شیرین و شارلی!
آنطور که میگویند در واکنش به وحشیگری
حکومت ملایان در سرکوب ایرانیان، هفتهنامة «شارلی» فراخوان ترسیم کاریکاتور داده
بود، و ویژهنامهای منتشر کرد که در آن علاوه بر
کاریکاتورهای شارلی، آثار کاریکاتوریستهای
ایرانی نیز به چشم میخورد.
پیش از ادامة
مطلب بد نیست یادآور شویم که پس از تعطیلی «هاراکیری» در سال 1970، «شارلی ابدو»
جایگزین آن شده است. این هفتهنامه مانند همه رسانههای فرانسه وابستگیهائی
به حاکمیت (و نه دولت) دارد، و خط اصلیاش ضدیت با انواع آخوند به عنوان
موجودات «ضداجتماعی» است. شارلی اربابان
دین از یهودی و مسیحی و مسلمان گرفته، تا آخوندهای اخته ـ فمینیستها ـ و دیگر انواعشان را با کاریکاتور و طنز و هجو
به سخره میگیرد. خلاصه بگوئیم، جهان شارلی ابدو با جهان غارنشینان شیعی هیچ
ارتباطی ندارد. با اینهمه فراخوان شارلی فرصتی طلائی برای «ظروف
مرتبطه»، یعنی حکومت قرن هفتمی سگهای «خودشیفته» شیعی، و شاخکهای
برونمرزیاش فراهم آورد تا ضمن خودنمائی، حماقتشان را هر چه بیشتر آشکار کنند و باعث
انبساط خاطر همگان شوند!
یک گروه از
خودشیفتگان بلافاصله «کمپین» ارسال گل به راه انداختند و زمینۀ انبساط خاطر هیأت
تحریریة شارلی را فراهم آوردند! چرا که اینان
ناچار شدند به کمپینیها یادآور شوند «به دلایل امنیتی، ارسال
دسته گل به آدرس هفتهنامه امکانپذیر نیست!»
به عبارت دیگر، برگزارکنندگان «کمپین»، از درک
این موضوع پیشپاافتاده که این نشریه به دلیل مواضعی که اتخاذ میکند تحت شرایط
امنیتی به سر میبرد و نمیتواند آدرسی جهت دریافت دستهگل به کسی بدهد عاجز بودند!
ناگفته
نماند که نبوغ اهالی مرز پرگهر و «کمپینیها» باعث انبساط خاطر نویسندة این وبلاگ
نیز شد؛ البته از واکنش قابل پیشبینی
حکومت ملایان صرفنظر میکنیم، و مستقیم میرویم
به سراغ شیعیهای غیرحکومتی.
گروهی از
اینان که در دوران صدارت شاپور بختیار، رسماً در کنار خمینی و دیگر اوباش فدائی اسلام
قرار گرفته بودند، مراتب سپاس خود را به شارلی ابدو اعلام کردند و
ناگفته نماند که با توجه به لنگر انداختن چاقوکشهای سرشناسی از قماش عبدخدائی و
مخملباف در جایگاه «مخالف»، اینبارنیز
اتحاد محفلی «چماقدار و چپنما» را شاهد بودیم.
و اما یک گروه از شیعیها به سنت
رایج، در جایگاه قضاوت ارزشی لنگر انداخته و «برخی کاریکاتورهای
ضداخلاقی و موهن و مشمئزکننده» را شدیداً محکوم فرمودند. چرا که به زعم اینان کاریکاتور و خصوصاً هنر میباید
«محدودیتهای اخلاقی» داشته باشد. دلیل هم اینکه حضرات، علیرغم
هایوهوی بر علیه حکومت اسلامی، به «تقدس»
و فضای آلوده به «تقدسی» که آخوند مبلغ آن است احترام میگذارند. ولی
ازآنجا که در فرانسه، رنسانس به «روشنگری» و فروپاشی «تقدسها» و
نهایت امر به انقلاب کبیر انجامیده، در
اینکشور آخوندجماعت آنقدرها جائی برای عروتیز ندارد. و پیش
از ادامۀ مطلب لازم است یادآور شویم که این ویژگی خاص فرانسه است، و به دلیل تاریخی فقط در این کشور، و نه در کشورهای دیگر به وجود آمده. به
عنوان مثال زمانی که در پروس، «امانوئل کانت» هنوز به ستایش مسیحیت مشغول بود
و کاغذ سیاه میکرد، «ولتر»، کشیش و کلیسا را سخت به سخره گرفته بود. در همۀ وبلاگهای ناهید رکسان نیز هر کجا به «روشنگری»
اشاره شده، مقصود متفکران دوران روشنگری
فرانسه است.
باری گروهی از
شیعیها در برابر کاریکاتورها سکوت اختیار کردند؛ گروهی
هم کاریکاتورهای مذکور را مورد تأئید قرار دادند! و از
همه جالبتر، عکس یادگاری هیأت تحریریۀ
شارلی است با نوادة «اصلاحطلب» کوروش هخامنشی، یعنی
حاجیه شیرین عبادی! این ماچه نئاندرتال که پس از دریافت جایزۀ محفل نوبل، مورد
الطاف ژاک شیراک، رئیس جمهور وقت فرانسه
نیز قرار گرفت و دور دنیا جار میزد: «دمکراسی با اسلام هیچ تضادی ندارد»، همزمان
ترسیم کاریکاتور محمد را نیز به عنوان اسلامستیزی و توهین محکوم میکرد:
«وی [شیرین عبادی] در این باره گفته است: «در راستای اسلامستیزی [...] به یک کاریکاتور
توهینآمیز درباره پیامبر اسلام جایزه دادهاند.»
منبع: رادیوفردا،
مورخ 17 دیماه 1389
بله، همین
جارچی «اسلام راستین» که همصدا با حکومت ملایان برای کاریکاتوریست چماق تکفیر
بلند کرده بود، اینبار معلوم نیست چه شده که در کنار هیأت
تحریریه رسانهای ایستاد که حداقل 50 سال است،
همۀ ادیان، و پیامبران و فمینیستها
و دیگر موجودات ضداجتماعی را به سخره میگیرد! مسلم بدانیم حاجیه عبادی زمانیکه با هیأت
تحریریه شارلی عکس میگرفت، از خود نپرسیده
بود، «چرا وقتی خمینی و گلة اوباش را در نوفل لوشاتو
تخلیه کردند، و برای استقرار حکومت اسلامی
در ایران هیاهو و هلهله به راه انداخته بودند،
هیأت تحریریۀ شارلی ابدو به خود زحمت نداد تا چندکاریکاتور آبدار از خمینی
و اوباش انقلابی منتشرکند؟!» البته هیأت تحریریه شارلی ابدو نیک میداند که
حاجیه عبادی چنین پرسشهائی مطرح نخواهد کرد؛ ذهن شیعی در قرن هفتم میلادی و در بیابان کربلا
متوقف شده. ولی اگر هیات تحریریه شارلی در پائیز 1978 ـ زمانیکه با هدف مرتبط کردن آخوند پدوفیل و برده
فروش به آیزاک نیوتون، خمینی را زیر درخت
سیب نشانده بودند ـ کاریکاتوری از این جانور وحشی منتشر نکرد، دلیل دارد؛
خمینی به بابای فیروزه قول داده بود که، «جمهوری اسلامی، عین جمهوری پنجم فرانسه باشد»؛ باورتان نمیشود؟ از فیروزه بنیصدر بپرسید:
«[...] پدرم [...]
از خطر بازسازی استبداد به نام انقلاب، همانند آنچه در انقلاب فرانسه و روسیه صورت
گرفت، آگاه بود [...] از اینرو سه روز بعد از ورود آقای خمینی به پاریس به وی
هشدار میدهد [...] با ولایت فقیه نمیشود به ایران بازگشت [...] اینچنین بود، که
آقای خمینی در برابر مردم ایران و جهان [...] متعهد شد که جمهوری اسلامی با جمهوریهای
دیگر مانند فرانسه فرقی ندارد [...]»
منبع:
گویانیوز، مورخ 30 اکتبر 2022
و اگر باز هم باورتان
نمیشود به هذیانات اخیر فیروزه بنیصدر نیم نگاهی بیاندازید تا ایشان کودتای
استعماری 22 بهمن 1357 را با انقلابکبیر فرانسه و یا حتی کودتای بلشویکها در
ترادف قرار دهند، و ضمن لگدمال کردن حقوق فردی، بر طبل جهانشمولی مبهماتی از قبیل «حق و عدالت
و حقوق همگانی» و غیره بکوبند:
«انقلابهای
فرانسه و روسیه [...] نظیر انقلاب ایران بعد از پیروزی، بازسازیِ استبداد و دورههای سیاهِ ترور و کشتار
را به خود دیدهاند [...] ویژگیِ اصلی انقلابها [...] دفاع از خواستههای جهانشمول،
حق و عدالت است. حق و حقوق همگانی و همهمکانی [جهان شمول] هستند
[...]»
منبع: گویانیوز، مورخ
14 ژانویه 2023
دردسرتان
ندهم، از آنجا که «مزدوری استعمار، پیشهای است موروثی»، صبیۀ بنیصدر هم پرچم گلهسازی و ابهامپراکنی و
چرندبافی باباجاناش را حسابی برافراشته و «وظیفۀ» خود میبیند تا از طریق مرزشکنی
و نفی حقوق فردی و اجتماعی انسانها، مفاهیم متناقض را مترادف بنمایاند. خلاصه
اگر بابا ابوالحسن که نماد بردگی بر سر فیروزه انداخت و او را مثل گوسفند به مسعود
رجوی فروخت، به این دلیل بودکه مانند همۀ
اسلامگرایان و شارلاتانها، گفتار و
کردارش با یکدیگر تناقض داشت. بابا ابوالحسن
در عرصۀ شعار و گفتار و ظاهرسازی، دم از
«جمهوری فرانسه و دمکراسی و آزادی حقوق زنان و...» میزد، و در عرصۀ کردار هم از جایگاه «والای» زن در
اسلام، یعنی کنیزی وکشتزاری و ... دفاع میکرد!
فراموش نکنیم
که «مرزشکنی»، از اصول اساسی تشکل تروریست
«فدائیان اسلام» است و اگر تیمسار مبصر از این موضوع آگاه میبود، شاید متوجه «پیام» نواب صفوی به عبدخدائی میشد
و شانس میآوردیم و کودتای دستگاه جنایتکار «کارترـ برژینسکی» نیز در ایران ناکام میماند.
گویا به
مناسبت لنگر انداختن عبدخدائی در جایگاه «مخالف»،
سایت گویانیوز با انتشار تصاویری
از نواب صفوی و عبدخدائی ـ چاقوکشهای
سرشناس اسلامگرا ـ در مورد شب پیش از
اعدام نواب صفوی چند صفحه مصور منتشرکرده! در توضیحات آمده است، «زمانیکه از نواب صفوی پرسیدند برای آخرین شب
زندگیاش چه خواستهای دارد وکدامیک از افراد خانوادهاش را میخواهد ببیند، وی خواهان دیدار با عبدخدائی شده بود! تیمسار مبصر، رئیس نیروی انتظامی هم دستور داد در سلول نواب
صفوی شنود بگذارند تا اگر در مورد عملیات آیندة فدائیان اسلام به عبدخدائی
دستوراتی میدهد، نیروی انتظامی در جریان باشد!» (نقل به مضمون) بر اساس همین گزارش، آنچه از دستگاههای شنود نصیب نیروی انتظامی شد، جزئیات روابط جنسی نواب صفوی با عبدخدائی بوده،
که آنقدرها هم تازگی نداشت، و عالم
و آدم در جریان آن بودند. باری نیروی انتظامی ناامید شد و نتوانست هیچ
اطلاعاتی کسب نماید، حال آنکه «پیام» اصلی
نواب صفوی، نه صرفاً به فدائیان اسلام، که به جهانیان همان بود که آن شب در سلول زندان
گذشت؛ آنهم در «حضور» نیروی انتظامی اعلیحضرت:
«اسلام، دین
حق و عدالت است!»
<< بازگشت