از مهسا تا محسن شکاری!
پیام قتل بزدلانۀ محسن شکاری، ابراز
ارادت حکومت آخوند به اربابانش بود به این مضمون: برای تأمین منافع سرورانمان از طریق ارعاب، بحرانسازی و سرکوب و کشتار در ایران، تا پای جان ایستادهایم!
در تاریخ سوم مهرماه سالجاری، محسن
شکاری، 23 ساله، با بستن خیابان ستارخان و ممانعت از سرکوب
معترضان توسط یکی از اوباش بسیج دستگیر شده، پس از محاکمه در دادگاه «علوی ـ بیابانی» ـ دادگاه
انقلاب ـ یا همان بادگاه
آنگلوساکسونها، در تاریخ 17 آذرماه به
قتل رسید. نیازی نیست که بگوئیم در مورد محسن شکاری از
«توفان توئیتری و هشتگ و غیره» هیچ خبری نبود. هیچکس نمیدانست محسن شکاری، یعنی تنها کسی که بجای توسل به شعار و عربده و
فحش و نفرین و بوق و شرکت در راهپیمائی لالمانی (سکوت) ... و
دیگر شیوههای خاله زنکی، دست به عمل بر علیه حکومت ملایان زده، در زندان حکومت به سر میبرد!
گویا خانوادهاش هم در این مورد سروصدائی نکردند. دلیل
سکوت اینان هر چه بود، اهمیتی ندارد؛
مهم این است که حکومت ملایان برای ارعاب مردم، کسی را به عنوان نخستین قربانی برگزید که میدانست
با دست خالی نمیباید در برابر عملة استعمار ایستاد. کسی که میدانست با مزدور استعمار «گفتگو» نمیکنند! به
همین دلیل نیز محسن شکاری را به جرم «محاربه» به قتل رساندند. البته «محاربه»
با آنگلوساکسونها، خداوند حکومت ملایان!
پس از قتل محسن شکاری،
همانطور که انتظار میرفت، اعضای سرشناس کفتارکلاب و در رأسشان
آنگلوساکسونها، بدون اینکه به ماهیت «اسلامی» و قرونوسطائی
حکومت ملایان اشارهای داشته باشند، جنایت
سگهار و وفادارشان را به عنوان «جنایت رژیم ایران»، به صورت
رسانهای محکوم کردند. به این امید که با پیوند
حکومت خردرچمن ملایان به «کشور ایران»، ضمن
احترام به ماتحت آخوند پدوفیل و بردهفروش، از خود نیز
تصویر دلپذیر «مخالف خشونت» ارائه داده باشند. در گام
بعد، کفتاران «متمدن» با تحریم چند لاتواوباش
گمنام حکومت ملایان، آنان را به شهرت جهانی رساندند!
خلاصه در آستانة روز جهانی حقوق بشر و جشنهای خاجپرستان
در آخر سال، سگهای دستآموز استعمار در ایران، سر
محسن شکاری را به ارباب هدیه دادند، و آنطور که شایسته و بایسته است از
الطاف الهیاش نیز سیراب شدند. وارد
جزئیات نمیشویم؛ مشتاقان شناسائی استعمارگران میتوانند به ظاهرسازیهای
«انساندوستانۀ» وزرای امور خارجه بریتانیا،
ایالاتمتحد، جرمانی و اتحادیة اروپا نیم نگاهی بیاندازند تا
ما هم بپردازیم به اصل مطلب؛ یعنی ارتباط انداموار اعدام محسن شکاری با سگخور
شدن شعار پایهای اعتراضات توسط ملا ممد گوبلز اردکانی، مهملات
مریم رجوی پیرامون طرفداری معترضان از اراذل گروه رجوی، و عرعر علی خامنهای در مورد «هدایت فرهنگی
جامعه»، آنهم دو روز پس از توافق فروش
گاز به یکی از کشورهای اروپائی!
البته هیچیک از «مدفوعات» غرب از اینکشور اروپائی نامی
نبردهاند، ولی با توجه به روابط عاشقانۀ شیعیها با لهستان
و همچنین مطلبی که در مورد مذاکرات محرمانة جرمانی با حکومت ملایان در «جروزالم
پست»، مورخ 15 نوامبر سالجاری انتشار یافته، و با
در نظر گرفتن گردوخاک وزیر امور خارجة جرمانی و پامنبری ایسلندیاش برای افتتاح
دکان «کمیته حقیقت یاب» ـ وبلاگ «ایران و
کفتار کلاب» ـ به صراحت میتوان دریافت که
زوزههای مداوم وزیر امور خارجة جرمانی،
فقط جهت انحراف افکار عمومی از مذاکرات گاز با حکومت شیعیها بوده است! باری، در آستانۀ میعاد 16 آذرماه، دو روز پس از توافق گازی، «خداوند» علی روضهخوان را فرمود، «برخیز
که زمان هدایت فرهنگی جامعه» فرا رسیده.
جونم براتون بگه!
از وقتی مصدق، عضو
فکل کراواتی محفل فدائیان اسلام، زمینة
اعمال تحریمهای اقتصادی به ملت ایران را فراهم آورد و کشور را به حیاط خلوت
کنسرسیوم تبدیل کرد تا بتواند در جایگاه «قهرمان ملی» لنگر بیاندازد، «خداوند» همه ساله، روز 16
آذرماه را برای ارسال پیامهایاش مناسب تشخیص داده است! نخستین
پیامآور خداوند، نیکسون بودکه لات و اوباش را به «سیاسی» کردن
دانشگاه مکلف و موظف کرد. از آن زمان دانشگاه تبدیل شد به محل تاختوتاز
چپنمایان و چماقداران و ... و نتیجه هم در برابر ما است؛ روز 16 آذرماه هر سال، مقامات
حکومت «مسجد ـ روسپیخانۀ» شیعی برای عرعر و نصیحت و خودنمائی و بحرانسازی به دانشگاهها میروند و خلاصه دانشگاه تبدیل
شده به «فاضلاب سازمان سیا!» یعنی مکان
اشاعة «فرهنگ شیعی!» و همانطور که میدانیم پاسداری از این «مکان
مقدس» از وظایف اصلی رهبر« انقلاب اسلامی» است.
از اینرو در آستانۀ میعاد 16 آذرماه، قلادة
مقام معظم را بازکردند تا در مورد «فرهنگ» برای اعضای «شورای عالی انقلاب فرهنگی» وقوق
مفصلی فرموده و خواهان بازیافت «روحیة تهاجمی» شوند! چرا که در توهمات پسامنقلی مقام معظم، افتضاح
«آزاد راه شمال» به حاشیه رانده شده، و «امت مسلمان» سدسازی و احداث بزرگراهها و
تجهیزات «وارداتی» صنایع نفت و گاز را به همین «روحیة تهاجمی» مدیون است:
«[...]رهبر معظم انقلاب اسلامی [...] هدایت فرهنگی کشور
را شأن و نقش اصلی این شورا خواندند و [گفتند] انقلاب اسلامی [...] به واسطه رهبری
امام و حرکت مردم، معجزهگر بود و با روحیه
تهاجمی خود بنیانهای سیاسی، فرهنگی و
اجتماعی و گزارههای غلط حاکم بر اذهان مردم را تغییر داد [...] که نتیجه آن انجام
کارهای بزرگی همچون ساخت سدها، نیروگاهها، بزرگراهها، تجهیزات صنایع نفت و گاز و بسیاری
از زیرساختها بهدست متخصصان جوان داخلی بود[...]»
منبع: ایرنا،
مورخ 15 آذرماه سالجاری، کدخبر:84963157
بله، اگر
میرپنج و آریامهر با ساختن پل و سد و کارخانه،
باد در آستینشان میانداختند؛ مقام معظم هم «نگاه به دست ننه» کرده، و از ادامۀ «نصفه ـ نیمۀ» پروژههای دوران آریامهر، باد توی عمامهاش اوفتاده. باری دردسرتان
ندهم، دو روز پس از عرعر مقام معظم در
مورد «هدایت فرهنگی جامعه و روحیة تهاجمی» و مزخرفاتی از این قبیل بود که، امام جماعت سنیمذهب خاش، و محسن شکاری را عوامل حکومت به قتل میرسانند! و این قتلهای جبونانه جز ابراز ارادت حکومت
ملایان به اربابانشان نیست! البته مسلم بدانیم حکومت شیعی مفلوکتر از آن
است که مسئولیت قتل امام جماعت خاش را بر عهده گیرد، پس صرفاً بپردازیم به قتل محسن شکاری که برخلاف
قتل مهسا امینی، هیچ جائی برای انکار حکومت
«مسجد ـ روسپیخانۀ» شیعی باقی نگذاشته.
این جنایت فجیع میتواند پیامهای آموزندهای برای
معترضان در ایران داشته باشد. نخست اینکه چشم امید به غرب نداشته باشند؛ غرب فقط حامی اوباش بوده و هست. جنایتکاران
طرفدار خمینی، از نایاکیها و سروش و
مهاجرانی و میلانی گرفته تا انگلزادههای جمکران
و گروه مجاهدین خلق همگی در غرب لنگر انداختهاند؛ خردجال هزار پرچم نیز که
همیشه در «انتخابات نئاندرتالها» شرکت فعال داشته است، در غرب
به راه میافتد! و اگر چماقدار در ایران
جنازه میدزدد، در غرب است که چپنما، پیکر بیجان قربانی حکومت آخوند را از گور بیرون
میکشد تا بر آن برچسب «همجنسگرا» الصاق
کند! خلاصه بگوئیم دو لبۀ قیچی استعمار در داخل و
خارج مرزها شما معترضان را تهدید میکند.
دیگر آنکه، شما
که قریب 90 روز است «کف خیابان» را از دست حکومت بیرون کشیدهاید، در
برابر استعمار و مزدورانش ایستادهاید، در
نتیجه با دست خالی به خیابان نیائید! اگر با اوباش حکومت درگیر میشوید بدانید که اینان
نیروهای حافظ نظم و امنیت جامعۀ ایران نیستند؛
از امنیت جیرهخواران استعمار در
ایران دفاع میکنند و همانطور که شاهدیم سلاح و تجهیزاتشان را نیز از دستهای مقدس
غرب دریافت میدارند. به عبارت دیگر،
این رویاروئی با پاسداران استعمار است،
نه
با نیروهای انتظامی و نظامی ایران. و این
جنگ نابرابر فقط یک برنده خواهد داشت؛ کسی که پاسدار استعمار را زمینگیر میکند، و خود نیز دستگیر نمیشود.
در پایان بد نیست زمینۀ ژئوستراتژیک این جنگ نابرابر را
نیز شناسائی کنیم. زمینهای که در آن دولت چین با صدور دو بیانیۀ
پیاپی رسماً از حکومت ملایان فاصله میگیرد؛ مذاکرات «آمریکا ـ روسیه» در ترکیه در جریان
است؛ و مقامات آمریکائی و «رابرت مالی»، نمایندۀ ویژه ایالات متحد در امور ایران نیز رسماً
از نزدیک شدن ایران به روسیه اعلام نگرانی میکنند!
میدانیم که روسیه از تروریسم ـ اسلام سیاسی ـ و بساط چادرسیا و نعلین و لچک حمایت نکرده و نمیکند، به
همین دلیل نیز در سوریه پای به جنگ گذاشت.
با توجه به سیاست مسکو، به
صراحت میتوان دریافت که آمریکا نگران آیندهاش در ایران شده. چرا که در صورت سقوط حکومت دست نشاندهاش در
ایران، شاید نتواند همچون دوران کارتر، اراذل و اوباش اسلامپرستی را که در غرب در آبنمک
خوابانده جایگزین صورتک فرسودهاش کند. و
این است دلیل جنجال و هیاهوی گاوچرانها در مورد «نزدیک شدن ایران به روسیه!» این است دلیل تریبون دادن سنای آمریکا به مریم
رجوی، کشتزارسابق مهدی ابریشمچی و رهبر
گروه سرکوبگر مذهبی «مجاهدین خلق!» خلاصه
بگوئیم، با توجه به اینکه چین، سرکارگر
ایالات متحد ناچار شده از کنیز مطبخی آمریکا فاصله بگیرد، و برخلاف
روند رایج سدۀ اخیر، آخوند جماعت و ارتش آیرونساید نتوانستهاند در کنار شما بایستند، اگر اختیار
«کف خیابان» در دست شما باقی بماند، زنجیرۀ
یکصدسالۀ فاشیسم استعماری گسسته خواهد شد . و چنین باد.
<< بازگشت