کاریکاتور «حضرت ختمی مرتبت»، آزادی بیان و جنگ شیرین مذاهب
دمشان گرم! این غربیها بالاخره کاریکاتور «حضرت ختمی مرتبت» را هم کشیدند، که
کسی فکر نکند از اسلام و اینحرفها میترسند و چه و چه و چه.... مگر کشکی است؟ آزادی بیان غربی را دستکم گرفتهاید؟! نه تنها کاریکاتور «آن حضرت» را میکشند، کاریکاتور خداوند «آن حضرت» را هم میکشند. خوشتان نمیآید؟ نگاه نکنید. آزادی بیان است. تا کور شود هر آنکه نتواند دید.
ماشاالله، از چند سال پیش تا امروز، خیلی آزادی بیانشان پیشرفت کرده، رشدش عین رشد شاخص بازار پوچ فروشان سریع بوده! چند سال پیش، در همین غرب، آن هم در کشور فرانسویهای پر مدعا، که فکر میکنند آزادی بیان را از دورة قبایل گل، در غار اختراع کردهاند، دو جوان حزب اللهی کاتولیک، بمبی در سینمای سن میشل پاریس گذاشتند که انفجارش منجر به قتل دو تماشاچی فیلم «آخرین وسوسة مسیح» شد. بعد هم به دلیل «آزادی بیان»، از پخش فیلم در سراسر کشور آزادی بیان جلوگیری کردند. دادگاه هم آن دو جوان بمبگذار را با وساطت آخوندهای کاتولیک آزاد کرد. آخوندها بر «تعهد و ایمان» دو حزباللهی کاتولیک تاکید کرده بودند. در ضمن یادآور شده بودند که «مکتبی» ها بیانشان را با بمب ابراز میکنند در نتیجه «آزادند که بیان کنند». قاضی هم متوجه شده بود که اگرچنین براهین مستدلی را رد کند، ممکن است «آزادی بیان» شامل حال خودش هم بشود.
بعله، چنین بود آزادی بیان در آن زمان. ولی اکنون، مثل پروندة هستهای ایران، آزادی بیان غربیها هم قطور و قطورتر میشود. هرچه سخنگوی مفلوک وزارت خارجه مفلوکتر ایران هارت و پورت کرده بود که نفت را چنین و چنان میکنیم، البته با پشتگرمی به روسها که در جاخالی دادن استاداند، ناگهان پس از کنفرانس لندن، قرار شد تولید نفت را «ثابت» نگهدارند! به زبان سادهتر کلنل پوتین موفق شده بود باج مورد نظر را دریافت کند و دستلافی هم به چینیها بدهد.
طفلک این چینیها همیشه مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند. همیشه مسئول آبدارخانه و رختشویخانه بودهاند، هم در فیلمهای وسترن، هم در نقاشیهای متحرک، هم در دنیای سیاست. حالا هم به عنوان آبدارچی آمریکا و اروپا، با روسها در امور «هستهای» ایران به تهران میآیند.
انگار دیروز بود که این کوندولیزا آمد گشتی در اروپا زد و با پرروئی گفت: «تکنولوژی اروپا، تکنولوژی آمریکاست، و اروپا موظف به رعایت موارد تحریم آمریکاست». همة این حرفها هم برای این بود که اروپائیها میخواستند مقداری «جنس» به چینیها بفروشند. حالا این چینیها که اصولاً ملت فروتن و بزرگواری هستند، همه هارت و پورتهای این تحفة نسل سوم پنبه چینهای آمریکا را ندیده گرفته، در کنفرانس لندن چای سرو میکنند، بلکه در تهران چلوکبابی نصیبشان شود.
بعله از آزادی بیان میگفتیم، که باعث شده کاریکاتور «حضرت ختمی مرتبت» در رسانههای غرب انتشار یابد، بلکه فاز دوم خیمه شب بازی سلمان رشدی و فتوای «امام» برای غربیها تکرار شود.
کورخواندهاند، حجت الاسلام «فاکر» حساب همهشان را میرسد. شنیدم در کشورهای اسلامی، که غربیها را خوب شناختهاند، پوسترهائی از مریم و مسیح پخش شده که در آن مریم را شبیه کوندولیزا با بیکینی و چادرسیاه نقاشی کردهاند و در آغوشش هم عیسی، یک بچه سیاه مو وزوزی برهنه در حال ادرار کردن است.
ببینیم غربیها که تا مغز استخوان نژاد پرستاند و تا خرخره در کلیسا فرو رفتهاند، به آزادی بیان مسلمین چه عکسالعملی نشان میدهند. قرار بر این است که واکنش شدید باشد تا «مکتبی»های مسیحی و مسلمان هر دو تقویت شده و دمار از روزگار این سکولارهای لامذهب و «لاابالی» در آورند، که به قول حجت الاسلام یورگن هابرماس، عرصه را بر شهروندان «دینی» تنگ کرده و باعث ناراحتی خاطر مبارکشان میشوند. نمیدانم این «شهروندان دینی»، اگر ریگی به کفششان نیست، چرا چار چشمی به تماشای ما «لاابالی»ها نشستهاند که متحمل «فشارهائی» هم بشوند؟ مگر مازوخیستاند؟ مگر ما به این شهروندان دینی میگوئیم که بوی تعفن عبودیت، بردگی و بندگیاشان، حال ما را به هم زده؟ نه، چون اینها آنچنان نفرتانگیزند که ما ترجیح میدهیم نگاهمان را به جای دیگری بیندازیم. به قول حافظ: با کافران چه کارت گر بت نمیپرستی؟
ماشاالله، از چند سال پیش تا امروز، خیلی آزادی بیانشان پیشرفت کرده، رشدش عین رشد شاخص بازار پوچ فروشان سریع بوده! چند سال پیش، در همین غرب، آن هم در کشور فرانسویهای پر مدعا، که فکر میکنند آزادی بیان را از دورة قبایل گل، در غار اختراع کردهاند، دو جوان حزب اللهی کاتولیک، بمبی در سینمای سن میشل پاریس گذاشتند که انفجارش منجر به قتل دو تماشاچی فیلم «آخرین وسوسة مسیح» شد. بعد هم به دلیل «آزادی بیان»، از پخش فیلم در سراسر کشور آزادی بیان جلوگیری کردند. دادگاه هم آن دو جوان بمبگذار را با وساطت آخوندهای کاتولیک آزاد کرد. آخوندها بر «تعهد و ایمان» دو حزباللهی کاتولیک تاکید کرده بودند. در ضمن یادآور شده بودند که «مکتبی» ها بیانشان را با بمب ابراز میکنند در نتیجه «آزادند که بیان کنند». قاضی هم متوجه شده بود که اگرچنین براهین مستدلی را رد کند، ممکن است «آزادی بیان» شامل حال خودش هم بشود.
بعله، چنین بود آزادی بیان در آن زمان. ولی اکنون، مثل پروندة هستهای ایران، آزادی بیان غربیها هم قطور و قطورتر میشود. هرچه سخنگوی مفلوک وزارت خارجه مفلوکتر ایران هارت و پورت کرده بود که نفت را چنین و چنان میکنیم، البته با پشتگرمی به روسها که در جاخالی دادن استاداند، ناگهان پس از کنفرانس لندن، قرار شد تولید نفت را «ثابت» نگهدارند! به زبان سادهتر کلنل پوتین موفق شده بود باج مورد نظر را دریافت کند و دستلافی هم به چینیها بدهد.
طفلک این چینیها همیشه مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند. همیشه مسئول آبدارخانه و رختشویخانه بودهاند، هم در فیلمهای وسترن، هم در نقاشیهای متحرک، هم در دنیای سیاست. حالا هم به عنوان آبدارچی آمریکا و اروپا، با روسها در امور «هستهای» ایران به تهران میآیند.
انگار دیروز بود که این کوندولیزا آمد گشتی در اروپا زد و با پرروئی گفت: «تکنولوژی اروپا، تکنولوژی آمریکاست، و اروپا موظف به رعایت موارد تحریم آمریکاست». همة این حرفها هم برای این بود که اروپائیها میخواستند مقداری «جنس» به چینیها بفروشند. حالا این چینیها که اصولاً ملت فروتن و بزرگواری هستند، همه هارت و پورتهای این تحفة نسل سوم پنبه چینهای آمریکا را ندیده گرفته، در کنفرانس لندن چای سرو میکنند، بلکه در تهران چلوکبابی نصیبشان شود.
بعله از آزادی بیان میگفتیم، که باعث شده کاریکاتور «حضرت ختمی مرتبت» در رسانههای غرب انتشار یابد، بلکه فاز دوم خیمه شب بازی سلمان رشدی و فتوای «امام» برای غربیها تکرار شود.
کورخواندهاند، حجت الاسلام «فاکر» حساب همهشان را میرسد. شنیدم در کشورهای اسلامی، که غربیها را خوب شناختهاند، پوسترهائی از مریم و مسیح پخش شده که در آن مریم را شبیه کوندولیزا با بیکینی و چادرسیاه نقاشی کردهاند و در آغوشش هم عیسی، یک بچه سیاه مو وزوزی برهنه در حال ادرار کردن است.
ببینیم غربیها که تا مغز استخوان نژاد پرستاند و تا خرخره در کلیسا فرو رفتهاند، به آزادی بیان مسلمین چه عکسالعملی نشان میدهند. قرار بر این است که واکنش شدید باشد تا «مکتبی»های مسیحی و مسلمان هر دو تقویت شده و دمار از روزگار این سکولارهای لامذهب و «لاابالی» در آورند، که به قول حجت الاسلام یورگن هابرماس، عرصه را بر شهروندان «دینی» تنگ کرده و باعث ناراحتی خاطر مبارکشان میشوند. نمیدانم این «شهروندان دینی»، اگر ریگی به کفششان نیست، چرا چار چشمی به تماشای ما «لاابالی»ها نشستهاند که متحمل «فشارهائی» هم بشوند؟ مگر مازوخیستاند؟ مگر ما به این شهروندان دینی میگوئیم که بوی تعفن عبودیت، بردگی و بندگیاشان، حال ما را به هم زده؟ نه، چون اینها آنچنان نفرتانگیزند که ما ترجیح میدهیم نگاهمان را به جای دیگری بیندازیم. به قول حافظ: با کافران چه کارت گر بت نمیپرستی؟
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت