فستیوال و فَستفیلم!
طی سه هزار سالی که از میلاد با سعادت
فستیوال «بنیانکن» میگذرد، شاهد عنایات و الطاف روزافزون دست اندرکاران آن به
حکومت ملایان هستیم. حضرات هر ساله در هنگامۀ توزیع جوایز یک تکه
استخوان دندانگیر برای لاتواوباش شیعی در داخل و خارج مرزها پرتاب میکنند. شیعیها هم شیفته و فریفتۀ توجهات ویژۀ فرنگیجماعتاند، از اینرو استخوان را در هوا قاپ زده، «به به
گویان»، افتخار کرده، یا «اَه اَه گویان» زبان
به تهدید میگشایند و بقیۀ قضایا! ولی
امسال با سالهای دیگر یک تفاوت عمده داشت؛
از آنجا که فستیوال با بیانات امام زلنسکی آغاز شد، جایزۀ
بهترین بازیگر را به زهرا امیرابراهیمی اهداء کردند، چرا که اسمش با حرف «ز» شروع میشود و همانطور
که در ادامه خواهیم دید، در «زر» زدن مهارت خاصی دارد!
بله جایزۀ بهترین بازیگر زن، به زنی تعلق گرفت که در فیلم شبهای مشهد، در واقع نقش رویا کریمی مجد، خبرنگار حقوقی قتلهای زنجیرهای این شهر را
ایفاء میکرد. زهرا امیرابراهیمی در این فیلم با نماد بردگی
آخوند ـ حجاب اسلامی ـ نقشآفرینی آغاز کرد، و خلاصه با توجه به سناریوی آن، یعنی قتل زنان خودفروش در شهر «مقدس» مشهد، فیلم مذکور از هر نظر قرن هفتمی و بیابانی، یا بهتر بگوئیم اسلامی بود. نتیجتاً
میتوانست با کمی سانسور در ایران هم به نمایش گذارده شود. البته سپاه پاسداران دلار ویراست سانسور نشدهاش
را در بازار سیاه به امت شیعی دولاپهنا خواهد چپاند! و به همین دلیل نیز پس از انتشار خبر اهداء
جایزۀ بهترین بازیگر زن به زهرا امیرابراهیمی،
شاهد بسیج عمومی شیعیها در داخل و خارج مرزها هستیم.
در خارج مرزها بساط افتخار و به به و آفرین پهن شد؛ در
داخل هم، طبق معمول یک دوقطبی کاذب به راه افتاد. پاسداران دلار زبان به تهدید سازندگان فیلم و
همدستانشان در داخل گشودند، سلبریتیهای مونث هم با لبو لوچۀ آویزان این
پیروزی را به زهرا امیرابراهیمی تبریک گفتند،
و از همه جالبتر تبریکات ابلهانه
و سرشار از وقاحت آخوند ابطحی به ایشان بود:
«زهرا امیرابراهیمی نشان داد که وقتی
مشکلی در زندگی زمینت میزند میشود بلند شد و به قله رسید. مبارک خودش و مبارک هر
افتادهای که به راه میزند.»
حال آنکه برای زهرا امیرابراهیمی هیچ
مشکلی پیش نیامده بود. به دلائل
نامعلوم، فیلمی از عشقبازی ایشان با بویفرندشان
در دسترس عموم قرار گرفت! قوۀ قضائیه حکومت بیابانی شیعیها هم بجای محکوم
کردن «متجاوز به حریم خصوصی» وی، میخواست
قربانی تجاوز یعنی امیرابراهیمی را مجازات کند!
دلیل هم اینکه در حکومت بیابانی، بر اساس شرع مبین روابط زن و مرد بالغ «حرام» است، ولی «ازدواج» و رابطۀ جنسی با کودکان هیچ
اشکالی ندارد. راه دور نرویم، رهبر انقلابشان هم پدوفیل و روانپریش بود. و در دوران پهلوی، مانند همۀ پدوفیلهای
دستاربند، چه در ایران و چه در خارج
مرزها، مخارج تخموترکهاش توسط دولت شاهنشاهی تأمین میشد. این
مختصر را گفتیم تا علاوه بر معنا و مفهوم تبریکات ابطحی و ابعاد وقاحت آخوند
جماعت، به دلائل الطاف ویژۀ اعلیحضرت رضا سیروس پهلوی
به آخوند و صاحب قلادۀ یانکیاش نیز پی برده باشیم!
همزمان با
صدمین روز عملیات ویژة ارتش روسیه در اوکراین،
رسانهها به اعلیحضرت آیتالله رضاسیروس پهلوی تریبون دادند. ایشان
هم ضمن تکرار دروغهای شیعیها ـ صدام
حسین آغازگر جنگ و ... و شعارهای ابلهپسندی که ساواک ملایان از دو سال پیش در
دهان تل موهوم «مردم» گذاشته ـ 43 سال
جنایت و غارت سازمان یافتة حکومت لات و آخوند،
و به ویژه فاجعة اخیر آبادان را به
حساب «بیکفایتی و ناکارآمدی و فساد جمهوری اسلامی» گذاشتند:
«[...]
شعارهای مردم نشاندهنده فهم درست آنها از مشکل و راهحل است [...] بیکفایتی،
ناکارآمدی، و فساد جمهوری اسلامی همه ایرانیان را فارغ از زبان، دین و باور آنها داغدار میکند.»
منبع: صدای آمریکا،
مورخ 3 ژوئن 2022
به این ترتیب رضا پهلوی با یک چرخش زبان ارتباط
انداموار کدخدای یانکی با سگهای هار و وفادارش ـ حکومتگران شیعی ـ را قطع کرد!
حال آنکه طی 43 سال اخیر کفایت و
کارآمدی همین حکومت در انتقال ثروت و سرمایههای انسانی ایران به مناطق نفوذ کدخدا
بخوبی به اثبات رسیده. تعداد چشمگیر پزشکان، پرستاران، مهندسان و ورزشکاران ایرانی ساکن غرب به کنار، فقط کافی است نیم نگاهی بیاندازیم به فهرست
مختصری از شاعران و نویسندگان و فیلمسازان و هنرمندان و اهل ادب که پس از کودتای
22بهمنماه 1357، ناچار به ترک کشورشان شدهاند: آریانپورکاشانی،
نادر نادرپور، ایرج پزشکزاد، مهشید امیرشاهی،
فرخ غفاری، پرویز صیاد، مری
آپیک و... و همین فهرست مختصر «کفایت و کارآمدی» این حکومت دست نشاندۀ غرب را در
زمینة «فرهنگزدائی» و گسترش ابتذال به اثبات میرساند.
آیا طی 43
اخیر، سینمای ایران توانست فرخ غفاریهای دیگر و بهتری
داشته باشد؟ پاسخ متأسفانه منفی است؛ سیر
قهقرائی هرگز به سیر شکوفائی تبدیل نخواهد شد.
سیر شکوفائی فقط با تغییر مسیر میتواند محقق شود، و در
مورد کشور طاعونزدۀ ایران، اگر بخواهیم بینهایت خوشبین باشیم، شاید تغییر
مسیر را بتوان پس از چندین نسل شاهد بود!
به فرخ غفاری
اشاره کردم، چرا که پس از ترور و سرکوب نویسندگان و هنرمندان
ایرانی توسط دستگاه کودتائی آیرونساید، همین سیاست تحت نظارت شوارتسکف در دوران پهلوی
دوم ادامه یافت و پس از مصدق پارتی، فرخ
غفاری از نخستین قربانیان همین سرکوب فرهنگی بود.
غفاری بر اساس
داستان «میدان اعدام»، اثر جلال مقدم،
با سرمایة شخصی فیلمی ساخت به نام
«جنوب شهر!» این فیلم در آغازین روزهای آذرماه 1337 در سینما
متروپل تهران به نمایش درآمد. ماجرا از اینقرار بودکه زن جوان و زیبائی، پس از مرگ همسرش (در واقع اعدام وی)، برای
گذران زندگی در یکی از کافههای پائین شهر تهران به عنوان رقاص شروع به کار میکند. البته
میدانم که این واژه از منهیات ذهن و زبان الکن شیعیها شده، ولی
رقص، یک هنر است و در جوامع انسانی، رقاص
«هنرمند» شناخته میشود.
باری اکثر مشتریان
این قماش کافه را اعضای قشر کلاهمخملیها تشکیل میدهند، و رقاص زن مورد توجه دو تن از اینان قرار میگیرد
که از دیرباز نیز با یکدیگر رقابت داشتهاند.
این رقابت به مبارزهای سخت تبدیل
میشود و سرانجام یکی از کلاه مخملیها که انسانتر است با این زن ازدواج میکند و
زندگی بهتری برایش تأمین مینماید. به عبارت دیگر، فیلم حداقل سه «پیام انسانی و امیدوارکننده» به
مخاطب میفرستد. نخست اینکه زندگی «زن» با اعدام همسرش به پایان
نمیرسد. دیگر آنکه کلاهمخملیها هم میتوانند «رفتار
انسانی» داشته باشند و از همه مهمتر اینکه در جنوب شهر تهران ـ عرصة پلشتیها و کژیهای اجتماعی ـ نیز انسانیات نمرده و زندگی انسانی هنوز امکانپذیر
است.
از اینرو نمایش
فیلم «جنوب شهر» به دلیل مخالفت وزیرکشور وقت سه روز بیشتر دوام نیافت! البته
جای تعجب نیست؛ آن زمان «دکتر» منوچهر
اقبال در جایگاه نخستوزیر لنگر انداخته بود!
وابستگیهای محفلی و سوابق
«درخشان» اینفرد از هرگونه توضیح بینیاز است.
همچنین نیازی نیست که بگوئیم چه در
دوران پهلوی دوم، و چه در دوران سلطنت
صیغة کندیها ـ روحالله خمینی ـ وزارت کشور ایران تحت نظارت لندن و واشنگتن
اداره شده و میشود؛ «وزیر کشور» فقط صورتک غرب است.
باری در پی ترور
منصور، «وزارت فرهنگ» دولت هویدا، پس از حذف
نام کارگردان و سانسور این فیلم، آن را با
نام جدید به نمایش در آورد! و اینبار فیلم در شمال شهر میگذرد؛ زنی که زندگی
مرفهی دارد، گذشته خود را در جنوب شهر
تهران به یاد میآورد! از اعدام همسر و این مسائل ناخوشایند هم هیچ خبری نیست؛ توگوئی
همه خوشبخت و راضی در شمال شهر تهران زندگی میکنند! ولی با اینکه در آن روزها، مصطفی
رحیمی به دلیل انتشار مقالة «روشنفکران ایران محکومند» ممنوع القلم شده بود، فرخ
غفاری هنوز امیدوار است؛ باز هم با هزینة شخصیفیلم «شب قوزی»
را میسازد. و این فیلم در جشنوارۀ جهانی
لوکارنو، سینماتکهای فرانسه، انگلستان، بلژیک
و سوئیس به نمایش درمیآید و مورد تحسین قرار میگیرد. با این
وجود فرخ غفاری 11 سال هیچ فیلمی نساخت و در سال 1354
پس از فیلم «زنبورک» فیلمسازی را رها کرد. بعد هم
بالاجبار ایران را ترک گفت و در شهر پاریس درگذشت. حال
بازگردیم به فستیوال بنیانکن و فیلم «عنکبوت مقدس!»
پس از استقرار حکومت «مسجد ـ روسپیخانۀ» شیعی در ایران، فستیوال
کذا همانطور که شاهدیم بساط گستردهای
برای بزک حکومت ملایان پهن کرده. لاتوچاقوکش و تروریست از قماش محسن مخملباف در
این بساط جادوئی تبدیل شدهاند به فیلمساز و هنرمند و هنرشناس و متخصص در همۀ امور؛ بعد هم
راهی فرنگ میشوند و برای میرحسین موسوی ـ مبتکر قانون تحمیل نماد بردگی به زن ایرانی، مدافع
تداوم جنگ با عراق، و به ویژه مسئول کشتار
جمعی زندانیان ـ قلمفرسائی میکنند! در این راستا،
نمایش فیلم «عنکبوت مقدس» هم جدیدترین گام تلطیف حکومت ملایان تلقی میشود.
در این فیلم که بر اساس یک رخداد واقعی ـ قتل
16 زن خودفروش در شهر مشهد ـ ساخته شده، جز ریشوپشم
و دستار و لچک هیچ نمیبینیم. پیام فیلم آنطور که ادعا دارند، نشان دادن «زنستیزی» در ایران است! چرا که
گویا به دلیل همین «زنستیزی»، خبرنگار ـ زهرا امیرابراهیمی ـ برای اجرای حرفهاش در مورد قتلهای زنجیرهای
با مشکلات زیادی روبرو میشود! به عبارت
دیگر، در این «تولید فرهنگی»، زنستیزی حاکم بر ملت ایران، از مرحلۀ یک برخورد کودکستانی پای فراتر نمیگذارد!
در این فیلم خرید و فروش و اجارۀ دختربچهها را
نمیبینیم؛ حضور زن در اجتماع با نماد بردگی نیز زنستیزی به
شمار نمیآید؛ مشروط شدن تحصیل و کار و ازدواج و مسافرت زنان به مجوز مرد نیز زنستیزی
نیست؛ چند همسری و «حق» ضرب و شتم زن نیز
به همچنین! زنستیزی فقط همین مزاحمتهای
کوچولوئی است که در «فَست فیلم» عنکبوت مقدس نشانمان میدهند!
به همین دلیل نیز زهرا خانوم پس از دریافت جایزه، طی یک
مصاحبۀ سرنوشتساز با خبرنگار رادیو فردا تأکید فرمودند که این مسائل مختص ایران
نیست؛ در فرانسه هم زنها قربانی خشونتاند:
«[...] درباره زنها، و خشونتی که به زنها میشود. [...] هر جامعهای
به هر حال مشکلاتی دارد. همین الان [...]خبرنگاری از من پرسید [...] به نظرت در
جامعه فرانسه این مسئله چقدر وجود دارد؟ یک ربع داشتیم راجع به اینکه چقدر این
موضوع در فرانسه وجود دارد حرف میزدیم و خود آن آقای خبرنگار قبول داشت در فرانسه
هم [...]»
منبع: رادیوفردا،
مورخ 7 خردادماه سالجاری
بله نابغۀ شیعی به محض دریافت جایزه بلبلزبانی آغاز
نمود و کشف کرد که در جمهوری پنجم فرانسه هم عین کشور طاعون زدۀ ایران «زنان متحمل
خشونت میشوند!» با این اظهارات به این
نتیجه میرسیم که اصولاً «فَست فیلم» ساخته شد،
تا زهرا خانوم اشتراکات «فرهنگی»
فرانسه و ایران را به مخاطب گوشزد فرمایند!
فَست فیلم، بر وزن «فَست فود!» فیلمی
است که دوبار به صورت مستند و سینمائی در ایران ساخته شد، و یک
کارگردان ایرانی ساکن فرنگ نیز برای بار سوم آن را ساخت! جریان بر اساس اظهارات رسانههای جمکران از
اینقرار است که در شهر مشهد، کارگری به
نام سعید حنائی چندین زن خودفروش را به قتل میرساند، پلیس هم که طبق معمول کور و کر و لال و فلج
است. تا اینکه بالاخره یکی از زنان موفق میشود از
چنگ جنایتکار بگریزد و ... و پلیس «حاج» سعید حنایی را دستگیر میکند. آخوند
نوری ـ همان جانور وحشیای که در رومانی
به قتل رسید ـ قاتل را به اعدام محکوم میکند
و عدالت علوی آناً اجرا میشود! از معجزات
الهی اینکه بعد از اعدام حنایی، عامل
جنایت توگوئی خودفروشی متوقف میشود؛ دیگر شاهد قتل هیچ زن خودفروشی در مشهد
نیستیم!
نوابغ شیعی ذهن علیلشان در قرن هفتم میلادی منجمد شده، از توقف ناگهانی کشتار زنان خودفروش در مشهد ـ یکی از مراکز مهم ترانزیت و تجارت تریاک و سلاح و مرکز روسپیخانههای
«لوکس» اسلامی ـ تعجب نمیکنند! خبرنگاران هم به این مسائل استراتژیک اشارهای
نمیکنند، چرا که میتواند خطر مرگ به
همراه بیاورد! جالب اینجاست که این موضوع در «فَست فیلم» تولید
خارج هم مورد توجه قرار نمیگیرد؛ شیعیها
به دلیل حماقت ذاتیشان، قیاس به نفس میکنند؛ همه را ابله میانگارند! ولی کشتار
زنجیرهای زنان خودفروش مشهد، به استنباط
ما یک تصفیه حساب حکومتی است، چرا که
همچون اعدام فلهای قاچاقچیان مواد مخدر،
عملیاتی است در راستای سیاستهای سنتی حکومت «مسجدـ روسپیخانه»: سرکوب رقیب! و در
این شهر «مقدس»، رقیب حکومت آخوند فقط میتواند روسپیخانهدار
دیگر باشد!
<< بازگشت