گروه هفت و نفت!
کودتای بوریس جانسون در بریتانیای کبیر؛ اخراج یک نمایندة ایرانیتبار
پارلمان از حزب چپ سوئد؛ به راه افتادن
خردجال بر علیه دولت هند در طویلة پاکها، و کشته شدن چندین کارگر در پی انفجارهای پیاپی
در یک کارخانه تولید مواد شیمیائی هندوستان؛
مانور نظامی عنترشیعی آمریکا در
دریای خزر، و به ویژه بلند شدن چماق
تکفیر مخالفان نامة سرگشادة «14 معصوم» در شاخک بیبیسی پیامدهای منطقی نشست گروه
7 میباید تلقی شود. همانطورکه انتظار میرفت، نشست کذا،
تحکیم پایههای تروریسم و مرزشکنی و ضدیت با روابط حقوقی دمکراتیک را در پی
آورد! پس بپردازیم به بررسی چند پیامد نشست
گروه 7.
نخستین پیامد این نشست، کودتای دولتی
در بریتانیای کبیر بود که بلافاصله به تأئید الیزابت دوم نیز رسید! نخست وزیر بریتانیا، مهمترین سد در برابر برنامة برکسیت یعنی مجلس
عوام را به تعلیق در آورد! اینکه بوریس
جانسون با تعلیق فعالیت مجلس عوام، در
چنین شرایطی از حقوق قانونیاش استفاده کرده یا خیر، جای بحث فراوان دارد. چرا که اینگونه تعلیقها در قانون اساسی
«نانوشته» پیشبینی شده، ولی این روزها که
محافلی با تکیه بر یک رفراندوم 50 درصدی قصد دارند بریتانیا را از مهمترین ائتلاف منطقهای پساجنگ دوم خارج
کرده، به آیندهای موهوم و نامعلوم
فرواندازند، به تعلیق درآوردن فعالیت مجلس
از سوی بوریس جانسون نمیتواند یک «حق قانونی» تصور شود. نخست
وزیر بریتانیا با اینعمل نشان داده که نه فقط از افکار عمومی در انگلستان هراس دارد، که حتی قادر نیست در برابر انتقادات، پرسشها و مطالبات نمایندگان ملت پاسخگو
باشد. و به استنباط ما توافقات «زیرمیزی»
در نشست گروه 7، جهت تشویق چنین کودتائی ابزار لازم را در کف بوریس جانسون قرار
داده.
پس از این عملیات «توحیدی»، نوبت
رسید به کشور «مستقل» سوئد، حیاط خلوت
انگلستان! در اینکشور، یک حزب چپگرا، با لغو عضویت
«آمنه کاکاباوه»، نمایندة ایرانیتباری که
با گسترش توحش و تحجر اسلام در محلههای «مهاجرنشین» مخالفت میورزید، و نسبت
به رشد «سرطان اسلام» در جامعة سوئد هشدار میداد، وی را از حزب اخراج کرد! مقامات
این حزب اعلام کردهاند که «آمنه کاکاباوه،
نژادپرست و اسلامستیز است و به
سیاستهای حزب آسیب میرساند!» بله، میبینیم
که احزاب ظاهراً «مترقی» در جهان غرب، مخالفت
با پدوفیلی و بردهفروشی و تعدد زوجات و سرکوب زن، و به
ویژه مخالفت با ایجاد محلات خلافت اسلامی در حاشیه شهرها ـ شیوهای که از دورة فرانسوا میتران در فرانسه
نیز رایج شده ـ را لطمه به سیاستهای «حزب» تلقی میکنند. البته یکی دیگر از جنایات نابخشودنی «آمنه
کاکاباوه» این است که خواهان ممنوعیت نمادهای مذهبی در اماکن آموزشی شده بود:
«[به ادعای] آرون
اتزلر، دبیرکل حزب چپ سوئد [...] کاکاباوه [اسلام ستیز
است چرا که] علاوه بر مخالفت با مناطق
خلافت اسلامی]، خواهان ممنوعیت نمادهای
مذهبی در مدارس [شده] و این در تناقض با سیاست حزب ما است[...]»
منبع: خبرگزاری آناتولی، مورخ 7 شهریورماه سالجاری
البته لیسیدن ماتحت آخوند و حمایت از پدوفیلی و برده
فروشی و گسترش سرکوب زنان مسلمان به حزب چپ کشور سوئد محدود نمیشود؛ در
لجنزار آتلانتیسم، حاکمیتها پشتیبانی درونمرزی
از پدوفیلی و یهودستیزی و زنستیزی را در کف احزاب به اصطلاح «چپ» قرار دادهاند. باشد تا احزاب «دستراستی»، با استفاده از فضاسازیهای چپنمایانة اینان
بتوانند در داخل و خارج دست به سربازگیریهای سرنوشتساز بزنند. خلاصة کلام حضرات با درایت فراوان و نبوغ
سرشار، فضای سیاسی را بین خودیها به
صورتی بهینه تقسیم کردهاند!
برای ما ایرانیان دریافت عمق این «تسهیم به نسبت» کار
سادهای است، چرا که با نیمنگاهی به پائیز
سال 1978 میتوانیم حمایت حزب کمونیست فرانسه،
و چپنمایان دیگر اروپا از آخوندهای پدوفیل و بردهفروش، و خفقان بوقهای غرب، از جمله روزنامة پرمدعای «لوموند» در مورد نگرش
ضدانسانی پدیدة «انقلاب اسلامی» را به یاد آوریم. اگر فراموش نکرده باشیم، کارفرمایان رسانههای فرانسه چشم به دهان
ارباب یانکیشان دوخته بودند، و همصدا با
بیبیسی و خمینی بر طبل «همه با هم» میکوفتند. ناگفته نماند که در سال 1978، نشست گروه 7 در «آلمان فدرال» برگزار شده
بود، و با توجه به سابقه درخشان آلمان نازی، اعضاء
گروه کذا دریافتند که میبایست از رهنمودهای «والری ژیسکار» در نخستین نشست گروه
7 ـ نوامبر 1975 ـ
پیروی کرده، جهت ارتقاء جایگاه مالی و اقتصادی «دمکراسیهای
غرب»، نوع خاصی از حکومت را که نافی لائیسیته و
دمکراسی است، در کشورهای دیگر مورد حمایت
قرار دهند تا تروریسم یا همان اسلام سیاسی گسترش یابد.
جونم براتون بگه!
از آنجا که طی سدة اخیر، کشور
ایران به آزمایشگاه آتلانتیسم تبدیل شده و ملت ایران نیز نقش موش آزمایشگاهی
را ایفا میکند، لازم است در همینجا یک مینیپرانتز در مورد
«گروه 7» باز کنیم.
برخلاف ادعای رسانههای غرب که پیشنهاد ایجاد گروه 7 را
به فرانسه، آنهم در واکنش به شوک نفتی نسبت میدهند، این
نشست در واقع برای جبران دومین شکست فرنچ کانکشن در ویتنام بر پا شد! بله در سال 1975، آمریکا و رعایای اروپائیاش برای دومین بار از
ژنرال جیاپ در ویتنام شکست خوردند و اینچنین بودکه الله شخصاً بر والری ژیسکار
نازل شده، به زبان سلیس ولتر وی را فرمود: «ژیسکار! بدان و آگاه باش که شکست فرنچ کانکشن در ویتنام،
باید در ایران جبران شود!»
والری ژیسکار سراسیمه به میشل فوکو تلفن زد، و او نیز بلافاصله یک نامة فدایت شوم برای
امیرعباس هویدا نوشت. این نامه حکم دمیدن روحالقدس در شکم مریم را
داشت؛ «حزب رستاخیز» متولد شد! و جماعت شاهنشاهی با حسینیه و مسجد و علیشریعتی
و بنیصدر و آخوند مطهری و خمینی «بتشکن»
و احمدشاملو و سیمین بهبهانی و...و اوباشی
که در آمریکا و اروپا تحت نظارت سازمان سیا،
«کنفدراسیون» عرعر دانشجوئی بپا کرده بودند، همه با هم به «دروازههای تمدن بزرگ» رسیدند! آن روزها «جفری اپشتین» معروف که چندی پیش در
میعاد 10 اوت در زندان «خودکشی» شد تا پرستیژ خاندان سلطنتی بریتانیا و روسای
جمهور ایالات متحد و بسیاری مقامات گروه 7 محفوظ بماند، 20 ساله و گمنام و آسوپاس بود، ولی استعداد فراوان داشت! از اینرو سخت مورد پسند «آلن گرینبرگ» قرارگرفت،
با صبیة شهید ماکسول، کلاهبردار بینالمللی آشنا شد، و تا
سال 2008 ناناش حسابی در روغن شناور بود!
اپشتین، در سال 2008، به جرم
بردهفروشی و دلالی و پدوفیلی و بسیاری جنایات دیگر دستگیر شد، و با برخورداری از لطف ویژة دادستان فلوریدا،
توانست «کسب حلال اسلامی» را تا بهار 2019 همچنان ادامه دهد! ولی معلوم نیست چه پیش آمد که ناگهان قوة
قضائیة ایالات متحد از خواب خرگوشی بیدار شد و یقة اپشتین راگرفت؟! به
استنباط ما جفری اپشتین دیگر به سن بازنشستگی رسیده بود و کارآئیاش را از دست
داده بود؛ جانشین تازهنفس و شایسته و گمنامی برایش پیدا
کردهاند که مسلماً تا چند صباح دیگر بجای ایشان «تاجگزاری» خواهد کرد! در هر حال
جفری اپشتین ثروت و شهرتش را به حمایت بیدریغ گروه 7 از دین مبین اسلام مدیون است، و برای «حفظ کیان اسلام» بود که در زندان شربت
شهادت نوشید تا علاوه بر مصدقپارتی شیعیها،
«نشست گروه 7 در فرانسه» نیز بدون دردسر و دغدغه و نگرانی برگزار شود، که شد!
ولی خوب دردسرهای مختصری برای میزبان این نشست پیشآمد؛
سیل فحش و ناسزا از برزیل به سوی مکرون و بریژیت،
همسرش سرازیر شد؛ مم جواد ظریف و همراهان هم سنگ روی یخ
شدند! چرا که حضرات گویا ابتکار به خرج
داده و «سرزده» به بیاریتز رفته بودند! ولی از ورودشان به مقر برگزاری نشست ممانعت به
عمل آمد، و «لودریان»، وزیرامورخارجه فرانسه به ناچار 3 ساعتونیم در
شهرداری با شیعیها سماق مکید تا چند نکتة اساسی را به آنان تفهیم کند.
نخست اینکه دیدار با دونالد ترامپ، ولینعمت جهان اسلام باید به صورت کاملاً تصادفی
در مقر سازمان ملل صورت گیرد، تا جهانیان غافلگیر شوند! دیگر
آنکه ورای توافق برجام، مذاکره با آمریکا
نیز الزامی است! البته هیچکس با پیشخدمتش «مذاکره» نمیکند؛ به او
دستور میدهد! ولی خوب برای حفظ پرستیژ «اسلام»، که نان یانکیها را تأمین میکند، همه باید این دروغ شاخدار را باور کنند که
«آمریکا با صورتکش مذاکره میکند!» و همه
نیز میباید این دروغ شاخدار را بپذیرند که شعار «همه با هم» که از فاضلاب «ام آی
6» و سازمان سیا بر زبان بیبیسی و خمینی جاری میشد، هیچ
ارتباطی با «همه با هم» پیشنهادی «دکتر مسعود
نقرهکار» ندارد:
«[...]گفتمان "همه با هم" برای براندازی
حکومت اسلامی تاکتیکیست کارآ و اثربخش در پیوندی ارگانیک با استراتژیای که رفاه،
آزادی، همبستگی و عدالت برای مردم میهنمان به ارمغان
خواهد آورد[...]»
منبع: گویانیوز، مورخ 29 اوت 2019
یادآوری گذشته در این مرحله الزامی است؛ فرض کنیم که «همه با هم» حکومت اسلامی را
برانداختید! فروپاشی دستگاه ولایت دوران
تحجر به چه دلیل میباید الزاماً رفاه و آزادی و عدالت و همبستگی برای «مردم میهنتان»
به ارمغان آورد؟! مگر با رفتن شاه «مردم میهنتان» در چنین شرایطی
قرار گرفتند؟! به هیچ عنوان! به
ساختارهای سرکوب استعماری در ایران که شامل شهربانی، ساواک و خصوصاً ارتش شاهنشاهی میشد، شبکة
استعماری پاسدار و بسیج را هم افزودند! به
عبارت دیگر، «همه با هم» شبکه سرکوب استعماری را فربهتر
کردید، بعد هم به کعبة آمال شیعیها ـ آمریکا
و اروپا ـ مهاجرت فرموده در سنگر «زندانی سابق و مظلوم و شهید» و غیره
لنگر انداختهاید و عین علیاصغر حاج
سیدجوادی خونخوار ادعای مخالفت با استبداد دارید!
حالا هم که آمریکا و متحدانش در یک مصاف نظامی شکست
خوردهاند؛ در جنگ تکنولوژیک و اقتصادی
به چین باختهاند؛ در مسابقه فضائی از روسیه عقب افتادهاند؛ و ... دوباره نسخهای با رایحه تعفن «همه با هم»
برای ملت ایران نوشتهاید، تا همه را
زیرلگد ارباب بیاندازید و آیندة نسل دومتان در فرنگ تأمین شود! شاید برای دستیابی به این هدف «مقدس»، بلند کردن چماق تکفیر «فرقهگرا و حسود و غیره» را
برای مخالفان پوپولیسم الزامی دیدهاید:
«[...]فرقه گرایان مُبلغ و مروج نسبت و صفتِ " ۱۴ معصوم" به ۱۴ کنشگرشجاع، و نیز بیانیه
را بیانیه "۱۴ معصوم"
خواندن، هستند[...]»
همان منبع
پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که وجود «فرقهگرا و
حسود و غیره» را انکار نمیتوان کرد؛ ولی اطمینان داشته باشید که بیانیة کذا اگر
16 نفره و یا حتی 160 هزار نفره هم میبود، از آنجا که به امضاء محمد ملکی و محمد نوریزاد
رسیده، چیزی نیست جز همان «بیانیة 14
معصوم!» هم محمد ملکی معرف خاص و عام است،
و هم محمد نوریزاد؛ هر دو اعضاء
محفل ایران ستیز «فدائیان اسلاماند» و هیچکس نمیتواند از عضویت در این محفل
جنایتکار «استعفا» دهد! البته شما حق
دارید خود را طرفدار دمکراسی بنامید و همزمان بیانیة مبهم «14 معصوم» را دمکراتیک
ارزیابی کنید، ولی به هیچ عنوان حق
ندارید به مخالفان ابهام و حماقت و جنایت برچسب «فرقهگرا و ناآگاه و حسود» الصاق
فرمائید! از سوی دیگر اگر واقعاً طرفدار
دمکراسی هستید، میباید پایه و اساس
دمکراسی را نیز به رسمیت بشناسید: حق حقوقی
اقلیتها! اقلیت مذهبی، قومی و به ویژه اقلیت سیاسی! ولی در
کمال تعجب شما که هنوز اندر خم یک کوچهاید،
قادر نیستید مخالفت با امیالتان را تحمل کنید، هر چند خود را حامی دمکراسی نیز جا زدهاید. تفاوت سرکار
با آن پاسداری که زبان ملت ایران را از حلقوماش بیرون کشیده چیست؟ او هم
مخالف خود را خائن و فرقهگرا مینامد.
بله، به ادعای شما
«اقلیتی» حاضر نیست از شعارهای پوچ و گنگ و حرکتی که نهایت امر روابط ضداجتماعی و
فاشیسم را بر جامعه حاکم خواهد کرد حمایت نماید.
ولی بد نیست این 14 معصومی که به
ادعای شما در زندان شکنجه میشوند، توضیح
دهند استعفای علی خامنهای چه سعادتی برای ملت ایران به ارمغان خواهد آورد؟! به
تعدد زوجات و پدوفیلی، و به ویژه به حق
مالکیت پدر بر همسر و فرزند پایان خواهد داد؟
یا بساط زنستیزی را از میان میبرد؟
ساختار استعماری ارتش و نیروهای انتظامی را تغییر میدهد یا قوانین انسانستیز
حقوقی و محاکم ضدانسانی را متحول خواهد کرد؟
اقتصاد فروپاشیده کشور را سامان میدهد یا شبکة بانکی را ترمیم میکند؟ چرا بجای حمایت از «رفتن این، و آمدن آن» برنامة سیاسیتان را ـ در صورتیکه چنین برنامهای اصولاً وجود خارجی
داشته باشد ـ عنوان نمیکنید؟
متأسفانه علی خامنهای از آسمان روی سر ملت ایران
نیفتاده؛ محصول ساختارهای پوسیدهای است
که بالاتر به آنها اشاره کردیم. و تا
زمانیکه این ساختارها پا برجاست سر هر کوچه میتوان هزاران علیخامنهای، امیرعباس هویدا و داریوش همایون پیدا کرد. استقرار
دمکراسی در ایران بدون خروج از بیراهههای استعماری که یکصدوپنجاه سال است ملت
ایران را در منجلاب فروبرده امکانپذیر نیست.
در این منجلاب است که مرگپرستی،
زورستائی، مرزشکنی و اوهام و
خرافات شیعیان نهایت امر با همیاری غربیها تبدیل شده به «ایدئولوژی!» استقرار
دمکراسی در ایران نه با نابودی خامنهای که با فروپاشاندن بنیاد تفکری که امثال خامنهایها
بر آن تکیه زدهاند امکانپذیر میشود. و
در راه دستیابی به دمکراسی میباید بنیاد فکریای را هدف قرار داد که در
ایران، قضاوت ارزشی، انسانستیزی و تخریب، نفرتفروشی و ضدیت با آزادیبیان و فرهنگ و
روابط حقوقی را به «هنجار اجتماعی» تبدیل کرده.
<< بازگشت