یکشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۴


همة سایت‌های استبداد

امام زمان آن لاین

جدیداً یک سایت «فرهنگی» حکومتی ظهور کرده که فرهنگیِ فرهنگی است. و مانند فرهنگ حاکمیت، ریشه در عمق چاه امام زمان دارد. یعنی قسمت «فرهنگ» هنوز «ظهور» نکرده و بی‌فرهنگ در انتظار«ظهور آقا امام زمان»، روی سکوی دم در مسجد ابتذال نشسته، به قول خودشان «لینک» می‌دهند؛ به وبلاگ‌ها و سایت‌هائی که مطالب «فرهنگی» انتشار می‌دهند!

رنگش آبی روشنِ آب دهن مرده‌ای است و سفید کفنی. آبی روشنی که نه آسمانی است و نه آبی. رنگ آبی‌ای را ماند، که مقدار زیادی آب قاطی دارد. به زبان ساده تر، رنگ آبی‌ای، که مانند «فرهنگ» حاکمیت، تقلبی است. رنگ آبی‌ای که مانند حاکمیت ایران مرگ‌زده و مهوع است. مثل اینکه در آن کفن مرده خیس کرده‌ باشند.

بر خلاف اکثر سایت‌های فرنگ نشین، دو ستون بیشتر ندارد. مثل «جمهوری اسلامی آری یا نه!» برای اظهار نظر هم می‌توانید، با استفاده از« آزادی‌های موجود» دوران سردار سازندگی، خاتمی، خمینی و بقیه، نظرتان را مستقیم روی سایت ابراز کنید. مثلا در ارتباط با سخنان گهربار فیلسوفی که مدعی عقلانیت دین شده، بنویسید: «وحی نمی‌تواند عقلانی باشد اگر چنین ادعائی دارید، باید مشخص کنید، عقلانیت مورد نظر شما در چارچوب چه فلسفه‌ای تعریف شده.» تا اینجا خوب پیش می‌رود و شما هم در انتظار پاسخ نویسنده مقاله هستید، که بالای سایتش هم به عربی یک چیزهائی نوشته که به گفتة خودش یعنی: فلسفه نادانی را زایل می‌کند.

اما مشکل از آنجا شروع می‌شود که نویسنده می‌خواهد، به سبک حاکمیت جواب «فرهنگی» بدهد که، مانند چماق بر سرتان فرود آمده، روی شما را کم کرده و به شما حالی کند که «فرهنگ» این مباحث را ندارید. در نتیجه پرخاش می‌کند،« فلسفه به عقل چه ارتباطی دارد؟» اینجاست که متوجه می‌شوید، طرف نه از فلسفه چیزی می‌داند و نه از عقل بهره‌ای برده. باید به حضرتش درس بدهید و بفهمانید که جناب فیلسوف، فلسفه همه چیز را تعریف می‌کند، از جمله عقلانیت را. ولی خوب هدف از اظهار نظر، تدریس به مدعیان شناخت فلسفه نیست. در نتیجه از مطالب افلاطون معاصر صرفنظر کرده سراغ دیگر سایت‌های فرهنگی که «لینک» داده شده‌اند می‌روید.

یکی از «فرهنگی» ها مهملات سروش را منتشر می‌کند، که جدیداً دین سکولار کشف کرده! از این سروش خیلی خوشم می‌آید، جهتش را مشخص کرده: توجیه‌گر سرکوب حاکمیت‌های تازه نفس. به محض این که حاکمیت سرکوب فرسوده می‌شود، سروش مخالف‌‌‌خوان حاکمیت می‌شود.

از حاکمیت‌های ضعیف که قدرت کشتار و سرکوب کافی ندارند، هیچ خوشش نمی‌آید. تا وقتی شعار «مخالف هاشمی، دشمن پیغمبر است» بُرد داشت، سروش حالش خوب بود و هیچ شکایتی نداشت، به محض اینکه، «تخت پیغمبری» هاشمی سرنگون شد و سردار سازندگی را ول کردند که هرچه «می‌داند» بگوید، سروش هم از تخت «وحدت» فرود آمده، مبحث تکثر در فلسفه مدرن را کشف کرد و خواستار «چند صدائی» شد. جدیداً هم ، در مرکز اسلامی لندن سخنرانی کرد و گفت «مدرنیته با برق شروع شد!» مثل اینکه، معمار باشی را هم «ول» کرده‌اند، «هرچه می‌داند» بگوید. بنظرم هر وقت برق قطع می‌شود، مدرنیته هم قطع می‌شود! و در ایران که برق داشتیم پس مدرنیته هم داشتیم. این خصوصیت ایرانیان است که هرچه بلند‌گوهای استعمار بگویند، تکرار کنند. و مثلاً بگویند، مدرنیته در ایران با سلطنت پهلوی شروع شد. درست مثل سروش که مدرنیته‌اش با برق شروع شده!

سروش، چند تا پا منبری هم دارد، که ابعاد جدیدی در کشفیات «معمار رنسانس اسلام» درک کرده‌اند! مثلاً، یکی از شاگردانش می‌گوید: «حافظ فاشیسم را نقد نکرده...» حافظ مورد نظر گویا منتقد سیاسی بوده و تا حال کسی نمی‌دانسته! البته نمی‌دانم، از آنجا که این فعلة حاکمیت، ریشه در بازار دارند، شاید منظور شاگرد استاد سروش از واژه «نقد»، پول نقد بوده. در نتیجه «حافظ فاشیسم را نقد نکرده» به معنای این است که «فاشیسم را نسیه کرده»، جرمی مرتکب شده، و باید فاشیسم را با بهرة اسلامی،«نقد» بپردازد! زیاد روشن نیست منظورش چه بوده. همة نظرات «هنری، فرهنگی» حاکمیت ایران، همین «ابهام» را دارند! چون ابهام لازمه «هنری ـ فرهنگی» بودن افاضات است.

پامنبری دوم استاد سروش هم در نبوغ دست کمی از اولی ندارد. این یکی، دستار بند هم هست و قبل از انقلابِ هویزر، سواد خواندن و نوشتن را داشته. این آیت‌الله عظیم‌الشان، که در تاریخ ایران هم دستی دارد، کشف کرده که «مشکل حکومت مذهبی در ایران همیشه بوده و...» طفلک، این یکی مثل اینکه از عقب افتاده‌های ذهنی است. و نمی‌داند که به جز دورة ساسانی، در ایران دین دولتی وجود نداشته. این یکی هم حتما مثل سردار سازندگی، «نشسته و حساب کرده که از زمان مادها تاکنون» حکومت ایران «دینی بوده».

چه می‌شود کرد؟ نمی‌توان مانع تحقیقات علمی شد! نمی‌توان جلوی «نشستن و حساب کردن و دیدن از زمان مادها تاکنون» را گرفت. مملکت از قافلة تحقیقات علمی عقب می‌ماند. و این امر از زمان مادها تا کنون سابقه نداشته. این را نویسنده بدون «نشستن و حساب کردن» ادعا می‌کند.

در یکی از وبلاگ‌های خیلی «فرهنگی»، دکتر یا مهندس نیکفر، با آب و تاب مدرنیته را تحریف کرده و آش شله‌قلمکاری از ادبیات فاشیستی به خواننده حقنه می‌کند. دل به دریا زده، از جان گذشته، قصد اظهار نظر می‌کنید و می‌گوئید: «مدرنیته با مدرنیزاسیون فرق دارد...» و جسارتاً مقداری توضیح هم چاشنی نظر می‌کنید. همینجاست، که چند نفر که دم در ورودی سایت، قیصروار، پاشنه کفش‌ها را خوابانده، با کلاشنیکف، چماق، پنجه بکس و انواع سلاح سرد، مترصد ابراز وجود شما هستند، به خصوص اگر از «خواهران» باشید، حملات را شروع می‌کنند. و «فرهنگ‌شان» را در قالب زبان الکن اوباش چاله میدان و چاقوکش‌های سردار و بازار روی سایت به نمایش می‌گذارند. و شما هم، مثل اینجانب ناچار می‌شوید، به فرهنگ پرستان یادآوری کنید اگر می‌خواهند، «اظهار نظر فرهنگی» کنند، حداقل، پاشنه کفششان را ور کشیده و چاقو ضامن‌دارشان را غلاف کنند.

برخی سایت‌های فارسی «اپوزیسیون»، سایت‌های متحدالشکلی‌اند، که گویا مثل دختربچه‌های دوران رضامیرپنج همگی روپوش ارمک یزدی به تن دارند. یک صفحة مستطیل شکل بر اکران ظاهر می‌شود، در منتهی الیه راست و چپ دو ستون مقاله، شعر، اخبار روزنامه‌های ایران یا تبلیغات سایت‌های سردار سازندگی و فعله‌اش. وسط صفحه کمی از حالت متحدالشکل به دور است: حکایت بحران‌های ساختگی، آرامگاه کوروش زیر آب، حملة آمریکا به ایران، نامه «آزادیخواهان» حکومتی ایران به این و به آن:
«ما آزادیخواهان ایران، از اینکه احمدی نژاد از صندوق بیرون کشیده شده، سخت نگران آزادی‌های موجود هستیم! ... فساد، بازار، فحشاء، اسلام، رشوه، سلطه، ایران، همه و همه در خطراند... ما خواهان مردمسالاری دینی سکولار، اسلام عقلانی، دین خردورز و حکومت اسلامی لائیک و مدرن بوده، از رئیس جمهور عدالت پرور آمریکا تقاضا داریم، حال که قدم رنجه فرموده تا کربلا و نجف آمده‌اند، سری هم به کلبه درویشی سردار سازندگی بزنند. جنگی راه بیفتد، مستحب است. بازار خرید و فروش اسلحه را مانند دوران دفاع مقدس گرم نگه می‌داریم!»

باد آن لاین

بعضی سایت‌ها نیز جدیداً دو ستون چپ و راست را به دستاربندان اختصاص داده‌اند. سایت‌های بلاتکلیفی‌اند که هنوز موضع سیاسی خود را نمی‌شناسند. سمت چپ «پدر طالقانی»، نه! سایت مزاحمین خلق نیست، اشتباه کردید، سایت مستقل و بی‌طرفی است که به زبان ساده‌تر، همه طرفی است.

بعله، می‌گفتم که، درستون چپ، «پدر طالقانی» مرحوم سخن می‌گوید. سمت راست، حسینعلی منتظری، که گویا هنوز منتظر فقیه شدن است، به لیسیدن پای روح‌الله خمینی، آزادیخواه کبیر، گاندی صغیر، و فقیه حقیر مشغول شده. حسینعلی منتظری که مانند بقیة فعله استعمار حرف خودش را هم نمی‌فهمد، ادعا می‌کند، خمینی جمهوریخواه بوده! البته منظور منتظری از جمهوری، جمهوری ولایت فقیه است، که در این چارچوب، همه دستار بندان استعمار، خواستار همین نوع جمهوری بوده و هستند و لزومی به سخنرانی سخندان کبیری چون منتظری نبود.

کمی پائین‌تر از «پدر طالقانی»، که جدیداً، ابراهیم یزدی هم به کفنش آویزان شده که دل مسعود و مریم را به دست آورد، یکنفر «هادی» روشنفکران «گمراه» شده و راه «شایسته» را نشا‌نشان می‌دهد. نمی‌دانم کدام روشنفکر «گم‌کرده راهی» از ایشان خواسته راه شایسته را نشانش دهند؟! در هر حال بازار امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد گمراهان روی سایت مذکور گرم و داغ است.

مسئول سایت هم هر سال، اواسط ژانویه، سودائی می‌شود. یکبار می‌گوید قصد تعطیل سایت را دارد. یکبار هیاهو به راه می‌اندازد و «تا اطلاع ثانوی» همکاری‌اش با سایت متوقف می‌شود. بعد چندین و چند مقاله، ناز و عشوه و غمزه هم بر روی سایت می‌گذارد، که بعله، ما را نمی‌خواهید، می‌رویم ... ما مبارزیم ... ما روشنفکر قهوه‌خانه نیستیم ... ما با شرافت مطبوعاتی ... یک هفته‌ای به مسافرت می‌رود. دوباره، روز از نو، روزی از نو، با شرافت مطبوعاتی بی نظیری، کار را از سر می‌گیرد.

نوع شرافت مطبوعاتی‌اش هم مانند «جمهوریخواهی» خمینی است، البته آنطور که منتظری تعریف کرده. یعنی به عنوان مبارزه، هرچه متلک و لیچار می‌شناسد حوالة کاربران می‌کند، و با شرافت مطبوعاتی، حق پاسخگویی را هم رعایت نمی‌کند. ولی تا آخرین قطره خون از شرافت مطبوعاتیش دست نمی‌شوید!

نمی‌‌دانم، مثل اینکه، احتیاج به نیم قرن روانکاوی داشته باشد. شاید دست از رقابت و حسادت با کاربران بردارد. هر وقت، با اسم مستعار، نظری در مورد مطلبی می‌فرستم، که از حد و حدود سواد مبارزانه‌اش فراتر می‌رود، در ستون نظر کاربران، با اسم مستعار، یک کپی ناشیانه و پرت و پلا از نظرم را بالای همه نظرها منظور می‌کند! مدتی برایش نظر نفرستادم، ستون نظر کاربران به چنان افلاسی افتاده بود که بیا و ببین! فقط «به به چقدر عالی بود، باز هم بنویسید» یا «بهتر است ننویسی» و ...به چشم می‌خورد. باز دلم سوخت و با اسامی مستعار برایش چند نظر فرستادم که بتواند کپی بزند.

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت