یکشنبه، تیر ۲۶، ۱۴۰۱

ساختار و کفتار!

 

 

پس از فروریختن «دوم خردادی» برج دوم متروپل،   رسول اوف و جمعی دیگر بیانیة‌ «تفنگت را زمین بگذار» صدوریدند،‌   و تاج زاده ـ  از چاقوکشان سرشناس کودتای 22 بهمن 1357،  و کارمند ساواک جمکران ـ  نیز خواهان «اصلاحات ساختاری» شد.   می‌دانیم که در ایران، «حکومت» یک ساختار پوشالی است که چهرة‌ استعمار را پوشانده و تغییر آن به معنای تغییر صورتک استعمار خواهد بود.   باری،  روزها و روزها گذشت و علی روضه‌خوان و پاسداران دلار در انتظار «تغییر ساختار» و «زمین گذاشتن تفنگ» سماق مکیدند؛  آب هم از آب تکان نخورد!   ناگهان خبر رسید که رسول‌اوف و آل‌احمد «امنیت ملی» را تهدید کرده‌اند و می‌باید بازداشت شوند!   بعد قرار شد «تاج‌زاده» را هم بازداشت کنند!  و به این ترتیب علاوه بر دو فیلم‌ساز،  یک رأس ‌چماقدار باند ملاممد خاتمی هم در جایگاه «قربانی ظلم و ستم» قرار گرفت!   اینجا بودکه مصلحت ایجاب کرد تا جایگاهی هم برای جعفر پناهی در نظر بگیرند.  یک تلفن هم در اختیارش قرار دادند تا از درون زندان حکایت «ظلم و ستم» را برای امت شیعی نقل کند:

 

«جعفر پناهی[...] در تماسی تلفنی با همسر خود از زندان با تاکید بر این که ربوده شده، از عدم دسترسی به آب و غذا در سه روز پس از بازداشت خبر داد.»

منبع: رادیوفردا،   مورخ 14 ژوئیه سالجاری 

 

البته در اینکه حکومت ملایان،   یک شبکۀ استعماری و انسان‌ستیز است هرگز تردیدی نداشته و نداریم.   ولی اینکه چنین حکومتی یک تلفن در اختیار زندانی سیاسی قرار دهد تا برعلیه‌اش دست به تبلیغات بزند واقعاً شگفت‌انگیز است!   همانطور که اعزام حمید نوری به سوئد برای به راه انداختن دادگاه خیابانی«کورنبرگ» هم شگفت‌انگیز بود.

 

در مورد نمایش مهوع «کورنبرگ»،   از همان آغاز گفتیم که این بساط با هدف تقلیل جنایات حکومت ملایان به کشتار سال 1367؛‌   نشاندن تروریست‌های اسلام‌گرا،  مجاهدین خلق در جایگاه «قربانی خشونت»،   و به ویژه تطهیر محافل غرب،  یعنی حامیان یکصد سالة تروریسم در کشور ایران،  به راه افتاده است! 

 

بی‌دلیل نیست که مشتی رجاله و خاله‌شلختۀ بی‌وطن که سال 1357 پشت سر آخوندهای پدوفیل و برده فروش ایستادند؛  از کودتای ارتش شاهنشاهی بر علیه شاپور بختیار حمایت کردند؛   در رفراندوم بیابانی شیخ مهدی بازرگان شرکت فعال داشتند و رسم و رسوم بادیه نشینان قرن هفتم میلادی را به عنوان «قانون اساسی» پذیرفتند،  اینک برای مضحکة ‌«کورنبرگ» کف می‌زنند و هورا می‌کشند!  از این حضرات انتظاری جز این نیست.   ولی گویا زوزه و هلهلة اینان کفایت نمی‌کرد،  چرا که جاوید رحمان،  گزارشگر ویژۀ سازمان ملل هم به صف رجاله‌های کذا پیوست.   ایشان در تأئید روند «حقوقی» این دادگاه و نمایشنامۀ مهوع «سوئدی ـ انگلیسی» آن بیانیه صدوریدند،  و حکم این دادگاه نمایشی را در محکومیت حمید نوری ـ  یکی از اوباش حکومت ملایان که معلوم نیست به چه دلیل در سال 1398 در فرودگاه استکهلم دستگیر شده بود ـ  مورد تأئید قرار داده‌اند.

 

در این بیانیه ضمن تأکید بر «صلاحیت جهانی سوئد»،   جاوید رحمان از دیگر دولت‌های «دارای صلاحیت» درخواست می‌کند،   نقض حقوق بشر در ایران را مورد بررسی قرار دهند:

 

«[...] صلاحیت جهانی سوئد به دادگاه‌های اینکشور اجازه می‌دهد که بدون در نظر گرفتن  جایی که جرم‌های مطرح شده صورت گرفته‌اند،   شخصی با اتهامات جدی مانند جنایات جنگی یا قتل را محاکمه کنند.  از دیگر دولت‌های دارای صلاحیت می‌خواهم که تحقیقات مشابه و تعقیب نقض جدی حقوق بشر در ایران را به عهده بگیرند[...]‌»

منبع:‌  پیک ایران،‌  مورخ 15 ژوئیه سالجاری،‌ کد خبر:250096 

 

بله،  به روباهه گفتند شاهدت کیه،  گفت دمب‌ام!  «صلاحیت جهانی» دادگاه‌های سوئد را هم چه کسی باید تأئید کند؟   کارمند و حقوق‌بگیر سازمان ملل!   نیازی نیست که بگوئیم از یک‌سو،  توافق شرم‌آور دولت سوئد با ترکیه،   جهت تسلیم پناهجویان کرد به حکومت اوباش اخوان‌المسلمین،   ماهیت واقعی «صلاحیت جهانی» دولت سوئد را بر ملا کرده.   و از سوی دیگر،  تقارن زمانی صدور حکم دادگاه با میعاد 14 ژوئیه،   نشان داده که دولت «صلاحیت‌دار» سوئد،  در واقع در زمینة جفتک‌پرانی به بیانیة شورای امنیت سازمان ملل در مورد توافق هسته‌ای ـ 14 ژوئیه 2015  ـ‌  صلاحیت‌اش را به نمایش گذارده!

 

«جونم براتون بگه» زمینه‌سازی دولت و دادگاه «صلاحیت‌دار» سوئد جهت زوزه و هلهلة رجاله‌های شیعی در این میعاد خاص نشان می‌دهد که سیاست بریتانیا در ایران،   همچنان بر محور استعماری یکجانبه‌گرائی ـ  نفی روابط و مقررات حقوقی ـ  تکیه دارد!   و باز هم نیازی نیست که بگوئیم،   نخستین مخالف توافق هسته‌ای،  ‌بوق نژادپرستان لندن بود که این توافق را برای «منافع ملی» ـ در واقع منافع استعماری ـ  مضر ارزیابی کرد:‌     

 

«چرا آیت‌الله خامنه‌ای توافق مضر برای منافع ملی را رد نمی‌کند؟»

منبع:  بی‌بی‌سی،   مورخ 7 اکتبر 2015

 

می‌بینیم که این توافق از همان سال 2015،‌   برای منافع ملی بعضی‌ها خیلی «مضر» بوده و از قضای روزگار،  پس از سخنرانی ولادیمیر پوتین در مجمع عمومی سازمان ملل ـ  28 سپتامبر 2015  و  عملیات نظامی ارتش روسیه در سوریه بر علیه اسلام‌گرایان مزدور غرب ـ  وزارت امور خارجة انگلستان واقعاً به «مضرات» این توافق پی برده بود!

 

یادآور شویم زمانیکه بوق‌‌ آنگلوساکسون‌ها مدافع  «منافع ملی» ما می‌شود،  در واقع نگران منافع استعماری لندن و موجودیت حکومت توحش آخوند شده‌!   پرواضح است که منافع ملی ایران هرگز نمی‌تواند با منافع آتلانتیست‌ها و آخوند‌های جیره‌خوارشان هم‌سوئی داشته باشد،  و در گزارش‌ها و تحلیل‌های شکمی بی‌بی‌سی و شرکاء،‌   عبارت فریبندة‌ «منافع ملی» پردة ابهامی است که استعمار پشت آن پناه گرفته.   استعمار،  به ویژه پس از جنگ جهانی اول،  با توسل به همین به اصطلاح «منافع ملی»،   حکومت‌های پیاپی در ایران را به یکجانبه‌گرائی و مرزشکنی تشویق کرده،  تا ضمن اعمال فشار برکرملین،   ‌ملت ایران را به ابزار باج‌گیری از مسکو تبدیل کند.   پیش از ادامة ‌مطلب یک مینی‌پرانتز در مورد این «منافع ملی» باز می‌کنیم.

 

حمایت آشکار دستگاه پهلوی اول از آلمان نازی نمونة بارز همین سیاست استعماری است. آلمان نازی پس از توافق مونیخ در 28 تا 30 سپتامبر 1938 ـ   این توافق با بریتانیا،  فرانسه و ایتالیا جهت الحاق مناطق آلمانی‌زبان چک‌اسلواکی،‌  و در غیاب نمایندة دولت چک‌اسلواکی به امضاء رسیده بود ـ   بدون اولتیماتوم قبلی به همسایة شمالی ایران حمله‌ور می‌شود.  دستگاه کودتای سوم اسفند ـ که آن را حکومت ایران می‌خواندند ـ  نیز ضمن استقبال و میهمان‌نوازی از مستشاران نظامی آلمان نازی،   اعلام «بی‌طرفی» می‌کند!   و از آنجا که حکومت مذکور،  در عرصة رسانه‌ای،  کاملاً «مستقل» بود، ‌ هیچ دولتی،   حتی ارباب ‌بریتانیائی‌اش نمی‌توانست مانع این «بی‌طرفی» یا بهتر بگوئیم مانع «طرفداری‌ سلطنت پهلوی از نازیسم و فاشیسم» شود!

 

ولی در پی شکسته شدن محاصرة استالینگراد،   آنگلوساکسون‌ها بلافاصله سنگر عوض کرده،  زیر پای اعلیحضرت «بی‌طرف» را کشیده،  ایشان را روانۀ تبعیدگاه کردند،   و خلاصه،  افسار «حکومت مستقل» را در دست گرفتند تا رسیدیم به سلطنت پهلوی دوم،‌  که آن روزها مشروعیت قانونی داشت.

 

چند سالی نگذشت که انگلستان باز هم نگران «منافع ملی» شد؛   ترور رزم آرا ـ  به دلیل مخالفت با یکجانبه‌گرائی و پوپولیسم ـ  در دستورکار لندن قرار گرفت و رسیدیم به دولت محمد مصدق.  یعنی تفکیک جنسیتی در مدارس ابتدائی و دیگر لات‌بازی‌های فدائیان اسلام با همان شعار خررنگ‌کن «منافع ملی»،  که به «سنت رایج» با هدف تحمیل تحریم‌های اقتصادی بر ملت ایران علم شده بود.

 

سرانجام کودتای 28 مرداد1332 مورد تأئید همۀ آخوندهای «حوزه» و اعضای جبهه ملی قرار گرفت و محمد مصدق و لات‌های حوزه و بازار جملگی زمین شکر بوسیدند!   سازمان تبلیغات اسلامی هم که در دوران پهلوی اول،   برنامة‌ حماقت‌پروری و خشونت‌گستری را با آخوند طالقانی و شیخ مهدی بازرگان آغاز کرده بود،   در همین دوره کارش بالا گرفت و تحت نظارت محمد مصدق ـ   قهرمان در حصر ـ  تشکل بلاهت‌پرور نهضت‌آزادی را به راه انداخت.   به این ترتیب زمانی که محفل «کارتر ـ برژینسکی» به «اصلاحات ساختاری» یعنی   حکومت ریش و پشم و آفتابه و چادرسیا در ایران نیاز داشت،  ‌ شاهد بودیم که همین نهضت‌آزادی،  هم‌صدا با جبهه ملی و چپ‌نمایان،   و در هم‌سوئی کامل با چماقداران ساواک آریامهری در برابر دولت قانونی شاپور بختیار و برنامة وی ـ  تشکیل مجلس موسسان و برگزاری رفراندوم جهت تعیین نوع حکومت ـ  موضع گرفت،‌   تا با استقرار حکومت آخوند در کشورمان،  یک‌بار دیگر «منافع ملی» تأمین شود، که شد!   

 

حال مینی‌پرانتز را می‌بندیم و بازمی‌گردیم به دلائل واقعی دستگیری رسول‌اوف و تاج‌زاده و گسترش سرکوب استعماری در ایران.   البته به دلیل سوابق «درخشان» تاج‌زاده، شایسته است ایشان را از این پس «تاراج‌زاده» بنامیم،   که نمایه‌ای‌ است  از ابعاد واقعی فعالیت‌های سیاسی‌اش در کشورمان.  

 

به استنباط ما،  حکومت ملایان با تخریب عمدی برج دوم متروپل،   برای «خودبراندازی» و کودتا خیز برداشته بود؛  هر چند ناکام ماند!  می‌دانیم که شیعی‌ها،  مانند سگ پائولوف شرطی شده‌اند.   اگر سگ کذا با شنیدن صدای زنگ آب از دهان‌اش سرازیر می‌شود،   شیعی‌‌‌ها زمانیکه منافع لندن واشنگتن ایجاب نماید،   هیاهو به راه می‌اندازند.  پس از کودتای 28 مرداد،  و از دوران ریاست جمهوری کندی،  خردادماه برای رجاله‌پروری ـ  تراوش آب از دهان سگ‌های شیعی ـ  بسیار مناسب تشخیص داده شده.   روند تبدیل روح‌الله خمینی به «زندانی سیاسی» یا به قول راوی توپ مرواری،  «عزیز چسانة همه» نیز در خردادماه آغاز شد،  و در میعاد 4 نوامبر به اوج رسید.    در دوران بیل کلینتون هم شاهد بودیم که عزیزچسانۀ جدیدی به نام ملاممد خاتمی،  در دوم خردادماه علم شد؛   نتیجه‌اش هم حضور اوباش در خیابان‌ها،  آشوب‌سازی در دانشگاه تهران،  و 8 سال رقص شکم «رهبر اصلاحات» برای اربابان آنگلسوساکسون‌اش بود!   اینک به حساب شیعی‌ها،  نوبتی هم که باشد،   نوبت نوچة چاقوکش خاتمی،  «تاراج‌زاده» است!   ‌خصوصاً که حضور پرزیدنت زین‌العابدین فایزر در منطقه،  ایجاب می‌کند تا حکومت ملایان برای صاحبش دمی جنبانده و «جلب‌توجه» نماید.  اینهمه با این امید که خداوند سایة ارباب را از ‌سرش کم نکرده،  نتیجة انتخابات ماه نوامبر آمریکا برای حزب آخوندپرست دمکرات «مطلوب» باشد!