نقطهسالاری!
سفر شاهزاده
بنسلمان به سه کشور عضو پیمان شانگهای ـ چین،
هند و پاکستان؛ و دیدار جرمی هانت، وزیر امورخارجة بریتانیا با هنری کیسینجر و
متعاقب آن انتشار بیانیة رسمی دربار بریتانیا مبنی بر دیدار ولیعهد اینکشور و
همسرش از کشور کوبا، در هیاهوی بوقهای
آتلانتیسم برای گرامیداشت 40مین سالگرد تیز و آروغ محفل «کارتر ـ برژینسکی» در
ایران و عرعر وزیر امورخارجة نئاندرتالها در نشست امنیتی مونیخ گم شد!
همانطور که
انتظار میرفت، نشست امنیتی مونیخ به
تریبون نفسکشطلبی و هارتوپورت آمریکا و منبر دروغپردازی و فرافکنی و مظلومنمائی
و روضه و زوزه و به ویژه تحریف تاریخ توسط نئاندرتالهای شیعی تبدیل شد. در این
راستا ممجواد ظریف بالای منبر رفت و حمایت بیقید و شرط آمریکا از استقرار حکومت
آخوند پدوفیل و بردهفروش در ایران؛ پشتیبانی حزب جمهوریخواه ایالات متحد از عملیات
4 نوامبر 1979 ـ گروگانگیری و فراهم آوردن زمینه جنگ و تحریم اقتصادی ملت ایران؛ ارسال
سلاح و تجهیزات توسط اسرائیل برای تداوم جنگ استعماری با عراق، و همچنین رسوائی «ایران ـ گیت» و حمایت حکومت
ملایان از جنایات آمریکا در کشورهای نیکاراگوئه و السالوادور را به باد فراموشی
سپرد، و نهایت امر در نشست مطبوعاتیاش
نتیجه گرفت که آمریکا و شوروی و انگلستان و فرانسه و آلمان و ... از عراق حمایت میکردهاند:
«[...] آن زمان (جنگ هشت ساله) که با جنگندههای فرانسوی،
تسلیحات شیمیایی آلمانی، تانکهای انگلیسی و آواکسهای آمریکایی و تسلیحات روسی به
ما حمله میشد، زمانی که ما را موشکباران
میکردند، هیچکس کوچکترین ابزار دفاعی به ما نمیداد [...]»
منبع: یورونیوز،
مورخ 17 فوریه 2019
بله، مصلحت نیست تا همه بدانند جنگ استعماری با
عراق، هم پایههای حکومت آخوند را در ایران
مستحکم کرد، هم منافع نجومی برای تفنگ فروشهای غرب تأمین
نمود، و نهایت امر زمینه را نیز جهت تبدیل
عراق به طویلة «اسلام راستین» فراهم آورد! از اینرو لازم آمد تا ممجواد ظریف در عرصة
حماقت و دریدگی با ولینعمت یانکیاش مسابقه بدهد!
مقامات آمریکا هم نمیخواهند این امر آفتابی شود که طی سدة اخیر از
تروریسم حمایت کردهاند، و کودتای 22 بهمن 1357 در ایران، دستپخت خودشان بوده. به
همین دلیل 40 سال است که بوقهایشان لاتبازیهای 22 بهمن را «انقلاب» معرفی میکنند! باشد تا همه بپذیرند در ایران «انقلاب» شده!
به صراحت میبینیم
که طی یکماه اخیر بیبیسی و رادیوفردا و شرکاء با واژة «انقلاب» صدها گزارش و
خاطره و مصاحبه تهیه کردهاند. خلاصه، کدخدا نه تنها با ملایان و چماقداران و چپنمایان، که با
پهلویها هم در «انقلاب» بودن کودتای محفل کارتر ـ برژینسکی به اجماع تام و تمام
رسیده! وزارت امور خارجة کدخدا یک نشست
برگزار کرده تحت عنوان، «چرا در ایران انقلاب شد؟» و به این ترتیب به همه تفهیم میکند که خروج شاه
از ایران را باید به عنوان «انقلاب» به رسمیت بشناسند! همه باید بپذیرند که نهادهای سرکوب استعماری ـ شهربانی آیرونساید، ساواک و ارتش آریامهری و ... ـ همه با رفتن شاه دود شده، به هوا رفتهاند!
ولی واقعیت به
هیچ عنوان چنین نیست؛ پس از رفتن شاه پایگاههای شنود آمریکا در نوشهر
همچنان به جاسوسی از مسکو ادامه میدادند و میدهند؛ نهادهای سرکوب استعماری با سربازگیری از لاتولوتها
و تشکیلات کمیتهها و پاسدارها و بسیجیها پروارتر و وحشیتر شدند، و
نهایت امر کشور ایران تبدیل شده به طویلة «پنج ستارة» سازمان سیا.
کارمندان
سازمان کذا نیز در قالب خبرنگار و میهمان،
گزارشگر و متخصص و متشرف به اسلام و ... در «نشستهای» نمایشی ملایان در ایران لنگر میاندازند
و آنزمان که شناسائی میشوند، بلافاصله
دولت آمریکا دست پیش را میگیرد تا پس نیفتد. بهترین نمونه از این تحرکات ماجرای «مونیکا
ویت» آمریکائی است. ایشان که سالهاست در ایران لنگر انداخته و رابط
آمریکا با جمکرانیها به شمار میرفتهاند،
از آنجا که تحرکاتشان لو میرود، سریعاً تحت تعقیب دولت آمریکا قرار میگیرند:
«[...] مونیکا ویت [...] به
روایت مقامهای آمریکایی، سال91 از طریق
مؤسسه افقنو جذب نیروهای اطلاعاتی ایران شد و از [...] سال 92 در تهران زندگی میکند[...]
او [...] با نیروی قدس سپاه پاسداران برای کسب اطلاعات امنیتی همکاری کرده [...]»
منبع: گویانیوز، مورخ 14 فوریه سالجاری
همانطور که میبینیم
شش سال است که یک مأمور امنیتی آمریکا با تشکیلات پاسداران همکاری دارد و در
اینمورد سکوت کامل حاکم بوده! معلوم نیست چه پیش آمده که ناگهان دولت آمریکا
دکان «افق نو» را تحریم میکند، و دولت
کانادا نیز به ناچار از فعالیتهای یک شبکة پولشوئی جمکرانی که مسلماً تحت نظارت
دولت و شبکة بانکی کانادا فعال بوده، پرده
برمیدارد! البته معلوم است چرا، ولی بوقهای
آتلانتیسم نمیخواهند به این مسائل ناخوشایند بپردازند! این سفره
را آمریکا و کانادا برای تطهیر، و ارائة تصویر دلپذیر از خودشان پهن کردهاند! همانطور که مایک پنس و پمپئو و بولتون نیز در
راه ارائة تصویر دلپذیر از آمریکا، طرفدار
«مردم ایران» شدهاند!
از آنجا که فرض
محال، محال نیست، ما هم فرض میکنیم که خروج شاه، فرماندة کل قوای نظامی و انتظامی از ایران معنایاش
«انقلاب» است، و به دلیل خروج وی از کشور
در ایران انقلاب شده! ولی در آمریکا که انقلاب نشده. دونالد
ترامپ با حمایت حزب جمهوریخواه آمریکا به کاخ سفید راه یافته و با جنجال و هیاهو
میخواهد سیاست «دیوارسازی» باراک اوباما در مرز مکزیک را اجرائی کند! جالب اینکه،
طرفداران دولت اوباما، یعنی دمکراتها
نیز که پیشتر خودشان به احداث این دیوار «رأی» داده بودند، امروز سرسختانه با کشیدناش مخالفت میکنند! بله،
همانطور که میبینیم در جهان سیاست «پروژهها» ارزشهای ثابت ندارند؛ این شرایط است که به پروژهها معنا و مفهوم و
اعتبار میدهد. و این روزها برخلاف دوران
جیمی کارتر، حمایت از آخوند پدوفیل و برده فروش دفاع از حقوق بشر نیست، رسوائی به بار میآورد. به
همین دلیل نیز آمریکا نمیخواهد رد پایاش در برقراری حکومت ملایان در ایران
آفتابی شود!
آمریکا و
رعایای اروپائیاش حاضر نیستند مسئولیت حمایت بیقید و شرط از استقرار حکومت آخوند
پدوفیل و بردهفروش را در ایران بپذیرند. به همین دلیل نیز بوقهای آتلانتیسم همصدا با
حکومت ملایان و چپنمایان جمکران بر طبل «انقلاب» میکوبند. از منظر اینان «انقلاب» به این معناست که
واشنگتن و لندن هیچکاره بودهاند؛ «مردم»
این بساط را راه انداختند! و اگر نیمنگاهی
به مطالب منتشره در سایتهای آتلانتیست بیاندازیم به صراحت میبینیم که «انقلاب
ایران» هیچ ارتباطی با خارج از مرزها، تحولات
در استراتژیهای بینالمللی، سیاستهای
دوران جنگ سرد و ... ندارد! یک مسئلة «خانگی» بوده! مردم ناراضی به خیابان ریختند، انقلاب شد و
انقلابیون جمهوری اسلامی بپا کردند. ملایان
40 سال کشور را به نفع آمریکا چاپیدند؛
حال نیز باید برگردیم سر همان نقطة 40 سال پیش و طوطیوار شعارهای سازمان
سیا را تکرار کنیم!
آنقدر
آتلانتیستها بر طبل توخالی «انقلاب» کوبیدند،
که علی روضهخوان، رهبر این
«انقلاب» نیز با صدور یک بیانیة بسیار بسیار مهم و استراتژیک، از خود
و همپالکیها و ولینعمتهای آمریکائیاش سلب مسئولیت کرده! خامنهای با مادیت بخشیدن به این «انقلاب» که
در واقع طرح محفل «کارتر ـ برژینسکی» جهت تحقق پروژههای پنتاگون در افغانستان و
پاکستان بوده، از آن تصویر انسانی ارائه داده که از قوة تشخیص،
درک و احساس نیز برخوردار است:
«[...] انقلاب اسلامی همواره
دارای انعطاف و آمادة تصحیح خطاهای خویش است، امّا تجدیدنظرپذیر و اهل انفعال نیست [...]
انقلاب اسلامی به نقدها حسّاسیّت مثبت نشان میدهد و آن را نعمت خدا و هشدار به
صاحبان حرفهای بیعمل میشمارد، امّا به هیچ بهانهای از ارزشهایش فاصله نمیگیرد
[...] جمهوری اسلامی به اصول خود بهشدّت پایبند و به مرزبندیهای خود با رقیبان و
دشمنان به شدّت حسّاس است [...] انقلاب اسلامی قدرتمند امّا مهربان و باگذشت و
حتّی مظلوم بوده و مرتکب افراطها و چپرویها نشده است [...]»
منبع: رادیو فردا، مورخ 24 بهمن
ماه سالجاری
میبینیم که «باد
شکم» فاشیستهای غرب چگونه در سرزمینمان «بزرگوار و مهربان و مظلوم» از آب در میآید! علی روضهخوان نمیگوید «ارزشهای» این انقلاب
چیست. ما هم از مترسک آمریکا جز پوچگوئی و مهملبافی انتظاری نداریم. طی 40 سال گذشته آنچه بر ایران و ایرانی گذشته به
وضوح در برابرمان قرار دارد: رسمیت یافتن
پدوفیلی و برده فروشی؛ فرار 10 درصد از ایرانیان
به خارج از مرزها؛ سقوط هولناک اقتصادی و
مالی کشور؛ وابستگی سرسامآور به ویژه به
واردات مواد غذائی؛ گسترش روزافزون
سرکوب، سانسور، و افزایش نجومی محافل فساد اداری و مالی و
اقتصادی، و ... همه از جمله «ارزشهای» این انقلاب آبکیاند. اگر بیانیه نویس ساواک برای علی روضهخوان دست
به قلم برده و مشقسیا نوشته فقط و فقط برای این است که تاراج و سرکوب و کشتار
سازمان یافتة ملت ایران طی 40 سال اخیر را در زرورق «ارزشهای انقلاب» به عوام و
خوشخیالها بفروشد. به عبارت سادهتر به
جماعت شوت و پرت «حالی» کند که این مصائب هیچ ارتباطی با خمینی و خامنهای و خاتمی
و میرحسین موسوی و انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی و حتی اربابان غربیشان ندارد.
در این محشر
خر، شاهد میدانداری بوق نژادپرستان
بریتانیا نیز هستیم. بیبیسی هنوز «صدای
انقلاب» برای مخاطبان پخش میکند؛ و رادیو
فردا هم ضمن فروش «انقلاب»، یا همان تیز و
آروغ محفل «کارتر ـ برژینسکی» برای اسلام عزیز عزا میگیرد:
«انقلاب با
اسلام چه کرد؟!»
منبع:
رادیوفردا مورخ 26 بهمنماه 1397
طفلک اسلام! دین پدوفیلی و بردهداری و سنگسار و قصاص و ... از
دست این انقلاب چهها کشید! حال چه بهتر که ببینیم «انقلاب» برای این حضرات چه معنا
و مفهومی دارد. در پروپاگاند اسلامنواز آتلانتیستها، «انقلاب» قالبی است پوچ که امکان میدهد با توسل
به آن کشورهای فرانسه و روسیه را با ایران استعمارزده در ترادف قرار داد:
«[...] در
فرانسه لازم نبود انقلاب شود ولی انقلاب شد. در روسیه زمان جنگ همینطور. در ایران هم زمان شاه لازم نبود انقلاب شود ولی
شد[...]»
منبع:
رادیوفردا، مورخ 2 فوریه 2019
نخست بگوئیم
که انقلاب فرانسه، در مقام یکی از مهمترین
خیزشهای تاریخی بر علیه نگرش دینی در اروپا، آنقدرها ارتباطی با کودتای بلشویکها
ندارد. از سوی دیگر، سیر تحولات تاریخی در روسیه و فرانسه نیز ارتباطی
با کشور استعمارزدة ایران نمیتواند داشته باشد.
چرا که پس از قتل آغامحمد خان قاجار،
کشور ایران در عمل به میدان تاختوتاز
همسایگان و آنگلوساکسونها تبدیل شد. و
وحشت ملایان از همجواری جغرافیائی با ارتدوکسها باعث شد مذهب شیعة اثنیعشری در
عمل تبدیل شود به پناهگاهی جهت گسترش مطالبات انگلستان در ایران. اینچنین بود که جنبش مشروطه و مطالبات مترقی
مشروطه خواهان ـ قانون بجای شریعت و جدائی
دین از سیاست ـ نیز نهایت امر به افتضاحی
منجر شد که نامش را گذاشتند، «قانون اساسی مشروطه!»
همانطور که میدانیم
در این به اصطلاح قانون اساسی، آخوند پدوفیل و برده فروش در جایگاه برتر ناظر بر
تدوین و اجرای قوانین نشسته؛ پادشاه ایران هم موظف است از ملایان شیعه حمایت
کند! این آشی بود که انگلستان با همکاری ملایان به
عنوان «انقلاب مشروطه» برای عوام پخت! و
امروز همین دستهاست که کودتای محفل «کارتر ـ برژینسکی» را در ایران به عنوان
«انقلاب» در بوق گذاشته: «چرا انقلاب شد؛
خاطرات شما از انقلاب چیست؛ اهداف
انقلاب چه بود؛ نظر شما در مورد انقلاب
چیست؟ و ... » بله، بیجهت نیست که همة بوقهای آتلانتیسم و یانکیها
و لوتیوعنترهایشان بر واژة جادوئی «انقلاب» متمرکز شدهاند! چرا که،
«تمرکز بر یک نقطه» پایه و اساس پسروی و حماقتگستری است! 40 سال پیش گله
وحش بر «شاه» متمرکز شده بود و «مرگ بر شاه» میگفت، امروز نیز گلة وحش به رهبری مایکل پمپئو بر
«شیخ» متمرکز شده و هشتگ «نه به ملا» میزند، و در هر حال از عرصة «نفی» خارج نمیشود و نمیگوید چه میخواهد!
ولی پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد «تمرکز بر یک
نقطه» توضیح دهیم و چند پیشفرض فلسفی را بشکافیم. فاشیستها همیشه سعی دارند با
تبلیغات رسانهای، افکار عمومی را بر یک «نقطه»
متمرکز کنند. حال آنکه «نقطه»، بنا بر تعریف «هیچ» است؛ وجود خارجی ندارد! حتی در جامعهشناسی نیز تکیه بر یک
«موضوع»، خارج از ارجاع و ارتباط آن به
موضوعات دیگر عملی «پوچ» خواهد بود. به
عبارت سادهتر، تمرکز بر یک نقطه به این
معناست که بر هیچ متمرکز شدهایم!
در هندسة اقلیدسی،
نقطه چنین تعریف شده: «فاقد عرض، طول و ارتفاع.» از آنجا که هر موجودیت فیزیکی میباید ابعادی داشته
باشد، نقطه «هیچ» است. اگر
بخواهیم فایدة اصلی «نقطه» در تبلیغات فاشیستی را بررسی کنیم، میباید گفت که نقطه نیز مانند «روح»، «حقیقت»، «خداوند»،
«وحی»، و... فرضی و معنوی و فاقد مادیت است. ولی در هندسه نمیتوان بر معنویات و امور نامرئی
تکیه داشت، و نهایتاً نقطه به صورتی
نمادین میباید قابل رویت باشد، حال آنکه در
عرصة «دین» هیچ نیازی به نمادین کردن معنویت و الهیت و ... نداریم! به این ترتیب،
نئاندرتالهای شیعی بنا بر منافع خود و اربابانشان، هر تعریفی که دوست دارند از «نقاط» مورد نظرشان
ارائه میدهند. حال بپردازیم به فایدة «تمرکز
بر یک نقطه.»
«تمرکز بر یک
نقطه» چیست؟ «تمرکز بر یک نقطه» با در نظر گرفتن زمینهای که در قلب آن مطرح میشود،
معانی متفاوتی میتواند داشته باشد. برای پرهیز از بحث نظری و اطالة کلام به چند مثال
ساده اکتفا میکنیم. زمانیکه ذهن فرد بر یک
نقطه یا یک موضوع خاص متمرکز میشود، تمامی
واقعیتهای دیگر تحت تأثیر همان نقطه قرار خواهد گرفت. به
زبان سادهتر، این نقطه تمام «ذهن» فرد را
اشغال میکند. طی تاریخ معاصر، همین پدیده در تبلیغات فاشیستی مورد استفاده
قرار گرفته. فاشیسم همانطور که میدانیم، پوچ و
تهی است، و به شیوهای متناقض و با اتکاء
بر «سکون»، سعی دارد «تداوم» خود را تضمین
کند. چرا که هرگونه پویائی ـ حرکت خطی ـ بنابرتعریف با «سکون فاشیستی» در تضاد قرار خواهد
گرفت، و به این ترتیب است که تبلیغات سیاسی
فاشیسم، علیرغم اهنوتلپهائی از قماش «تحرکات مردم و
انقلابات و سازندگی و رزمندگی و ...» همیشه
درجا میزنند.
ویژگی فاشیسم اتکاء بر احساسات و هیجانات گلهای و جمعی
است؛ ترس، خشم، نفرت و... در
روانکاوی، تمرکز فرد بر یک نقطة مرتبط با «احساسات»، چیره
شدن ضمیر ناخودآگاه بر ضمیرخودآگاه، و تمرکز بر یک نقطة مرتبط با «معنویات» چیره شدن
ضمیر برتر بر ضمیرخودآگاه تعریف شده. در
حالت نخست، فرد مغلوب ضمیر ناخودآگاه، پای در روند «پسروی» میگذارد، و در
حالت دوم، چیرگی ضمیر برتر، فرد را به سوی مرگ سوق میدهد. در راستای همین روند، شعارهای فاشیستی با ایجاد
«هیستری جمعی»، ارتباط فرد را با واقعیت
میگسلد. تأکید بر مزخرفات کربلا و شهادتطلبی
فرضی حسین عین، و انعکاس مراسم روضه و
زوزة شیعیمسلکان در رسانههای غرب بیحکمت نیست؛ تشویق تودههای هیجان زده به مرگپرستی و نفی
زندگی است. میدانیم که فاشیسم را مرگپرستی نیز میخوانند
و «زنده باد مرگ» یکی از مهمترین شعارهای
فاشیسم است! حال بازگردیم به تبلیغات سیاسی فاشیسم.
این تبلیغات با تکیه بر احساس خشم، ترس و یا نفرت،
اصل را بر «نفی» یک نقطه و تأئید بیقید وشرط یک نقطة دیگر میگذارد و پس
از دستیابی به اهداف خود، فضای سیاسی را بر تقابل دو نقطه متمرکز میکند: نقطه
حذف شده در برابر نقطه حذف کننده. این شیوه
را دو قطبی کردن کاذب فضای سیاسی مینامند و پیامد آن در واقع نوعی «پسروی» در
جامعه است. طی 40 سال اخیر شاهد این پسروی
بودهایم. نفی نقطهای مبهم که آن را حاکمیت
پهلوی و «طرفدار غرب» نامیدهاند، و تأئید
بیقیدوشرط نقطهای که آن را در رسانهها «مخالف غرب» میخوانند. 40 سال است که شاهد انتقاد «نقطة مخالف غرب» از
نقطة حذف شده هستیم! و اینک هواداران نقطة
حذفشده به رهبری آمریکا منتقد نقطة حذفکننده شدهاند. خلاصه بگوئیم،
در این میانه «دو نقطه» یا بهتر بگوئیم دو هیچوپوچ با شعارهای توخالی در برابر
یکدیگر قرار گرفته و در واقع انسانها را به زیر سم ستوران آتلانتیسم میاندازند.
از اینرو «شبه مخالفان» حکومت طی 4 دهة اخیر بجای ارائه
یک برنامة سیاسی منسجم، با چارچوبههای
حقوقی مشخص، بر یک نقطة واحد متمرکز شدهاند: سرنگونی حکومت!
اینک به صراحت میبینیم که تبلیغات
«تمرکز بر یک نقطه» هم در خیمة حکومت جمکران صورت میگیرد، و هم در
میان دارودستة «شبه مخالفان» آن. همگی بر یک اصل متفقالقولاند: در ایران انقلاب
شده و آخوند به حکومت رسیده! ولی امروز، 40 سال
از براندازی و شعارهای توخالی مبارزه با آمریکا میگذرد. امروز
حکومت جمکران و شرکای مخالفخواناش، از
چپافراطی، تا شبهمشروطه طلب و دیگر نحلهها
و حتی ولینعمت آمریکائیشان فقط میتوانند بر یک واقعیت «متمرکز» شوند، واقعیتی که هیچ ارتباطی با «نقطه» و هیچ و پوچ
ندارد. این واقعیت نمایانگر ابعاد و لایههای
متفاوت تاریخ کشور ایران است؛ از شکستها
و پیروزیها گرفته، تا ناکامیها و
سربلندیها. واقعیتی که دیر یا زود، بر نقطهسالاری و جمع پرستی در این سرزمین نقطة
پایان خواهد گذارد.
<< بازگشت