پنجشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۹۴

موشک و «منافع ملی!»




همزمان با توافق آمریکا و روسیه برای تبادل اطلاعات نظامی در مورد سوریه،   بشار اسد به مسکو رفت؛   رئیس‌جمهور چین هم با تشریفات سلطنتی مورد استقبال الیزابت دوم قرار گرفت.   اینچنین بود که زرق و برق کالسکة علیاحضرت حواس خلبان «اف ـ 18» ارتش آمریکا را پرت کرد و باعث سقوط ایشان در حوالی یک پایگاه هوایی بریتانیا شد!   سپس دوزاری علی خامنه‌ای افتاد و ناچار شد طی یک نامة ‌رسمی توافق 14 ژوئیه را مورد تأئید قرار دهد،‌  و خلاصه روی بریتانیا را به زمین اندازد.   جریان از اینقرار بود که بریتانیا توافق 14 ژوئیه را مخالف «منافع ملی» ارزیابی کرده بود و از آنجا که شهامت نداشت مستقیماً مخالفت‌اش را اعلام  دارد،  در میعاد 7 اکتبر،   یک نفر را در بی‌بی‌سی بالای منبر برده بود تا پیام کاخ باکینگهام را به مقام معظم برساند:

«چرا آیت‌الله خامنه‌ای توافق 'مضر برای منافع ملی' را رد نمی‌کند؟»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 7 اکتبر 2015  

بله،   این توافق برای منافع ملی «مضر» است.  و از قضای روزگار،   همزمان با پرتاب موشک‌های کروز از دریای کاسپین،‌   وزارت امور خارجة انگلستان به «مضرات» این توافق پی برده بود!   ولی نیازی نیست که بگوئیم زمانیکه بوق‌‌های آتلانتیسم مدافع «منافع ملی» ما می‌شود،   در واقع برای منافع خود و حکومت توحش آخوند نگران‌ شده‌!   روشن است که  منافع ملی ایران با منافع آتلانتیست‌ها و آخوند‌های جیره‌خوارشان هیچگاه هم‌سوئی نداشته و نخواهد داشت.   در گزارش‌ها و تحلیل‌های شکمی بی‌بی‌سی و شرکاء،‌   عبارت فریبندة‌ «منافع ملی» پردة ابهامی است که استعمار پشت آن پنهان شده.  استعمار طی سدة اخیر،   با توسل به همین به اصطلاح «منافع ملی»،   حکومت‌های پیاپی در ایران را تشویق به یکجانبه‌گرائی و مرزشکنی کرده،  تا کرملین را تحت فشار قرار داده،   ملت ایران را به ابزار باج‌گیری غرب از مسکو تبدیل کند.

حمایت آشکار حکومت پهلوی اول از آلمان نازی طی جنگ جهانی دوم نمونة بارز این سیاست استعماری است.   آلمان نازی پس از توافق با بریتانیا،  فرانسه و ایتالیا برای الحاق مناطق آلمانی‌زبان چک‌اسلواکی ـ  توافق مونیخ 30 ـ 28  سپتامبر 1938 که در غیاب نمایندة دولت چک‌اسلواکی به امضاء رسید ـ  بدون اولتیماتوم به همسایة شمالی ایران حمله کرد،  ‌ و حکومت ایران در برابر این تهاجم  «بی‌طرفی» خود را اعلام نمود و از حضور مستشاران نظامی آلمان در ایران استقبال کرد!  به عبارت دیگر،   این حکومت طرفدار آلمان‌نازی بود!  و چون طبق معمول حکومت ایران «مستقل» بود،‌   هیچ دولتی،  حتی ارباب ‌بریتانیائی‌اش نمی‌توانست مانع  این «بی‌طرفی» یا بهتر بگوئیم طرفداری‌ از نازیسم شود!   ولی دکان استعمار آشفته شد و آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک،  بلافاصله سنگر عوض کرده،  اعلیحضرت «بی‌طرف» را برکنار نمودند و ... و خلاصه،   مهار «حکومت مستقل» را به دست گرفتند و رسیدیم به سلطنت پهلوی دوم.   یا به عبارت دیگر،   رسیدیم به تفکیک جنسیتی در مدارس ابتدائی و دیگر لات‌بازی‌های فدائیان اسلام از جمله یکجانبه‌گرائی با همان شعار خررنگ‌کن «منافع ملی» جهت تحمیل تحریم‌های اقتصادی بر ملت ایران و ... و سرانجام کودتای 28 مرداد1332 که مورد تأئید همه آخوندهای «حوزه» و اعضای جبهه ملی قرار گرفت،   و لات‌های حوزه و بازار جملگی در برابر کودتا زمین شکر بوسیدند.

سازمان تبلیغات اسلامی که در دوران هیتلر برنامة‌ حماقت‌پروری و خشونت‌گستری را با آخوند طالقانی و شیخ مهدی بازرگان آغاز کرده بود،  در همین دوره کارش بالا گرفت و تحت نظارت محمد مصدق ـ  قهرمان در حصر ـ  تشکل بلاهت‌پرور نهضت‌آزادی را به راه انداخت.  

آن زمان که دولت کودتا فرسوده شده بود و می‌بایست با کودتای دیگری جای خود را به یک سرکوبگر تازه نفس بسپارد،   شاهد بودیم که همین تشکل نهضت‌آزادی در سال 1357،  هم‌صدا با جبهه ملی و چپ‌نمایان و ... و در هم‌سوئی کامل با چماقداران ساواک آریامهری در برابر دولت قانونی شاپور بختیار و برنامة دمکراتیک‌اش موضع گرفت،‌  تا با استقرار حکومت آخوند در ایران،   «منافع ملی» کذا ـ  بهتر است بخوانیم منافع غرب در برابر اتحاد شوروی ـ  تأمین شود.   در مورد چند و چون این روند استعماری در وبلاگ‌های پیشین توضیح مفصل داده‌ایم و نیازی به تفصیل بیشتر نیست.   

باری،   پس از تشکیل دولت خیابانی مهدی بازرگان،   در تبلیغات نظام رسانه‌ای غرب،‌   همة‌آخوندها مخالف کودتای 28 مرداد و «شاه آمریکائی» از آب درآمده بودند،  و در رأس‌شان  روح‌الله خمینی که از طرفداران پروپاقرص این کودتا بود!   اینچنین بودکه کار تاریخ‌نویسان مزدبگیر با کودتای 22 بهمن 57  بالا گرفت و روند افشاگری بر علیه «طرفداران شاه آمریکائی» آغاز شد.    

ساواک آریامهر که ریش‌ گذاشته  بود و دیگر «جمکرانی» به شمار می‌رفت نیز پروندة همة خائنین «ضدانقلاب» را بیرون می‌کشید و با این هیاهو،   ملت ایران را تحت عنوان «حفظ منافع ملی» که اینبار صیانت از «اسلام شیعة برحق» نیز به آن افزوده شده بود،  طی سالیان دراز چاپیدند و جیب اربابان‌شان را در غرب پر زر نمودند.  این روند ادامه یافت تا اینکه رسیدیم به سخنرانی ولادیمیر پوتین در مجمع عمومی سازمان ملل ـ  28 سپتامبر 2015!   و اینچنین بود که عملیات نظامی ارتش روسیه در سوریه بر علیه اسلام‌گرایان مزدور غرب که در واقع شاخک‌های همان «سازمان تبلیغات اسلامی» است آغاز شد.   

عملیات نظامی روسیه به یک‌باره سیل اجساد فرماندهان «شهید» سپاه پاسداران حکومت اسلامی را به سوی جمکران سرازیر کرد!    آنهم در شرایطی که شخص بشار اسد بارها و بارها تأکید کرده که نظامیان ایران در سوریه حضور ندارند!   خلاصه معلوم نیست اگر این نظامیان حضور ندارند،  چرا فرماندهان سپاه پاسداران در خاک سوریه کشته می‌شوند؟!   البته می‌توان حدس زد که اینان همان وظیفة‌ مقدسی را که پیشتر در عراق انجام داده و می‌دهند ـ  خرابکاری،  دامن زدن به بی‌ثباتی و تنش مذهبی،   و خلاصه پادوئی برای ارتش ناتو  ـ  در سوریه هم صورت می‌دهند.   ولی هیچ منبع موثقی به ماهیت واقعی فعالیت اینان در سوریه اشاره نمی‌کند!   دلیل هم روشن است؛  ‌ بوق‌های غرب پیرامون سکوت در اینمورد به اجماع رسیده‌اند،  خبرگزاری‌های چین و روسیه هم برخلاف غربی‌ها اهل هیاهو و غائله‌سازی رسانه‌ای نیستند!

در هر حال،   عملیات نظامی مسکو در سوریه،   علاوه بر تزلزل سپاه پاسداران چند پیامد مهم نیز در ایران به همراه آورده.   از آنجمله است،   برملا شدن بساط آخوندنوازی پهلوی دوم و ابراز عنایت شاهانه به آخوند مکارم شیرازی،   و شرفیابی و دست‌بوسی این آخوند انقلابی و «دشمن دربار پهلوی» به دربار،   و نهایت امر بازتولید شعار دستگاه آلمان نازی ـ  نه شرقی،  نه غربی ـ  توسط چپ‌نمایان جمکران.   

از آخوند مکارم شروع کنیم که سه سال پس از کودتای 28 مرداد،   ‌به حضور اعلیحضرت شرفیاب شده،  تعظیم کرده و دست بوسیده،   و از ایشان «جایزه» هم گرفته‌اند!    چرا که این آخوند مافنگی با ضربات سهمگین نعلین مبارک‌‌شان «کارل مارکس»،   فیلسوف و متفکر مدرنیته را «نقد» فرموده بودند!  و از آنجا که اهداف پهلوی‌ها برای ایران و ایرانی از مبارزه با اتحاد شوروی و لیسیدن ماتحت آمریکائی‌ها فراتر نمی‌رفت،  اعلیحضرت از ژرفای علم و  دانش شکمی و گسترة شناخت «فلسفی» آخوند مکارم بسیار مشعوف شدند،  و ایشان را جایزه‌باران فرمودند:

«[...] جایزه بزرگ سلطنتی طبق معمول به بهترین تصنیفات سال تعلق گرفت و در این رشته آقای ناصر مکارم شیرازی مصنف کتاب فیلسوف‌نماها برنده شناخته شد[...]»
منبع: گویانیوز،   ‌مورخ 19 اکتبر 2015

بله ناصر مکارم نعلین‌اش را در مرکب فرو برده،   هزاران بار آن را بر آثار مارکس کوفته بود،   و در نتیجة این عملیات،   کتابی انتشار یافت و اعلیحضرت نیز «نویسنده کتاب» را مورد تفقد قرار دادند! گزارش این سفله‌پروری و حماقت‌نوازی در ورق‌پارة مسعودی‌ها انعکاس یافت.   و خلاصه می‌بینیم که بساط «توزیع جایزه» و تشویق حماقت اسلام‌پرستان که در غرب به راه افتاده،   از دیرباز در ایران رونق فراوان داشته!   به عنوان نمونه،   اهداء جایزه صلح به «نوید کرمانی»،   آخوند بی‌دستار «ایرانی ـ آلمانی» تداوم همین روند استحماری است که این روزها با نمایش آثار هنری هیتلر در تهران و «نوید بازگشت فوهرر» تقارن زمانی یافته:

«او بازگشته است؛   ظهور آدولف هیتلر بر پردة سینماهای آلمان»
منبع:  دویچه وله،   مورخ 18 اکتبر سالجاری
   
ضمیر سوم شخص مفرد ـ  او ـ به همان آدولف هیتلر عزیزتر از جان آتلانتیسم ارجاع می‌دهد.   بله،   در این روزهای افلاس نژادپرستان غرب،   امام زمان «ژرمانی» هم از چاهک هولیوود ظهور کرده،  باشد که عدل و داد را بر جهان حاکم کند و جزای ظلم و ستم «کفار روس» را بدهد!   سفر وزیر امورخارجة آلمان به تهران و عربستان،   و همچنین سفر آنجلا مرکل به ترکیه برای ایجاد تسهیلات لازم در اجرای عدالت امام زمان بود،   ولی خوب ظاهراً به دلیل امضاء تفاهم‌نامه نظامی «آمریکا ـ روسیه» این سفرها ‌نتیجة ‌مطلوب نداشته!

 از اینرو در پی تفاهم آمریکا و روسیه در مورد تبادل اطلاعات نظامی در سوریه ـ  «یورونیوز»،  مورخ 20 اکتبر 2015 ـ   مقام معظم جمکران نیز ناچار شدند،  آلوئی را که چند ماه در دهان چپانده بودند بیرون بکشند!   چه نشسته‌اید که ایشان به قول سپوتنیک «یک نامه مهم» به حسن روحانی نوشته‌اند!   نامه کذا از این نظر اهمیت دارد که نشان‌دهندة خروج اجباری علی‌خامنه‌ای از سنگر سکوت و مماشات با اوباش است و نهایت امر،  مقام معظم را از سنگر گرم و نرم بی‌مسئولیتی در مورد توافق 14 ژوئیه بیرون می‌کشد!   ولی این نامه،  تا آنجا که به سیاست کشور مربوط می‌شود،‌   مضحک هم هست.  چرا که،   خامنه‌ای از روحانی خواسته تا از آمریکا و اروپا «سندکتبی» بگیرد که مفاد توافق‌نامه را اجراء خواهند کرد!   

به عبارت دیگر،   مقام معظم جمکران بکلی از مرحله پرت است!   این «رهبر انقلاب» می‌پندارد تعهدات سیاسی و نظامی «سندکتبی» برمی‌دارد.  تو گوئی می‌خواهد خانه و زمین معامله کند که «سند کتبی» می‌طلبد!   خلاصه بگوئیم،  در مورد توافق هسته‌ای ،   اگر آمریکا تحت فشار روسیه قرار نگیرد،  خود را موظف به اجرای تعهدات‌اش نخواهد دید!   و اگر هم در شرایط فعلی ناچار شده توافق 14 ژوئیه را بپذیرد،   هر گاه که بتواند از فشارهای «کلان ـ ستراتژیک» که مسکو و همراهی چین به وجود آورده خود را رها کند،  این توافقنامه را به صورت یک‌جانبه زیرپای خواهد گذارد.    و چه بهتر که از خیل عظیم «مشاوران» همه فن حریف مقام معظم یکی پیدا شود و «مسئله» را برای این آ‌خوند مفلوک و نابغه توضیح دهد،   باشد که بی‌بی‌سی و شاخک‌های‌اش ناچار نشوند برای حفظ پرستیژ «رهبر انقلاب»،‌   آفتابه به دست گیرند!

 چه می‌توان کرد!   مقام معظم جز گردوبازی‌ای که در کودتای 22 بهمن 57،   ساواک آریامهر تحت نظارت سازمان سیا یادش داده بود،   چیز دیگری نمی‌داند.  و گردوبازی سیا به وی تفهیم کرده که تحولات اهمیت ندارد؛  مهم عادی‌سازی خشونت،  به ارزش گذاشتن مرگ و سکون،  و نفی مادی‌ات» است.   به ویژه نفی «شرق و غرب»،  که همزمان نفی مادی‌ات مکان و انسان است.  این شعار ابلهانه پیشتر هم شعار اساسی دستگاه تبلیغات آلمان نازی بود.   بخش عادی‌سازی خشونت را بنیامین نتانیاهو بر عهده گرفته.   ایشان با سلب مسئولیت از هیتلر و آلمان نازی،  تلاش می‌کند، هولوکوست را به حساب محمود عباس بگذارد و ماتحت واتیکان را صیقل دهد!   به ارزش گذاشتن «مرگ» به شیخ الله واگزار شده که بر طبل جهاد برای «پاسداری از دین» می‌کوبد،  و ... و شعار نازی‌های آلمان را هم داس‌الله به ارزش می‌گذارد.     

بله پس از سفر وزیر امورخارجه آلمان به تهران،  «بازتولید و تکرار» این شعار،  در بسته‌بندی نوین بر عهدة‌ داس‌الله در سایت پیک نت ـ‌  ویترین مردمی ساواک ـ  قرار گرفته.  سایت مذکور،  فدراسیون روسیه را به شخص پوتین تقلیل داده،   سپس به قول خودش به نقل از یکی از «ورزیده‌ترین روزنامه نگاران ایران» ـ  این حضرت از آنجا که ساکن آمریکا هستند و همه روزنامه‌ها را می‌خوانند،   به چنین مقام شامخی دست یافته‌‌اند ـ   پوتین را با «دوگل» طاق زده.   و به این ترتیب کاری کرده که اثری از روسیه باقی نماند:

«[...] چه بخواهیم و چه نخواهیم در حال حاضر پوتین یکی از ورزیده‌ترین سیاستمداران جهان شده [...] حتی یکی از ورزیده‌ترین روزنامه نگاران ایرانی که 36 سال است در امریکا زندگی می‌کند و عمده‌ترین روزنامه های امریکا را مرتب می‌خواند[...] پس از دیدن مصاحبه او [...] در یکی از تلویزیون‌های معروف امریکا این تعبیر را در باره پوتین [...] به کار برد "او را من در حد دوگل می‌دانم" قهرمان مقاومت فرانسه در جنگ دوم جهانی[...]»
منبع:   پیک‌نت،  مورخ 2 مهرماه سالجاری

بله،  این ورزیده‌ترین روزنامه‌نگار وطنی‌الاصل گویا  نمی‌داند ژنرال دوگل وظیفه داشته شاخه دوم سیاست  لندن را در فرانسه به اجرا بگذارد.   یعنی در صورت شکست سیاست همکاری با هیتلر،  ‌نقش قهرمان ایفا کند!   به هر تقدیر دوگل پس از لنگر انداختن در سنگر قهرمان ملی، ‌ به ریاست جمهوری رسید و با حفظ مهر‌ه‌های اصلی حکومت ویشی،  ویراست نرم فرانکیسم را در فرانسه به اجرا در آورد.   ولی به دلیل درگیری‌های محافل مختلف ناچار شد جای‌اش را به پمپیدو ‌ـ کارمند بانک روتچیلد ـ  بسپارد.   چنین فردی را خبرنگار ورزیدة داس‌الله با پوتین به قیاس کشیده!  ‌ به این ترتیب،   روسیه و پوتین را با یک چرخش قلم از صفحه روزگار محو کرده،  و جای آن‌ها را داده به ژنرال دوگل و کشور فرانسه!   باری پس از نابود کرن روسیه و ولادیمیر پوتین توسط «ورزیده‌ترین» روزنامه‌نگار وطنی،‌  بوق چپ‌نمایان خودش دست به کار شده،   به نفی آمریکا می‌نشیند،   چرا که «اعتقاد» دارد نقش کاخ‌سفید در جهان مخرب است:

«[...] در مورد امریکا نیز ما اعتقاد داریم که کاخ‌سفید چه در اختیار جمهوریخواهان باشد و چه دمکرات‌ها،  نقش مخربی در سیاست جهانی دارد[...]»
همان منبع

باری،‌   داس‌الله که پیشتر با استفاده از «ورزیده‌ترین» روزنامه‌نگار ایرانی ساکن آمریکا،   روسیه را به شخص پوتین تقلیل ‌داده،‌  و در گام بعد،  ‌دوگل را بجای وی نشانده بود،   در ادامه،  ‌ آمریکا را هم در کاخ ریاست جمهوری‌اش خلاصه می‌کند!  و این «کاخ» را همچون «امام» خمینی‌اش بر پایة «اعتقادات» ونه بر اساس مشاهدات و مستندات «نفی» می‌کند.   به این ترتیب،  داس‌الله همچون امامش می‌رسد به شعار ابلهانه و انسان‌ستیز «نه شرقی، نه غربی» که ساخته و پرداختة‌ دستگاه تبلیغات آلمان نازی بود.   

اینگونه مطالب کشکی نشان بی‌توجهی و عدم شناخت واقعیات جهان امروز است.   چرا که،   نه جایگاه فرهنگی، صنعتی،‌  هنری و به ویژه تکنولوژیک آمریکا و روسیه را در نظر گرفته،   و نه نقش اقتصادی ابرقدرت‌های جهان را.   خصوصاً که نقش کلیدی روسیه و آمریکا در مبارزة معاصر با سرطان فاشیسم را در پرانتز گذاشته!   خلاصه بگوئیم،  این قلم‌فرسائی‌ها تقلید میمون‌وار و موذیانه از «آخوندیسم» و سازمان تبلیغات اسلامی است با چاشنی «چپ!»   البته نمی‌باید از «داس‌الله» ایراد بگیریم؛  این داس‌الله شایستة همان «امام‌الله» است.   دهه‌هاست که این زوج به پای هم «پیر» شده‌اند.   بله،  محفل شیخ‌وشاه یکصدسال است که در لجنزار نفی و خشونت «اسلام سیاسی» دست‌وپا می‌زند،‌  و به این گنداب سکون «عادت» کرده تا جائی که از یاد برده،   انتشار تبلیغات عوام‌فریب‌اش را در شبکة مجازی به همین آمریکا مدیون است!