توپمرواری و کودتاها!
«[...] خوشقدم باجی [...] به دستور غلام سفارت، تریاکهای زرین عالی و مواد مخدر را میان پیروان
خود به رایگان پخش میکرد [...] خلاصه بازار دعانویس و جنگیر و شاخ حسینی و جیگرکی
و محلل رونقی به سزا گرفت [...] متخصصین روضه و گریه تمام لذات این دنیا را حواله به
دنیای دیگر میکردند و مردم را وادار به زوزه و روزه و گریه و چسناله مینمودند [...]
چنان گریه و شیون و شاخ حسینی و روضه خوانی و سینه زنی و قربانی و عزاداری و زوزه
در گرفت که عرش و فرش به لرزه در آمد [...] تمام هستی مردم دستخوش پائین تنه [...] یک مشت
آخوند گردن کلفت شده بود [...]»
منبع: صادق هدایت، «توپ مرواری»، 1947، انتشارات زیرزمینی!
در یکصدمین سالگرد کودتای کلنل آیرونساید در ایران، «نخبگان»
نئاندرتال در داخل و خارج مرزها به سنت رایج به دو گلۀ ستایش و نکوهش تقسیم شده، از
طریق تمرکز بر شخص رضا شاه، یک دوقطبی کاذب ایجاد کردهاند؛ در واقع باد در بادبان پارۀ یکدیگر میاندازند. یک گله آشکارا به ستایش کودتای انگلستان نشسته، و گلۀ دیگر هم برای رونق دکان شاهالله، به تقلید از خمینی، نعل وارونه میزند و رضاشاه را دشمن اسلام و
آخوند معرفی میکند! ولی پیش از آغاز مطلب
بد نیست به نخستین اعلامیۀ دستگاه کودتای یکصد سال پیش نیم نگاهی بیاندازیم. به این
ترتیب خواهیم دید که کودتای آیرونساید از منظر فرهنگ ستیزی ـ تحمیل منهیات آخوند شیعی بر جامعۀ ایران ـ منبع
الهام کودتای بعدی، یعنی انقلاب اسلامی «کارتر
ـ برژینسکی» در سال 1357 بوده:
مادة اول ـ
تمام اهالی شهر تهران باید ساکت و مطیع احکام نظامی باشند.
[...]
مادة پنجم ـ اجتماعات در منازل و نقاط مختلفه به کلی
موقوف و در معابر هم اگر بیش از سه نفر گرد هم باشند، با قوة قهریه متفرق خواهند شد.
مادة ششم ـ
تمام مغازههای شرابفروشی و عرقفروشی،
تئاتر و سینما و فتوگرافیها و کلوپهای قمار باید بسته شود و هر مست که دیده
شود، به محکمة نظامی جلب خواهد شد [...]
مادة نهم ـ کاظمخان [...] مأمور اجرای مواد فوق خواهد
بود.
14 جمادی
الثانی 1339
رئیس دیویزیون قزاق اعلیحضرت اقدس شهریاری و فرمانده کل
قوا ـ رضا
دستگاه پرزیدنت زین العابدین بیمار صبیة
جواد طباطبائی، متخصص ترادف کلی و مشاطهگر
تروریسم را در جایگاه دهان پرکن «مشاور ارشد وزارت امور خارجه» نشانده، تا ضمن تکمیل روند ضداجتماعیاش، نتیجة «شبه انتخابات» حکومت «مسجد ـ روسپیخانة»
شیعی را هم مشخص کرده باشد! همانطور که انتظار میرفت دستگاه جوزف بایدن به باند
ملاممد خاتمی، هستۀ اصلی «جهاد اسلامی» وکودتای
22 بهمن 1357 رأی مثبت داده!
محمد خاتمی را دربارپهلوی به عنوان سرجهازی
آخوند بهشتی به آلمان فدرال اعزام کرده بود، تا «اصول دین» را در مکتب سازمان سیا بیاموزند.
همچنانکه شاهد بودیم هر دوی اینان از این
مکتب الهی با درجة ممتاز فارغالتحصیل شده،
جهت «هدایت امت انقلابی» به ایران پرتاب شدند. از
اینرو پس از مراسم «خودزنی» یانکیها ـ اشغال
فرمایشی سفارت توسط جیرهخواران استعمار ـ
ملاممد خاتمی تبدیل شد به بلندگوی
شیعی یانکیها در عرصۀ تبلیغات، از جمله «جهاد»
بر علیه دولت لائیک عراق! خاتمی در گام
بعد موفق شد پا جای پای استاد اعظماش، فروغی
گذارده، برای بار دوم کلیات سعدی را رسماً
سانسور کند و مورد الطاف ویژۀ اسقف کانتربری،
دومین آخوند استعمار بریتانیا پس
از الیزابت دوم قرار گیرد. بله، سانسور
رسمی کلیات سعدی را دستکم نگیریم، سنگ
بنای «توسعۀ» کودتای آیرون ساید در عرصه فرهنگ و ادبیات ایران است! هر چند «دستاوردهای» کودتای کلنل آیرونساید به
هیچ عنوان به سانسور کلیات سعدی محدود نمیماند!
مشخصات این کودتا عبارت است از فروپاشی
سلطنت سنتی قجرها ـ خروج داوطلبانۀ شاه از
کشور ـ ، سرکوب نظامی فئودالها یعنی پایه و اساس سلطنت
سنتی، سلب مالکیت از زمینداران شمال کشور،
احداث حوزة علمیة قم، فعالیت سازمان تبلیغات اسلامی، تحمیل منهیات آخوند بر جامعة ایران ـ تعطیلی مشروبفروشی، کلوپهای قمار، تئاتر و سینما ـ ترور و ارعاب نویسندگان و شاعران، و در رأسشان میرزاده عشقی، فرخی یزدی و صادق هدایت، تمدید
قرارداد استعماری نفت، گسترش تبلیغات روسستیز، سیاسی کردن پوشش زن ایرانی و رسمیت یافتن
سانسور بر جراید و انتشارات و ادبیات ایران! بله، به این مجموعه میگویند «ایران نوین!» رضا شاه را هم «بنیانگزار ایران نوین» میخوانند! در حالی که رضا شاه عامل کودتا بود؛ طراح کودتای
«ایران نوین» استعمار بریتانیا بود، که با
بهرهبرداری از خوشخدمتی سنتی محفل «شیخوشاه» در ایران، موفق شد ملت را به سپربلای خود در برابر مسکو
تبدیل کند!
در دوران «شکوهمند» بنیانگزاری «ایران
نوین»، انگلستان به عنوان فاتح جنگ اول
جهانی با تکیه بر واتیکان و همراهی زیرجلکی برادران یانکیاش به گسترش فاشیسم در
اروپا مشغول بود؛ در کشورهای مسلماننشین
هم بر سفرۀ «اسلام سیاسی» شکمچرانی فراوان میکرد. ولی شکستن
محاصرة لنینگراد توسط ارتش سرخ باعث شد بریتانیا
در سنگر مخالف فاشیسم لنگر اندازد و بادکنک پهلوی اول را که جهت حمایت از نازیسم
در ایران «باد» کرده بود بترکاند! اینچنین
بود که ارتش شاهنشاهی اعلیحضرت به دستور لندن کودتا کرد و انگلستان هم «بنیانگزار
ایران نوین» را برداشت و برد.
پس از این خیمهشببازی
استعماری، سلطنت پهلوی دوم به تأئید
نمایندگان مجلس رسید و مشروعیت قانونی یافت. و به دلائل ژئواستراتژیک، در پی اخراج
پهلوی اول نوعی سکولاریسم بر جامعه حاکم شد.
ولی از آنجا که پیشروی ارتش سرخ در اروپا، لندن
را سخت به وحشت انداخته بود، بریتانیا
برای مقابله با نفوذ مسکو، مستعمرة سابق ـ ینگهدنیا ـ را به کمک طلبید و
نمایشات قهرمانانۀ «نبرد نرماندی» و تلطیف فاشیسم در قالب تشکیل سازمان آتلانتیک
شمالی آغاز شد. چند سال بعد، در تداوم همین روند در کشور ایران رزمآرا را
ترور کردند، و صادق هدایت نیز ظاهراً
خودکشی کرد! رزمآرا، نخستوزیر وقت برای حل مسئله نفت خواهان مذاکره
و پیروی از روند حقوقی بود؛ استعمارگر هم، بنابرتعریف، یکجانبهگرا و دشمن روابط حقوقی است.
ما هم در اینجا یک پرانتز باز میکنیم تا
ببینیم چگونه استعمار هنوز هم همین روند
را در ایران ادامه میدهد. و نیمنگاهی به
بازداشت اخیر هیزاکسلنسی، سفیر بریتانیا
در ایران میاندازیم.
بازداشت هیزاکسلنسی، راب مکایر،
سفیر بریتانیا را که فراموش نکردهایم! ایشان
با نقض آشکار مفاد کنوانسیون وین در یک «تجمع اعتراضی» در تهران شرکت کرده بودند! وزارت
امورخارجه حکومت «نه شرقی، نه غربی» هم جرأت
نداشت سفیر صاحباش را احضار کند! معلوم
نیست کدام نیروی «کافر» آنحضرت را بازداشت کرد که طبق روایات شلوار مقدسشان را خیس
فرمودند. در هر حال خفقان وزارت امور
خارجه شیعیها همچنان ادامه یافت. و
نهایت امر سفیر انگلستان، پس از دو هفته
«غیبت» همچون امام زمان جمکرانیها یکباره ظهور فرمودند؛ اینچنین بود که نگرانی علی روضهخوان و حسن
فوتبال و دیگر اوباش حکومت قدرقدرت که دخالت ارباب در امور داخلی کشور را به سکوت
برگزار کرده بودند، برطرف شد. عملۀ
استعمار با خیال راحت بار دیگر بالای منبر پریده، بساط
«اظهار نظر» در مورد همة مسائل جهان را از سر گرفتند و ما هم بهتر است برگردیم سر
اصل مطلب!
ترور رزم آرا، زمینة
صدارت محمد مصدق، عضو تشکل تروریست
فدائیان اسلام را فراهم آورد. دستاوردهای دولت مصدق عبارت است از اعمال تفکیک
جنسیتی در دبستانهای ایران، استخدام شعبان جعفری در شهربانی کشور، سازمان دادن به لشکراوباش با کلاهکپی، به
عنوان «پیروان مرام اشتراکی» ـ خفقان حزب
توده در مورد این صحنهسازیها را هم فراموش نکنیم ـ ، لغو یکجانبة قرارداد نفت با هدف تحمیل تحریمهای
اقتصادی به ملت ایران و پرداخت خسارت به شرکت بریتیش پترولیوم، ایجاد
ترادف میان گلۀ وحش و مجلس شورای ملی با شعار «هر جا مردم هستند، مجلس همانجاست»، سلب مشروعیت قانونی از پهلوی دوم ـ تبدیل شاه قانونی به شاه کودتاچی ـ و
نهایت امر تبدیل کشور ایران به حیاط خلوت کنسرسیوم!
به پاس چنین خوشخدمتیهای ارزندهای
بودکه مصدق، زمینهساز کودتا و تحریم، با یک محاکمة نمایشی تبدیل شد به «قربانی
کودتا» و نورچشم عوام! پس از کودتای 28
مرداد ـ حضور فعال آمریکا در عرصة سیاست داخلی کشور و تأسیس ساواک ـ، بازگرداندن ایران به دوران نورانی آیرونساید در
دستور کار لندن و واشنگتن قرار گرفت. این سناریو
پیش از موفقیت کودتای آمریکا، با «خود
زنی» 15 بهمنماه 1327 ـ نمایش ترور اعلیحضرت در دانشگاه تهران ـ به صحنه آمده بود. شاهدیم که پس از این «سوءقصد» بلافاصله تل
موهوم «دانشجویان» متقاضی احداث مسجد در دانشگاه تهران ـ تبدیل دانشگاه به طویلۀ سازمان سیا ـ شدند! دلیل
هم روشن است؛ جفتکپرانی لاتواوباش مصدقپرست از قماش بنیصدر
و شرکاء فقط در چنین اماکنی میتوانست امکانپذیر باشد. اینچنین بودکه دستگاه پهلوی با احداث یک مسجد، دانشگاه تهران را به جایگاه رفیع «آبریزگاه سازمان
سیا» ارتقاء درجه داد و در میعاد شوم 22 مهرماه 1345، ایوبخان، رئیس جمهور طویلۀ اسلامی «فاکستان»، آبریزگاه
ارباب را در دانشگاه تهران افتتاح کرد!
در این فاصله، محمد
خاتمی در اصفهان به «انجمن اسلامی دانشجویان» پیوست؛ دستگاه کندیها هم روحالله خمینی را صیغه
کرد، و متعهد شد که وی را بجای پهلوی دوم
بنشاند. این روند با جفتکپرانیخمینی به آزادیهای زنان
و کنوانسیون وین آغاز شد و علیرغم «شهادت جانگداز» کندی آنقدر ادامه یافت تا «ام.
آی. 6 » و سازمان سیا موفق شدند از آخوند جیرهخوار دربار تصویر «قربانی دربار»
ارائه دهند. در راستای همین سیاست بود که ترور حسنعلی منصور
در دستور کار قرارگرفت تا ساواک بتواند در پناه محفل هویدا دامنة تاراج و سرکوب ملت
ایران را گسترش دهد.
در دوران صدارت هویدا بود که مصطفی
رحیمی به «جرم» نگارش مقالة «روشنفکران ایران محکومند» ممنوعالقلم شد. پس از تکفیر مصطفی رحیمی، نوبت رسید به هفتهنامة فکاهی توفیق تا از
مزایای «روشنفکری» امیرعباس هویدا برخوردار شود؛
مراسم تیرباران کارگران اعتصابی چیتگر هم بیسروصدا برگزار شد؛ و ... و سرانجام دستگاه «کارترـ برژینسکی» با
تکیه بر خوشخدمتی چین مائوئیست توانست به تعهدات آن شهید کاتولیک و آنگلوساکسون ایرلندیتبار
ـ جان کندی ـ جامة عمل بپوشاند. اینچنین بودکه در تاریخ 16 ژانویة سال 1979، پهلوی دوم،
فرماندة کل قوا از کشور فرار کرد تا دست ژنرال هویزر و نوچههایاش برای
کودتا باز باشد. البته مدفوعات غرب 43 سال
است به احترام آخوند پدوفیل و برده فروش از این کودتا به عنوان «انقلاب اسلامی
ایران» یاد میکنند، محفل «شیخوشاه» و
شاخکهای چپنما و راستگرا و لیبرالنمایاش نیز 43 سال است به احترام تیز و
آروغ صاحبانشان، بر طبل «انقلاب اسلامی»
میکوبند و هیچکدام «ویراست رسمی» این توطئه بر علیه ملت ایران را به زیر سئوال
نمیبرد!
باری در آغازین روزهای تشکیل دولت
شاپور بختیار، در تاریخ 16 ژانویه
1979، مقالة مصطفی رحیمی تحت عنوان «چرا
با جمهوری اسلامی مخالفم؟» در صفحات میانی روزنامة آیندگان انتشار یافت. البته این مقاله چند روزی بود که دست به دست میشد
و گویا به دلیل مخالفت ماشاالله قصاب و سالیوان و سفیر انگلستان با محتوی آن، هیچ روزنامهای اجازة انتشارش را نداشت! در هرحال، مصطفی رحیمی تنها حقوقدانی بودکه رسماً بر علیه
استقرار حکومت اسلامی در ایران موضعگیری کرد. حدود یکماه بعد، دیگران که چندان پرشمار هم نبودند، از جمله مهشید امیرشاهی، که در دوران آریامهر
ممنوع القلم هم نبود از دولت شاپور بختیار حمایت کردند! هر چند
نمیتوان مخالفت با استقرار حکومت اسلامی را با حمایت از دولت شاپور بختیار در
ترادف قرار داد، این واقعیت تلخ را میباید پذیرفت که پس از
کودتای آیرونساید و کودتای کنسرسیوم، و
به ویژه پس از کودتای خزندة محفل هویدا،
کشور ایران به آنچنان برهوتی تبدیل شده بود که در آن فقط یک حقوقدان ممنوعالقلم
با استقرار حکومت اسلامی و آقابالاسری مشتی ملای مفتخور مخالفت کرد؛ و یک نویسنده هم از دولت قانونی شاپور بختیار
حمایت به عمل آورد و ... و 43 سال پس از کودتای محفل «کارترـ برژینسکی» در ایران اوضاع
اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشورمان به مراتب از آن روزها اسفبارتر شده!
در زمینۀ اقتصادی همچنانکه شاهدیم، علیرغم عروتیز ملایان بر علیه «آمریکای
جهانخوار»، اختیار ذخائر ارزی ایران همچنان در دست لندن و
واشنگتن و نوچههایشان باقی مانده. در
زمینه فرهنگی و اجتماعی سانسور و سرکوب دوران کودتای آیرونساید به مراتب فراگیرتر
شده؛ هتاکی به فردوسی و فروغ فرخزاد و
صادق هدایت و حافظ و سعدی «رسمیت» دولتی یافته؛ تفکیک جنسیتی که دولت مصدق در دبستانها اعمال
کرد، اینک به دانشگاهها و کل جامعه گسترش پیدا کرده. کار بجائی رسیده که حکومت ملایان پارک و سرویس
اتوبوس و باشگاه ورزشی ویژه «بانوان محترم» به راه انداخته؛ رقص و پاتیناژ
و کنسرت هم ممنوع است ـ به استثناء روضهخوانیهای
شهری، مشابه روضه خوانیهای شجریان. از میهمانی مختلط و نوشیدن مشروبهای الکلی و برگزاری
جشنهای ایرانی، و روابط اجتماعی هم چه بگوئیم؛
امسال در میعاد جشن سده، برای ارعاب مردم
آژیر حملۀ هوائی به صدا در آوردند! خلاصه
زندگی انسانی در ایران «جرم دولتی» به شمار میرود.
دلیل هم روشن است؛ لندن و واشنگتن در گربهرقصانی «انقلاب
اسلامی» تحمیل سکون و مرگ بر جامعة ایران را جستجو میکردند. و
اینهمه از طریق علم کردن آداب و رسوم بادیهنشینان سامی قرن هفتم میلادی ـ حرمسراداری،
بردهفروشی، پدوفیلی، سنگسار و قصاص ـ و تبدیلشان به قوانین رسمی کشور محقق شده! این آداب و رسوم که پس از تهاجم بادیهنشینان
سامی زمینهساز «تاراج و تجاوز و جنایت به نام خدا» شد، امروز در کشورمان تبدیل شده به «قانون!» همین سیاست اشغالگران عرب را حکومت ملایان
با تکیه بر درآمد نفت و گاز در کشورمان اعمال میکند، و آنان که در دکانهای حقوق بشر آمریکا و اروپا لنگر
انداختهاند، نه تنها به این عملیات «خداپسندانه» هیچ اعتراضی
ندارند که آن را به صور مختلف توجیه هم میکنند!
اهداء جایزۀ نوبل و حقوق بشر و مدال افتخار و... به امثال شیرین عبادی و محمد خاتمی، معرفی
کشتزار میرحسین موسوی ـ چماقدار فرهنگی
محفل «کارترـ برژینسکی» ـ به
عنوان «روشنفکر» و ... شاهدی است بر این مدعا.
البته احترام غربیها به «جنایتکار»
و چماقدار، به ویژه از نوع شیعی به این
مختصر محدود نمیشود، در عرصۀ آکادمیک نیز
حماقت و بلاهت شیعی جایگاهی بس رفیع یافته و جوایز ویژهای برای آن در نظر گرفتهاند! به
عنوان نمونه بدنیست نگاهی داشته باشیم به جوایز اهدائی به جواد طباطبائی و صبیهاش، مشاور امور امنیت وزارت امور خارجۀ آمریکا! هر دوی
اینان در زمینۀ علم کردن مقولۀ «ترادف کلی» مهارت ویژهای دارند.
اولی به محض بازگشت از ینگه دنیا به تهران، ثابت میکند
که مشروطۀ انگلستان مانند مشروطۀ ایران است و استعمار انگلستان هیچ نقشی در
تخریب جنبش مشروطه ـ حذف مدرنیته از این
جنبش و تبدیل آن به مشروطه شیعی ـ نداشته
و این جنبش را علما از 200 سال پیش آغاز کرده بودند! مشتاقان آشنائی با نبوغ و حماقت جواد طباطبائی اگر
به وبلاگ ناهید رکسان، «مشروطه، ویراست فاشیسم» نیمنگاهی بیاندازند، به دلائل اهداء جوایز به این نابغۀ محبوب
سازمان سیا و ملا ممدخاتمی پی خواهند برد،
ما هم میتوانیم نگاهی داشته باشیم به ابعاد نبوغ صبیۀ ایشان، آرین جان!
ایشان به هیچ وجه ناشناس نیستند؛ سالهاست که به عنوان
کارشناس و متخصص و دیگر عناوین دهانپرکن،
در مصاحبه با شیپورهای جمکرانی به
تلطیف حکومت آخوند و تخلیۀ فاضلاب سازمان سیا مشغولاند و هر تیز و آروغشان در
آمریکا مورد استقبال بوق رسمی کودتای «کارتر ـ برژینسکی» قرار میگیرد:
«[...] ایران [میخواهد]
به ایالات متحده نشان دهد که منزوی شدنی نیست. پشتوانۀ روسیه و چین، دو ابرقدرت جهانی را [دارد]»
منبع: ایرنا، برگرفته از مصاحبۀ با تلویزیون پیبیاس
آمریکا، 28 دسامبر 2019
بله حکومت دستنشاندۀ آمریکا که اقتصادش وارداتی و به
منطقۀ دلار وابسته است میخواهد به صاحبش نشان دهد که منزوی نیست! باید اذعان کنیم که چنین اظهارات سرشار از
معنویتی فقط در فاضلاب کاخ باکینگهام و دکان سازمان سیا یافت میشود؛ هر دو
نان تخریب و «جهاد» سق میزنند! از
اینرو مشاور ارشد وزارت امور خارجۀ دستگاه پرزیدنت زینالعابدین بیمار در امور
دفاعی و غیره هم در اثر گرانسنگشان، «نه فتح، نه شکست»، به احترام لندن و واشنگتن، جهاد شیعیها را که جز تخریب و تأمین منافع غرب هدفی
ندارد و هزینهاش را ملت ایران میپردازد، «استراتژی امنیتی جمهوری اسلامی» نام نهادهاند!
به مناسبت 118 سالگی صادق هدایت، نویسندۀ
مغضوب بریتیش پترولیوم، مقتول
کنسرسیوم، و منفور عوامل کودتای «کارتر ـ
برژینسکی!»
<< بازگشت