شنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۹۸

مصدق‌پارتی!



آنجا سحرگاهان فردا
تاریک و غمگین است،
چون پایان امروز
(نادر نادرپور) 

سناریوی بحران‌سازی در خلیج فارس که با شرکت دو عنتر انگلیسی و شیعی آمریکا به صحنه آمده بود،  با عقب‌نشینی آلمان شکست خورد،  و طراح و نقش‌آفرینان این سناریو مثل خر در گل گرفتار آمدند و همانطور که انتظار می‌رفت دست در دست یکدیگر «لائیسیته» و روابط حقوقی را مورد تهاجم قرار دادند.

عنتر شیعی به مبارزه با مبهمات ـ ظلم و ستم ـ و  بازاریابی برای مصدق و شاملو و معصومه قمی مشغول شد؛‌  دولت بریتانیا جریمة سنگینی برای راشاتودی در نظر گرفت؛  یانکی‌ها روسیه را تحریم کردند و مایکل پمپئو،  ‌ وزیر امورخارجة ایالات متحد «مدافع حقوق کارگر» از آب در آمد:

«[...] بیانیه [...]‌ وزارت خارجه آمریکا [...] می‌گوید: ‌ موارد نقض حقوق کارگران [...] ‌عبارت است از کار در ساعات طولانی،  نواحی مسکونی ناامن و اجبار پرسنل پزشکی کوبا برای پیشبرد برنامه‌های سیاسی رژیم.  [...]‌ کوبا باید استفاده از این برنامه برای کسب درآمد را متوقف کند.»
منبع: ‌صدای آمریکا،‌  مورخ  26 ژوئیه 2019

بله وزیر امور خارجة کشوری که به احترام ادیان،   «برده‌داری و پدوفیلی و تعدد زوجات و بیگاری کودکان» را در داخل مرزهایش نادیده می‌گیرد،   و با حکومت‌های «مسجد ـ روسپی‌خانه» در کشورهای مبتلا به طاعون اسلام هیچ مشکلی ندارد،‌   مدافع حقوق کارگران و کارمندان برنامة بین‌المللی پزشکی کشور کوبا شده!  چرا؟   چون در کشور کوبا برخلاف بسیاری کشورهای «متمدن» و مامانی و متحد واشنگتن،   «زن تحت قیمومت مرد» نیست؛ پدوفیلی و تجاوز و خریدوفروش انسان «جرم» به شمار می‌رود و ...  و خلاصه درکوبا،   برخلاف لندن و واشنگتن،  اعضای تشکل تروریست اخوان‌المسلمین را به پارلمان نمی‌آورند و مهم‌ترین پست‌های کابینه را در اختیارشان نمی‌گذارند.     

پس چه بهتر که سری به انگلستان بزنیم.  همانجا که سرانجام بوریس جانسون ـ  برخلاف روال معمول،  نه با آراء نمایندگان حزب محافظه‌کار در پارلمان، که با رأی اعضاء حزب به عنوان نخست‌وزیر بریتانیا برگزیده شده و مهم‌ترین پست کابینه را نیز به ساجد جاوید،  عضو تشکل تروریست اخوان‌المسلمین و مشاور الیزابت دوم سپرده!   نخست‌وزیر برگزیدة «تل موهوم مردم» در نخستین سخنرانی‌اش تأکید کرد که «عظمت گذشته بریتانیا» را احیاء خواهد کرد.  و به این ترتیب معلوم شد که «ترامپ کوچولو» در بریتانیا دولت تشکیل داده.

جونم براتون بگه!   حاکمیت انگلستان کارت برنده‌اش را رو کرده.   بوریس جانسون یک‌پا در نیویورک،  یک‌پا در امپراتوری عثمانی و دکان اخوان‌المسلمین،   و دستی هم در بلاروس دارد و با گرل‌فرندش به 10 داونینگ ستریت اسباب‌کشی فرموده!  کسی چه می‌داند،  از آنجا که همجنسگرائی و دوجنسگرائی «مدروز» است،   شاید همین روزها بوریس جانسون  بوی‌فرند هم بگیرد تا ثابت کند که از «خانوادة روشنفکری» است و مانند محمد مصدق،     «مردی است برای تمام  فصول!»

بین خودمان بماند،   ‌مثل اینکه گاری آنگلوساکسون در بیراهة «بازگشت به عظمت گذشته» بدجور بکس‌وباد کرده.  شرایط سازمان آدمخوار ناتو در ترکیه متزلزل شده؛   لگد «فیفا» کپل رهبر شیعی‌ها را کبود کرده؛   قبیلة کندی داغدار است و روزی‌نامة «جمهوری اسلامی» ـ  یکی از فاضلاب‌های آنگلوساکسون‌ها و گهوارة کودتای 22 بهمن 1357 که محل تخلیه فضولات غرب از طریق قلم‌فرسائی امثال علی‌خامنه‌ای،  میرحسین موسوی و سفیر کنونی شیعی‌ها در فرانسه به شمار می‌رود ـ  از این پس در قطع کوچک‌تر به مشتاقان ارائه خواهد شد!  خوشبختانه این روزها بلشویک‌ها در کرملین نیستند،   و زمینة مناسب جهت خوشخدمتی‌های امثال «محمد مصدق» و قبیله‌اش وجود ندارد،  در غیراینصورت چه کودتاها و چه انقلاب‌ها و جنبش‌هائی که آنگلوساکسون‌جماعت برای «آزادی ملت ایران» به راه نمی‌انداخت!       

بله،  نیم نگاهی به شرایط پس از جنگ جهانی دوم کافی است تا دریابیم احیاء «عظمت گذشته» آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک درگرو احیاء شرایط دوران محمدمصدق در کشور ایران است.  و به همین دلیل پس از پیروزی کودتائی بوریس جانسون،  سروکلة‌ خبر موثق و مهم و جانگداز و شش روز ماندة «‌سوختن رونوشت وصیت‌نامة‌ محمد مصدق» در رادیو فردا پیدا شد:

«[...] چهارشنبه گذشته [رونوشت وصیت‌نامه محمد مصدق] در جریان آتش‌سوزی  دفتر اسناد رسمی 39 تهران در میدان حسن‌آباد سوخت [...]»
منبع:  رادیوفردا،‌  مورخ 31 تیرماه 1398

با انتشار این «خبر موثق و مهم و غیره»،   بوق سازمان سیا در واقع زنگ «مصدق پارتی» را نواخت و بلافاصله واکنش مطلوب را نیز دریافت کرد؛‌  آب از لب و لوچة همة ‌سگ‌های پائولوف جاری شد و چنان سیلی به راه افتاد که شکوه میرزادگی را از «کلورادو» به تهران پرتاب کرد و  در کنار میرحسین موسوی نشاند؛   ‌جنایات و تاراج دولت میرحسین موسوی را شست و نفرت طرفداران دمکراسی از این جانور وحشی را به حساب ارادتش به محمد مصدق گذاشت:

«[...] مهندس موسوی [...] بیش از7 سال است که ارتباطش با مردم قطع شده [...] غرض ورزی دربارة دکتر زهرا رهنورد و مهندس موسوی مربوط به باورهای اقتصادی آنان درحمایت از مستضعفین،  باورهای آنان در کسوت روشنفکران متدین در تعارض با باورهای کهنه و محافظه کار و [...] دربارة کودتای ننگین 28 مرداد 1332 و مرحوم مصدق است[...] که در سخنرانی‌ها، کتاب و مقالات قبل و بعد انقلاب و نیز در زمان سردبیری مهندس موسوی در روزنامه جمهوری اسلامی دارد [...] مصدقی بودن از بزرگ‌ترین اتهامات آقای موسوی است [...]»
منبع: سایت کلمه،   مورخ 31 تیرماه سالجاری

ظاهراً این عنتر زرنگ و «مقاله نویس»،  نخواسته عکس‌هائی را که همین سایت رادیوفردا از میرحسین و کشتزارش در سالن فرودگاه منتشر کرده بود،  ببیند.  و این کوری دلخواسته به ایشان اجازه داده با ستایش افرادی که علاوه بر حمایت کورکورانه از یک جنگ خانمان‌سوز،  در قتل‌عام زندانیان سیاسی،  اجباری کردن حجاب و اجرائی کردن تفکیک‌جنسیتی در جامعة ایران نقش داشته‌اند،  حماقت و وقاحت‌اش را به اثبات برساند.  بر اساس ترهات این عنتر همه‌فن‌حریف،  کشتزار میرحسین موسوی «روشنفکر» شده و ... و چه می‌شود گفت؟  کدخدا سوت زده،  سگ‌هایش هم باید با ستایش خشونت و یکجانبه‌گرائی و زن‌ستیزی فدائیان اسلام،  در مصدق پارتی شرکت کنند تا وفاداری‌شان به ارباب به اثبات برسد.  

یکی دیگر از شرکت کنندگان در مراسم مصدق پارتی، شکوه میرزادگی است که از جمله «روشنفکران» مرز پرگهر به شمار می‌رود!   می‌دانیم که این روشنفکر مامانی و شیعی در طرح آدم‌‌ربائی  با خسروگلسرخی،   رضا علامه‌زاده و دانشیان و شرکاء همدستی داشته!   همچنین می‌دانیم که خسرو گلسرخی خودش هم از آنجمله «روشنفکرها» بود که از عرب پدوفیل و راهزن بیابان‌نشین قرن هفتم میلادی به «سوسیالیسم» رسیده بود!   در هر حال،   همانطورکه پیشتر هم به کرات گفته‌ایم برای بوق‌های استعمار،  «روشنفکر» در کشور ایران موجودی است «عاجز از استدلال و تفکر» که همچون آخوند پدوفیل و برده‌فروش کوره‌سوادی برای خواندن و نوشتن دارد؛   یک‌جانبه‌گرا،   زن‌ستیز،  ‌ خشونت‌پرست و ضدلائیسیته است.   شکوه میرزادگی هم خارج از این مجموعة «پرشکوه» قرار نمی‌گیرد.   کافی است به مطلب اخیر ایشان در مورد آتش‌سوزی دفتر 39  در میدان حسن‌آباد تهران نیم نگاهی بیاندازیم.  گویا ایشان در این مورد نامه‌ای دریافت کرده‌اند و بر اساس محتوای نامة کذا به مخاطب دو دروغ شاخدار را حقنه می‌کنند.  نخست اینکه کودتای سوم اسفند «مفید» بوده،  ‌چون «روحانیون واپس‌گرا» مشروطه را از محتوی سکولاریسم آن تهی کرده‌ بودند؛   دیگر آنکه مصدق با تحمیل حجاب مخالف بوده: 

«[...] روحانیون واپسگرا مشروطه را از محتوی سکولاریسم آن تهی کردند و رضا شاه ناچار شد با توسل به زور برخی از مطالبات مشروطه را رسمیت بخشد [...]‌ آیت‌الله‌‌ها از مصدق می‌خواستند در مقابل بی‌حجابی جبهه بگیرد و دکتر مصدق به آن‌ها توضیح می‌داد که به نفع آن‌ها و اسلام است که روی این مساله فشار نیاورند[...]»
منبع:  گویا نیوز،  مورخ 29 ژوئیه 2019

شکوه میرزادگی با توسل به عبارت «روحانیون واپسگرا» چنین القاء می‌کند که گویا «آخوند مترقی» هم وجود دارد!  به عبارت دیگر،  ایشان از یک‌سو دست به بازاریابی برای نوعی پدوفیل و برده‌فروش و حرمسرادار «غیرواپسگرا» زده‌اند،  و از سوی دیگر می‌خواهند آبی به آسیاب ارباب ریخته،   با سلب مسئولیت از استعمار بریتانیا در شکست جنبش مشروطه، ‌ این شکست را به حساب «آخوند واپسگرا» بگذارند.

در مورد «انقلاب مشروطه» پیشتر هم توضیح داده‌ایم؛   نتیجة این «انقلاب»، ‌ خلع سلاح  سرداران مشروطه و‌ تثبیت توحش شیعی‌ها بود.   قانون اساسی انقلاب کذا هم همانطور که می‌دانیم آخوند پدوفیل و برده فروش را در جایگاه برتر ناظر بر تدوین واجرای قوانین نشاند. پس از فرار احمدشاه هم،  سلطنت پهلوی به قیمومت مرد بر زن نه تنها پایان نداد که آن را تحکیم نمود؛   زن ایرانی را به ابزار سیاستگزاری خیابانی تبدیل کرد و حوزة علمیة قم را به حوزة علمیه مشهد افزود!   به عبارت دیگر،  پهلوی‌ها بساط آخوندبازی را گسترش دادند.   سیاستی که با حمایت مستقیم لندن،  ملت ایران را به سپر بلای آتلانتیسم در برابر مسکو تبدیل کرد و همچنان اجرا می‌شود.   به همین دلیل علیرغم جابجائی افراد ـ استعفای پهلوی اول و سپس پایان حکومت پهلوی دوم و ... و نشستن شیخ بجای شاه،   اوضاع اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی ایران نه تنها بهبود نیافته که به مراتب وخیم‌تر هم شده.  و نقش محمد مصدق و قبیله قجرهای «پسامشروطه» در این سیر قهقرائی بسیار چشمگیر است.   

همانطور که در وبلاگ «نفت، نگار، نرماندی» هم اشاره شد،  آنگلوساکسون‌ها طی دوران جنگ دوم،   پس از حصول اطمینان از امنیت منافع استعماری‌شان در ایران،  نمایش هولیوودی «نرماندی» را به صحنه آوردند و با اشغال نظامی اروپا،  فاشیسم را با نوع «سافت‌تر» ‌آن یعنی آتلانتیسم جایگزین کردند.  درگام بعد برای سگ‌خور کردن منابع نفتی کل منطقة خاورمیانه به توافق رسیدند و اینجا بود که نقش‌آفرینی‌های محمد مصدق آغاز شد.  به اصطلاح «مجلس ایران»،  با طرح مصدق برای ممنوعیت فعالیت شرکت‌های نفتی شوروی در ایران موافقت کرد و واکنش مسکو به مذاق لندن و واشنگتن هیچ خوش نیامد.  از اینرو تشکل ضدلائیسیتة «جبهة ملی» را به راه انداختند و پس از ترور رزم آرا،  غلام جان نثارشان،  محمد مصدق را به نخست وزیری گماشتند!


مصدق،  عضو فکل کراواتی فدائیان اسلام،  آخوندبازی و تفکیک جنسیتی را از مدارس ابتدائی ایران آغاز کرد؛   با لغو یکجانبة‌ قرارداد نفت ایران و شرکت بریتیش پترولیوم،  زمینة تحمیل تحریم‌های اقتصادی بر ملت ایران و کودتای 28 مرداد 1332 را فراهم آورد تا   انگلستان از بن بست در خاورمیانه نجات یابد.  زمانیکه انگلستان امکان یافت با کشاندن آمریکا به سیاست داخلی ایران،   حکومت لرزان و نیمه‌دمکراتیک محمدرضا شاه را به یک فاشیسم تمام عیار تبدیل کند،‌  همین مصدق پس از انجام «وظیفة الهی» و استعماری‌اش در سنگر «مظلوم و قربانی» لنگر انداخت و در راستای سیاست‌ بازیافت زباله و سفله‌پروری لندن و واشنگتن در بوق‌های آتلانتیسم تبدیل ‌شد به «قهرمان ملی!»   جای تعجب نیست که در «ادبیات» تفاله‌های محفل «شیخ‌وشاه»،   عضو فکل‌کراواتی فدائیان اسلام و خادم وفادار سفارت انگلستان در تهران،  اینک نماد آزادی و استقلال در خاورمیانه به شمار می‌آید!   و باز هم جای تعجب نیست که طی 40 سال اخیر کلیشة «مصدق،  رهبر میهن‌دوست، آزادیخواه و قربانی دیکتاتوری شاه» در تمامی آثاری که به عنوان «خاطرات و بیوگرافی و ذکر مصیبت» ایرانی‌های «تبعیدی و صادراتی» به رشتة تحریر درآمده،  دست‌نخورده باقی مانده!

همین اجماع پیرامون «خدمات مصدق» نشان می‌دهد که خاطرات و بیوگرافی حضرات شکمی و «به فرموده» است!   و چرا راه دور برویم؛   در رمان «از شرق گسسته» نیز از محمد مصدق تصویری کاملاً منطبق بر ویراست رسمی ارائه شده.   البته رمان می‌باید یک بخش تخیلی هم داشته باشد.  و در این بخش «تخیلی» است که پدر تشنه به خون و انتقامجوی نویسنده،   تبدیل می‌شود به روشنفکر و مخالف خشونت که قربانی خشونت‌طلبان می‌شود؛  پرسوناژ «داریوش صدر» در پاریس با ضربات چاقوی اسلام‌گرایان به قتل می‌رسد. ولی در بخش تاریخی و غیرتخیلی،   علاوه بر ارائة تصویر دلپذیر از محمد مصدق،  نقش استعمار در تحولات ایران و به ویژه سرکوب تظاهرات 8 مارس 1979 بکلی محو شده.

راوی «از شرق گسسته» تظاهرات 8 مارس را در پرانتز گذاشته،  و به پیروی از الگوی علی‌اصغر صدر حاج سید جوادی و عیالش، کیان کاتوزیان که دکان «جنبش» را به راه انداخته بودند،   مخالفت زن ایرانی با تحمیل نماد بردگی را نادیده گرفته!   شاید به دلیل همین ویژگی‌ها ـ  زن‌ستیزی و مصدق‌پرستی ـ  باشد که ناشر فرانسوی و بی‌بی‌سی و شرکاء به «خانوادة روشنفکر» نگار حاج سیدجوادی اشاره کرده‌اند!          

همانطورکه در وبلاگ «اس ـ 400 و امت»  گفتیم،   محمد مصدق همان حلقة‌ نامرئی‌ای است که تمامی محافل ایران‌ستیز ‌و دشمنان لائیسیته و دمکراسی را به یکدیگر پیوند می‌دهد و قبیلة صدر حاج سید جوادی و بازماندگانش سر در آخور همین محافل دارند.   محافلی که مصطفی رحیمی را در پرانتز گذاشته‌ و این روزها برای غلامحسین ساعدی و احمد شاملو به عنوان «روشنفکر» بساط روضه و زوزه پهن کرده‌اند:

«هفته فرهنگ و هنر و یاد ساعدی و شاملو؛ تکرار ناسزا به روشنفکران»
منبع: بی‌بی‌سی، مورخ 27 ژوئیه 2019  

بله هرکس سواد خواندن و نوشتن دارد و هم‌صدا با آخوند پدوفیل و برده فروش،  لائیسیته  و فرهنگ ملت ایران را مورد تهاجم قرار می‌دهد، «روشنفکر» است! ولی مصطفی رحیمی تنها روشنفکر ایران بودکه اگر در دوران پهلوی هم ممنوع‌القلم شده بود حاضر نشد پشت سر آخوند بایستاد و از گلة وحش ـ تل موهوم مردم ـ پیروی کند!   حمایت از گلة وحش،  یعنی حمایت از یکجانبه‌گرائی،  عربده‌جوئی و تخریب و جنایت،  و به طور کلی نفی روابط حقوقی انسان‌محور.   محمد مصدق در این سنگر توحش و انسان‌ستیزی  لنگر انداخته بود و به همین دلیل است که گذشته از غربی‌ها،  عنترهای شیعی‌شان نیز به مصدق ارادت‌ها دارند؛   ابراز ارادت به کارگزار استعمار،   در واقع ابراز ارادت به استعمار و تقاضای عاجزانه برای  «تکرار دور باطل» استعماری است.