سلمان رشدی، رمان و رجالهها!
«ما ناتوان نیستیم. زمانی که پیکر اورفئوس را تکه تکه کردند، سر بریدهاش، شناور بر امواج رودخانۀ هبروس، به آواز خواندن ادامه داد و یادآور پیروزی آواز
بر مرگ شد. ما میتوانیم آواز حقیقت سر دهیم
و دروغگویان را رسوا کنیم.»
سلمان رشدی
در اوج هارت و پورت مقامات دستگاه بایدن مبنی بر «محافظت
از امنیت شهروندان آمریکائی»، در یک گردهمائی فرهنگی در ایالت نیویورک، در تاریخ 12 اوت سالجاری، سلمان رشدی، رماننویس سرشناس هندیتبار که تابعیت بریتانیا
و آمریکا را هم دارد، و 33 سال است سگهای دستآموز غرب برای سرش جایزه تعیین
کردهاند، از سوی «هادی مطر»، یک چاقوکش «مکتبی و متعهد» و متولد آمریکا مورد
تهاجم قرار میگیرد. حضار «محترم» هم
تماشا کردند، فرصت دادند تا ضارب 8 یا 10
ضربه چاقو بر پیکر سلمان رشدی فرود آورد! بعد هم امدادگران سر فرصت و در کمال آرامش سلمان
رشدی را به سوی هلیکوپتر بردند!
خلاصه صحنة بسیار عجیبی بود؛ معمولاً
در چنین شرایطی امدادگران به سرعت مجروح را به آمبولانس یا هلیکوپتر میرسانند ولی
در مورد سلمان رشدی استثناء قائل شده بودند و به قول فرانسویها «از تمام وقتشان استفاده
کردند!» دلیل هم اینکه از قضای روزگار سوءقصد به جان
رشدی با 75مین سالگرد کشتار جمعی مخالفان اسلامگرائی توسط ارتش استعمارگر
بریتانیا ـ در آستانة تجزیه هند و ایجاد
لجنزار پاکها ـ نیز تقارن داشت!
باری «هادی مطر»، چاقوکشی که معلوم نیست چگونه موفق شده
بود با چاقو از سد بازرسیهای «امنیتی» عبور کند و پس از ورود به مرکز فرهنگی، خود را به سلمان رشدی برساند، گویا حامل چند پیام
مهم برای سلمان رشدی و دیگر رماننویسها و آزاداندیشان جهان بوده، همانها که به «توحش اسلام» و ادیان احترام نمیگذارند! مهمترین پیام این عملیات هولناک، به
استنباط ما، «راهت ادامه
دارد» میتواند باشد. راه تحجر ادیان ابراهیمی، راه استعمار
بریتانیا، راه ابراهیم و راه فوهرر، و در
یک کلام، راه ضدیت با اجتماع یعنی راه «فتوی!»
پیام بعدی مراسم چاقوکشی 12 اوت در گردهمائی فرهنگی
ایالت نیویورک میباید برای «دمکراسی هند» باشد که علاوه بر سرکوب تظاهرات «گله
وحش» بر علیه یک رماننویس، حاضر نشده در اوکراین هم از سیاستهای لندن و واشنگتن
پیروی کند! دیگر پیام چاقوکش مکتبی میباید ابراز ارادت به روح
ژاک شیراک، رئیس جمهور پیشین فرانسه باشد! چرا که
ایشان که در آن روزها سخت گرم بوسوکنار با حکومت شیعی بودند، به شدت
از سلمان رشدی و مارتین سکورچزه انتقاد به عمل آوردند! آنروزها،
زنده یاد شاپور بختیار در یکی از
مصاحبههای تلویزیونیاش ژاک شیراک را اینچنین توصیف کرد:
«موجودی که خود را به هر سوی و هر طرف میاندازد تا
برای خود موقعیتی کسب کند.»
آن روزها هم ژاک شیراک، این موجود «همه طرفه» در حال نزدیک شدن به
واتیکان بود. در مطلبی که تحت «عنوان لو
لو آمد!» برای یکی از سایتهای فارسی زبان فرستادم در این
مورد خاص به تفصیل توضیح دادهام و نیازی به تکرار مکررات نیست. در هر حال، به
دلیل بمبگزاری در سینما سن میشل پاریس، نمایش فیلم «آخرین وسوسه مسیح» در سینماهای
فرانسه امکانپذیر نشد. اما دولت سوسیالیستها
در برابر تروریستهای کاتولیک عقب نشینی نکرد و این فیلم را در کانال تلویزیون دولتی
برای عموم به نمایش گذاشت. در جشنوارة «سزار» هم چند سطر از رمان رشدی را دکلمه
کردند. حال زادگاه ولتر را ترک میکنیم تا
نگاهی بیاندازیم به جهان آنگلوساکسونها و رمان سلمان رشدی.
یادآور شویم رمان آیات شیطانی، حدود سه ماه پس از ناکامی حکومت ملایان و
اربابان آنگلوساکسون و اسرائیلیشان برای تداوم جنگ استعماری بر علیه دولت لائیک عراق انتشار یافت.
و از سوی دیگر، شورای
امنیت سازمان ملل نیز با امتناع از شناسائی عراق به عنوان «متجاوز»، حکومت
ملایان را عملاً مسئول جنگ معرفی کرد! ازاینرو
محافل نژادپرست لندن و واشنگتن به یک دیوار دود نیاز داشتند تا ضمن پوشش ناکامیهایشان
در برابر لائیسیته، دامنۀ توحش و تعصب را در سراسر مناطق نفوذشان
گسترش دهند! به این منظور عملیات گسترش
توحش و تعصب را از داخل خاک بریتانیا آغاز کردند.
حدود 3 ماه پس از انتشار رمان «آیات شیطانی» ـ 26 سپتامبر 1988 ـ یک خوانندۀ یونانیالاصل موزیک پاپ که به دین
مبین «بردهداری و پدوفیلی و جنایت و سنگسار و قصاص» مشرف شده بود، در
تاریخ 2 دسامبر 1988 به همراه یک گله لاتواوباش اولین مراسم سوزاندن رمان رشدی را
در کشور انگلستان به مورد اجرا گذاشت و هیچکس هم مزاحماش نشد! در
تاریخ 14 ژانویه 1989، دومین گلۀ اوباش مراسم کتاب سوزان را در خاک
بریتانیا بر پا کرد و اسقف کانتربری هم از این جانوران وحشی حمایت نمود. یکماه
هم طول نکشید که سازمان سیا و ام. آی. 6، عصارۀ فضولات اوباش بریتانیائی را برای «تغذیه و
تقویت» سگهای هار و وفادارشان در فاکستان، و سپس
در جمکران و ترکیه مورد استفاده قرار دادند.
در فستیوال فرهنگی «سیواس» که مترجم رمان رشدی، عزیز
نسین هم در آن شرکت کرده بود ـ 12 ژوئیه 1991 ـ
37 نفر را زنده در آتش سوزاندند و آب هم از آب تکان نخورد. دلیل هم اینکه ترکیه علاوه بر عضویت در پیمان
استعماری ناتو، افتخار عضویت در پیمان
استعماری سنتو را نیز داراست، و مانند
ایران و فاکستان از ستونهای تحجر اسلام و پاسدار منافع آنگلوساکسونها به شمار میرود! میدانیم که خواهر دوقلوی اسرائیل، یعنی
فاکستان نخستین «سرطان اسلامی» بود که ابتدا به ایران و افغانستان، و سپس
به ترکیه سرایت کرد و بعد هم تهاجم نظامی آمریکا و بریتانیا به عراق، اینکشور را نیز در منجلاب «اسلام سیاسی» فرو برد. اینک توله آخوند صدر، تحت نظارت ارتش ناتو، با هیکردن اوباش به خیابانها، و اشغال
پارلمان عراق، در اینکشور به گفتۀ بیبیسی،
مورخ 20 اوت سالجاری، «انقلاب عاشورا» به راه انداخته و بجای گفتگو با
رقبای سیاسیاش در عراق میخواهد در سازمان ملل با اینان «مناظره» کند! به
صراحت میبینیم که این قماش انقلابهای زنستیز و ضدلائیسیته فقط در کشورهائی به
راه میافتد که مانند ایران و افغانستان و عراق تحت اشغال ارتش ناتو است! به استنباط ما اربابان مقتدی صدر در لندن و
واشنگتن، برای تبدیل سازمان ملل به «چاهک
تشیع» اعلام آمادگی کردهاند. دلیل هم
اینکه ایجاد اجماع «ضدروس» در این سازمان برایشان امکانپذیر نیست!
باری حدود یکماه پس از برپائی مراسم کتاب سوزان در
بریتانیا، فاضلاب ام. آی. 6. در پایتخت فاکستان جاری شد؛ لشکر
اوباش «متدین» همه روزه در خیابانهای اسلامآباد عربدۀ «مرگ بر رشدی» سر میداد!
دو روز گذشت تا فضولات آنگلوساکسونهای
اینسوی آب، در قالب «فتوی» بر زبان روحالله
خمینی جاری شود. چند روز بعد، کتابخانۀ دانشگاه کالیفرنیا در برکلی مورد تهاجم اوباش قرارگرفت؛ باورتان نمیشود ولی آب هم از آب تکان نخورد! چرا که در ایالاتمتحد بعضیها این قماش عملیات تخریبی
و «ضد اجتماعی» و در واقع ابراهیمی، را به قول خودشان «فریدام آو سپیچ» تلقی می کنند!
شاید
به دلیل همین «فریدام» بود که ترور هیئت تحریریه هفته نامۀ «شارلی» نیز با خفقان
نسبی دستگاه جهادی اوباما و لالمانی هولیوودیها روبرو شد! دقیقاً
به همین دلیل در پی سوءقصد به جان سلمان رشدی،
شاهد خفقان دستگاه بایدن و سلبریتیهای
هولیوودی نیز هستیم! این جانوران وحشی نیک
میدانند که نان تخریب و ترور و «توحش جمع» سق میزنند! در هر حال، دو سه روز گذشت تا پرزیدنت زینالعابدین فایزر، بدون محکوم
کردن «فتوی قتل»، تهاجم به سلمان رشدی را
محکوم کند! البته در توئیتر «مستر» پرزیدنت هیچ نشانی از
این محکومیت نیافتم، در نتیجه این
محکومیت فرضی را به نقل از سایت فارسی ایندیپندنت نقل میکنم:
«رئیسجمهوری آمریکا [...]حمله به سلمان رشدی را «وحشیانه» توصیف کرد و گفت او
و همسرش از شنیدن خبر این حمله «شوکه» و «متاسف» شدهاند.»
منبع: ایندیپندنت فارسی، مورخ 14 اوت سالجاری
چه خوب! یک رسانۀ
بریتانیا، برای حفظ پرستیژ رئیسجمهور آمریکا پای پیش گذاشته! و فراموش کرده که ما فراموش نکردهایم، بایدن
در کشور لهستان بالای منبر رفته بود تا برعلیه رئیس فدراسیون روسیه «فتوی» بصدورد!
به هر تقدیر، مستر
پرزیدنت و کشتزارشان از تهاجم به سلمان رشدی هیچ ناراحت نشدهاند، خاطر
مبارکشان از «شنیدن خبر» آزرده شده! دلیل
اینکه سلمان رشدی از این ترور جان سالم به در برده؛ چاقوکش وظیفهاش را «درست» انجام نداده؛ جوزف
بایدن و بانو سخت «شوکه و متاسف» شدهاند!
دلیل تأسف «مستر» پرزیدنت نیز روشن
است، نخست اینکه ناکامی این ترور بر
مذاکرات وین، و آرزوهای دیرینۀ تخم و ترکه
اسحاق و اسماعیل هم تأثیرات ناخوشایندی میگذارد.
دردسرتان ندهم!
در اوج مصدقپارتی که شیعیها هر
کدام آن را به نوعی برگزار میکردند، قرار
بود دستگاه بایدن با تقدیم سر بریدۀ سلمان رشدی به حکومت «مسجد ـ روسپیخانۀ»
شیعی، نه تنها اقتدار سگهای هار و
وفادارش را به جهانیان ثابت نماید، که بازرسی
سایتهای مشکوک توسط آژانس انرژی اتمی را نیز نادیده بگیرد ـ وبلاگ سعید سامان، «محک توحش!» ـ جناح ترامپیستها هم به بهانۀ این ترور «به
فرموده»، مایل بود مذاکرات وین را اصولاً رها کند؛ و در
واقع دست مسکو را بار دیگر در پوست گردو بگذارد. از همه مهمتر،
سر بریدۀ اهدائی پاشنهآهنیها، علاوه بر تأمین رضایت شیعیها و ارباب اسرائیلیشان،
رویای خاورمیانۀ هستهای را نیز میتوانست
تحقق بخشد؛ نان هولیوود و دربار بریتانیا در روغن فراوان
شناور میشد!
واما به موازات سناریوهای دمکراتها و ترامپیستها، دستهای آشکار و پنهان دو پلان «ب» را هم در
ایران فعال کرده بودند. اولی از طریق «امام آو پیس» حسن خمینی را به رضا
پهلوی پیوند میداد، و روی کودتای «نظامی ـ مردمی» حساب میکرد و از
حمایت کودتاچیان 22 بهمن 1357 ـ ملاممد خاتمی و کروبی و میرحسین موسوی و
کشتزارش نیز برخوردار بود. دومی رویای «بازتولید» سناریوی سینما رکس آبادان
در سر داشت و برای غوغاسالاری در کوچه و خیابان له له میزد. ولی ترور ناکام سلمان رشدی، هردو پلان «ب» آنگلوساکسونها را ابتر کرد! اینچنین بود که پس از ناکامی این ترور، خبر خیلی موثق «کشف دفتر خاطرات حسین فاطمی»، وزیر امورخارجه
دستگاه استعماری مصدق انتشار یافت، و اصلاحطلبان هم کشف کردند که اصولاً نامۀ
میرحسین موسوی در مورد جانشینی موروثی علی روضهخوان، بیمورد
و «مشکوک» و تاریخ گذشته بوده است! مشتاقان افلاس کودتاچیان شیعی میتوانند به رادیوفردا، مورخ 18 اوت، و اقتصاد نیوز،
مورخ 23 مردادماه سالجاری، کد خبر:
514806 مراجعه فرمایند.
روشنتر بگوئیم،
برنامۀ ترور سلمان رشدی در 75 امین میعاد 12 اوت، یک
کلانستراتژی بود که ناکام ماند! این
ناکامی آیندۀ درخشان جانشین الیزابت دوم و شاهزاده هری و کشتزار هولیوودیشان را
نیز تیره و تار کرده؛ کودتاچیان شیعی را
در بنبست قرار داده؛ علی روضهخوان را هم
عین موش به تله انداخته! چرا که «مذاکرات وین» راههای روابط زیرزمینی و
غیرقانونی را به روی شیعیها مسدود میکند!
میدانیم که صیغههای اجارهای لندن، «دستور»
دارند به صورت سازمانیافته از یکجانبهگرائی ـ روابط ضدحقوقی ـ در داخل و خارج مرزها دفاع کنند، باشد تا منافع استعماری لندن گسترش یابد. در داخل، همچنانکه شاهد بودیم، این
روند با پوچسازی اهداف جنبش مشروطه ـ جدائی دین از سیاست ـ و سپس ایجاد «پادشاهی بیپایه» ـ دستگاه پهلوی ـ رسمیت پیدا کرد. سپس با ترور رزمآرا، و آشوبسازی محمد مصدق و فاطمی جهت تبدیل ایران
به حیاط خلوت کنسرسیوم ادامه یافت، تا
رسیدیم به شنیدن «صدای انقلاب» توسط اعلیحضرت و جاخالی دادن ایشان و نایب السلطنهشان
در برابر گلۀ چاقوکش و چماقدار! «جونم
براتون بگه،» تا حکومت استعماری آخوند در ایران موجودیت دارد، دستگاه
پهلوی هم پا برجا است؛ تکیهگاه هردو بر تل موهوم «مردم» است؛ ارباب
آنگلوساکسونشان هم که هیچ نیازی به معرفی ندارد.
یکصدسال است با صورتک شاه و شیخ و
هیکردن گلۀ اوباش به خیابان، به تاراج و
سرکوب ملت ایران مشغول شده، و همزمان ژست مدافع آزادی بیان هم میگیرد.
به عنوان
نمونه، آنگلوساکسونها که به اوباش طرفدار «فتوی قتل رشدی» از قماش مهاجرانی
اجازۀ فعالیت و اقامت دادهاند، سوءقصد به جان سلمان رشدی را به صورت «رسانهای»
محکوم میکنند، در شرایطی که 8 سال است رسماً از کودتای سوم
اسفند نئونازیها در اوکراین، و کشتار و
سرکوب اقلیتهای اینکشور حمایت به عمل میآورند.
از همه مهمتر، با محکومیت جولیان آسانژ ـ به دلیل افشای جنایات جنگی آمریکا ـ و
ممنوعیت رسانههای روسیه ـ سپوتنیک و راشاتودی ـ رسماً آزادی بیانی را که مدعی
دفاع از آن هستند نقض میکنند! این از
شرایط خردرچمن آمریکا و انگلستان! حال نگاهی بیاندازیم به اوضاع شیعیها در داخل و
خارج مرزها.
رهبر و مقامات رسمی جمکران چند روزی از شوک ناکامی کلانستراتژی
ارباب آمریکائی لال شده بودند. ولی بوقهایشان
در کمال بلاهت میپنداشتند با پایکوبی و دست افشانی برای ترور سلمان رشدی، میتوانند
زمینه مناسب را برای خروج ارباب از
مذاکرات وین فراهم آورند! وقتی هم تیرشان
به سنگ خورد، کنعانی، سخنگوی وزارت امورخارجهشان را فرستادند بالای
منبر تا از طریق بازنشخوار فضولات ارباب، از
«قربانی جنایت» به عنوان مسئول جنایت یاد کند!
همانطور که پیشتر نیز همینان زندهیاد احمد کسروی را به عنوان «مقصر» ترور شدنش توسط چاقوکشان
سفارت فخیمه شناسائی کرده بودند! جالب
اینجاست که سخنگوی بوریس جانسون تهاجم مجدد کنعانی به سلمان رشدی را «مضحک»
ارزیابی کرده بود ـ توئیتر رادیو فردا،
مورخ 15 اوت سالجاری! بله چاقوکشی و توجیه آن خیلی «بامزه» باید باشد؛
وقاحت دریدگی شیعیجماعت و ارباب آنگلوساکسوناش «مرز» نمیشناسد. برای
این رجالهها، مسلما ترور شاپور بختیار هم
«تقصیر خودش بوده!» باری جهت پرهیز از
اتلاف وقت از مواضع «غیررسمیهای» جمکرانی و چماقدار فرهیخته و نابغهای که ترور
سلمان رشدی را به ابزار تبلیغ برای شعارسرای شیعی، حاجیه سیمین بهبهانی، و به ویژه جفتک پرانی به نیما یوشیج و ادبیات
کلاسیک ایران تبدیل کردهاند فاکتور میگیریم و میرویم به سراغ اعلیحضرت «تیشهوری»
و مامان هنرپرورشان، فرح پهلوی!
فرح پهلوی که هنوز ترور و فتوی ترور سلمان رشدی را
محکوم نکرده، برای حاجیه سیمین بهبهانی، داش اسماعیل
خوئی، و محمد رضا شجریان ماتم میگیرد، چرا که
اینان بر علیه دولت شاپور بختیار، پشت سر آخوند پدوفیل و برده فروش ایستاده بودند.
ولی همین نایبالسلطنه فراری هرگز از
درگذشت ایرج پزشک زاد ابراز تأسف هم نکرده. چرا که پزشکزاد روضه خوان و شعار سرا نبود، رماننویس
بود! و «رمان»، همانطور که میدانیم، یک سبک
ادبی، تخیلی و چندصدائی است که تقدسها را فرو میپاشاند؛ با ایدئولوژی
و حدیث و روایت و روضه و زوزه و پدرپرستی و «کتاب نویسی» و «قصهگوئی و داستانسرائی» ترادف ندارد! خاستگاه «رمان»، اروپای قرن شانزدهم است، و پیش از ادامه مطلب، محض اطلاع بیبیسی
بگوئیم، قرن هفتمیها از قماش آخوند کدیور،
در هر حال نه شعور درک مفاهیم رمان را دارند، و نه صلاحیت ابراز عقیده در اینمورد را. حال
شهبانوی هنر پرور را رها میکنیم تا ایشان در مورد «جایگاه والای زن» در قانون
اساسی مشروطه ایران تحقیقات «علمی» بیشتری انجام دهند، و در آینده، بیش از
پیش، باعث انبساط خاطر ملوکانۀ ما و
نیاکان والاتبارمان شوند و مستقیم میرویم به سراغ اعلیحضرت تیشهوری!
ایشان 4 روز تمام در مورد ترور سلمان رشدی سکوت اختیار
فرمودند و پس از 4 روز بیانیهای صدوریدند سرشار از «احترام به اسلام و آخوند
پدوفیل و برده فروش»، به این امید که چند دروغ شاخدار را به مخاطب
حقنه فرمایند. نخست اینکه در ایران« انقلاب» شده و حکومت اسلامی
ملایان، «رژیم انقلابی ایران» است و با
دین اسلام هیچ ارتباطی ندارد! دیگر آنکه
گویا پیش از این رژیم «انقلابی و ایرانی»،
امنیت نویسنده در کشور ایران تأمین بوده! چرا
که اگر از ترور میرزاده عشقی، قتل فرخی
یزدی و به ویژه ترور احمد کسروی بگذریم، نمونهها فراوان است و در دوران صدارت
امیرعباس هویدا شاهد آتش زدن آرشیو هفته نامه فکاهی توفیق و ممنوعالقلم شدن
مصطفی رحیمی هستیم! ولی مهمترین دروغ شاخدار اعلیحضرت فاکتور گرفتن
ایشان از «فتوی» و ارتباط انداموار ترور با دین اسلام است! خلاصه،
ایشان که مرتب از حکومت لائیک برای
شوت و پرتها قصه میگویند، «فتوی»،
یعنی نشستن آخوند پدوفیل و برده فروش در
جایگاه الهی «قضاوت ارزشی» را نادیده میگیرند!
به عبارت دیگر اگر یک روضه خوان ـ انگل اجتماع ـ که مانند همۀ قرن هفتمیها، جرم را مترادف
«گناه» میداند و همزمان در 3 جایگاه اجتماعی «مدعی العموم، قاضی و مأمور اجرای
حکم» لنگر انداخته، پس از صدور حکم قتل برای «گناهکار» ـ نه مجرم ـ اوباش را نیز جهت اجرای حکم اجیرمی کند، از نظر اعلیحضرت محکوم نیست. این عملیات توحیدی نیز با دین اسلام هیچ
ارتباطی ندارد؛ به «رژیم انقلابی ایران» مربوط میشود! ولی بر خلاف ادعای اعلیحضرت، صدور فتوی قتل در واقع به «رژیم انقلابی ایران»
ارتباط ندارد؛ با آخوند و ساختار توحش شیعۀ
اثنیعشری مرتبط میشود. همان ساختار توحشی که «قانون اساسی مشروطه» ـ شبه قانونی که در سفارت
فخیمه تنظیم شده ـ پادشاه ایران را به
پاسداری از آن موظف کرده! بله، اعلیحضرت فراموش فرمودهاند که این بساط توحش یعنی اسلام و صدور فتوی، بر «ژریم انقلابی ایران»، «تقدم
تاریخی» دارد!
در پایان حضور بیانیه نویس فرهیختۀ اعلیحضرت بگوئیم، در
ایران هرگز «انقلاب» نشده؛ در ایران،
برای «بازگشت به گذشته» و تأمین منافع غرب، کودتا شده است! خارج از
تمامی تحولات اقتصادی، ساختاری، سیاسی و حقوقی، ویژگی
انقلابها و وجه مشترک همۀ کشورهائی که در آنها انقلاب شده ـ فرانسه، روسیه، چین و کوبا ـ آزادی ملت از زنجیر تقدسها، و خصوصاً پایان قیمومت «مقدس» مرد بر زن بوده
است! در کشور ایران، طی سدۀ اخیر هرگز چنین شرایطی برای زن ایرانی
مهیا نبوده. کوفتن بر طبل «انقلاب در ایران»، جز همصدائی با آخوند و استعمارگر هیچ معنا و
مفهوم دیگری ندارد. و چرا راه دور برویم اگر به ادعای شما در ایران
انقلاب شده، پس در افغانستان هم «انقلاب»
شده و آخوند مقتدی صدر هم در عراق انقلاب کرده!
<< بازگشت