بالون 15 بهمنماه!
چینیها یک بالون را به آسمان ایالات
متحد هدایت کردند؛ رسانههای غرب پیرامون «جاسوسی بالون چینی»
هیاهو و جنجال به راه انداختند و ضمن ارعاب عوام، زمینة
هارت وپورت را برای پنتاگون و رئیسجمهور ینگهدنیا، زینالعابدین فایزر فراهم آوردند. حال
آنکه برای جاسوسی، چینیها ماهوارههای پیشرفته در اختیار دارند، و نیازی
نیست بالون هوا کنند که با چشم غیرمسلح هم دیده شود. به
استنباط ما ارسال بالون، چند هدف داشته. از آن جمله است، به راه
انداختن جنگ رسانهای و بحران دستساز دیپلماتیک جهت ممانعت از سفر برنامه ریزی
شدة بلینکن! و هدف دیگر هم ارائة خدمات
«جنسی ـ ایدئولوژیک» به حاکمیت آمریکا بوده،
جهت گرامیداشت دوران نورانی کارتر!
آن روزهای «خوب» که مائوایسم، در
همسوئی با واتیکان و لندن و واشنگتن، از
استقرار حکومت اسلامی در ایران حمایت میکرد!
آن روزها گذشت و اینک مائوتسه تونگ
ناچار شده جهت تقویت کارفرمای 44 سال پیش به یک بالون ناقابل متوسل شود، باشد تا به قول معروف «از پیزی افندی تصویر
رستم صولت» ارائه دهد!
شاهدیم که ارتش آدمخوار ایالات متحد موفق
شد با ترکاندن پیروزمندانۀ بالون خودی نشان دهد، و جوزف بایدن هم که تا خرخره در مرداب رسوائی
اخلاقی و پولشوئی هانتر بایدن ـ چینیها
در این پولشوئی شریکاند ـ و جابجا کردن
اسناد طبقه بندی شده گرفتار آمده، با موفقیت
تمام از خود تصویر «جنگاور و مردمدوست و قاطع» ارائه داد! و این
بهترین هدیة سال نو برای دستگاه بایدن بود!
ولی سرکارگر چینی هم از این بساط
بینصیب نماند، کارفرما را به مقابله به
مثل تهدید کرد! به این ترتیب جنگ بادکنکی و دیپلماسی بالون فعال
شد. حال نگاهی بیاندازیم به هدایای شیعیها
به اربابان اسرائیلی و اروپائی و آمریکائیشان!
برای ارائة تصویر رستم صولت از تخم و
ترکۀ اسحاق، شیعیها از «کمک» ترکیه و جمهوری آذربایجان نیز برخوردار
شدهاند. در پی تهاجم مسلحانه به سفارت
آذربایجان، وزیر دفاع ترکیه به حکومت «مسجد
ـ روسپیخانه» در ایران هشدار داد؛ آذربایجان هم سفارتخانهاش را در تهران تخلیه
کرد. فردای همانروز، حکومت
ملایان جهت ارعاب جمع و ارائة تصویر قدرقدرت از اسرائیل، با
توسل به چند پهپاد تجاری بساط «خودزنی» به راه انداخت و انگشت اتهام را هم طبق
معمول به سوی اسرائیل گرفت. دولت بنیامین نتانیاهو هم که تا زیرمژگان در
مرداب تعفن «فاشیستهای یهودی» غرق شده، راضی
و خرسند از «خدمات» شیعیها، تهاجمی به
کلیسای فرانسیسکن سازمان داد و غیرنظامیان
فلسطین را هم بمباران فرمود، و با اطمینان از اینکه هیچکس این جنایات را محکوم نخواهد
کرد، «بیبی» را به دیدار ماکرون فرستاد!
حال نگاهی بیاندازیم به عملیات
«اوپوزیسیون» در بلاد فرنگ. بخش عمدة این عملیات با هدف «تطهیر» آتلانتیستها
صورت میگیرد که 44 سال پیش از «خواست مردم» و در واقع کودتا بر علیه دولت قانونی
شاپور بختیار حمایت کرده بودند. اینان 44 سال است با حکومت آخوند مراودات تجاری
و «فرهنگی و علمی» ـ بخوانید مراودات
ضدفرهنگی و علمستیز ـ دارند و اینک که
جهت باد عوض شده، میخواهند گذشتة پرافتخارشان را با «مدادپاککن»
اوپوزیسیون دستساز پاک کنند!
بله،
پاکسازی و سانسور تاریخ با کمک شیعیهای ساکن فرنگ صورت میپذیرد. حضرات
از شهرداری نوفل لوشاتو درخواست کردهاند،
«آثار حضور خمینی در این منطقه را
«پاک کند!» شهرداری هم اطاعت کرده است! به این ترتیب، چندین و چند واقعیت تلخ تاریخی پنهان خواهد شد. نخست
اینکه، دولت وقت فرانسه با نقض آشکار
قوانین و مقرراتش، به خمینی و اوباش همراه وی اجازه داد تا بر علیه
دولت وقت ایران فعالیت سیاسی و لشکرکشی به راه بیاندازند؛ رسانههای فرانسه هم در اینمورد سکوت اختیار
کردند! دیگر آنکه ژان پل سارتر و دیگر گلهای سرسبد
جامعة روشنفکری فرانسه برای زیارت یک نئاندرتال پدوفیل، در نوفللوشاتو صف کشیده بودند! و ... و همۀ این واقعیتهای تلخ، به درخواست «فعالان حقوق بشر» در محاق سانسور
خواهد افتاد! خلاصه، به قول معروف «نه خانی آمده، و نه خانی رفته!» گر نیک بنگریم،
کاربرد فعالان شیعی طرفدار «حقوق بشر» در داخل و خارج از کاربرد آفتابه
وکاغذ توالت فراتر نمیرود!
در داخل کشور، اهداء
جایزه حقوق بشر به منتظری، آخوند پدوفیل و
حرمسرادار توسط کشتزار تقی رحمانی، و یا نشست
و برخاست کشتزار رضا خندان با ملاممد خاتمی «حمایت از حقوق بشر» خوانده میشود؛ شایستۀ «جایزه» است! در غرب هم کار «فعال حقوق بشر»، به
ویژه از نوع شیعی، «تطهیر» حامیان حکومت
اسلامی است؛ هیلاری کلینتون از همین طریق
در جایگاه «مخالف حکومت آخوند» لنگر انداخته است.
حدود 5 ماه پس از خیزش «زن، زندگی، آزادی»،
هیلاری کلینتون ـ مادر تروریسم بهار عرب و حامی اخوانالمسلمین ـ و میرحسین
موسوی، عامل سرکوب زنان ایرانی و مسئول
کشتار جمعی زندانیان سیاسی نیز به این خیزش آویزان شدند! بله، جهت تخریب انقلاب ایرانیان، و
تحریف اهداف آن چه سلاحی مهلکتر از طاعون فدائیان اسلام و سرطان آتلانتیسم!
سرطان آتلانتیسم را در فراخوان «فریدام
هاوس» میبینیم، که در آن علاوه بر
غلامان و کنیزان محفل نوبل و سلبریتیهای هولیوود، که جملگی نان جنگ و تخریب و تلطیف خشونت سق میزنند، نام
«پنجتن» ـ رضاپهلوی و چهار زنگوله و منگولۀ ضمیمه ـ هم رویت میشود. رضا پهلوی، همانطور که در وبلاگ »رازی، شیعی و شارلی» هم گفتیم از جایگاه واقعی اجتماعیاش
خارج شده، و همچون یک «الکترون آزاد» به هر طرف میچرخد و
میپیچد. در نتیجه، جای تعجب نیست که از فراخوان عوامپسند فریدام
هاوس و به ویژه ارائۀ تصویر دلپذیر از جنایتکار سرشناسی چون هیلاری کلینتون هم حمایت
به عمل آورد. فریدام هاوس کذا در این
فراخوان ضمن ایجاد ترادف میان واژة «رهائی» با «پیروزی»، آن را برای عوام و هالوها و فرصتطلبها چنین
معنا فرموده:
« [پیروزی] رهائی از رژیمی است که حق انتخابات آزاد، آزادی بیان، حاکمیت قانون و آزادیهای فردی حتی در موارد
سادهای نظیر نحوۀ پوشش را سلب میکند.»
منبع: رادیوفردا، مورخ اول فوریه 2023
همه بدانند «رهائی» از رژیمی که حق
انتخابات آزاد و ... و آزادیهای فردی را سلب میکند، از منظر فریدامهاوس یعنی «پیروزی!» ولی
این نوابغ نمیگویند، «رهائی» از استبداد،
خصوصاً «استبداد استعماری» هر چند شرط
لازم به شمار آید، به هیچ عنوان «شرط کافی» نیست! به عبارت دیگر، اگر شرایط خروج از سلطۀ استعماری فراهم
نیاید، در صورت «رهائی» از حکومت فرسودة ملایان،
و به دلیل حضور 300 سالۀ استعمار بریتانیا
در ایران، ملت ایران همچنان در دام حکومتی مستبد، استعماری،
ولی «تازه نفس» و درندهتر گرفتار خواهد ماند! حال ببینیم حکومت «ملای تازه نفس» چه ویژگیهائی
میتواند داشته باشد.
نخستین و مهمترین ویژگی ملای «تازه
نفس»، لگدپرانی به روابط حقوقی معاصر، نشستن
در سنگر ابهام و ایجاد دوقطبیهای کاذب، به ویژه «عادیسازی خشونت» است! به
عنوان نمونه زمانیکه مدعیان مخالفت با حکومت آخوند، و در رأسشان شخص رضا پهلوی، در همسوئی با دارودستة رجوی، خواهان
«تحریم سپاه پاسداران دلار» میشوند، در واقع حساب آخوند را از بازوی نظامیاش جدا کردهاند!
عملیات قهرمانانة «همسوئی» رضاپهلوی
با دارودستة رجوی، همانطورکه شاهد بودیم، در پی اعدام «رسانهای» یک رأس پاسدار به نام
علیرضا اکبری، و پس از بساط شارلی به راه افتاد. در
تاریخ 14 ژانویه سالجاری، رضا پهلوی و «چهار
زنگوله» در تلاش جهت جدا کردن حساب آخوند از اوباش مسلح، یک بیانیه
صدوریدند و «پنجتن» تشکیل دادند. جالب
اینکه برای حمایت از روند «پنجتنسازی»، اسماعیلیون، رهبر خردجال هزار پرچم نیز جداگانه به این بساط
پیوست.
دو روز بعد، در میعاد تاریخی 16 ژانویه، به
گزارش رسانهها، 12 هزار نفر با پرچم شیروخورشید، در برابر پارلمان اروپا در شهر استراسبورگ تجمع
کردند و ... و نهایت امر ارتش ملایان، در
حمایت از پاسدارهای دلار بیانیه صدورید، و در خارج مرزها نیز اتحادیه اروپا و استعمار
بریتانیا با مطالبات عوامپسندانۀ «اپوزیسیون» مخالفت کردند! به این
ترتیب حکومت ملایان، بدون کمترین تلاشی، «اوپوزیسیون»
خارج از کشور را ضربهفنی کرد، و خیال
همه «آسوده» شد!
در این میعاد است که شخص رضا پهلوی
ـ ایشان فعلاً وکیلالرعایا شدهاند ـ میباید در مورد اتخاذ مواضع «عوامپسندانه» و
کمک غیرمستقیم و زیرجلکی به حکومت ملایان «پاسخگو» باشد و توضیح دهد، به چه
دلیل حساب حکومت ملایان را از حساب شاخه نظامیاش جدا کرده است؟! چطور
ممکن است پاسداران حکومت آخوند تروریست باشند، ولی حکومت آخوند تروریست نباشد؟! البته در انتظار «پاسخ» اعلیحضرت نخواهیم ماند؛ به
استنباط ما تحرکات اخیر رضاپهلوی و باند رجوی و ... و به ویژه پذیرش معصومه قمی و
شرکاء در کاخ الیزه و «مسابقة کاریکاتور» شارلی ابدو، «بازتولید» همان سیاستی است که 44 سال پیش روحالله
خمینی را برای هالوها و فرصتطلبان به «رهبر ضداستبداد» تبدیل کرده بود! منتهی
آنروزها دوران جنگ سرد بود و حاکمیت فرانسه نیازی نداشت پای «خمینی» را به کاخ
الیزه باز کند!
آنروزها، «خدا
با خمینی به خواب شاه میآمد»، یا حداقل
در محفل «مسعودیها» چنین گفته میشد! با این وجود،
هرخاله شلختهای برای ملت ایران پرچم تعیین نمیکرد، و نماد
باستانی و چند هزارسالۀ «شیروخورشید» که بر پهلوی و قجر تقدم تاریخی دارد، به زیر سم ستوران محفل سوروس نیافتاده بود! ولی
این روزها، دوران «جنگ گرم» است و آنچه در
جبهة اوکراین میگذرد، نه تنها حاکمیت فرانسه، در
مقام یکی از اعضاء اصلی اتحادیه اروپا، که حکومت ملایان را نیز در موضع ضعف قرار داده. آمریکا
و اروپای غربی در این میانه به اصلشان رجوع کردهاند و دیگر نمیتوانند پُز
مبارزه با آلمان نازی بدهند؛ در کنار نازیها
بر علیه روسیه میجنگند! و به این میگویند
«سیر قهقرائی»، یا «پیشرفت» در مسیر
توحیدی! یکی از رسانههای حکومت ملایان به نام «ستارة
صبح»، پس از 44 سال این سئوال را مطرح کرده که «چرا
شاه رفت؟!» هر چند نمیدانم به این پرسش
چه پاسخهائی داده، ولی مسلم بدانیم که به اصل مطلب ـ خروج از جایگاه واقعی اجتماعی ـ اشارهای نکرده است!
بله، انسان
مسئول میداند که خروج از جایگاه واقعی اجتماعی در هر حال «جرم» است، و هر
چه این جایگاه مهمتر باشد، جرم خروج از
آن نیز از منظر حقوقی، اجتماعی و تاریخی
«سنگینتر» خواهد بود. بهترین نمونه، پهلوی دوم است که با خروج از جایگاه واقعیاش و
ترک کشور، زمینة کودتای استعماری را در ایران
فراهم آورد. جالب اینکه پامنبریهای پهلوی
دوم، این خیانت بزرگ را نادیده گرفتهاند، و این روزها عربدة «خدمات پهلوی و خیانت
روشنفکران» است که گوش فلک را کر کرده! و
به این منظور، قلمزنهای «شیعی» از نام
مصطفی رحیمی فاکتور گرفتهاند! بله، قرن هفتمیها از هوادار حکومت آخوند گرفته تا مخالف نمایانش، مصطفی
رحیمی را تحریم کردهاند، چرا که نام وی به واقعیتهای تلخی ارجاع میدهد.
این واقعیت تلخ که از آغاز صدارت هویدا، مصطفی
رحیمی، به دلیل انتشار مقالة «روشنفکران
ایران محکومند» ممنوعالقلم شد، و این ممنوعیت تا 16 ژانویه 1979 ادامه یافت! این
واقعیت تلخ که وی تنها روشنفکر ایرانی بود که در سال 1968، از «بهار پراگ» حمایت کرد؛ و باز هم این واقعیت تلخ که مصطفی رحیمی، به
عنوان تنها روشنفکر کشور رسماً در برابر «نسبی کردن جمهور» موضع گرفته، با خمینی مخالفت کرد و در آغاز دوران نکبتبار
صدارت میرحسین موسوی به زندان هم افتاد! و همین موسوی، سگ خودشیفته است که امروز با هدف لگدپرانی به شعار
«زن، زندگی، آزادی»، زبان ابتذال و خشونت آخوند را به کار گرفته و جهت ایجاد دوقطبیهای
کاذب وگسترش ابتذال، از قضای روزگار میعاد
15 بهمن را برگزیده!
میعادی که به نخستینمرحلة سناریوی استعماری لندن و
واشنگتن برای سیاسی کردن دانشگاه تهران، عادیسازی سوءقصد به جان پادشاه قانونی ـ پهلوی
دوم ـ و توجیه قلع و قمع مخالفان سیاسی
ارجاع میدهد. مرحلۀ دوم این سناریو، همانطور که شاهد بودیم کمتر از یکسال بعد، به ایجاد جبهة به اصطلاح ملی ـ حاصل
جفتگیری سیاسی ژنرال شوارتسکف آمریکائی با محمد مصدق ـ انجامید
و ترور رزمآرا، نخستوزیر مخالف پوپولیسم و خردجال را درپی آورد. کار به اینهم ختم نشد؛ «ولایت» شعبان جعفری، تفکیک جنسیتی در مدارس ابتدائی، و به
ویژه تشکیل «مجلس خیابانی» توسط محمد مصدق نیز در دستور کار قرار گرفت:
«هرکجا مردم هستند، مجلس همانجاست»
در کمال تأسف این ادعای ابلهانه را روحالله خمینی مطرح
نکرده، بر زبان مصدق جاری شده. رخدادهای
15 بهمن 1327 را دستکم نگیریم؛ پایه و اساس سلب مشروعیت از پهلوی دوم، و زمینهسازی برای کودتای 22 بهمن 1357 و تبدیل زن ایرانی به «کنیز لات و
آخوند» پیامد منطقی اجرای همین سناریوی استعماری بود. بیدلیل
نیست که میرحسین موسوی نیز همین میعاد را برای تخریب شعار «زن، زندگی، آزادی» و به ویژه جهت گسترش ابهام از
طریق بازنشخوار مزخرفات امام روشنضمیرش برگزیده،
و با تقلید میمونوار از رضا پهلوی
بر طبل «نجات ایران» میکوبد. و بیدلیل
نیست که ترهات موسوی مورد استقبال حاج عباس میلانی و زندانیهای رسانهای از قماش
تاجزاده و فائزه هاشمی و ... و اعضای محفل کودتاچیان 22 بهمن 1357 نیز قرارگرفته
است.
در این بیانیه «میرجلاد» را میبینیم که از جایگاه واقعی
اجتماعیاش بیرون پریده، و در جایگاه «کارشناس دمکراسی و حقوق انسانی
و...» لنگر انداخته و جنبش «پاک و نجس» کشف کرده. وی پس
از اسباب کشی به جایگاه نوین، ضمن تطهیر جنایات
شخصیاش، پیشنهاداتی سرشار از بلاهت و
ابهام نیز ارائه داده که در آن «مردم» میباید در مورد متن حقوقی مصوب مجلس
موسسان تصمیم بگیرند! توگوئی مردم حقوقداناند و میتوانند متون
حقوقی را نیز مورد بحث و بررسی قرار دهند:
«[ به منظور
استقرار نظامی مبتنی بر حاکمیت قانون و مطابق با موازین حقوق انسانی و برخاسته از
اراده مردم لازم است] ابتدا، یک همهپرسی
آزاد و سالم برگزار شود [...] اگر خواست
مردم بود، یک انتخابات آزاد و منصفانه
برای انتخاب نمایندگان واقعی ملت در مجلس
مؤسسان برگزار شود [سپس] یک همه پرسی در مورد متن مصوب مجلس موسسان برگزار شود!»
منبع: رادیوفردا، مورخ 4 فوریه سالجاری
باری هذیانات موسوی در سایتهای بیبیسی و رادیوفردا، مورخ 15
بهمنماه سالجاری انعکاسی «مناسب» ـ مناسب
برای اربابان جنگطلباش ـ یافته و مورد
بحث و بررسی کارشناسان به فرموده، و سیاستبازان پاچه ورمالیدهای قرارگرفته که چند
نکته پیشپاافتاده را فراموش کردهاند. نخست اینکه،
میرحسین موسوی در تمامی جنایات
خمینی و خامنهای شریک بوده، و اگر حضرات ادعای دمکراسی و حقوق بشر و غیره
دارند، نمیباید گذشته این جنایتکار را به دست فراموشی
بسپارند! میرحسین موسوی، همچون آخوند کروبی و ملاممد خاتمی و شرکاء میباید
دستدردست خامنهای در برابر دادگاه پاسخگوی جنایاتش باشد! دیگر
آنکه میرحسین موسوی حقوقدان نیست، کمترین درک
و شناختی نیز از مسائل حقوقی و روابط انسانی ندارد. و با در نظر گرفتن کارنامۀ «درخشان» فعالیتهای
سیاسیاش، در جایگاهی نیست که بتواند برای آیندة ملت
ایران، راه حل و رهنمود ارائه دهد.
به استنباط ما سمتوسو، محتوا و اهداف بیانیة موسوی ـ یا منتسب به وی
ـ و به ویژه منبع الهاماش را در واقع، تاریخ
صدور این بیانیه مشخص میکند: 15 بهمنماه! روز
«خودزنی» محفل نفرتفروش شیخوشاه در دانشگاه تهران! دردسرتان
ندهم، این بیانیه نشان میدهد که اراذل و
اوباشی که 44 سال پیش، چه در جبهۀ
آریامهریها و چه در خیمۀ «انقلابیها»، بر
علیه شاپور بختیار و برقراری دمکراسی زوزه میکشیدند، همچنان جهت «تثبیت» مسند حکومتی و فراجناحی برای قشر آخوند
و توله آخوند، و پاسداری از منافع واشنگتن، هیاهو به راه انداختهاند. تصویر «دلپذیر» از توحش و تحجر اسلام ارائه میکنند
و بیرق «خواست مردم» به هوا بردهاند. بله،
این روزها که واشنگتن در گرداب جنگ اوکراین گرفتار آمده؛ جوجههای «عموسام»، جهت
حفاظت از منافع «مرغمادر»، همسو و همصدا،
«همهباهم» جیکجیک میکنند و جایزه
«گرمی» هم دریافت میدارند.
<< بازگشت