سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۴۰۲

معبد کینگ‌پسند!

 

 

 

«[...] باری هنوز جزیرة بحرین را به ارباب واگزار نکرده بودند؛  هنوز بخشش آرارات فتح‌الفتوح به شمار نمی‌رفت؛   هنوز شاه‌بابا حق کشتیرانی در دجله و فرات را از دست نداده بود و یک تکه خاکش را هم به افغان‌ها حاتم بخشی نکرده بود و برای تمدید قرار نفت جنوب هم مردم را درکوچه نرقصانده بود [...]»     

منبع:  صادق هدایت،   رمان «توپ مرواری» 

 

پیش از آغاز «نظم نوین»،  در میعادهای پیروزی ارتش سرخ بر آلمان نازی،   حکومت جمکران،  یک‌شبه به پیشرفت‌های حیرت‌انگیز در زمینة نظامی و تکنولوژیک دست می‌یافت؛  ‌هواپیمای بدون سرنشین رادارگریز می‌ساخت؛  ‌از موشک بالیستیک با بُرد چند هزار کیلومتر رونمائی می‌کرد؛   زیر‌دریائی نامرئی فیروزه‌ای رنگ به آب می‌انداخت و مانورهای چند میلیون نفره در «خلیج همیشه فارس» بر پا می‌کرد و ... خلاصه به ارباب اطمینان می‌داد که «شهر امن وامان است» و ام‌الُقراءمسلمین برای جانفشانی در رکاب عموسام آمادگی دارد.   ولی اینک که رضا پهلوی کشور ایران را با معبد به قیاس کشیده،  برای تحت‌الشعاع قرار دادن میعاد‌های پیروزی ارتش سرخ،   می‌باید همزمانی تاجگزاری چارلز سوم را با پیشرفت‌های جمکران و اسرائیل و اوکراین شاهد باشیم! 

 

می‌دانیم که دربار بریتانیا،  به گواهی اسناد آرشیو سلطنتی،   از اردتمندان هیتلر و دستگاه آلمان نازی بود.  از اینرو،  و ظاهراً از قضای روزگار،   تاجگزاری پادشاه جدید بریتانیا با میعاد رژۀ «هنگ‌های جاویدان» تقارن یافت!   در این میعاد چشمان بین‌الملل گوسفند‌الله به کاخ باکینگهام و صومعة وست‌مینستر دوخته شده بود،   وگوش‌هایش‌هم به نوای «هاله لویا!»  طبق سنت رایج نیز دو گلة ستایش‌گر و نکوهش‌گر با شعارهای ابلهانه در خیابان‌های لندن به راه اوفتاده بودند.  و صد البته پادشاهی خواهان مرزپرگهر که با پرچم «شیر و خورشید» در این میانه می‌لولیدند،   غافل بودند که دربار بریتانیا به سنت رایج خانوادة پهلوی را به مراسم تاجگزاری دعوت نکرده بود!   به عبارت دیگر،  کاخ باکینگهام «دستگاه پهلوی» را به عنوان پادشاهی به رسمیت نمی‌شناسد؛  شاید به این دلیل که دستگاه مذکور فاقد خاستگاه فئودال و مشروعیت مذهبی است،  و سلطنت به مرحمت وزارت امورخارجة بریتانیا به میرپنج «اهداء» شده بود.   حال سلطنت پهلوی و تاجگزاری چارلز سوم را رها کنیم،   و بپردازیم به دیگر رخدادهای همزمان با سه روز سرنوشت‌سازی که تسلیم بی‌قید و شرط آلمان نازی در برابر متفقین ـ 8 مه 1945 ـ  را در پی آورد.             

 

هم‌زمان با تاجگزاری چارلز سوم،   یک مدرسۀ ابتدائی در یکی از روستاهای فلسطین توسط ارتش اسرائیل تخریب شد!   «زاکار پریپلین»،  رمان نویس روس که مخالف فاشیسم است،  از انفجار بمب در اتومبیل‌اش جان سالم به در برد،   احدی هم «مسئولیت» سوء قصد به جان رمان نویس روس را بر عهده نگرفت!   ولی با توجه به صدور مجوز برای سوزاندن رمان «آیه‌های شیطانی» در لندن،   و سوءقصد به جان سلمان رشدی در ایالات متحد،‌   «آمران ترور» از معرفی بی‌نیازند.   «عاملان ترور» هم کوچک‌‌ترین اهمیتی ندارند؛  امثال اینان در ایران بیش از یک سده است که حکومت می‌کنند!   

 

پس نگاهی بیا‌ندازیم به کشور مصبیت‌زدة خودمان که در آن سگ‌های هار و وفادار آتلانتیسم «حکومت» به راه انداخته‌اند!   این قماش سگ‌سانان همانطور که پیشتر هم به کرات گفته‌ایم،   شیفتة خودنمائی و ابراز وجود و مطرح شدن‌اند.   نیازی نیست که بگوئیم خودنمائی سگ،   رضایت و تأئید صاحبش را نیز به صورت واژگون در پی می‌آورد.   به عنوان نمونه وقتی حکومت ملایان «حییب اسیود» را اعدام می‌کند،‌  آتلانتیست‌ها و در رأس‌شان سفیر بریتانیا در تهران،   سگ‌ دل‌بندشان را به دلیل «نقض‌حقوق بشر» و «عمل غیرانسانی» نکوهش می‌کنند و ... و به این‌ترتیب «پیام ویژه‌ای» می‌فرستند به این معنا که توحش و تحجر اسلام هیچ تضادی با مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر ندارد.  خلاصه،  هیزاکسلنسی و شرکاء بدون در نظر گرفتن ماهیت انسان‌ستیز اسلام می‌گویند،  ‌ «حکومت ایران» با اعمال «غیرانسانی» حقوق بشر را نقض می‌کند!   پیش از ادامة مطلب یک مینی‌پرانتز در مورد «پیام‌های» اعدام حبیب اسیود باز می‌کنیم.                               

 

از آنجا که در پی سفر رضا پهلوی به اسرائیل وزیر اطلاعات اینکشور وکیل مدافع حفظ تمامیت ارضی ایران شده،   و رضا پهلوی هم کشور ایران را با «معبد» در ترادف یافته، حکومت ملایان حبیب اسیود را اعدام کرد،  چون آنطورکه می‌گویند قصد داشته یک تکه از «معبد» را جدا کند!

    

به این ترتیب،  ملایان با اعدام حبیب فرج‌الله چعب،   ملقب به «حبیب اسیود» تلاش کردند تا از خود تصویر واژگونۀ «طرفدار تمامیت ارضی ایران» ارائه دهند؛   توگوئی «حفظ تمامیت ارضی ایران» بر عهدة حکومت دست نشاندة آنگلوساکسو‌ن‌هاست!   یعنی همان‌ها که به امید چپاول،  سرکوب و نهایت امر تجزیة ایران،  آخوند پدوفیل و برده‌فروش را در کشورمان به قدرت رسانده‌اند.     

 

باری آنطور که رسانه‌ها می‌گویند،  حبیب اسیود تابعیت سوئدی داشته و در آبان‌ماه 1399 در ترکیه ربوده و سپس به ایران منتقل ‌شده است.   در تاریخ  21 اسفندماه سال گذشته قوة قضائیه نئاندرتال‌های شیعی که هنوز به «سنت» و زبان اشغالگران عرب وفادار مانده،  این فرد را به اتهام «افساد فی‌الارض» محکوم به اعدام می‌کند،   و برای توجیه هذیانات‌اش طراحی حمله به رژة نیروهای مسلح در اهواز را نیز به حساب وی می‌نویسد.

 

البته فراموش نکنیم که در سال 1397،  تهاجم مسلحانه به رژۀ نیروهای مسلح در اهواز تعداد زیادی کشته و زخمی برجای گذارد و حکومت ملایان این تهاجم را به برادران دینی‌اش،  اعضای داعش نسبت داد!  و می‌دانیم که همین حکومت اینک ادعا دارد جنایت سال 1397 کار اسیود،   بنیانگزار گروه «نضال» بوده!  آنچه نمی‌دانیم اینکه «حبیب  اسیود» چگونه موفق شده بدون کمک مأموران امنیتی غرب و همراهی پادوهای شیعی‌شان،  و بدون برخورداری از امکانات مالی،  تسلیحات،  تجهیزات و نفرات لازم را برای چنین عملیات تروریستی‌ای در اهواز فراهم آورد؟!

 

این پرسشی است که مسلماً در دادگاه بیابانی نئاندرتال‌ها مطرح نشده،   به چند دلیل روشن و واضح و مبرهن!   نخست اینکه لندن و واشنگتن با هدف تجزیة ایران حکومت ملایان را در کشورمان مستقر کرده‌اند!   جدا کردن خوزستان نیز مسلماً نخستین مرحله از همین سناریو بود. به همین دلیل به محض استقرار این حکومت زپرتی،    زوزة خمینی بر علیه «صدام حسین» به آسمان برخاست؛   عملیات بمب‌گزاری منتسب به شیعی‌ها‌ هم در عراق آغاز شد!   سپس اشغال به فرمودة سفارت آمریکا تحریم‌های اقتصادی را به ملت ایران تحمیل کرد و ... و حکومت خودفروختة شیعی،   با تخلیة پایگاه هوائی دزفول و ‌فراخواندن نیروهای زرهی از جنوب کشور،   عملاً راه را برای جدا کردن خوزستان از ایران هموار نمود.   آنچه تحقق این سناریوی استعماری را ناکام گذاشت،   همانطورکه در وبلاگ «شلوار و سردار» هم گفتیم، استقرار ارتش عراق پشت محور استراتژیک دزفول بود که مانع شکسته شدن ارتباط میان پایتخت و جنوب ایران شد.   حال باید ببینیم چه پیش آمده که مترسک تجزیه‌طلب آنگلوساکسون‌ها،   حبیب اسیود را به جرم تجزیه‌طلبی اعدام می‌کند؟!  پاسخ به این پرسش را می‌باید در تحولات اوکراین و ایران جستجو کنیم که رضا پهلوی را به اسرائیل،  وآخوند رئیسی را به دمشق پرتاب کرده است!

 

آخوند رئیسی،   نخستین رئیس قوة مجریۀ نئاندرتال‌هاست که پس از 12 سال راهی سوریه شده!   طی این 12 سال،   حکومت ملایان،   هم‌سو با اعراب و جنگ‌طلبان اسرائیل به امید معجزة لندن و واشنگتن برای سرنگونی دولت لائیک سوریه دست به اسلحه و دعا برداشته بود؛  و همزمان از خود تصویر طرفدار دولت سوریه ارائه می‌داد!   پس از کودتای نئونازی‌ها در اوکراین،   امید خفاشکان از جمله شیعی‌ها به سرنگونی دولت لائیک سوریه چند برابر شد.   ولی خوب همانطورکه شاهد بودیم،   حدود 7 ماه پس از آغاز عملیات ویژۀ روسیه در اوکراین،  و عضویت «اجباری» نئاندرتال‌های شیعی در پیمان شانگهای،   عکس یادگاری آخوند رئیسی با جام شامپاین،  چون پتک بر کاسه کوزة «محفل احترام به ادیان» فرود آمد.    در گام بعد،  شاهد  ادای احترام آخوند رئیسی به زنان سوری هم بودیم.   زنانی که بر خلاف مادینه‌های آتلانتیست‌،  نماد بردگی آخوند بر سر نداشتند،   و همین امر باعث تلخکامی «گویانیوز» و بوق وزارت امور خارجه  اسرائیل شده بود.   اولی زنان سوری را مورد تهاجم لفظی قرار داد؛   دومی هم بشار اسد را.  

 

می‌دانیم که در این روز و روزگار،   سوریه تنها کشور عرب‌زبان است که از نظم لائیک برخوردار شده،  و لندن و واشنگتن و جیره‌خواران‌شان هم دشمن لائیسیته‌اند.   دلیل هم اینکه لائیسیته «بی‌پدر» و «بی‌خدا» است؛   زن را تحت قیمومت مرد قرار نمی‌دهد،  و با توهمات و تعصبات «قانون قرون‌وسطائی» سر هم نمی‌کند!  خلاصه بگوئیم لائیسیته،  کشور را با معبد و مسجد و محراب و ...  در ترادف نمی‌بیند.   از اینرو با توحش و تحجر ادیان ابراهیمی و بساط گله‌سازی‌ و انسان‌ستیزی و توجیه جنایت در تضاد آشکار قرار می‌گیرد!  و جای تعجب نیست که «بی‌بی‌سی»،  بوق نژادپرستان آنگلوساکسون از توحش و تحجر و غائلۀ‌ استعماری 22 بهمن 1357،  به عنوان «بزرگ‌ترین انقلاب قرن بیستم» یاد می‌کند:

 

«[...] طرفداران حکومت پهلوی،   بروز انقلاب ایران را که از بزرگ‌ترین انقلاب‌های قرن بیستم است به کارشکنی دولت‌های غربی در مواجهه با قدرتمند شدن ایران پس از افزایش قیمت نفت و مقابله با غرب و یا مخالف‌خوانی روشنفکران و مارکسیست‌ها،  تقلیل می‌دهند [...]»

منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 6 ماه مه 2023 

 

البته بی بی‌سی می‌داند که آنچه می‌گوید سراپا مزخرف و دروغ است؛   در هیچ کشوری، «انقلاب» به سرکوب زن منجر نشده!   تمام انقلاب‌ها ـ  فرانسه،  روسیه،  چین و کوبا ـ  در مسیر بطلان روابط قرون وسطائی و خصوصاً لغو قیمومت مرد بر زن گام برداشته‌اند.  حال آنکه به دلیل حضور استعماری بریتانیا و مستعمرۀ سابقش ـ  ایالات متحد ـ  هرگز چنین شرایطی در ایران مهیا نشد.   حتی جنبش مشروطه نیز با دخالت اینان به بیراهه رفت و به جنبشی «خودانکار» تبدیل شد:   استقرار آخوند در جایگاه برتر نظارت بر تدوین و اجرای قوانین،  و تقلیل ملت ایران به مشتی شیعی!  پس از پایان جنگ اول جهانی، کودتای آیرون‌ساید تیر خلاص را به این جنبش شلیک کرد،  و در پی آن سانسور و سرکوب فرهنگی رسمیت قانونی یافت؛   ترور نویسنده و شاعر و «مخالف استبداد» هم تبدیل شد به سیاست حاکم،  و از همه مهم‌تر «نظم سازمانی» و انجام وظیفة قانونی در ردة «منهیات» قرار گرفت و ... و مهاجرت گستردة ایرانیان از کشورشان آغاز شد.  پس از اخراج پهلوی اول،   رسیدیم به «ایران قدرتمند» که امروز در توهمات طرفداران حکومت پهلوی شکل گرفته!  

 

مسلماً این طرفداران یا مخاطب را ابله انگاشته‌اند،   یا از ماهیت پوشالی حکومت پهلوی آگاهی ندارند!   حضورشان بگوئیم،   دولت ایران «قدرتمند» حق نداشت ارز حاصل از فروش نفت را از بانک‌های غرب خارج کند!   و چرا راه دور برویم؟  آمریکا حتی با احداث کارخانة ذوب‌آهن در ایران مخالف بود؛   اروپائی‌ها هم اجازه نداشتند این صنایع را به ایران بفروشند.   اتحاد شوروی پذیرفت در برابر دریافت گاز،   صنایع ذوب آهن را به ایران بفروشد!  جالب اینکه،  حکومت «ضدآمریکائی» ملایان هم دقیقاً در همین شرایط «ارباب ـ رعیتی» قرار گرفته.   نفت رایگان به کشورهای اشغال‌شدة ژاپن،  آلمان و کرة جنوبی صادر می‌کند،  و در برابر ارز حاصل از این صادرات «حق» دارد،  در صورت موافقت آمریکا،   از کشورهای مذکور کالاهای مورد تأئید ارتش آمریکا را ابتیاع کند!   به عبارت دیگر،   حکومت اسلامی تداوم «منطقی» دستگاه کودتائی پهلوی است.   همانطور که «حبیب اسیودها» هم تداوم منطقی حکومت کودتائی ملایان‌اند.   حال پرانتز خودنمائی و خوش‌خدمتی حکومت ملایان با اعدام «حبیب اسیود» را می‌بندیم،   و می‌رویم به سراغ خوش‌خدمتی‌ مضاعف عنتر شیعی برای لوتی یانکی با اعدام یوسف مهرداد و صدرالله فاضلی زارع.

 

به ادعای قوۀ قضائیة‌ حکومت شیعی‌ها،  ‌ اعدام ایندو به دلیل «توهین به مقدسات» بوده!   اولی ضمن اهانت به آن عرب سوسمارخوری که قرن هفتم میلادی شتر می‌چرانده،   از ادای احترامات فائقه به والدۀ ایشان هم خودداری کرده،‌  و دومی «خداناباور» بوده!

با توجه به حمایت بی‌قید و شرط آنگلوساکسون‌ها از «آخوند و مقدسات» باید بگوئیم،  یوسف مهرداد و صدرالله فاضلی در واقع به سگ هار و وفادار آنگلوساکسون‌ها «توهین» کرده‌اند،   و خلاصه سکون و آرامش  لجنزار انسان‌ستیزی در کشور ایران را در هم ریخته‌‌اند!  خصوصاً که این روزها بازگشت سوریه به اتحادیۀ عرب برای آنگلو‌ساکسون‌ها و سگ‌های هار و وفادار شیعی‌شان «اعصاب» باقی نگذاشته!   «جونم براتون بگه» در دوران ریاست‌جمهوری ترامپ،   وزارت امورخارجه شیعی‌ها برای تأمین امنیت اسرائیل،  خواهان براندازی دولت سوریه بود:

 

«[...] امنیت اسرائیل برای آمریکا بسیار مهم و حیاتی است [...] اکنون فرصت بسیار مناسبی پیش روی آمریکا،  فرانسه و انگلستان قرار دارد.  [اینان] باید با ایران به عنوان بازیگر مهم منطقه به خصوص در پروندۀ سوریه به صورت مستقیم وارد مذاکره شوند [...] همه می‌دانیم که حکومت اسد رفتنی است [...]»  

منبع:  سایت دیپلماسی ایرانی،  ‌مورخ 29 آوریل 2018

 

بله تصور کنید شیعی‌ها که در دورة ترامپ چنین رویاهائی برای نابودی لائیسیته در کشور سوریه داشتند،   از بازگشت این‌کشور به اتحادیة عرب،   آنهم در میعاد 8 مه،  چه حال و روزی باید داشته باشند!   دل چارلز سوم هم به حال‌شان کباب می‌شود؛  78 سال پیش،  آلمان نازی به زباله‌دان تاریخ پرتاب شد،  و امسال تخم و ترکة اسحاق و اسمعیل در ترکیه و مصر و اسرائیل و ایران پای در سراشیب سقوط گذارده‌اند!  در نتیجه لازم آمده بود تا مترسک شیعی‌ آنگلوساکسون‌ها،  پس از خودنمائی در عرصة «تمامیت ارضی» و پاسداری از معبد «کینگ‌‌پسند»،   در عرصة قرون وسطائی نیز پاسداری‌اش را از مقدسات و مزخرفات «معبد» به اثبات برساند؛   خودی نشان دهد،   و با اعدام دو مخالف «بندگی و ذلت و حقارت انسان»،  هم رضایت ارباب آنگلوساکسون را کسب کند،  هم به اعلیحضرت اطمینان دهد که «معبد همچنان پا برجاست!»

 

فراموش نکنیم که اعلیحضرت،‌   در واکنش به بیانیۀ نمایندگان مجلس اسرائیل در مورد استقلال آذربایجان جنوبی فرمودند:   

 

«[...] ایران معبد ماست و آن را دوباره می‌سازیم [...]»

مصاحبۀ‌ رضا پهلوی، مورخ 2 مه سالجاری 

 

بله این بیانات گوهربار،   تیر خلاص را به جنبش «زن،  زندگی، آزادی» و شعار پایه‌ای آن «آخوند باید گم بشه» شلیک کرد!   در معبد،  نه زن وجود دارد،   نه زندگی،  و خصوصاً آزادی ـ آزادی حقوقی ـ‌ در معبد اکسیر نایابی است.   در معبد، فقط آخوند «آزاد» است که برای حفظ مقدسات و توجیه تاراج و تجاوز و زن‌ستیزی وراجی‌کند.

 

ایران به روزگار تجدد چه کم داشت، گر

مفتی و شیخ ‌مفتخور و روضه‌خوان نبود