شنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۹۴

یانکی و فاطی!




پیمان لوزان  ـ  هتل بو ریواژ،  سال 1923 میلادی ـ  ‌که در تقابل با لائیسیته،  و بر مبنای حمایت بی‌قید و شرط از یکجانبه‌گرائی ـ  فاشیسم دینی و بومی و قومی ـ  به امضاء رسید، منطقاً می‌بایست با توافق تاریخی آذرگان ـ  24 نوامبر2013 ـ  و سپس با «بیانیة لوزان» ـ 13 فروردینماه سالجاری  ـ  تضعیف شود.   ولی به گواهی همدلی و همزبانی بیشرمانة‌ آمریکا با حکومت جمکران،   شاهد تقویت جبهة فاشیسم در منطقة «یورو ـ دلار» هستیم.   از آنجمله است کودتای نئونازی‌ها در اوکراین؛  کودتا بر علیه دولت عراق؛  به راه انداختن داعش و لشکرکشی مجدد به عراق؛  و ... و  به ویژه تلاش پیگیر جهت تحمیل «شرایط ویژه» بر کشور فرانسه،  برای توجیه سرکوب آزادی‌بیان و دیگر حقوق و آزادی‌های دمکراتیک.  تلاشی که حداقل در فرانسه با شکست روبرو شد،   و نتایج غیرمنتظرة انتخابات شهرستان‌های فرانسه ـ حذف فاشیست‌های جبهة‌ملی ـ  فقط یک نمونه از این شکست مفتضحانه بود.  

یادآور شویم بخشی از پول توجیبی جبهة‌ کذا را سفارت ملایان جمکران تأمین می‌کند و در آستانة توافق تاریخی آذرگان ـ  24 نوامبر 2013 ـ ‌ نیز کلود مارتینز،   معاون اسبق جبهة فاشیست‌ها به همراه «کریستین بوتن لچک به سر»،   از کنیزالاسلام‌های کاتولیک فرانسه،  برای مصاحبه در تلویزیون جمکران حضور یافته بودند.   هر چه باشد،  دکان زوزه و عربدة عوام‌پسندانه روح‌الله خمینی را در همین کشور فرانسه افتتاح کرده بودند!   و به همین دلیل نخستین پیامد انتشار «بیانیه لوزان»،   عربده‌جوئی ژان ماری لوپن ـ  بی‌اهمیت شمردن هولوکوست ـ   و سپس جنگ زرگری «آن پدر و آن دختر» بود!  جنگی که همچنان ادامه دارد!

به عبارت دیگر،   وق‌وق‌ساهاب‌های ناتو،  آلت تناسلی لوپن و صبیه‌اش را بر جامعة فرانسه تحمیل کرده‌اند.   دقیقاً همانطور که گاوچران‌ها با دخیل بستن به خشتک فاطمه سین در واقع آلت تناسلی محمدصاد را بر جامعة ایران تحمیل می‌کنند.   با این تفاوت که بر خلاف فاطمه‌سین،  فاطمه فرانسوی ـ   مارین لوپن را می‌گویم ـ   اسطوره‌ای نیست؛  ‌ ‌موجودیت مادی و واقعی دارد!  هزینة دفتر و دستک‌اش هم از آسمان نازل نمی‌شود!

در هر حال،  جنگ زرگری «فرنچ فاطی» با پدرش موضوع این وبلاگ نیست.   موضوع وبلاگ ما تلاش آتلانتیسم برای ارائة‌ تصویر دلپذیر از فاشیسم است.   و فاشیسم فرانسه هم مانند فاشیسم ملایان جمکران از حمایت آتلانتیست‌ها برخوردار شده و می‌شود.  ‌تبریکات صمیمانة وزارت امور خارجة یانکی‌ها به مناسبت روز زن آخوندی ـ  سالروز فرضی تولد پرسوناژ موهوم  فاطمه‌سین ـ  آنهم در پی تعلیق مذاکرات هسته‌ای به دلیل مرگ مادر حسن فوتبال، ‌ شاهدی است بر این مدعا.   به عبارت دیگر،  روابط بین‌المللی می‌باید تابع روابط خانوادگی آخوندهای جمکران و باورها و توهمات اینان باشد.   

مادر فرتوت حسن فوتبال می‌میرد،   جان کری به داداش حسن فوتبال تسلیت می‌گوید و مذاکرات هسته‌ای را به تعلیق در می‌آورد؛   نخست وزیر بریتانیا،  دیوید کامرون به حسن فوتبال تسلیت عرض می‌کند؛  ‌شیخک‌های کازینونشین هم به لوتی اقتداء‌ می‌کنند؛  و ... و خلاصه نوروز تحت‌الشعاع روضه و زوزه برای فاطمه سین و مادر روحانی و خواهر خامنه‌ای و خاتمی قرار می‌گیرد.   سپس بیانیة لوزان منتشر می‌شود،   وزارت کشور دولت تف و تکفیر،‌   به مناسبت مرگ مادر ممد گوبلز،   در شهر اردکان عزای عمومی اعلام می‌کند؛  حسن فوتبال شهر یزد را به عنوان «دار‌المومنین» پشت قبالة شیاد اردکان می‌اندازد؛   رهبر قلعة حیوانات هم که در رسانه‌ها با ممد گوبلز قهر کرده،  به مردم اردکان تسلیت می‌گوید!   به این ترتیب،  در ترازوی مرگ و حماقت و عوام پسندی و آخوندپرستی،  کفة محمد خاتمی از دیگران سنگین‌تر می‌شود.  چرا که خاتمی،   هم در رسانه‌ها «مغضوب» رهبر قلعة حیوانات است؛  ‌هم نوروز را در ماتم خواهرش گذارنده؛   هم سیزده به در و بیانیة لوزان را با جنازة مادرش «پوشانده»؛   هم یزد و اردکان را به نام‌اش کرده‌اند!   

خلاصه بگوئیم،   گذشته از بساط خانوادة محمدصاد،‌  با حمایت آتلانتیسم روابط خانوادگی آخوندهای جمکران و باورهای اینان،   هم جامعة ایران و هم روابط بین‌المللی را به گروگان گرفته.   به عبارت دیگر،  تقدیس پائین‌تنة آن عرب بدوی به کنار،   تقدیس پائین تنة آخوند از طریق ادای احترام به کشتزارش هم بر جامعة‌ ایران تحمیل شده،   ‌چرا؟  چون به این ترتیب می‌توان روابط حقوقی و نظم دمکراتیک را مخدوش کرد و مطالبات کشکی و معنوی و الهی و قرآنی را بجای مطالبات منطقی ایرانیان نشاند.   

به عنوان نمونه یک گله از وحوش جمکران با دخیل بستن به کفن مادر ممدگوبلز،  به ادعای خودشان «پیام روشن» فرستاده و خواهان «رفع حصر» شده‌اند!   این اوباش می‌خواهند به شیوة دوران بروبیای محفل برژینسکی،  از طریق ایجاد «اجماع» پیرامون مرگ،   «رهبرسازی» کنند. و چه رهبری بهتر از ملاممد خاتمی،   نوچة بهشتی،  مسئول تبلیغات جنگ استعماری، نورچشم واتیکان،  و از همه مهم‌تر پیشخدمت جرج سوروس و مخالف سرسخت لائیسیته! برای تبدیل چنین جانور وحشی‌ای به «رهبرمخالفان» حکومت جمکران،   دخیل بستن به کفن مادرش جهت ایجاد اجماع  الزامی بود!          

یکی از فواید ایجاد اجماع پیرامون «مرگ» این است که از طریق آن می‌توان مطالبات معنوی و صدمن یک‌قاز و ایدئولوژیک را بجای مطالبات دمکراتیک نشاند،   و «افراد» را بجای اهداف و برنامه‌ها قرار داد.   در دوران صدارت شاپور بختیار شاهد همین روند بودیم!   و دیدیم که پیشنهادها و برنامة شاپور بختیار حتی برای «تغییر سلطنت به جمهوری»،  چگونه در عربده و زوزة بی‌بی‌سی و چپ‌نمایان و چاقوکش‌های فدائی اسلام برای آن وحشی «بیابانی و بر حق» که با روضه و زوزه برای لاشة محمد و علی و فاطمه امرار معاش می‌کرد،   و فتوی قتل می‌صدورید،  گم شد!   امروز هم جنازة‌ مادر و خواهر آخوندهای جمکران به لاشه‌های اسطوره‌ای افزوده شده،  و مطالبات دمکراتیک ایرانیان را به حاشیه رانده.   دلیل هم اینکه،   باراک اوباما ـ  به ادعای توئیتری حسن فوتبال ـ  به فتوی علی خامنه‌ای استناد کرده،  و دیوید کامرون هم مرگ مادر حسن روحانی را تسلیت گفته!   

حال اگر از نخست وزیر بریتانیا دلیل این هنجارشکنی و عرض تسلیت رسمی‌اش را بپرسیم، پاسخ منطقی نخواهد داشت!  ولی به سادگی می‌توان دریافت که نخست وزیر بریتانیا،  به پیروی از جان کری برای تحمیل «ماتحت آخوند» به روابط حقوقی معاصر سخت به تکاپو افتاده.   دلیل هم روشن است؛   عادی‌سازی «تروریسم» فقط از این طریق امکان‌پذیر می‌شود. خلاصه،   خارج کردن حکومت اسلامی از فهرست تروریستی ایالات متحد،   بی‌حکمت نیست!  حال معلق زدن سگ‌های سیرک عموسام ـ  تهدید و تمجید و جنجال و هیاهو در مدح و نکوهش بیانیه لوزان ـ   را کنار بگذاریم و واکنش به این بیانیه را از دریچة سکوت وزیر امور خارجه بریتانیا بنگریم!

وزیر امور خارجه انگلستان،   نه به حسن روحانی تسلیت گفت،   نه در مورد بیانیه لوزان اظهار نظر کرد.   به عبارت دیگر،  فیلیپ هاموند از این منظر در کنار وزرای امور خارجة چین و روسیه قرار گرفت و برخلاف جان کری و وزرای امورخارجة آلمان و فرانسه،   از چارچوب روابط حقوقی و نزاکت دیپلماتیک پای بیرون نگذارد.   به این ترتیب،   پیرامون «بیانیه لوزان» یک جبهة حقوقی تشکیل شده که پاریس و برلن در آن حضور ندارند.   بریتانیا به عنوان رئیس اتحادیة اروپا و شریک ایالات‌متحد،  ‌آلمان و فرانسه را در جبهة بازنده نشانده!   همان صورتبندی جنگ جهانی دوم.   با این تفاوت که پس از پایان جنگ جهانی دوم،  به «ویشی‌ست‌ها» ـ  طرفداران فرانسوی حزب نازی ـ   در فرانسه اجازة تشکیل «حزب» و حضور در عرصة سیاسی نمی‌دادند.  ولی خوشبختانه در دهة 1970،   محفل «کارتر ـ برژینسکی» این ممنوعیت را برطرف کرد،   و اینک حضور یک تشکل ضددمکراتیک در نظام دمکراتیک فرانسه رسمی‌ات یافته و «عادی» تلقی می‌شود!  درست مثل این است که بیماری «سرطان» را مسئله‌ای عادی به شمار آوریم!  البته در روند عادی‌سازی سرطان،  فرانسه به گرد پای اوکراین هم نمی‌رسد!

پارلمان اوکراین کمونیسم را با نازیسم در ترادف قرار داده،   ‌هر دو را «ممنوع» کرده. و جالب اینکه همین پارلمان از گروه «استپان باندرا»،   متحدان ارتش آلمان نازی، ‌ به عنوان «مبارزان راه آزادی» تقدیر هم به عمل می‌‌آورد!   خبرگزاری رسمی حکومت ملایان هم بدون اینکه به این نکتة «پیش‌پاافتاده» اشاره کند،   تیتر زده که، ‌ پارلمان اوکراین تبلیغات نازیسم و کمونیسم را ممنوع کرد:

«[...] پارلمان اوکراین روز پنجشنبه قانون منع هر نوع تبلیغات رژیم‌های دیکتاتوری کمونیستی و نازی و همچنین نمادهای آن‌ها را تصویب کرد[...]»
منبع:  ایریب،‌  مورخ 9 آوریل 2015                   

بله،   پارلمان اوکراین ممنوعیت تبلیغات رژیم‌های دیکتاتوری کمونیستی و نازی و نمادهای‌شان را تصویب کرده،‌   و همزمان از همدستان آلمان نازی ـ   دارودستة‌ باندرا ـ  و نمادهای‌شان تجلیل به عمل می‌آورد!   به این ترتیب،   از یک‌سو می‌باید بپذیریم،  کمونیسم و برابری‌طلبی با نازیسم و برتری‌طلبی ترادف دارد،  و از سوی دیگر نازی‌های اوکراین،  گویا بر اساس تصمیمات «پارلمان» آنقدر ها هم «نازی» نبوده‌اند؛   برای آزادی مبارزه می‌کرده‌اند!   همانطور که «گیلرمو فاریناس» و شرکاء هم در کوبا برای آزادی مبارزه می‌کنند؛   البته ‌آزادی «کشیش کاتولیک!»   یعنی آزادی پدوفیلی،  گسترش تفکیک جنسیتی،  آزادی تهاجم به حریم خصوصی افراد،  و ... و از همه مهم‌تر،  آزادی سرکوب لائیسیته!   به دلیل همین مبارزات‌ انسان‌ستیز،  حضرات مرتباً از اتحادیه اروپا جایزة صلح و حقوق‌بشر و غیره هم دریافت ‌کرده و می‌کنند.   باری این جایزه‌بگیران «محترم» از پایان قریب‌الوقوع تحریم‌های کوبا سخت دلخور شده،   همزمان با برگزاری نشست سران کشورهای آمریکا،  هیاهو به راه انداخته‌اند که «آمریکا نباید با دیکتاتورها رابطه برقرار کند!»   گویا حاکمیت عربستان و کویت و قطر و مصر و پاکستان و جمکران «دیکتاتوری» به حساب نمی‌آید،   ‌یا اینکه،   حاکمیت آمریکا که به پشتیبانی از آخوندشیعی،‌   به خشتک پرسوناژ موهوم فاطمه سین دخیل بسته و «روز زن» آخوندی را به ایرانیان تبریک می‌گوید،   طرفدار دمکراسی هم شمرده می‌شود!   

در هر حال،  از آنجا که حماقت طرفداران آتلانتیسم حد و مرز نمی‌شناسد،   هوچی‌های  کوبائی واتیکان را رها می‌کنیم و می‌پردازیم به تناقض‌گوئی یانکی‌ها.   اینان که تاکنون به خشتک ننة حسن فوتبال و صبیه محمد صاد دخیل بسته بودند،   و تولد این‌ یکی را به عنوان روز زن تبریک می‌گفتند و مذاکرات هسته‌ای را برای مرگ آن‌یکی به تعلیق در می‌آوردند،   ‌اینک به شدت نگران نقض حقوق زنان در ایران شده‌اند:

«[سامانتا پاور،‌ سفیر آمریکا در سازمان ملل، ضمن اشاره به نگرانی‌ عمیق کشورهای عضو سازمان ملل نسبت به قرار گرفتن ایران در هیئت نهاد زنان سازمان ملل اعلام داشت:]  در ایران، قانون به زنان اجازة انتصاب در برخی از مقام‌های دولتی را نمی‌دهد،  قانونی علیه خشونت خانگی وجود ندارد،   و زنا را با سنگسار تنبیه می‌کنند[...]»
منبع:  ‌رادیوفردا،  مورخ 11 آوریل 2015 
         
بله،   جای خوشوقتی است که «سامانتا پاور» از خواب غفلت بیدار شده و به یاد آورده که در ایران به زعم ایشان «قانون» حاکم است،  نه احکام توحش شرع!   و این «قانون» از منظر ایشان فقط دو اشکال دارد:  سنگسار زنان و ممانعت از انتصاب‌شان در برخی مقامات دولتی!  به عبارت دیگر،  قرار گرفتن زن تحت قیمومت مرد؛   مالکیت پدر بر جان و مال فرزندان؛   قرار گرفتن یک ملت تحت قیمومت آخوند؛   و حاکمیت فقه و اوهام و خرافات بر روابط حقوقی و انسانی،  از نظر ایشان گویا هیچ اشکالی ندارد!   فقط کافی است چند کنیزالاسلام در جایگاه وزیر و مدیرعامل بنشینند؛   خشونت خانگی و سنگسار هم در رسانه‌ها،   و نه در واقعیت متوقف شود،   تا نگرانی کشورهای عضو سازمان ملل به این ترتیب برطرف گردد!   اینجاست که حکومت تروریست جمکران قابل معاشرت خواهد شد و یانکی‌ها می‌توانند روابط پنهان 35 ساله با نورچشمان تروریست‌شان را به روابط علنی تبدیل کنند و جشن بگیرند و  40 شبانه‌روز شهر را چراغانی کنند!   پس از این «جشن»،   کشور ایران تبدیل خواهد شد به ویراست شیعی عربستان سعودی و می‌تواند مانند پاکستان بمب اتمی داشته باشد!   ترکیه هم که عضو سازمان ناتو است و سلاح هسته‌ای ارباب از او نگهداری خواهد کرد.   

خلاصه کشورهای عضو پیمان استعماری «سنتو»،   مجهز به سلاح هسته‌ای در برابر روسیه یک سد نفوذناپذیر نازنازی و آمریکائی و مامانی ایجاد می‌کنند!  و این سناریوئی است که آتلانتیست‌ها برای‌اش جان می‌دهند.   به همین دلیل،   پس از انتشار بیانیة لوزان،   علاوه بر اظهارنظرهای شکمی وزرای امور خارجه آمریکا و آلمان و فرانسه،   شاهد خفقان رهبر و جنگ زرگری جمکرانیان با اربابان‌آمریکائی‌شان بودیم.   گویا گاوچران‌ها و جمکرانیان دو ویراست متفاوت از بیانیه لوزان در دست داشتند!   باری سفر رجب اردوغان به تهران،  گوشی را به دست ملایان داد.   اینان دریافتند که می‌باید برای شکست مذاکرات تمام تلاش خود را به خرج دهند تا آمریکا بتواند به کودتا و گسترش دامنة جنگ تداوم بخشد.   از اینرو ابتدا مقام معظم بالای منبر رفتند و فرمودند،   بیانیة لوزان هیچ اهمیتی ندارد؛  ‌ و اگر توافق هم به تعویق بیافتد،   هیچ مهم نیست!  به عبارت دیگر،   بی‌خیال ابراز تمایل وزارت امور خارجه روسیه به امضاء توافق در موعد مقرر!  همزمان،   سازمان سیا قلادة حسن روحانی را هم گشود تا خواهان لغو همة تحریم‌ها به محض امضاء توافق شود!   

در واقع،   رئیس دولت تف سربالای جمعی،   از «راستی آزمائی» فاکتور گرفت،   و تلویحاً تأکید کردکه همین‌که ما توافق را امضاء کنیم اعضای شورای امنیت باید بی‌اعتمادی را کنار بگذارند و همة تحریم‌ها را یک‌جا لغو کنند!   این «بی‌اعتمادی» همان است که مم‌جواد ظریف هم ذکرش را گرفته و از بی‌اعتمادی آمریکا گلایه‌ها دارد.   

جریان از اینقرار است که جمکرانیان در کمال حماقت انتظار دارند اعضای شورای امنیت، بادشکم آخوند ـ  فتوی ـ  را به عنوان «سند حقوقی» بپذیرند!   البته آمریکا و شرکاء از اینکه نفخ مقام معظم را با اسناد و شواهد حقوقی در ترادف قرار دهند،   هیچ مخالفتی ندارند.  از این روند حمایت هم می‌کنند.   چرا که روند مذکور ملایان ـ  پادوهای وفادار آتلانتیسم ـ   را به ارزش می‌گذارد،   ولی سیاست منطقه‌ای روسیه فتوی‌پذیر نیست.   

فتوی‌پذیری،   یعنی تأئید مسئولیت‌گریزی؛   تأئید تحمیل روابط غیرحقوقی،  محفلی و خانوادگی بر نظم دمکراتیک جامعه و ... و روشن‌تر  بگوئیم،  فتوی‌پذیری،  به معنای تأئید تروریسم است.   و این همان خط قرمزی است که روسیه در مرزهای‌اش حاضر به قبول آن نخواهد بود.