کیان استعمار!
سرکوب زن، پایه
و اساس سیاست استعماری جهت تحمیل خفقان و روابط ضداجتماعی بر جامعه است. آنگلوساکسونها که یکصد سال است در ایران نان
نفرتفروشی و مرگپرستی و آخوندنوازی و زنستیزی سق میزنند، این
روزها سخت احساس خطر کردهاند. از اینرو برای به حاشیه راندن قتل مهسا امینی که سرکوب سازمان یافتة زن ایرانی را بر ملا
کرد، و همچنین رهائی از شعار دردسرساز «زن، زندگی، آزادی» قرار شد باز هم «چاهچراغ» برای استعمار
و سگهای هار و وفادارش «معجزات» کند، تا کیان استعمار پابرجا بماند!
درست دو ماه پس از قتل مهسا امینی ـ 16 سپتامبر سالجاری ـ نوبت رسید به کیان پیرفلک، پسر بچهای 9 ساله. از قضای
روزگار همان بساط «سلب مسئولیت» در ابعاد متفاوت به راه اوفتاد! البته اینبار شاهد عرعر وزیر کشور ملایان و
کنیزالاسلام الهیان در مورد «بیماری زمینهای» مقتول نبودیم؛ مقامات جمکرانی گریبان داعش را گرفته، از آن سوی مرزها به ایذه آوردند، تا اتومبیل خانوادة پیرفلک را به گلوله ببندد! آنهم به صورتی که فقط یک پسر بچه 9 ساله به قتل برسد!
به این ترتیب دیگر احدی با قتل
مهسا امینی و روند سازمان یافتة سرکوب زن ایرانی کاری ندارد؛ حکومت ملایان میتواند در جایگاه «قربانی تروریسم» بنشیند، و ارباب آمریکائیاش هم، در جایگاه «مدافع حقوق بشر!» به
عنوان نمونه نیم نگاهی بیاندازیم به اشک تمساح «جیک سالیوان»، مشاور
امنیت ملی کاخ سفید برای کیان پیرفلک و دیگر
«ایرانیان شجاع»:
«[...] به یاد خانواده کیان هستم. کیان
۹ ساله وقتی نیروهای امنیتی خودروی خانوادهاش را گلولهباران کردند کشته شد. به پیگیریهای خود برای پاسخگو کردن عوامل کشته
شدن کیان و بسیاری دیگر از ایرانیان شجاع ادامه خواهیم داد.»
منبع: ایران اینترناشنال، مورخ 19
نوامبر سالجاری
سعدی میگوید، «سیاست، پیشۀ دونان است»؛ ولتر میگوید: «سیاست، ابزار
مردمان بیهمه چیز است، جهت رهبری مردم بیحافظه!» و جیک سالیوان اگر
نمیداند ولتر خوردنی است یا پوشیدنی، نیک
میداند که «عوام» را چگونه میتوان در مسیر مطلوب «هدایت» کرد، تا آخوند بتواند مظلومنمائی کند، و
آمریکا هم بتواند چهرۀ کریهاش را با صورتک «مدافع حقوق بشر» بپوشاند! میبینیم که داعش، «حلال مشکلات» شده، هم برای
لوتی یانکی، هم برای عنتر شیعیاش! باری سه
روز پس از فاجعة ایذه، قلادۀ علی روضه خوان را گشودند تا ضمن تهدید مخالفان
و معترضان، ملت ایران را به «ملت امام حسین» تقلیل دهد:
«[...] ملت ایران [...] ملت
قرآن و امام حسین است [...]»
منبع: ایرنا، مورخ 19 نوامبر سالجاری
امیدواریم پس از بیانات «الهی» مقام
معظم، ارباب یانکی ایشان اطمینان یابد که «دکان مرگ
پرستی» جیرهخواران شیعی آمریکا هنوز متزلزل نشده است! هر چند
به نظر میرسد، گردوخاکی که این روزها مولوی عبدالحمید ـ پس از ملاقات با هیئت اعزامی علی روضه خوان ـ بر علیه
حکومت مرکزی به راه انداخته، در واقع
طنابی باشد جهت نجات حکومت شیعی از امواج خروشان اعتراضات فراگیر! خصوصاً
که در این گیرودار سایت «راه توده» هم با انتشار مطلبی تحت عنوان «اسلام،
1400 سال پیش با وعده برابری و برادری به
ایران آمد!» به مخاطب تفهیم میکند که توحش و بردهفروشی
و پدوفیلی و سنگسار و قصاص وحرمسراداری و ... چیزی نیست جز «دین برابری و برادری!» و ناگفته نماند «رفیق» احسان طبری که پس از
هزاران سال «تحقیق» توانستهاند به این خصوصیت ویژۀ دین اسلام پی ببرند، تحقیقات سرنوشتسازشان را پیش از کودتای 22 بهمن
در مجلة «دنیا» منتشر کرده بودند:
«نویسنده این مقالۀ
تحقیقی زنده یاد احسان طبری است که در سالهای پیش از انقلاب 57 در مجله دنیا
منتشر شد. وسعت آگاهی و اطلاعات او از تاریخ ایران و تاریخ
اسلام در کنار دانش وسیع عملی ـ اجتماعی او شاید دیگر در ایران تکرار نشود [...]»
منبع: راه توده، مورخ 25 آبانماه سالجاری
از حق نگذریم، هندوانۀ بزرگی زیر بغل «رفیق» گذاشتهاند. البته در آگاهی «رفیق» احسان طبری از «تاریخ
ایران» ـ این به اصطلاح آگاهی فقط به
ابراز نفرت از نظم اجتماعی فئودال در ایران باستان محدود شده ـ تردیدی نداشتیم! ولی نمیدانستیم «آگاهی» ایشان از تاریخ اسلام، از ابراز
ارادت به رسم و رسوم قبائل بادیهنشین عرب فراتر نمیرود! خوشبختانه فرصتی پیش آمد تا به دلائل «علمی»
حمایت حزب توده از کودتای 22 بهمن 1357، و
ابراز ارادت این حزب ایرانستیز به آخوند پدوفیل و برده فروش پی ببریم! بله
همه بدانند، «اسلام دین برابری و برادری
است!»
[...]
من نمازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوسات دارم شنیدنه
[...]
تک بیت فوق، ترجیع بند ترانة عاشقانۀ «نماز» با صدای فریدون
فروغی، یکی از سرودههای شهیار قنبری
است که در دوران آریامهر ـ 1351 هجری شمسی ـ
به احترام شیخ پشمالدینها تبدیل شد به «من نیازم تو رو هر روز دیدنه!»
به عبارت دیگر ساواک آریامهر، به
پیروی از راه نورانی ذکاءالملک، لگدی نثار
سراینده و خوانندة این ترانۀ «کفرآلود» فرمود و دلیل هم روشن است. سرودۀ شهیار قنبری هم مانند هزلیات سعدی منطبق
با «شرع مقدس اسلام» نبود! و این مختصر را
گفتیم تا بپردازیم به هول و هراسی که پس از قتل مهسا امینی، و خیزش ایرانیان با شعار «زن، زندگی،
آزادی» در دل شیعیهای مدعی مخالفت با حکومت آخوند به راه اوفتاده و آنان را به
جفنگبافی و هذیانگوئی انداخته.
یک گروه از قرن هفتمیهای ساکن فرنگ
اصولاً این شعار را نادیده گرفته و برای استقرار جمهوری بیانیه روده سگی میصدورد. یک
گروه صادراتی با تکیه بر این شعار، تلاش میکند خیزش ایرانیان را «جهانی» جلوه دهد
و بگوید «همة زنان جهان قربانی خشونتاند!» گروه دیگری نیز میکوشد با پیوند دادن این شعار
به گرایشجنسی غیرمتعارفاش، از آن تصویر نفرتفروش
و «ضداجتماعی» ارائه داده، تلویحاً خواهان جامعة تکجنسیتی «زنان بدون
مردان»، مشابه اندرونی و حرمسرای حاجیآقا
شود. جای تعجب نیست که معصومه قمی و صبیة عبدالرحمان برومند
را در این گروه بیابیم. و همچنین جای تعجب
نیست که پاشنهآهنیها اینان را به عنوان «سخنگویان زنان ایرانی» به کاخ الیزه
پرتاب کنند!
بله طبق معمول، «در» بر همان پاشنة تحقیر ملت ایران از طریق
«سفلهپروری و ابلهنوازی و به ارزش گذاشتن حماقت و ضدیت با اجتماع» میچرخد! با این عملیات،
پاشنهآهنیها، قدرتنمائی میکنند
و ملت ایران را به سخره میگیرند. همانطور
که دربار پهلوی هم با تبدیل روحالله خمینی به «رهبر اوپوزیسیون»، ملت
ایران را به سخره گرفته بود و حالا هم برای همین ملتی که قربانی توطئهاش شده، روزی
پنج نوبت اشک تمساح سرازیر میکند و مانند کاخ سفید «در کنار مردم ایران» قرار میگیرد.
اگر فراموش نکرده باشیم، 44 سال
پیش نیز کاخ سفید در کنار «مردم ایران» قرار گرفته بود، و امیدواریم آنها که بیش از 60 روز است در سراسر
ایران در برابر نیروهای سرکوب ایستادگی میکنند،
به خاطر داشته باشند که این نیروها هم مانند طالبان در افغانستان، سلاح و تجهیزاتشان را از دستهای مقدس آمریکا و
اروپا دریافت میکنند؛ به یاد داشته باشند که آمریکا با کودتا بر علیه
دولت شاپور بختیار، حکومت آخوند را در
ایران مستقر کرده است و ... و خلاصه بگوئیم«دشمن ما همینجاست، صورتک آمریکاست!» پس چه بهتر نگاهی بیاندازیم به هولوهراس «دشمن
ما» از شعار «زن، زندگی، آزادی» و تلاشاش برای تصاحب و تحریف این شعار!
از توله تودهای صادراتی به فرانسه
آغاز کنیم که به محض انتشار خبر قتل مهسا امینی، او را با همین شعار در پرچم «کردستان» پیچید، باشد
تا مقتول را با تجزیهطلبی پیوند دهد! یادآور شویم اعضای خانواده مهسا امینی، پیشتر تأکید
کرده بودند که این قتل جنبة قومی ندارد، ولی خوب از آنجا که الزامات محافل ایرانستیز با
دروغ پراکنی پیوندی ناگسستنی داشته و دارد،
کسی به حرف پدرومادر مهسا توجهی نمیکند!
توله تودهای مذکور در گام بعد
لگدی هم نثار آرم شیروخورشید پرچم ایران کرد،
و پس از هتاکی مفصل به تاریخ ایران
باستان، همۀ ایرانیان را به «اتحاد»
فراخواند! به این ترتیب شعار «زن، زندگی، آزادی» را به نفی ایران پیش از اسلام گره
زد و مورد لطف و عنایت شخص برنار هانری لوی،
فیلسوفک رسانهای در فرانسه قرارگرفت!
میدانیم که محفل برنار هانری لوی با
تاریخ ایران و فرهنگ و آئینهای ایرانی به دلیل تضادشان با تحجر و توحش ادیان
ابراهیمی «مشکل» دارد. از اینرو در
تبلیغات محفل کذا، «شیروخورشید» که هیچ ارتباطی با اسلام و پهلوی و
شاهعباس و دیگران نداشته، و به نمادهای اسطورهای ایران باستان ـ
آناهیتا، ایستاده بر پشت شیر ـ ارجاع میدهد، به «شبه سلطنت» پهلوی مرتبط میشود؛ نام «ایران»
هم اهدائی هیتلر و دستگاه آلمان نازی است به کشورمان! اینان میپندارند
با این تبلیغات کودکستانی خواهند توانست ارتباط انداموار آنگلوساکسونها با آلمان
نازی را به حاشیه برانند، و با تقلیل کشور
ایران به «سرزمین پارسها»، اقوام ایرانی غیرپارس را به عنوان «ملت» شناسائی
کرده، مشوق تحرکات تجزیهطلبان شوند. شخص
هانری لوی پروپاگاند همین محفل را در بیانات فیلسوفنمایانه و حقوق بشرفروشانهاش
بازنشخوار میکند!
در مورد این فرد و حمایتش از تروریسم و
شبکة پدوفیلی آنگلوساکسون پیشتر به تفصیل توضیح دادهایم و نیازی به تکرار مکررات
نیست، فقط بگوئیم ایشان از نزدیکان «برنار کوشنر»، هوادار
«انقلاب اسلامی» هستند که در مورد سوءاستفاده جنسی از پسر خردسالش، چند دهه خفقان گرفته بود و پس از تهاجم به
ساختمان کنگره در واشنگتن ـ خودزنی پاشنهآهنیها
ـ خفقان این پدر فداکار و دخترش در رسانههای
فرانسه منعکس شد! خلاصه بگوئیم توله تودهای
از سینمای جمکران راهی فرانسه میشود تا در خدمت محافل «بدونمرز» قرارگیرد؛ در خدمت پدوفیلی، تروریسم، تجارت برده، قاچاق سلاح و مواد مخدر و در یک کلام در خدمت
«هولیوود!»
هولیوودیها که نان تاراج و سرکوب ملتها، از جمله ملت ایران را سق میزنند، پس از قتل مهسا امینی و خیزش سراسری در ایران، «انا شریک» گویان تیشرت «زن، زندگی، آزادی» بر تن کردهاند و در رأس این
جماعت مزور، مگان مارکل را میبینیم که «نشان از دو سو دارد!» هم مستقیماً به هولیوود وابسته است و هم به
دربار جنایتکار بریتانیا! حال نگاهی بیاندازیم به بهرهبرداری سیاسی شیپور
سازمان سیا از شعار «زن، زندگی، آزادی.»
رادیو فردا در مطلبی تحت عنوان «هنر
اعتراضی به مثابه رستاخیر اخلاقی»،
ضمن حقنه کردن کودتای آمریکائی 22 بهمن 1357 به عنوان «انقلاب»، یک آش درهم جوش نیز جهت تناول مخاطب سر بار گذارده.
بین
خودمان بماند، یک قطره از این آش میتواند
یک گله فیل را کله پا کند. در این آش جادوئی، فیلم «یک مشت دینامیت» سرجیو لئونه، با سرود پارتیزانهای ضدفاشیست ایتالیا و سرودههای
زیبای محلی دست در دست سرودههای بندتنبانی و بیخدیواری شیعیها، «همه
باهم» در دیگ شناورند. به عنوان پیازداغ و
سیرداغ هم لعن و نفرین آخوندی با ناله و روضه و زوزة «مرغ سحر»، و سرودهای
کودتای 22 بهمن و خصوصاً روضههای شجریان را مییابیم که به حماسه وصله شدهاند، و ... و در آخر کار اسطوره فرنگیس است که در
ماتم سیاوش گیسوانش را میبرد! حال آنکه
قتل مهسا امینی هیچ ارتباطی با اسطوره، و به ویژه اسطورة سوگواری فرنگیس برای سیاوش ـ بریدن گیسو ـ ندارد!
یادآور شویم که کوتاه کردن موی سر زن در بلاد غرب نشان
ماتم برای شوهر است. بعضی«زنان ایرانی» هم که دست از قیمومت مرد بر
زن برنمیدارند؛ حاضر به پذیرش جایگاه زن
به عنوان انسان در جامعه نیستند. اینان
ترجیح دادند مهسا امینی «مرد» باشد، تا او
را با سیاوش در ترادف بگذارند! و از این
طریق جماعت آخوندپرست در جایگاه فرنگیس، بیوۀ سیاوش نشست، و بساط «گیسبری» به راه انداخت! جای تعجب نیست که این واکنش «نامربوط» به دلیل
ویژگی زنستیزانهاش مورد استقبال شیپورهای گلوبالیست قرار گیرد!
ولی مهسا امینی سیاوش نبود؛ اسطوره هم نبود، زن جوانی بودکه شهریورماه از سقز به تهران
آمد، و توسط اوباش گشت ارشاد به قتل رسید. پیوند
زدن واقعیت ـ سرکوب سازمان یافته زن
ایرانی و قتل مهسا امینی ـ به اسطورۀ سیاوش و فرنگیس با هدف تحریف تاریخ، تلطیف جنایت و انحراف افکار عمومی صورت میگیرد. این
ترفند از یکسو، زنستیزی سازمان یافتۀ حکومت اسلامی را به حاشیه
میراند، و از سوی دیگر در ارتباط انداموار این حکومت با
آنگلوساکسونها، و سابقۀ تاریخی اینان در
ایران ـ حمایت از آخوند ایران ستیز و سرکوب زن ـ ایجاد گسست میکند و نهایت امر توجه
مخاطب را از اصل مطلب، به اسطورههای زمان
گریز ایران باستان معطوف میدارد.
<< بازگشت