سنگ و کاسۀ زر!
«[...] سبیل علیشاه فرمان همایونی صاد رکرد. قشون ظفر نمون با عروتیز جلو عکس جوانیش که بزک
شده بود سان دید و غرور میهنی افراد به طرز وحشتناکی تقویت شد. اما دول معظمه رقیۀ وقت ازین پیشامد تولب
رفتند و کنفرانس بندر چاه بهار تشکیل یافت و به موجب منشور بحر عمان قرار شد [...]
هر چه پرندۀ نفتهموس در مازندران پیدا میشود که زیر دمش بوی نفت میدهد ملک
طلق کشورگشایان جنوبی باشد[...]»
منبع: صادق هدایت، «توپ مرواری»
شاهزاده رضا پهلوی، به گزارش رسانهها، برای
شرکت در مراسم گرامیداشت قربانیان هولوکوست راهی اسرائیل شدهاند. ولی ظاهراً
به اسرائیل رفتهاند تا در محضر وزیر اطلاعات اینکشور تلمذ فرموده، از
تزریق بیبیگوزکهای یهودیان به تاریخ ایران لذت ببرند و فراگیرند که کشور
اسرائیل از هزاران سال پیش با کشور ایران روابط خوبی داشته:
«[...]کشورهای ما از هزاران سال پیش و از زمان ملکه
استر روابط خوبی داشتهاند که از آن طریق توطئه اهریمنی هامان برای نابودی یهودیان
در ایران را شکست دادند [...]»
منبع: رادیو
فردا، مورخ 17 آوریل سالجاری
البته اینکه اسرائیل ـ اینکشور در سال 1948 بر پایۀ
سیاست «یک کشور یک مذهب» همچون فاکستان توسط استعمار بریتانیا رسمیت یافته ـ از هزاران سال پیش با کشور ایران روابط خوبی
داشته، از آن حرفهاست؛ جناب وزیر گویا قوم یهود را با کشور اسرائیل مترادف
یافتهاند! از سوی دیگر ملکه استر، پرسوناژ بیبیگوزکی یهودیان است، موجودیت
تاریخی ندارد، و همچون زینب و فاطمه و
دیگر پرسوناژهای بیبیگوزکی شیعیها بیشتر ابزار زرزر آخوندهاست. در نتیجه عبارت «زمان ملکه استر»، بیشتر
به عرعر آخوندها پیرامون «فضائل محمد و فاطمه و علی و حسن و حسین» شباهت دارد؛ پرسوناژهای موهوم؛ در زمان نامعلوم؛ صرفاً جهت تزریق به تاریخ ایران! البته
رضا پهلوی اگر واقعاً میخواست به قربانیان هولوکوست ادای احترام کند ـ کاری که محمدرضا پهلوی هم نکرده ـ میتوانست به این مناسبت بیانیهای رسمی صادر
فرماید و فرصت جفتکپرانی به تاریخ ایران را از وزیر اطلاعات اسرائیل دریغ
دارد. ولی خوب کاخ سفید و دربار بریتانیا
هم حق و حقوقی دارند که نمیباید فراموش کرد!
باری،
همزمان با انتشار خبر دیدار رضا پهلوی از
اسرائیل، علی خامنهای بار دیگر به یاد «توطئه
دشمن» اوفتاد و از نیروهای نظامی ـ این
نیروها از علی روضهخوان دستور نمیگیرند ـ
خواست تا بر توطئۀ دشمن تمرکز کنند ـ منبع رادیو فردا، مورخ 27 فروردینماه سالجاری. حال ببینیم «توطئه دشمن» چیست؟ بحرانسازیهای
حکومت ملایان برای ارعاب ملت ایران، و
فراهم آوردن زمینۀ کودتا درسایۀ تظاهرات خیابانی را «توطئه دشمن» گویند که با هدف ممانعت
از تکمیل راه آهن «رشت ـ آستارا» در مسیر کریدور «شمال ـ جنوب» سازمان یافته.
میدانیم که این کریدور منافع استعماری
آنگلوساکسونها را تهدید میکند و «واجبشرعی» است تا حکومت ملایان با ارائۀ خدمات
«جنسی ـ ایدئولوژیک» به کدخدا، تکمیل این
راه آهن را «غیرممکن» سازد. از اینرو
بعضیها به یاد آرارات و قرهسو افتاده و میخواهند آن را از ترکیه پس
بگیرند:
«[...] اگر رضاشاه قرهسو
و آرارات را به ترکیه نبخشیده بود امروزه آذربایجان و اسرائیل و ترکیه برای ایرانیها
موشدوانی نمیکردند و [ امروزه شاهد] ماجراهائی که نوید جنگ در شمال ایران را میدهد
نبودیم[...] وی قرهسو را فقط به دلیل تقاضای اتاتورک [...] بخشیده نه حتی در
مقابل عهدنامه [...] معلوم نیست با چه حقی رضا شاه این بخش از خاک ایران را به ترکیه
بخشیده[...]»
منبع: سایت فارسی سپوتنیک، مورخ 3 آوریل سالجاری
اتفاقاً کاملاً معلوم است به چه دلیل قرهسو به ترکیه
واگزار شده، و مشخص است به فرمان کدام
دولت فخیمه چنین بذل و بخششی صورت گرفته. ولی معلوم نیست، به چه
دلیل «برادر» عماد آبشناس در این برهۀ خاص به یاد اعمال «میهنپرستانۀ» پهلوی اول
افتادهاند؟! همانطور که معلوم نیست به چه دلیل گزارشگران حقوق بشر سازمان ملل پس
از 44 سال به یاد آوردهاند که تحمیل نماد بردگی آخوند به زن ایرانی نشان سرکوب
است؟!
همانطور که طی 44 سال اخیر شاهد بودیم
و هستیم، جمعهها هنگامۀ «وقوق جماعت» است و پنجشنبهها
هم به «پیشوقوقیۀ» همین جماعت اختصاص یافته.
جماعت مذکور مجموعهای است که
علاوه بر نژادپرستان آنگلوساکسون و سگهای هار و وفادارشان در کشور ایران، دکههای
«حقوق بشرفروشی» سازمان ملل را نیز شامل میشود! تلاش دکههای کذا همانطور که طی 44 سال اخیر
شاهد بودیم، «عادیسازی خشونت» از طریق
ارائة تصویر دلپذیر از کنیزالاسلامهای حکومت ملایان در مجامع بینالمللی بوده است. این
شرایط ادامه داشت تا اینکه روز جمعه ـ 14
آوریل ـ دکههای کذا ناگهان از خواب
پریده، در یک نامة جمعی هشدار دادندکه «تحمیل
نماد بردگی آخوند به زن ایرانی سرکوبگرانه و نماد آزار جنسی است و نقض حقوق زن
ایرانی را به سطح غیرقابل قبولی میرساند:»
«[...] اقدامهای
سرکوبگرانه جمهوری اسلامی ایران علیه زنان،
وضعیت نقض حقوق و آزادیهای زنان و
دختران در ایران را به سطح غیرقابل قبولی میرساند [...]»
منبع: سایت ایندیپندنت فارسی، مورخ 14 آوریل سالجاری
از اینجا حتماً میباید نتیجه بگیریم
که طی 44 سال اخیر، سرکوب سازمانیافتة زن ایرانی برای حضرات در «سطح
قابل قبولی» قرار داشته که هیچ اعتراضی نکردهاند! به طور مثال تحمیل نماد بردگی به دختربچههای 7
ساله در مدارس ابتدائی و تدریس مزخرفات آخوند به اینان، و یا ممانعت پدر از تحصیل دخترانش «قابل قبول»
بوده است! حتماً کتک خوردن، محبوس شدن
در اندرونی، تعددزوجات، کودکهمسری و ... و خلاصه استقرار زن ایرانی
درجایگاه والای «گوسفند و گاو و شتر» نیز هیچ اشکالی نداشته؛ «فرهنگ ایرانی» بوده! میدانیم که آنگلوساکسونها از آنجا که «فرهنگ»
خودشان بر پایه و اساس پوچ و توخالی دین ـ آنهم دین وارداتی ـ استوار شده و هیچ
ندارد، توحش و تحجر دین را «فرهنگ» میخوانند؛ جوجههای ایرانینمایشان نیز به تقلید از
ارباب مرتباً عرعر «فرهنگ اسلامی» سر میدهند.
به این ترتیب در ایران، تمامی
فعالیتهای انسانی ـ علم، هنر، ورزش،
موسیقی، ادبیات و... ـ میباید به اسارت تحجر و توهم و باورهای موجودی
ضداجتماعی و فاقد جنسیت مشخص و به ویژه بیوطن، به نام آخوند درآید! در غیراینصورت آنچه میگذرد غربگرائی میشود، و «ضدفرهنگی!»
البته تفاوتی ندارد که آخوند کذا، مذکر یا مونث بنماید؛ شیعی
باشد یا نوشیعی، سنی، و یا حتی تودهای؛ در هر حال
وظیفۀ اصلیاش ضدیت با تمامی نمادهای فرهنگ و تمدن ایران است.
سنگ بیقیمت اگر کاسۀ زرین بشکست
قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود
)سعدی)
نوع «تودهای» آخوند، دشمن
ایران باستان است، چرا که پادشاهی را به عنوان «نظم فئودال» محکوم میکند! حتماً داسالله به این توهم دچار شده که در
دوران باستان نظم «غیرفئودال» هم وجود داشته! در راستای همین توهمات است که همصدا با آخوند، شاهنامه فردوسی را تخطئه مینماید و برای سانسور
نوروز جمشیدی، همصدا با بوقهای استعمار
به عبارات احمقانهای که ملایان باب کردهاند از قماش «جشن بهار» و «تغییر فصل» و «عید»
و «نوعید» و مزخرفات مشابه متوسل میشود! البته پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی» و راه افتادن سیرک سیار اعلیحضرت
و زنگولههایشان، داسالله شکمش را برای
«بازگشت به دوران نورانی کلنل آیرونساید» حسابی صابون زده است. از
اینرو به پیروی از ذکاءالملک لگدی هم نثار سعدی کرده! میدانیم
که فروغی «کشف» کرده بود، بخشی از کلیات
سعدی با دین مبین اسلام هماهنگی ندارد و میباید حذف شود؛ داسالله
هم کشف کرده که «سعدی زنستیز بوده:»
«[...] سعدی جائی دیگر
گفته است که شوهر بهتر است کور باشد تا زن نازیبا را نبیند[...]»
منبع: گویا نیوز، مورخ 9 آوریل سالجاری
قلمزن نابغه از این سخن سعدی نتیجه
گرفته که سعدی زنستیز بوده و خلاصه «فمینیست» نبوده! برای
اینکه ببینیم کاشفان «زنستیزی» سعدی و «فئودال» بودن فردوسی هدفشان چیست لازم
است همین جا یک پرانتز بازکنیم.
اینان در کمال حماقت میخواهند گذشته را مطابق سلیقة
محفلشان بازنویسی کنند، به این امید که
آینده را در چارچوب امیال و منافع محفلشان رقم زنند. این
عملیات فاشیستی را نه تنها در ایران که در تمام مناطق تحت نفوذ آنگلوساکسونها، حتی در
ایالاتمتحد و بریتانیا هم شاهدیم. در
مورد فاشیستهای طویلۀ مشروعه خوشبختانه مسیر روشن و مشخص است. تهاجم سازمان یافته به شخصیتها و آثار فرهنگ
کلاسیک ایران، و تخریب آندسته از شخصیتهای
فرهنگی معاصر که آثارشان با محفل «احترام به ادیان» و ارزشهای دهکدة جهانی همسوئی
نشان نمیدهد!
روند کار این است که پس از گزینش هدف ـ به
عنوان نمونه کلیات سعدی ـ ارتباط این
اثر ادبی را با زمینة مادی و تاریخیاش ـ پیوند با زمان و مکان مشخص ـ قطع کنیم. به این ترتیب میتوان به سادگی سعدی را سرزنش
کرد که چرا با معیارهای هزارة سوم همسوئی ندارد؛ «زن
ستیز است؛ یهودستیز است؛ و ...» اینچنین
است که سگهای هار و وفادار آنگلوساکسونها،
میتوانند سعدی را در کنار هیتلر و
گوبلز، یا آخوند مزدور استعمار بنشانند!
به عنوان نمونه وقتی «شهید» حاج اسمال خوئی، آفرینش هنری فروغ فرخزاد را به حساب «نفس آورام
گلستان» میگذارد، ضمن تخریب فروغ فرخزاد، بیبیگوزکهای
ادیان ابراهیمی را هم بازتولید میکند. ناگفته نماند که برای تخریب فرهنگ و مفاخر
فرهنگی ایران راههای بینهایتی وجود دارد.
وقتی برای شناخت «آثار» فروغ
فرخزاد، به سراغ آورام گلستان میروند تا
«خاطرات من درآوردیاش» را از فروغ فرخزاد
نقل کند، و یا نامههای نیست در
جهان فروغ را در اختیار همگان بگذارد نتیجۀ مطلوب حاصل خواهد شد! یا وقتی شعرهای
فروغ فرخزاد را پشت قبالة محمد مصدق میاندازند و ادعا میکنند «این شعر را فروغ
برای مصدق سروده» باز هم نتیجه مطلوب حاصل میشود. ولی راه بهتر این است که مانند «پروفسور» فرج
سرکوهی، به ستایش دشمن نمادهای تاریخ و فرهنگ ایران، یعنی احمد شاملو بنشینند و ضمن تأکید بر مبارزات
موهوم وی «با نمادهای قدرت» ثابت کنند که سر در آخور امثال خامنهای و خاتمی و روحانی
گذاردهاند. جالب اینجاست که سرکوهی هم مانند
شهید حاج اسمال خوئی و حاجیه سیمین بهبهانی و ... و دیگر دشمنان لائیسیته، در جایگاه «مخالف حکومت جمکران» لنگر انداخته، به این
امید که بتواند رد گم کند، حال آنکه خیلی کور خوانده!
ضدیت شیعی و نوشیعی و داسالله با اجتماع و مادیت «وجه
مشترک» اعضای محفل ایرانستیز «احترام به ادیان» است. خفاشکانی که نفرت از فرهنگ و تمدن ایران را در
شعار عوامفریب «جمهوریخواهی» پنهان کردهاند!
خلاصه ابراز نفرت مقامات حکومت زالممد
از فرهنگ و تمدن ایران، با تکیه بر مزخرفات اسلام، به صور دیگر توسط امثال سرکوهی و کاتوزیان و حاج
عباس میلانی و دیگر خفاشکان «بازنشخوار» شده و میشود. حال پرانتز را میبندیم و
بازمیگردیم به هشدار گزارشگران حقوق بشر سازمان ملل. گزارش نوابغی که پس از 44 سال در عرصۀ «حجاب
اجباری» به اکتشافات سرنوشتسازی نائل آمدهاند که هم در ارتباط انداموار زنستیزی
با توحش و تحجر اسلام ایجاد گسست میکند، هم توحش و تحجر آخوند و درندگی استعمار را به
حساب «ایران» مینویسد:
«[...] چهار گزارشگر حقوق بشری سازمان ملل در نامهای
مشترک، همراه با کارگروه تبعیض علیه زنان و دختران
سازمان ملل متحد، حجاب اجباری در ایران را
نماد آزار و اذیت جنسیتی زنان خواندند [...]»
منبع: ایندیپندنت، مورخ 14 آوریل سالجاری
بله همه بدانند که حجاب اجباری در ایران نماد آزار
جنسیتی است، ولی البته «هیچکس نباید بداند» که حجاب، نماد بردگی آخوند است، و
اینکه دستگاه «کارتر ـ برژینسکی» با توسل به آخوند این نماد را به زن ایرانی تحمیل
کرده است. به ویژه «هیچکس نباید بداند» که در اوج زوزههای
حقوق بشری دستگاه کارتر، آورام یزدی،
که تبعۀ آمریکا بود، در تلویزیون
ایران «دادگاه» تشکیل داد؛ بساط توابسازی به راه انداخت و حکم اعدام صادر کرد! «هیچکس
نباید بداند» که کشتار جمعی مقامات دوران پهلوی و سرکوب وحشیانۀ زنان در تظاهرات
8 مارس 1979 با خفقان رضایتمندانۀ سالیوان،
سفیر ایالات متحد در تهران همراه
بود! و در راستای همین «هیچکس نباید بداندها» است که گزارشگران
حقوق بشر سازمان ملل نیز «نامه جمعی» قلمی کردهاند، تا با
یک تیر چندین و چند نشان بزنند. از یکسو حساب
توحش و تحجر اسلام را از حکومت آخوند جیرهخوار لندن و واشنگتن جدا کنند، و قتل
مهسا امینی را با «مرگ» در ترادف بگذارند. و از سوی دیگر،
با هدف تلطیف گشتاپوی ارشاد، آن را با «بازداشت پلیس» جایگزین کنند! و
نهایت امر درندگی و توحش استعمار، حامی بیقید
و شرط اسلام سیاسی را به حساب برخوردهای تند و خودسرانۀ «مأموران حکومتی» بگذارند. حکومتی
که با حمایت استعمار در ایران مستقر شده:
«[...] بسیار نگرانکننده است که پس از ماهها اعتراض
سراسری، از جمله به قوانین محدودکننده
حجاب، اعتراضهائی که به دنبال مرگ مهسا
امینی، زن جوان ۲۲ساله، در بازداشت پلیس شکل گرفت، زنان ایرانی
به طور فزایندهای با برخوردهای تند و قهری مأموران حکومتی مواجهاند.»
همان منبع
بله بسیار نگران کننده است که زنان ایرانی، پس از قتل مهسا امینی توسط پلیس ملایان، با
برخورد تند مأموران حکومتی ـ مجریان احکام توحش شرع ـ مواجهاند؛
گویا پیش از قتل مهسا امینی زنان ایرانی هیچ مشکلی نداشتند! به
عنوان مثال در دوران خمینی، خشونت و سرکوب
و اسیدپاشی و تهاجم با سلاح سرد وجود نداشت.
در این دوران «نورانی» گویا زنان فاقد نماد بردگی را با «عزت و احترام»
دستگیر میکردند؛ وادارشان میکردند کتباً به «فاحشگی» اعتراف کنند؛ بعد هم
برای آزاد شدن جریمه بپردازند! ولی نامۀ
جمعی به این مسائل پیشپاافتاده در دوران خمینی هیچ اشارهای نکرده؛ خشونت و سرکوب دوران نکبتبار خمینی وحشی، به
ویژه در دوران صدارت میرحسین موسوی را به دوران پس از قتل مهسا امینی مرتبط میکند:
«[...] مقررات حجاب اجباری در ایران جنبه «کیفری» دارد.
به این معنا که نه تنها زنان و دخترانی
را که نمیخواهند به حجاب اجباری تن دهند، از دسترسی به خدمات دولتی و مراکز عمومی مانند
دانشگاهها، بیمارستانها و… محروم میکند، که زنان و دختران را در معرض بازداشتهای
خودسرانه و محکومیتهای قضائی قرار میدهد [...]»
همان منبع
به عبارت دیگر وقتی در دوران صدارت میرحسین موسوی زنی
را علاوه بر پرداخت جریمۀ نقدی، وادار میکردند اعتراف کند که روسپی است، جنبه «کیفری» نداشته! جنبه شوخی داشته. آن
روزها وقتی از ورود زنی به وزارت دادگستری ممانعت میکردند، چرا که روسری اش «نازک» بوده، وی را از دسترسی به خدمات دولتی محروم نمیکردند! و وقتی
نماد بردگی آخوند شرط ورود زنان به دانشگاه بوده،
هیچ محرومیتی وجود نداشته و ... و مسلماً
همۀ اینها تقصیر سعدی است؛ اوست که «زنستیز»
است! فراموش نکنیم که همین سعدی، چند هزار سال پیش به دلیل یهودستیزی با «هامان»
همدست شده بود! باورتان نمیشود از وزیر اطلاعات اسرائیل بپرسید
که در زمینۀ «تزریق بیبیگوزک به تاریخ» فوقتخصص دارد.
اصلاً سعدی از همان روزها در مورد خطرات کریدور «شمال ـ
جنوب»، به ویژه در بخش راهآهن «رشت ـ
آستارا» به ملکه استر هشدار داده بود که این راه آهن باعث «بیحجابی» میشود ولی
«هامان» اصرار داشت که باید قرهسو و آرارات را پس گرفت.
<< بازگشت