تیتوس در خزر!
در تاریخ 12
اوت 2018، با امضاء کنوانسیون دریای خزر، حضور ارتش ناتو در این دریا و در کشورهای حاشیه
آن منتفی شد. همانطور که انتظار میرفت، چاهک محفل روتچیلد «در اعتراض» به این کنوانسیون
فوران نمود و سیلی از تحلیل و تفسیرهای شکمی و وراجی و یاوهگوئی و لافوگزاف و
تهدید به راه افتاد. زبان کیهان جمکران بند آمد؛ داداش
بزرگهاش ـ کیهان لندن ـ مانند دیگر بوقهای تروریسم به دوران قاجار
بازگشت و دشمنی روسیه را با ایران به اثبات رساند. بنیصدر، نوچة خمینی و متحد رجوی هم در این میانه با
اعلیحضرت «جمهوریخواه و عرفی» به اجماع
رسید! از یاوهسرائی بنیصدر فاکتور میگیریم و میرویم
به سراغ اعلیحضرت که همزمان با امضاء کنوانسیون خزر، از
چهرة واقعی خود پرده برداشته و به مقام «دمکرات عرفیگرا» ارتقاء درجه یافتند:
«ما
دموکراتهای عُرفیگرائی هستیم که میخواهیم به نظام حکومت دينی در ايران پايان دهیم.
امروز مهم مخالفت اساسی و بدون سازش ما با
جمهوری اسلامی است. نمیتوان در اين مورد
موضع بينابينی داشت. يا بايد مدافع جمهوری اسلامی بود يا مخالف آن. در اينجا روی سخن من با طرفداران جمهوری اسلامی
نيست[...]»
منبع: توئیتر «زمان انتخاب»
بله، بر
اساس اظهارات ملوکانه، گروهی «دمکرات عرفیگرا»
گویا میخواهند به «حکومت دینی» در ایران پایان دهند! ولی این قماش هارت و پورتها از لفاظی و پوچگوئی
و عوامفریبی فراتر نمیرود؛ «شرع» خود فینفسه
شامل عرفیات جامعه هم میشود. فردی که
مدعی طرفداری از دمکراسی است، شرع را از
عرف جدا نمیداند، چرا که مجزا کردن ایندو
فقط با این هدف صورت میگیردکه به روایات و ادعاهای انسان ستیزی که« شرع» نام
گرفته «الهیت» اعطا شود. به این ترتیب در
«جمهوری شاهنشاهی» مطلوب رضاشاه دوم، همه باید بپذیرند که احکام توحش شرع از آسمان
بر جامعه نازل شده؛ ارتباطی هم با عرف و
سنتهای رایج عوام ندارد! این چنین است که
به مجموعه احکام تحجر و توحش قرن هفتم میلادی الهیت اعطاء میشود و زمینة میدان
دادن به «شرعیات» فراهم میآید. نیازی نیست که بگوئیم «شرع و عرف» مانند «شیخ و
شاه» مکمل و متمم یکدیگرند. از اینرو با
شعار مخالفت با حکومت اسلامی، نمیتوان همزمان
حامی عرفیات شد، به این عملیات میگویند
شارلاتانیسم. روشنتر بگوئیم، مخالفت
با حکومت «توحش شرع»، الزاماً میباید
مخالفت با «توحش عرف» هم باشد.
چرا که با نیمنگاهی
به صراحت خواهیم دید که شرع و عرف مشترکات بیشماری دارند. از آنجمله است گله سازی، زنستیزی، قضاوت ارزشی،
حمایت از تودهگرائی، عوامپرستی و
خصوصاً ستیز با تفکر و روشنفکری و نوآوریهای روشنفکرانة هنری و فلسفی و... این مشترکات به مراتب از این مختصر فراتر میرود. طی سدة
اخیر هر کجا ابزار حکومت عرفی جهت تجاوز به حقوق انسانی ایرانیان ناکارآمد
بوده، حاکمان به شرع متوسل شدهاند، و مطمئن باشیم، ملایان و اوباش نیز آنهنگام که در برابر خود
دیواری مستحکم از مخالفت بیابند، دست به دامن عرف و سنت و فرهنگ کهنسال و این جور
«حرفها» خواهند شد. به طور مثال تبلیغات
ملایان طی چهاردهة اخیر به عوام چنان تفهیم کرده که گویا پهلوی اول مخالف آخوندبازی
بوده. ولی تاریخ معاصر نشان میدهد که فرمان
پهلوی اول در روز کودتا برای تعطیلی کلوپها، مشروبفروشیها، و عکاسخانهها فقط در راستای احترام به «شرع»
صورت گرفته بود.
از سوی
دیگر، دمکراسی فینفسه نه با شرع میتواند
همراهی داشته باشد، و نه با عرف. دمکراسی، آنهم از نوعی که رضا پهلوی شعارش را میدهد ـ دمکراسی ملهم از مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر
ـ فرزند خلف مدرنیته و متفکران مدرنیته
است. در نتیجه با هر نوع پوپولیسم در
تخالف قرار میگیرد. از اینرو، همانطور که دمکراسی «دینی» خمینی جز فاشیسم نبود، دمکراسی عرفی پیشنهادی رضا پهلوی نیز فقط راه
به فاشیسم خواهد برد و ما را از اصل مطلب یعنی امضاء کنوانسیون حقوقی خزر دور میکند.
پس بهتر است اعلیحضرت را در مرداب «توحش
عرفیات دمکراتشان» رها کنیم، و باز گردیم
به کنوانسیون حقوقی خزر.
بله، سرانجام وضعیت غیرحقوقی و مبهمی که پس از
فروپاشی اتحادشوروی به دلیل خوشخدمتی حکومت ملایان بر دریای خزر حاکم شده بود، با امضاء «کنوانسیون دریای خزر» در تاریخ 12
اوت سالجاری به پایان رسید و حضور نظامی ناتو و شرکاء در آبهای خزر و کشورهای
حاشیة آن منتفی شد! به عبارت دیگر،
همانطور که جمهوری آذربایجان ناچار
است به همکاری نظامی یواشکی و زیرجلکی با لندن و واشنگتن پایان دهد، حکومت
ملایان نیز میباید آرزوی حضور ارباب در خزر را با خود به گور ببرد، و مردهریگ دوران نورانی آریامهریسم را نیز از
ساحل خزر برچیند! زمانیکه علی روضهخوان، رهبر اوباش جمکران بالای منبر پرید و گفت، «دیگر
هیچکس هیچ غلطی نمیتواند بکند، اینرا به
همه بگوئید» در واقع به زبان بیزبانی به عقبنشینی کدخدا در خزر اشاره میکرد! البته
این عقبنشینی آسان به دست نیامد؛ «تیتوس» امپراتور رم باستان نیز در این میانه
نقش سرنوشت سازی ایفا نمود!
جریان از
اینقرار بود که یک هفته پس از دیدار «پوتین ـ ترامپ» و همزمان با سفر وزیر امور
خارجه و رئیس ستاد کل ارتش روسیه به اسرائیل،
در تاریخ 23 ژوئیه سالجاری، یک سنگ 120 کیلوئی از «دیوار ندبه» جدا شده بر
زمین اوفتاد! آنطورکه شایع شده، این دیوار تنها بخشی است که پس از تخریب «معبد
دوم سلیمان» در سال 70 میلادی برجای مانده! و همانطور که میدانیم دیوار کذا منبع ایجاد تنش
و بحران و نفرت در میان مومنان و متدینین و متعهدین «یهودی و فلسطینی» است!
بر اساس گزارش لوموند ـ مورخ 4 اوت
2018 ـ دولت اسرائیل به تنهائی مجاز نیست دیوار کذا را مرمت کند؛ به
موافقت پادشاهی اردن نیاز دارد! و لوموند در ادامه میافزاید، اسرائیلیها میگویند سقوط این سنگ 120 کیلوئی
«پیامی» بوده برای یهودیان اسرائیل تا به وجدان خویش مراجعه کنند! ولی به
استنباط ما سقوط این سنگ که به آزادی «آهد تمیمی» از زندان اسرائیل منجر شد، برای کدخدا
و رعایا در سراسر جهان پیامهائی به مراتب مهمتر به همراه داشته!
سقوط سنگ کذا به
کدخدا تفهیم کرد که اگر باد در آستین پارة تخموترکة اسحاق و اسمعیل بیاندازد، نه
تنها تاج سلطنتی سوئد و مجموعه جواهرات عتیقهاش ناپدید میشود که راه عبور «نفت رایگان عربستان» از بابالمندب
نیز بسته خواهد شد! سنگ کذا به نوچة دربار
انگلستان در کانادا تفهیم کرد که در صورت فضولی در امور داخلی عربستان، آنهم
به بهانة دفاع از حقوق بشر، راه چپاولش میتواند مسدود میشود؛ و از
همه مهمتر به سفیر انگلستان در جمکران تفهیم نمود که هرچه زودتر استوارنامهاش را
به حسن فوتبال تقدیم کند و دکان لاتبازی و «کیبود، کیبود» اقتصادی و نظامیای که سگهای وفادار لندن در تهران به راه
انداختهاند برچیند!
اینچنین بودکه
حسن روحانی پس از دریافت استوارنامة سفیر کذا، به یاد برادران «فاکستانیاش» اوفتاد و پیروزی
عمرانخان را تبریک گفت و از این تحفة نطنز که در راه پاسداری از «پیمان استعماری
سنتو» اخیراً با یک فروند آخوند چادری نیز عقد ازدواج بسته، جهت تشریففرمائی به ایران دعوت به عمل آورد! بله، نخستین سفر خارجی نخستوزیر کریکتباز فاکستان
به جمکران خواهد بود! خلاصه از قضای
روزگار، سران سه کشور عضو «سنتو» جملگی ورزشدوست و
ورزشکار و حجابنواز از کار درآمدهاند، و
همه از الگوی «کنچیتا وورست» پیروی میکنند!
البته رجب اردوغان هنوز جنسیت مشخصی
دارد، و کشتزارش به لچک ایدئولوژیک اکتفا کرده و شرایط
ترکیه در مقایسه با فاکستان و جمکران هنوز مترقی و استثنائی مینماید. به
همین دلیل نشست ترکیه، روسیه، فرانسه وآلمان در مورد سوریه، در اینکشور برگزار میشود، البته بدون حضور اعضای لجنزار ضدلائیسیته:
آمریکا و انگلستان و اسرائیل و جمکران!
بله امپراتور
تیتوس را دستکم نگیریم! ایشان با بساط
قبیلهنوازی و قوادی و جهادگرائی ادیان ابراهیمی هیچ توافقی نداشتهاند و دو هزار
سال پس از مرگ نیز هنوز به مخالفتشان با عرصة «تکرار و تخریب و توجیه و ترور»
ادامه میدهند. کنوانسیون حقوقی دریای خزر هم در همین راستا به
امضاء رسیده، و دقیقاً به همین دلیل نیز با واکنش گسترده و
منفی گورستانپرستان روبرو شده.
همانطور که
انتظار میرفت، شیپورهای بینالملل
تروریسم برای حماقت گستری و شیطانسازی، با تکیه بر شایعة «سهم 50 درصدی ایران از دریای
خزر»، یک دوقطبی کاذب بر فضای جمعی تحمیل
کردند و قلادة سگهای سخنگویشان را در داخل و خارج مرزها رها نمودند! حال اگر به نقشة جغرافیا نیمنگاهی بیاندازیم میبینیم
که اگر پیش از سقوط اتحاد شوروی، سهم
ایران از دریای خزر 50 درصد میبود، منطقاً اتحاد شوروی نمیتوانست از سواحل
آذربایجان، ترکمنستان و ... و به دریای خزر دسترسی داشته باشد! اینجاست که به حماقت و بلاهت ناسیونالیستهای
جمکرانی شاهالله و شیخالله بیشتر پی میبریم.
و چون این گلة وحش قادر به تفکر نیست، بیبیسی برایاش فکر میکند و باید
اذعان کنیم که بنگاه خبرسازی بریتانیا انصافاً در روانشناسی گلة وحش استاد است و «خیلی
خوب» فکر میکند! گذشته از تفسیرها و تحلیلهای آبکی کارمندان ایرانی بیبیسی، این
بنگاه از طریق دو مصاحبة مختصر و مفید با رجب صفروف،
به تمام اهداف تبلیغاتیاش دست
یافت! از یک سو، گلة وحش ناسیونالیستهای ایرانی را بر علیه
آخوندها و روسیه بسیج نمود، و از سوی دیگر
ارتباط گله وحش را با واقعیت ـ توافق
حقوقی 5 کشور در مورد خزر، پس از 25 سال
مذاکره ـ گسست و گلة کذا را جهت گسترش روسستیزی
به دوران گذشته و ترکمانچای و گلستان و ... بازگرداند. نیازی
نیست که بگوئیم، این عملیات موفقیتآمیز، هم کک
به تنبان حکومت زالممد انداخت، هم کمک
کرد تا آمار دقیقی از شوتو پرتهای ایرانینما به دست آوریم و حسابی تفریح کنیم. و از همه مهمتر رضا پهلوی را در کناردو جانور
وحشی ـ پاسدار شریتعمداری و محسن رضائی ـ
رویت فرمائیم. دو سگسخنگوی استعمار که با
هرگونه روند حقوقی سر ستیز دارند؛ همچنان
به توافق هستهای پارس میکنند؛ و برای
بازگرداندن قفقاز به مام وطن زوزه میکشند و خلاصه با شعار منافع ملی، به صورت زیرجلکی از منافع ملی انگلستان در ایران
پاسداری میکنند. نشستن رضاشاه دوم در
کنار چنین شخصیتهای برجستهای را به قدرت تبلیغاتی بیبیسی مدیونیم. مرسی!
بیبیسی!
<< بازگشت