد شوند! نمی‌دانستیم فضای شهری برای بانوان به صورت رسمی تا به حال «ممنوع» بوده! جالب است بدانیم که فلاسفة گرانقدر جمکران نیز از قبیل آقای نیکفر، بر اساس همین الگو، «سکولاریزاسیون زنانه» را با حفظ «تقدس» به ملت ایران ارائه داده‌اند. ساده‌تر بگوئیم ایشان «سکولاریزاسیون دینی» و «زنانه» اختراع کرده‌اند که شامل مردان نمی‌شود! ظاهراً آقای نیکفر و شرکاء می‌پندارند که در حکومت جمکران آنچه بر مردان اعمال می‌شود، سکولاریزاسیون نام دارد و فقط زنان هستند که از این نعمت «سکولار» محروم شده‌‌اند! در نتیجه، بر اساس نظریات مشعشعانة این «فلاسفه»، مردان ایران با احکام توحش حکومت اسلامی هیچ مشکلی ندارند؛ مشکل برای زنان است. و از همین رو متفکران سعی دارند زنان را نیز از «نعمت» سکولاریزاسیون مردان ایران، بهره‌مند کنند!

این تبلیغات مزورانه در واقع تداوم همان تبلیغاتی است که تلاش دارد، قانون اساسی جمکران، یا همان چارچوب قانونی حکومت اسلامی را به هر ترفند ممکن حفظ کند، تا با ایجاد جنجال پیرامون «برابری حقوق» زنان و مردان، نقائص این «قانون اساسی»، که پایة اصلی تبعیض و نابرابری‌ها در جامعه ایران است از دید مردم پنهان بماند. طبیعی است که در راه این هدف مقدس از محفل نوبل تا مدرسة فمینیستی همه را بسیج کرده‌اند، و جامعه شناسان و فلاسفة عوامفریب و ایرانی‌نما ضمن هیاهو و جنگ زرگری در دفاع از سنگر لائیسیته، آتش بیار معرکة فاشیسم بین‌الملل شده‌اند. خوشبختانه عبدالکریم سروش وارد این هیاهو نشده، چرا که مدتی است بیل به دست گرفته و با آیات عظام و دیگر اوباش به نبش قبر محمد و آل‌محمد مشغول است، تا به همه ثابت کند قرآن «الهامی» بوده، نه «وحیانی!» ولی آقای نیکفر که گویا در مراسم نبش قبر پیامبر گرامی حضور داشته‌اند، به محض مشاهدة اسکلت آنحضرت، و شنیدن سخنان شیرین عبادی در «سن ژوزه» دریافتند که، محمد در مدینه نخستین حکومت سکولار را بنیانگزاری کرده!

جناب نیکفر که پیشتر هم به مقالات فلسفی‌شان در این وبلاگ اشاراتی داشتیم، از جمله متفکرانی‌اند که تلاش خود را بر «بومی کردن» مفاهیم فلسفة مدرن متمرکز فرموده‌اند، تا کسادی دکان «تقدس دینی» را با رونق دکان «تقدس بومی» جایگزین کنند. به یاد داریم که حاج آبراهام یزدی نیز در یکی از دانشگاه‌های ینگه دنیا خواستار «دمکراسی بومی» شده بودند. همچنین به یاد داریم که یکی از مدعیان مؤنث لائیسیته در فرنگ که جنگ زرگری مختصری هم با حاج سید جوادی به راه انداخته بود، طی مصاحبه با مدرسة فمینیستی بر «فمینیسم بومی» تأکید کرده بود. بله، همانطور که گفتیم به دلیل ورشکستگی «دکان دین»، پادوهای فاشیسم بین‌الملل طرح سرشار از نبوغ «دکان بومی» را در شیپور گذاشته، در آن می‌دمند. بازگردیم به مصاحبة آقای نیکفر که در سایت رادیو زمانه و «مدرسة فمینیستی» همزمان انتشار یافته. آقای نیکفر در این مصاحبه به یکی از مقاله‌های خود، «طرح یک نظریة بومی در بارة سکولاریزاسیون» اشاره می‌کنند که 4 سال پیش در یکی از رسانه‌های جمکران انتشار یافته. ایشان در مقدمة مقالة کذا چنین فرموده‌اند:‌

«روش مقاله [...] بازاندیشی مفهوم از اندرون وجودی ـ تاریخی کنونی انسان خطة فرهنگی ماست.»

و ما هم از همین آغاز سخن به آقای نیکفر بگوئیم که، «باز اندیشی» مفهوم سکولاریزاسیون، مانند بازنویسی «تاریخ» در واقع به معنای تحریف آن است. چرا که سکولاریزاسیون برخاسته از تحولات تاریخی غرب است و ملت ایران در روند تاریخی غرب اصولاً جائی نداشته. در نتیجه فلاسفه و جامعه شناسان جمکران بهتر است وقت خود را بیهوده تلف نکنند و جهت «بومی کردن» مفاهیم فلسفة غرب رنج بازنگری و بازاندیشی در این مفاهیم را بر خود هموار نفرمایند! و بجای سرقت مفاهیم و تحریف آن‌ها در چارچوب تداوم سرکوب ملت ایران، بهتر است شغل شرافتمندانه‌ای برای خود دست و پا کنند.

آقای نیکفر که مانند همفکران‌شان «ناب‌گرا» هم تشریف دارند، و در به در به دنبال «پدیده‌های ناب» یا همان «حقیقت» و «خداوند» کذائی می‌‌دوند، در این مصاحبه می‌فرمایند، «معیار شناخت‌شناسانة ناب» در اختیار نداریم که «داوری» کند، تا بگوید در مورد تعریف سکولاریزاسیون چه کسی «راست» می‌گوید! و با توجه به این استدلال «منطقی ـ کشکی»، آقای نیکفر شخصاً آستین‌ها را بالا زده، سکولاریزاسیون را فقط برای زنان، و نه برای جامعة ایران، به زبان خود چنین تعریف می‌کنند:

«سکولاریزاسیون در خطة فرهنگی ما یعنی آزادی زن [...] سکولاریزاسیون با بعثت آغاز می‌شود [...] پیش برندة آزادی زن حرکت جوانان است [...] .

و جهت اثبات این نظریه که حتماً «منسجم» هم هست، جناب نیکفر دست برده،‌ یقة «ماکس وبر» بیچاره را می‌گیرند، و می‌فرمایند، بر پایة بینش «ماکس وبر» می‌توانیم بگوئیم، سکولاریزاسیون در بلاد اسلام با بعثت شروع می‌شود! در نظر ایشان، آنزمان که محمد به بت پرستان گفت، خداوند به من مأموریت داده دین جدیدی بیاورم و بر اساس این دین شما که بت می‌پرستید جادوگرید، کار «سکولاریزاسیون‌» محمدی را هم آغاز کرده‌! جهت پرهیز از اطالة کلام بررسی نظریة ماکس وبر در باب سکولاریزاسیون را به وبلاگ دیگری موکول می‌کنیم، و بازمی‌گردیم به بیانات شگفت‌انگیز آقای نیکفر.

با در نظر گرفتن سخنان ایشان می‌باید نتیجه گرفت که سکولاریزاسیون، ویراست نیکفر در واقع جایگزینی یک تقدس است با تقدسی دیگر! حال آنکه سکولاریزاسیون، بنا بر تعریف، تمامی تقدس‌ها را به حاشیه رانده، تا فضای مناسبی جهت رشد «قوانین بشری» در جایگزینی «قوانین الهی» ایجاد کند. البته در این میان یک مسئلة انحرافی نیز توسط «پسامدرن‌ها» که می‌دانیم سر در کدام آخور دارند «خلق» شده. مسئله‌ای انحرافی که عنوان می‌کند، اگر تمامی تقدس‌ها را با یک نظریه می‌توان به انزوا راند، پس این نظریه خود نوعی تقدس پیدا می‌کند! در نتیجه سکولاریزاسیون هم «دین» است! این همان نقطة کور استدلال پوزیتویست‌هاست، و بالاجبار پاسخگوئی به این «سفسطه‌» را می‌باید به بعد موکول ‌کنیم. حال به این مطلب باز می‌گردیم که، اگر سخنان آقای نیکفر را یک مرحلة منطقی به پیش برانیم، خواهیم دید در چارچوب اظهارات ایشان حکومت اسلامی هم در مقام خود یک حکومت «سکولار» می‌تواند تلقی شود، چرا که در داخل ایران حجتیه، دراویش، بابیان، بهائیان و اعتقادات مذهبی بسیاری از گروه‌های دیگر از طرف این حکومت به رسمیت ‌شناخته نمی‌شود؛ و اگر همچون دوران «خوش» محمدی آنان را به «جادوگری» متهم نمی‌کنند، اعتقادات‌شان را مخدوش می‌دانند. البته می‌باید در همینجا بگوئیم که، آقای نیکفر در واقع خود را به آن راه زده‌اند، تا بحث سکولاریزاسیون و ابعاد وسیع اجتماعی و فرهنگی آن را به خیال خود به جانب «نبرد» فرضی میان دو تقدس منحرف کرده، و ادعا کنند که پس از بعثت محمد «جادو زدائی» با دین‌ دارای کتاب و قانون آغاز می‌شود!

البته بر اساس همان علم «سکولار» تاریخ می‌دانیم که، قرآن دو سده پس از مرگ محمد «ظهور» کرده، و نسخه‌ای که امروز در دست است، فرضاً حاوی آیاتی است که خداوند محمد طی 23 سال آن‌ها را یک به یک به دست آنحضرت رسانده! از طرف دیگر، سخنان آقای نیکفر چنین القاء می‌کند که گویا پیش از ظهور محمد قبایل عرب فاقد «قانون» بوده‌اند! این برداشت از طرف فردی که خود را «نظریه‌پرداز» معرفی می‌کند «سبک‌سرانه» است. می‌دانیم که پیش از «بعثت»، در شبه جزیرة عربستان در کنار اقوام بت‌پرست، مسیحیان، زرتشتیان و یهودیان نیز زندگی می‌کرده‌اند. عنوان این مطلب که دین «اسلام»‌ تنها دین دارای کتاب و قانون است، نه تنها به منزلة اهانت به دیگر ادیان که مردمفریبی و شارلاتانیسم هم خواهد بود. چرا که جامعة پیش از «بعثت» در عربستان مسلماً نظم و قانونی از آن خود داشته. و آقای نیکفر در مقام «نظریه‌پرداز»، و یا حتی یک جامعه‌شناس آماتور، نمی‌توانند ادعا کنند که اگر این «نظم» و قانون به دل محمد و آل‌محمد نمی‌نشسته، دلیل بر «مخدوش» بودن آن است. این استدلال از زبان یک جامعه‌شناس شنیده نمی‌شود، این کلام یک آخوند حوزة فقر فرهنگی است!‌ از طرف دیگر، در نشان دادن ارتباط مستقیم متفکرانی از قماش نیکفر و «ناسیونالیست‌های» ایرانی‌نمائی که در عمل نوچه‌های ارتش یانکی‌ها هستند، جای دوری نمی‌باید رفت؛ تصویر عرب سوسمارخواری که دختران‌اش را زنده به گور می‌کند، تا چه حد از تصویر جامعة بی‌قانونی که جناب نیکفر با تکیه بر «دانش» نداشته‌اش از تاریخ و فلسفه برای خواننده ترسیم می‌کند تفاوت دارد؟ البته با در نظر گرفتن الهامات چنین «نظریه‌پردازانی» که در واقع آتش‌بیاران معرکة ارتش ناتو هستند، نمی‌باید تعجب کرد که،‌ در زمان «پیروزی» کودتای 22 بهمن، میراث‌خواران محمد‌ابن عبدالله در ایران، درست پای جای پای همان حضرت بگذارند؛ شرایط جامعه را بکلی نادیده بگیرند؛ قوانین نوشته یا نانوشتة حاکم بر جامعه را به «سخره» گیرند؛ و همزمان تاریخچة شبه‌جزیرة عربستان، پیش از «ظهور» بت معبودشان محمد‌ابن‌عبدالله را نیز در تصاویری مخدوش از مشتی عرب وحشی خلاصه کنند! این همان علم «تاریخ» استعماری است که پیش از کودتای 22 بهمن از حلقوم «ناسیونالیست‌های» ایرانی‌نما بیرون می‌آمد، و امروز با حشو و زوایدی تبدیل به نکتة اصلی در کلام فیلسوف دل‌خستة امام و امت، جناب آقای نیکفر شده. فیلسوف ما به خود اجازه می‌دهند که این نوع برخورد استعماری با «علم» را، خصوصاً با علم تاریخ، «سکولاریسم» تعریف کنند! از طرف دیگر، طبیعت «ضدتاریخی» این نوع «علم» شکمی و اختراعی، به هیچ عنوان ایشان را آزار نمی‌دهد، به عبارت دیگر، ریش و قیچی را استعمار به دست خودشان داده!‌

با بازگشت به شرایط فعلی، درمی‌یابیم که چرا احکام توحش محمدی می‌باید توسط آیات عظام، شیرین عبادی، مرضیه مرتاضی و بنی‌صدر به عنوان دین آزادی زن، دین دمکراسی و دین حقوق بشر توجیه شود. نیازی به توضیح نیست که چنین ترهاتی فقط از زبان فعلة فاشیسم شنیده می‌شود. جناب نیکفر در ادامة نبرد دین و جادو به این نتیجه می‌رسند که بر مبنای نظریة «ماکس وبر»، می‌توان در ایران نظریه‌ای منسجم با معیارهای علوم انسانی بدون تناقض در مورد دنیویت ارائه داد. و ما هم به جناب نیکفر می‌گوئیم، یقة ماکس وبر را رها کنید! ماکس وبر آخوند نیست که جنابعالی زیر عبایش چمباتمه زده‌اید، وبر یکی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان علوم اجتماعی در تاریخ معاصر بشری است، و آویزان شدن به نام ماکس وبر برای جنابعالی «مقبولیت» نمی‌آورد. حضرتعالی اگر مرد این میدان هستید، بجای گرفتن یقة وبر، در گام نخست چارچوب معیارهای علوم انسانی مورد نظر خود را مشخص کنید. اگر حکومت اسلامی تمام تلاش خود را بر ارائة شعارهای پوچ در باب «معنویت» به خرج می‌دهد، به جنابعالی می‌گوئیم که این حکومت هیچگونه تضادی با «دنیویت» ندارد! دنیویت این حاکمیت استعماری از لحظه‌ای شروع شد که در راه پیشبرد اهداف آمریکا سرکوب استعماری ملت را آغاز کرد. این حکومت دارای نظریه‌ای تماماً منسجم و کامل است، نظریه‌ای که پای بر «تقدس» می‌فشارد و طبق وق‌وقیه‌های رهبرش، همة آزادی‌ها را نیز گویا در خود جمع کرده، در حالیکه «دنیویت» آن را در عملکرد سه دهة گذشته‌اش به صراحت می‌توان دید. البته حجت‌الاسلام نیکفر هم جز این نمی‌گویند. ایشان می‌فرمایند:

«بنیان‌گذاری دین آغاز سکولار شدن جهان ما است. ابطال این نظر ناممکن است »


البته در همینجا بگوئیم، شیخ نیکفر که حوزة تخصصی‌شان همان باطل کردن سحر و جادو باید باشد در واقع جفنگ می‌گویند! چون بنیانگذاری دین، به ویژه دین اسلام در عمل آغاز چپاول سازمان یافته‌ای بود که به نام «خدا» و تقدس الهی صورت می‌گرفت، و هیچ ارتباطی با سکولاریسم نداشته و ندارد. مگر اینکه ایشان، در دنبالة تفحصات‌شان میان این دو «فعل» نیز ارتباطی اندام‌وار دیده‌ باشند! از طرف دیگر، ما صلاح نمی‌دانیم که چنین ترهات و پریشانگوئی‌هائی را فردی که فاقد هر گونه تخصص و شناخت از افکار ماکس وبر است، به نام وی به خورد مردم ایران بدهد. از اینرو بهتر است در اینجا یک نکتة پیش پا افتاده را به نیکفر و همکاران‌اش یادآور شویم. ایرادی که ماکس وبر بر کارل مارکس وارد می‌دانست این بود که به عقیدة وبر، ماتریالیسم نیاز اساسی انسان‌ها را نادیده می‌گرفت؛ و این همان «نیازی» است که به جهان معنا و مفهوم اعطا می‌کند. ولی ماکس وبر در مقام یک مدافع آزادی‌های فردی نمی‌تواند وسیلة تبلیغات مشتی فاشیست جهت توجیه قوانین قرون وسطائی و وحشی‌گری‌های یک دین ابراهیمی شود. اگر کسی بتواند در نظریة ماکس وبر، «تقدس» بیابد، مسلم بدانیم که در مرتبط کردن این «تقدس» نظری، با تقدس در مقام دینی و «الهی» خیلی اشکال خواهد داشت. خلاصه بگوئیم، نمی‌توان با توسل به ماکس وبر، که خود از مدافعان آزادی‌های فردی است، ادعا کرد که بعثت محمد سکولاریسم بوده! البته پیشتر این سخنان مضحک را استعمار در دکان استاد مطهری به فروش رسانده. و «استاد» فقید هم که از راه دور چیزهائی به گوش‌شان خورده بود و شنیده بودند که لیبرالیسم با مارکسیسم در تضاد قرار دارد، از آنجا که در چنتة فقر فرهنگی اسلامی‌شان هیچ نبود، برای نبرد با مارکسیسم، ورد لیبرالیسم آورده‌ بودند؛ بدون آنکه بدانند لیبرالیسم با «حجاب»، «قصاص»، «سنگسار» و «حفظ نوامیس» هیچگونه ارتباطی نمی‌تواند داشته باشد! خلاصه بگوئیم، سروصدائی که عملة فاشیسم در اطراف ماکس وبر به راه انداخته‌اند، بیش از آنچه جهت استخراج عقاید این نظریه‌پرداز قدرتمند علوم اجتماعی باشد، ابزاری است جهت خدمت به اربابان؛ دیروز در دست آخوند مطهری، امروز در کف نیکفر.

همانطور که گفتیم، سخنان گهربار آقای نیکفر نهایت امر ما را به همان دکة کاسبی استاد مطهری رهنمون می‌شود. و می‌بینیم که در افکار این قماش «نظریه‌پرداز»، جنبش زنان در ایران، فقط می‌تواند به شیوة برخورد تودة زنان با روسری کذا و نهایت امر به «انقلاب جنسی» محدود بماند! هر چند حضرت نیکفر سریعاً «انقلاب جنسی» را هم در ایران کاملاً منتفی می‌دانند! و سکولاریزاسیون را هم در شرایط فعلی فقط متعلق به «زنان آگاه» دانسته، عنوان می‌کنند که این نوع «سکولاریسم» نمی‌تواند با جنبش «واقعی زنان»، یعنی همان‌ «جنبشی» که درگیری با گشت‌های منکرات را به راه می‌اندازد، پیوندی داشته باشد. اما همانطور که شاهدیم، ایشان این زحمت را برخود هموار نمی‌کنند که یک «جنبش مترقی» هم در کنار دیگر «صورتبندی‌ها» برای زن ایرانی در همینجا تعریف کنند! ولی ما معتقدیم که، ‌ اگر «زنان آگاه» از حیطة مسائل اجتماعی به دور مانده‌اند، حتماً دلیلی دارد، و این امر نمی‌تواند نتیجة «بعثت» آنحضرت باشد!

آقای نیکفر در ادامه می‌فرمایند که فمینیست‌های غرب توانستند «انقلاب فکری» خود را در پیوند با «انقلاب جنسی» قرار دهند!‌ و همانطور که پیشتر هم اشاره کردیم، بر اساس «نظریات» نیکفر، این نوع «انقلاب» در ایران هیچگونه شانسی ندارد! پس به این نتیجه می‌رسیم که در چنین ساختار محدود شده‌ای، فقط آنچه به گفتة ایشان «تحرکات جوانان» است، می‌باید آزادی زن را به پیش راند! و جای تعجب نیست که این «تحرکات» همان قانون شکنی زنان جوان در رابطه با حجاب باشد! اینجاست که جناب نیکفر پس از یک «سخن‌پرانی» فلسفی، توانسته‌اند در اصل «مقدس» قانون‌شکنی، «نمادهای» مطلوب خود را پیدا کنند! ساده‌تر بگوئیم، آقای نیکفر «جنبش زنان» در ایران را مجموعه‌ای از سرکشی‌ها در برابر حاکمیت می‌دانند! سرکشی‌هائی که به جز تشدید سرکوب هیچ دستاوردی نداشته و نخواهد داشت. البته نگران نشوید جناب نیکفر از سرکشی در عرصة پوشش فراتر نمی‌روند! به عبارت دیگر، ایشان اصولاً به مسائل حقوق قانونی، آزادی‌های اجتماعی مردم، دخالت‌ بنیادهای استعماری، و به ویژه حمایت استعمار از یک حاکمیت دینی و قرون‌وسطائی اصلاً کاری ندارند! برای این قماش «متفکر»‌ نظام‌های حاکم، همراه «آنحضرت» و‌ به دست جبرئیل بر سر ملت می‌افتند؛ و نمونه‌های این نوع «نظریه‌پرداز» را پیشتر ما ایرانیان فراوان دیده‌ایم. مشخص است که در چارچوب بحث عمیق «آزادی زن»، می‌باید امروز شاهد ویراست تکراری استعمار باشیم، و اینبار از زبان فردی به نام نیکفر، که حقوق زن ایرانی را عملاً به همان «توسری، بی روسری» یا «آزادی بومی» زن ایرانی محدود می‌کند. آنان که ابعاد اقتصادی و مالی چنین «آزادی‌خواهی‌های» سازمان‌یافته را به درستی درک نمی‌کنند، می‌باید به حساب‌های بانکی سرمایه‌داران جهانی نگاهی بیاندازند، یا مانند آقای نیکفر، در دام «جادو» گرفتار شده و عمری را به کوری بگذرانند.




0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت