سه‌شنبه، فروردین ۲۱، ۱۴۰۳

صادق هدایت و عصای موسی!

 

 

«[...] سرتاسر ممالکی را که فتح کردند،  مردمش را به خاک سیاه نشاندند و به نکبت و جهل و تعصب و فقر و جاسوسی و دوروئی و دزدی و چاپلوسی و کون آخوند لیسی مبتلا کردند و سرزمینش را به شکل صحرای برهوت درآوردند [...] مثل عصای موسی که مبدل به اژدها شد و خود موسی از آن ترسید این اژدهای هفتادسر هم دارد این دنیا را می‌بلعد.»

منبع:  صادق هدایت،  رمان «توپ مرواری»

 

با مشاهدة‌ افلاس حکومت «مسجد ـ روسپی‌خانۀ» شیعی و مخالف‌نمایانش در برابر جنبش «زن،  زندگی، آزادی»،  و به ویژه در پی‌رسوائی زمین‌خواری انگل‌الله العظمی صدیقی و توله‌هایش،  خداوند خونخوار ابراهیم سخت متأثر شد.  پس تخم‌وترکۀ اسحاق را فرمود تا برای انحراف افکار عمومی از نوروز و رسوائی انگل‌اللهِ پدوفیل و برده‌فروش راه چاره‌ای بیاندیشد.   تخم‌و ترکۀ کذا بلافاصله عصای موسی را از پستوی سفارت بریتانیا در تل‌آویو بیرون کشید،  تا شیعی‌ها ـ ویراست نوین قوم بنی‌اسرائیل ـ  را از «ظلم و ستم» فرعون ـ  ملت ایران ـ برهاند!   فراموش نکنیم که چندی پیش علی‌روضه خوان حین رجزخوانی برای «بی‌بی»،  نخست وزیراسرائیل،   حکومت ملایان را به «عصای موسی» تشبیه کرده بود!

 

اینچنین بودکه ابتدا در شامگاه «سیزده به در»،   کنسولگری حکومت ملایان در دمشق،   به ادعای رسانه‌ها،   مورد تهاجم اسرائیل قرار گرفت و 7 پاسدار دلار به قتل رسیدند و دو ارادۀ الهی تحقق یافت.   نخست اینکه علی روضه‌خوان جهت داغ کردن تنور اسلام و مسلمین، چند جسد آکبند به چنگ آورد و توانست در آخرین میعاد وقوقیۀ جماعتِ «ماه مبارک» رمدان برای‌‌شان اشک تمساح فراوان سرازیرکند.  دیگر آنکه حکومت ملایان توانست ضمن لنگر انداختن در جایگاه مظلوم و قربانی،  خط‌ونشان مفصلی هم برای اسرائیل‌ بکشد و در واقع جهت کسب رضایت کارفرمای اسرائیلی‌اش تاریخ و فرهنگ ملت ایران را از چند زاویه مورد تهاجم قرار دهد.

 

 بله،  در آخرین جمعۀ ماه کذا،  شیعی‌ها موفق شدند مزخرفات نتانیاهو در مورد «یهودستیزی ایرانیان» را از طریق سردادن زوزه‌های «لعنت بر یهود»،  و تهاجم خردجال حکومتی به آرامگاه استر و مردخای،  مورد تأئید قرار دهند!  خلاصه،  رهنمود‌های «عصای موسی» را دستکم نگیریم!    

 

نیازی نیست که بگوئیم طبق بی‌بی‌گوزک‌های تورات و انجیل و قرآن ـ  این بی‌بی‌گوزک‌ها با حمایت دربار بریتانیا و حماقت هولیوود به فیلم «ده فرمان» تبدیل شد ـ   اعجاز عصای کذا مثل سریال‌های هولیوودی دنباله‌دار بود؛  از بلعیدن مارهای جادوگران در بارگاه فرعون،  تا شکافتن «دریا» جهت گشودن راه بازگشت قوم بنی‌اسرائیل «به سرزمین موعود و...!»   خلاصه دردسرتان ندهم،  از عصای موسی معجزه فوران می‌کرد!  حال ممکن است بپرسید،  چگونه  عصای کذا در سال 2024 میلادی سر از سفارت بریتانیا در تل‌آویو درآورد؟!   پاسخ شما عزیزان در بی‌بی‌گوزک‌های تورات و انجیل «نهفته»،   هرکسی که نمی‌تواند به آن دسترسی داشته باشد!

 

«جونم براتون بگه!»   موسی پس از آنکه قوم یهود را با شتر و گاو و گوسفند و مرغ و خروس و... از «بلاد کفر» خارج کرد و گرسنه و تشنه در کوه و دشت چرخاند،   دیگر نمی‌دانست چه خاکی بر سر بریزد!  اینجا بودکه عصا،  هم‌صدا با یهوه به وی توصیه کرد تا گوسفند‌الله کذا را که تشنه «سرزمین موعود» است به دست هارون بسپارد،  و به بهانۀ‌ «گفتگو با یهوه» در کوه‌ و کمر گشتی بزند!  اینچنین بود که موسی قوم برگزیده را به برادرش سپرد و دست در دست عصای «هوشمند» راهی کوهساران شد.

 

چند روزی از «غیبت» موسی گذشت،   از یهوه خبری نشد؛   قوم یهود که دیگر نمی‌دانست از کدام ناجی اطاعت کند و چه یهوه‌ای را بپرستد،   افسرده و دلمرده و «دپریمه و نوستالژیک» شده بود.   پس هارون یک گوسالۀ زرین ساخت و قوم دپریمه را به پرستش آن فراخواند.   بلافاصله بنی‌اسرائیل از «دپرسیون» بیرون آمده،   با شراب و کباب و موسیقی و رقص به پرستش خداوندش مشغول شد.   در این گیرودار بودکه باز سر وکلۀ موسی،  البته بدون عصا در دامنۀ کوه پدیدار شد!  در هر یک از دست‌های مبارک ایشان یک لوح سنگی می‌درخشید.  و همانطور که در فیلم 10 فرمان آمده،‌   یهوه در این الواح «قوم برگزیده» را از قتل منع فرموده بود.

 

با اینهمه موسی برای مجازات قوم دپریمه،  آنان را موظف کرد که یکی از اعضای خانواده‌شان را با دست خود قربانی کنند،  تا یهوه از گناهان‌شان درگذرد!   پس از ‌‌آنکه «قوم برگزیده» دست‌ به خون اعضای خانواده‌اش آلود،    موسی فرمود از این پس داشتن زینت‌آلات و جواهرات هم‌ برای شما ممنوع خواهد بود!   قوم برگزیده به پیروی از عوام‌الناس‌ ایتالیا در دوران خلافت موسولینی،  ‌ همۀ ‌جواهرات‌اش را به پای موسی ریخت،‌   و هارون که از مجازات یهوه معاف شده بود جواهرات را در کیسه انداخت و تقدیم موسی نمود تا خودش هم در کنار «قوم برگزیده» بایستد!   اینجاست که به نبوغ و حکمت سازمان جاسوسی بریتانیا برای استخدام موسولینی پی می‌بریم!    نام موسولینی،   بفهمی نفهمی «موسی» را تداعی می‌کند!   

 

باری پس از این ماجرای «الهی»،   موسی و قوم برگزیده راه را به سوی سرزمین موعود ادامه دادند،‌  و همینکه سرزمین کذا از دور پدیدار شد،   عصای هوشمند موسی را فرمود:   «قوم برگزیده را رها کن؛   دیگر منفعتی برای ما ندارد.   می‌باید به سراغ دیگر اقوام نوستالژیک برویم،   تا آن‌ها را هم مثل این‌ها بترسانیم و جیب‌شان را بزنیم!»   موسی کیسۀ جواهرات را گشود و چرتکه‌اش را در آورد و ... و پس از جمع و تفریق و ضرب و تقسیم،  متوجه شد که «حق» با عصای هوشمند است.   از اینرو دست‌دردست عصا از مدیترانه،   و سپس از دریای مانش گذشت و روزهای پایان عمر را در «برایتون» گذارند.   پس از مرگ موسی،   عصای هوشمند به دست «کینگ آرتور» اوفتاد و در جایگاه مشاور مخصوص وی قرار گرفت.   اینچنین بودکه بریتانیای «کبیر» در سایه رهنمودهای عصای کذا تبدیل شد به مرکز جهانی تقدس‌فروشی و  جیب‌بری و انسان‌ستیزی.

 

نیازی نیست‌که بگوئیم پیش از کشف قارۀ آمریکا،   شایعه پراکنی‌های عصای کذا باعث اخراج یهودیان از بریتانیا شده بود،   و تحت رهنمود‌های همین عصا بودکه روتچیلد و بالفور برای ایجاد «خانۀ یهود» بیانیه صدوریدند.  این بیانیه در واقع مأموریت الهی خاج‌پرستان ـ   غارت و قلع‌وقمع اقلیت‌ها و تبدیل کل منطقه به مرداب‌ از طریق کشورسازی قومی و دینی ـ را به «خانۀ یهود» واگزار می‌کرد!   و اشتباه نکنیم، ‌ «اقلیت» فقط به گروه یعنی اقلیت‌های قومی و مذهبی و... ارجاع نمی‌دهد؛   شامل حال «انسان» می‌شود.

 

شامل حال آن‌هائی می‌شود که با گلۀ گوسفند‌الله بی‌وطن و خودفروخته هم‌صدا نیستند؛   و برخلاف آخوند جماعت ـ  یهودی،  مسیحی و مسلمان ـ  از مرگ و تخریب و تحمیق و تجاوز و تاراج پروار نمی‌شوند و ... و به ویژه شامل حال آن اقلیتی می‌شود که در ایران،  برای خدمت به شبکۀ سلطنتی پدوفیلی و روسپی‌خانه‌داری،   با زوزۀ «لعنت بر یهود»،   تظاهرات خیابانی به راه نمی‌اندازند و با عرعر «مرگ بر اسرائیل»، آرامگاه استر ومردخای را پشت قبالۀ اسرائیل و آمریکا نمی‌اندازند!  اینان در درجۀ نخست می‌باید نابود شوند!   دلیل هم اینکه امپراتوری هخامنشی تنها امپراتوری لائیک شمرده می‌شودکه در آن برخلاف امپراتوری رم باستان،  دین اسلام و امپراتوری‌های معاصر غرب «برده‌داری» رایج نبوده!    

 

از سوی دیگر،   روایات یهودیان در مورد استر،  و مجازات توطئه‌گران «ضدیهود» توسط پادشاه هخامنشی به صراحت نشان می‌دهد که در ایران هخامنشی روابط حقوقی و لائیک حاکم بوده.  و برخلاف امپراتوری‌ بریتانیا،  هخامنشیان با دین رسمی و پدرپرستی و قبیله‌سالاری و قوم ‌و نژادپرستی بیگانه بوده‌اند!  در نتیجه،  تهاجم مکرر اوباش حکومتی به آرامگاه استر و مردخای در همدان،   به استنباط ما تلاشی است جهت حذف نماد برتری امپراتوری هخامنشی بر امپراتوری‌ نژادپرست آنگلو‌ساکسون‌ها!

 

حال که به همدان و آرامگاه استر رسیدیم نیم نگاهی بیاندازیم به نظم و نزاکت و تمدن و فرهنگ و ... و خصوصاً پاسداری از آثار تاریخی در دوران آریامهر!  هزاران سال پیش، نیاکان والاتبارمان تصمیم گرفتند نوروز را در همدان بگذرانند،  و بچه‌ها را با دیدنی‌های پایتخت مادها آشنا کنند.  پس از دیدار با شیر سنگی «بی‌یال و دم و اشکم» که از ورودی شهر پاسداری می‌کرد،   راهی گنج‌نامه و آرامگاه بوعلی سینا شدیم و ... و سرانجام  قرار شد از آرامگاه استر و مردخای نیز دیدن کنیم.

 

نیاکان والاتبارمان که می‌پنداشتند ساعات اداری در سراسر کشور ساری و جاری است،  عصر شنبه را جهت این دیدار تاریخی برگزیدند!  ولی با در بسته روبرو شدند،  پس در کوفتند.   پس از چند دقیقه یک مرد جوان با پیراهن سفید و شلوار خاکستری و موهای آشفته در را گشود و چون شنید که برای دیدار مقبرۀ استر آمده‌ایم،   فریاد زد: « مگه نمی‌بینی تعطیله؟!»   و با عصبانیت در را بست.  خلاصه ساعات دیدار از آثار تاریخی کشور ایران هم «دینی» بود! و مسئولان آرامگاه استر،  بجای نصب یک تابلو روی در مقبرۀ وی جهت مطلع کردن «کفار» از تعطیلات «رسمی» پیروان موسی،  یک فروند لات «دونبش» برای گسترش پروژۀ‌ «جلب سیاحان» استخدام کرده بودند!  به این ترتیب بود که دم در ورودی آرامگاه استر با «فرهنگ» دینی نیز از نزدیک آشنا شدیم!

     

به یاد «صادق هدایت!»  مغضوب پهلوی، ‌ منفور ملایان،  و قربانی بریتیش پترولیوم.