فستیوال بنیانکن!
به گزارش رسانههای غرب، در تاریخ 24 ماه مه، «یک
جوان 18 ساله به نام سالوادور راموس، پس
از اعلام قبلی در اینستاگراماش، با
اسلحة جنگی وارد یک دبستان در شهر کوچک اووالد میشود و 19 کودک و دو معلم دبستان را به قتل میرساند، سپس
توسط پلیس به قتل میرسد!» البته این نخستین بار نیست که حزب دمکرات ایالاتمتحد
برای دوقطبی کردن جامعه به کشتار جمعی کودکان نیازمند شده! کشتار جمعی کودکان در دبستان، از ابتکارات دستگاه جهادی اوباما بود. میدانیم که هدف حزب دمکرات ایالاتمتحد، ایجاد دوقطبی کاذب و شیطانسازی از همة
آمریکائیهائی است که با تکیه بر بند دوم قانون اساسی اینکشور، از مسلح بودن
شهروندان برای دفاع از خود حمایت میکنند. پس جای تعجب نیست که در آستانة انتخابات
میاندورهای، ابتکار دستگاه جهادی اوباما به مذاق
کفتارکاتولیک هم شیرین آمده باشد!
هنوز لیتل جو از نشئگی «ضیافت» بوفالو و
منبر رفتن و روضه و زوزه و سرازیر کردن اشک تمساح برای سیاهپوستان این شهر به در
نیامده بود، که پاشنهآهنیها چنان «ضیافت
شاهانهای» برایش ترتیب دادند که بیا و ببین!
این «ضیافت» که در آن هیچ «سفیدپوستی»
مرتکب جنایت نشده، چندین و چند هدف الهی دارد. نخست
ایجاد هراس، خشم و تأثر در سراسر کشور، خصوصاً
نزد اسپانیائیتبارها و بسیجشان به نفع نامزدهای حزب دمکرات، به
ویژه در ایالت تگزاس. و از همه مهمتر، هدف
این جنایت، اعمال فشار برای ممانعت از
برگزاری کنوانسیون طرفداران مالکیت اسلحه در شهر هیوستون بود!
اینچنین بودکه یک جوان 18 ساله «هیسپانیک»، در جشن
پایان تحصیل، 19 دانشآموز هیسپانیک و دو
معلم هیسپانیک را با سلاح جنگی به قتل رساند؛ پلیس هم بر اساس گزارشات نقش
تماشاچی ایفا میکرد! بله،
پلیس یک ساعت صبر کرد تا سرانجام دخالت مسلحانه فرماید و آنطور که رسانهها
میگویند راموس با اسلحه پلیس هم کشته نشده!
در هر حال رئیس پلیس اعلام کرد، «دخالت دیرهنگام پلیس، تصمیم اشتباهی بود!» به عبارت دیگر،
دخالت سریع و به موقع پلیس تعداد دانشآموزان قربانی راکاهش میداد و گویا
اصلاً به مصلحت نبود؛ نان حزبدمکرات آجر میشد!
باری سه روز بعد کازینونژاد در
کنوانسیون هیوستون ـ 27 ما مه ـ خواهان
اخراج «اینها» شد و گفت همه باید برای دفاع از خود مسلح شوند! البته مقصود از «اینها» همانهاست که به ضرب
گلوله کشته شدهاند! حزب دمکرات هم جیغ و
فریادش به آسمان برخاست که «تقصیر فرماندار» جمهوریخواه تگزاس است! گویا حزب دمکرات برای پیروزی نامزدش در تگزاس
خیز برداشته و با تبلیغات خررنگکن به عوامالناس میباوراند که «اگر ما اکثریت را
در سنا و مجلس نمایندگان به دست آوریم،
مجوز حمل سلاح را هم لغو خواهیم کرد.» حال
آنکه از یکسو، بدون تغییر قانون اساسی
ایالاتمتحد چنین کاری امکانپذیر نیست. و از
سوی دیگر برای تغییر قانون اساسی موافقت دیوانعالی کشور الزامی است! و با
توجه به ترکیب کنونی اعضای دیوانعالی، موافقت اینان با تغییر قانون اساسی عملاً
محال است! مگر اینکه لیتل جو و جانشیناناش
دیوانعالی ایالاتمتحد را هم با امثال «کتانجی براون جکسون» ـ ماچه
نئاندرتال سیاهپوست و مدافع خرید و فروش فیلمهای پورنوگرافیک کودکان ـ اشغال
کنند!
خوشبختانه کار آمریکا هنوز به این
مرحله از شکوفائی «فرهنگ» پاشنه آهنیها نرسیده،
با اینهمه، لیتل جو برای ورود به تگزاس روزهاست که اینپا و
آنپا میکند! سفر جان کندی، نخستین رئیس جمهور کاتولیک آمریکا به تگزاس، به قول
معروف «بدشگون» بوده! البته کفتار کاتولیک کهنسال است و هر لحظه امکان
دارد نفس آخر را بکشد، ولی با توجه به سروصدائی که در مورد قاتل «فرضی»
اووالد و عدم دخالت پلیس برای ممانعت از کشتار دانشآموزان در شبکة مجازی به راه
افتاده، ممکن است لیتل جو از ترس واکنش مردم و نزدیکان
قربانیان در کاخ سفید گیر کرده باشد! شاید
هم به توصیۀ پمپئو دستش را به سوی ملا مریم رجوی دراز کرده، باشد تا جانشینی سگ با کلهپز مفری شود، و یک پوپولیسم تازه نفس به جان ملت ایران
بیافتد. ولی میدانیم که ملا مریم با جنس
مخالف دست نمیدهد، به همین دلیل لیتل جو
به شدت افسرده شده. در هر حال، در پی
تحولات اوکراین، به صورت نمادین شاهد یک
رشته عملیات پاکسازی نژادی، قومی و مذهبی در ایالات متحد نیز هستیم: سیاهپوستان،
زردپوستان و هیسپانیکها!
دو مورد نخست ـ سیاهپوستان
و زردپوستان ـ را در وبلاگ «بهشتشناسان»
بررسی کردیم، حال نگاهی میاندازیم به پاکسازی ایالاتمتحد از «هیسپانیکها.» اینان
که سفیدپوست به شمار نمیآیند، کاتولیکاند، زبانشان
هم ریشة لاتین دارد، و جسارت کرده
وکودکانشان را برای آموزش به مدرسه میفرستند!
در صورتیکه هیسپانیکها بایدکودکانشان
را برای بیگاری به مزارع بفرستند، یا به عنوان بردة جنسی در اختیار شبکة سلطنتی پدوفیلی
قرار دهند! و حال که به شبکة سلطنتی پدوفیلی رسیدیم بد نیست
نگاهی داشته باشیم به تحرکات حکومت آخوند پدوفیل و بردهفروش در کشور خودمان!
هر چند این حکومت به دلیل فرسایش، و تضعیف ارباب غربیاش، در حال
فروپاشی است، به هر ترتیبی که شده میخواهد،
مانند سلفاش، از تداوم و گسترش استبداد و به ویژه منافع
استعماری غرب در ایران پاسداری کند. و این
است دلیل تقارن زمانی کشتار اووالد، با فروریختن برج متروپل در آبادان. گویا بعضیها
به تجزیة ایران و نفت رایگان خوزستان نظر «درویشی» دارند!
از اینرو از قضای روزگار، در میعاد شوم «دوم خرداد»، خبر رسید که برج متروپل در آبادان فروریخته و
چندین نفر زیر آوار ماندهاند. بلافاصله،
سفیر انگلستان به نیابت از سوی «مردم بریتانیا» به مردم ایران تسلیت گفت! سپس نوبت
رسید به ملاممد خاتمی، نوک حملة استعمار
در ایران. نیازی نیست که بگوئیم علی روضهخوان
هم برای تحریک هر چه بیشتر افکار عمومی خفقان گرفته بود تا اینکه پس از دریافت چند
توسری الهی، زبانش یکهو باز شد! ولی ساواکیهای جمکران بلافاصله فروریختن برج
متروپل را به فاجعة سینما رکس پیوند زدند و همة شوتوپرتها «دریافتند» که خفقان
علی روضهخوان بیحکمت نبوده.
جونم براتون بگه! روز 28 مردادماه سال 1357، ساواک و شهربانی سینما رکس را آتش زدند و صدها
نفر را زنده در آتش سوزاندند، تا ضمن ساختن «سنگر حق» برای اوباش، براندازی را هر چه بیشتر شتاب بخشند. این جنایت را هم به حساب «شاه و دربار» گذاشتند، به
همین دلیل دربار بجای معرفی مسئولان این جنایت به دادگاه و مجازاتشان، به فرمان اربابان یانکیاش به لکنت زبان
اوفتاده بود! خلاصه «همه با هم» برای سپردن
کشور به آخوند و اوباش به اجماع رسیده بودند!
امروز هم در بر همان پاشنه میگردد،
با این تفاوت که شیخالله و شاهالله، و به ویژه صاحبان قلاههایشان در لندن و
واشنگتن از ایجاد «اجماع پیرامون مرگ» عاجز ماندهاند!
در آبادان و یزد و قم و کاشان ماتم و
سوگواری خیابانی، و خصوصاً آتش زدن آجیلفروشی
صحنه را اشباع کرده، و شعارهای ابلهانه و پوچ «مرگ بر این و آن» طنینافکن شده. همزمان
در تهران «گلة مختلط» را با عرعر «سلام فرمانده» از خیابان به استادیوم آریامهر هیکردهاند!
بله، لگدی که در اوکراین بر پوزة فاشیستها فرود آمد،
هم دکان مسابقة دوستانه در کانادا ـ صندوق پسانداز حکومت آخوند و پاتوق انگلزاده
و توله انقلابیون ـ را برچید؛ هم به تفکیک
جنسیتی گلة وحش در ایران پایان داد و درهای استادیوم را به صورتی «جادوئی» به روی
«همه» گشود! از همه جالبتر اینکه، گلة کذا اصلاً کاری با قربانیان
برج متروپل نداشت، «عزاداری» هم نمیکرد!
حکومت نئائدرتالها، سرانجام پس از 5 روز استخاره، 8 خردادماه را عزای عمومی اعلام کرد و گروهی هم
در تهران برای قربانیان شمع روشن کردند! از
ما که گذشت؛ امیدواریم در هزار سال نوری آینده،
شیعیها دو نکته پیش پا افتاده را بتوانند
درک کنند. نخست اینکه برای گرامیداشت رفتگان
و قربانیان حوادث ناگوار راههای متمدنانهای هم وجود دارد! دیگر آنکه، در 75مین سالگرد فستیوال کن، ایجاد ترادف میان توحش اسلام با «فرهنگ
ایران»، و همسان نمائی مشکلات زنان ایران
در جامعهای فئودال و مذهبزده، با مشکلات
زنان در جمهوری پنجم فرانسه، فقط میتواند
نشان از ابراز ارادت به حکومت آخوند پدوفیل و برده فروش باشد!
<< بازگشت