شاهنامه و آپدیت!
شهنامه به ایرانی و ایران میگفت
[...]
یکروز شما در تنتان گوهر جان بود
یکروز شما بر سرتان تاج کیان بود
وان پرچمتان رایت مهر و خرد و داد
افراشته بر بام جهان بود
[...]
در پی ابراز نارضایتی لندن و واشنگتن
از وساطت چین میان عربستان و حکومت ملایان،
و همچنین ناخشنودیشان از بازگشت
سوریه به اتحادیة عرب، پوزه بند علی روضهخوان را گشودند تا هر چه میتواند
در تنور «بحران» بدمد:
«[...] در حالی که مراسم [...] موسوم
به "برائت از مشرکین" همواره موجب تنش میان تهران و ریاض بوده، علی
خامنهای بار دیگر خواستار برگزاری این مراسم حکومتی شد.»
منبع: رادیوفردا، مورخ 17 مه 2023
بله برخلاف ادعای بوقهای آتلانتیسم و
پامنبریهای شیعیشان در داخل و خارج مرزها، حکومت ملایان از سیاستهای روسیه
پیروی نمیکند. تنها وظیفة این حکومت از بدو استقرار تاکنون «بحران
سازی» و جنگ افروزی جهت تأمین منافع آنگلوساکسونها بوده، هست و خواهد بود. تیز و آروغ اخیر علی روضهخوان هم شاهدی است بر
این مدعا! البته علی روضه خوان نمیتواند
مانند سلفش ـ خمینی ـ مراسم قرون وسطائی
حج را رسماً «سیاسی» اعلام کند، ولی میتواند با «آپدیت» کردن وقوق روحالله و
بازنشخوار مطالبات آنگلوساکسونها، مراتب بندگی و نوکریاش را به ارباب یادآوری نماید!
همانطور که برخی ناشران بلاد غرب نیز با
آپدیت آثار ادبی، یا بهتر بگوئیم از طریق تحریف و تخریب آثار
ادبی، مراتب بندگی و سرسپردگیشان را به پاشنهآهنیها
ثابت میکنند:
«[...]سلمان رشدی در سخنرانی روز دوشنبه خود از ناشران
به دلیل دستکاری در متن کتابهای چاپ شده در دهههای گذشته تحت تاثیر حساسیتهای
امروزی انتقاد کرد [...] آقای رشدی گفت ناشران باید اجازه بدهند که کتابها "بهعنوان
محصول زمانه خود" به دست ما برسند و اگر ادبيات و مضامین این کتابها برای کسی
ناخوشایند است بهتر است آنها را نخواند و سراغ کتاب دیگری برود».
منبع: رادیوفردا،
مورخ 16 مه 2023
همانطور که میبینیم در غرب بعضی
ناشران میخواهند متون ادبی دهة گذشته را با سلیقة لات و اوباش و چاقوکشان وفق
دهند! در واقع همان جنایتی را مرتکب شوند
که فروغی، ذکاءالملک در مورد کلیات سعدی
مرتکب شد! البته در حال حاضر کار محفل شیخوشاه
به شاهنامة فردوسی رسیده؛ چه نشستهاید
که هزاران سطر شعر بندتنبانی روی شبکة مجازی به فردوسی منتسب شده است!
وبلاگ امروز را به تلاش «فرهنگی» سفیر بریتانیا در
ایران ـ هیزاکسلنسی شرکلیف ـ برای انتساب شعارهای مبهم وکربلائی شیعیها به «فردوسی
طوسی» اختصاص میدهیم. گویا به برکت «تاجگزاری» چالز سوم، قرار شده پرسوناژهای موهوم بیبیگوزکهای شیعی
بجای سیاووش و گردآفرید و تهمینه و ... بنشینند
باشد تا انسانیات و آزادگی با مرگپرستی و شورش و دروغ، و به ویژه حقارت و ابتذال و بندگی و چادرسیا
جایگزین گردد، و خلاصه به مصداق «بجای گُل
نشیند عقرب کور»، «چارلزنامه» هم بجای
شاهنامه بنشیند!
برای آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک، به ویژه
برای حاکمیت انگلستان، «هیتلر» همچون امام زمان شیعیهاست، و برای فراهم آوردن زمینة ظهورش میباید همچنان
در تنور فاشیسم دمید. البته این سیاست استعماری همانطورکه پیوسته در این
وبلاگ گفتهایم، هر آنچه را که با فرهنگ و تاریخ ایران پیوند دارد مورد تهاجم قرار
داده، این روند
گویا قرار است در پی تاجگزاری کینگ چارلز شتاب گیرد. دلیل
هم اینکه این بساط قرون وسطائی ایشان را به جایگاه «سرباز خداوند روی زمین» ارتقاء
داده! ما هم برای آشنائی بیشتر با این
مضحکه، به مشتاقان توصیه میکنیم به
سایت ولترنت مورخ 9 مه 2023 مراجعه کنند. حال بپردازیم به پیامدهای این مضحکه در
ایران.
[...]
بیگانه نشسته است بر اورنگ
از ریشه دگرگون شده فرهنگ
میگفت که «هنگام نبرد است»
[...]
از آنجا که به «برکت» زلزلة بم، پرنس چارلز راهی ایران شد تا دستی به سر وگوش
گوبلز اردکان بکشد، بلافاصله پس از بساط تاجگزاری، زوزة سوگلی
دربار انگلستان در اعتراض به انحراف «انقلاب» ـ کودتای 22 بهمن 1357 ـ به
آسمان برخاست! اینچنین بود که حکومت «مسجد ـ روسپیخانۀ» شیعی
روند سنتی «کشتار و کرنش» را شتاب بخشید؛ اعدام معترضان ایرانی و آزادی اتباع غرب ـ متهم
به جرائم امنیتی ـ تقارن زمانی یافت! سپس
نوبت رسید به درخت 500 سالة انجیر معابد که به ارادة «قادر متعال» خشک شد! چرا که
این درخت نیز مانند درخت هزارسالة ارس در روستای اصخری شیروان و برخی درختان کهنسال
گیلان و مازندران با اعتقادات و باورهای انسانی
ـ غیراسلامی ـ ایرانیان
پیوند داشت:
«[...] قطع درختان تکافتادۀ کهنسال در گیلان که مردم
محلی حرمت ویژهای برای آنها قائل بودند [...]»
منبع: بیبیسی، مورخ 23 اردیبهشتماه سالجاری
البته حکومت «مسجد ـ روسپیخانه» هنوز موفق به خشکاندن
«سرو ابرکوه» نشده. ولی جای نگرانی نیست وظیفة این حکومت نابودی
تمامی نمادهائی است که به ایرانی، هویتاش
را یادآوری میکند؛ به یادش میآورد که مانند نیاکانش ریشه در این
خاک دارد. به یادش میآورد که نیاکانش
بیابانگرد و تازی و راهزن و اهل بیغولههای کربلا و لُسآنجلس و لندن نبودهاند. به
یادش میآورد که زبانش فارسی است و اسطورههایاش نیز ایرانی!
یادآور شویم اسطورهها پایه و اساس هویت ملتها به شمار
میرود. به همان نسبت که انسان هستیاش را مدیون پدر و
مادر است، هویت فرهنگیاش را نیز وامدار اسطورههای ملی
است. ملت فاقد اسطوره، جنگلی است از درختان بیریشه که به هر نسیمی
آشفته میشود، و به هر طوفانی تاروپودش میپراکند. ایرانیان
اسطورههای این سرزمین را در شاهنامه فردوسی مییابند.
آوردهاند که سرودن شاهنامه سفارش سامانیان، آخرین پادشاهان پارسی بود. ولی زمانی که شاهنامه به پایان رسید، ترکزبانان آسیای مرکزی جانشین سامانیان شده بودند؛
در دوران حکومت ترکهای غزنوی بود که حکیم
توس سرودن اثر سترگ خود را به زبان فارسی به پایان آورد. میدانیم
که پس از حملۀ بیابانگردان مسلمان، زبان اشغالگر تازی، زبان رسمی ایران شد. و پس از سقوط سامانیان، حکومتهای غیرتازی این سرزمین همه ترکزبان
بودهاند. زبان شاهنامه اما هرگز زبان رسمی حاکمان نبوده، شاهنامه به زبان فارسی سروده شد؛ ریشه در اسطورههای اقوام ایرانی دارد و متعلق
به ما است. از آداب و رسوم نیاکان ما میگوید،
از نوروز و از جمشیدشاه، از سیاوش
و از تهمینه میگوید. شاهدیم که تمدنهای یونان، مصر و
رم باستان مقهور مسیحیت و اسلام شدند. ولی ایران با وجود آنکه نخستین قربانی تاراج و تهاجم
بیابانگردان مسلمان بود، هرگز زبان خود
را از دست نداد. این فردوسی بود که با
سرودن شاهنامه، به اسطورهها و حماسههای نیاکانمان جاودانگی
بخشید. در سالهای اخیر، همانطور که شاهد بودیم، از بدو
«تخلیة» خمینی و حواریوناش در تهران، تهاجم ملا و لات به ملت ایران، فرهنگ ایران و خصوصاً به شاهنامه شدت گرفت. دلیل هم اینکه در شاهنامه شیوة زندگی ایرانیان
با رسم و رسوم قبائل بادیهنشین عرب، یعنی
پیامآوران اسلام، به هیچعنوان همخوانی نشان نمیدهد!
برخلاف ایدۀ بسیار رایج، رستم به هیچ عنوان قهرمان شاهنامه نیست. رستم نماد سرسپردگی به قدرت دربار است. این «دیگران» هستند که قهرمانان شاهنامهاند. پرسوناژ زن در شاهنامه با نگرش بیابانی ادیان
ابراهیمی هیچ همخوانی ندارد؛ پرسوناژ شاهزادة ایرانی، سیاووش را نمیتوان با قبیلهنوازی و پدرپرستی رایج
در ادیان ابراهیمی به قیاس کشید! در
شاهنامه پیوندهای قومی و قبیلهای و بردهداری رایج نیست؛ ایرانیان به مناسبت نوروز جشن میگیرند؛ شراب مینوشند؛ تهمینه،
به رستم ابراز عشق میکند؛ به
گردآفرید، همانند مردان فنون نبرد میآموزند و وی برای دفاع از خاک میهن، لباس رزم بر تن میکند؛ به
جنگ سهراب میرود، و ... و اما در این میانه
از همه مهمتر پرسوناژ سیاووش است!
سیاووش بر خلاف پدرش کیکاووس، به هیچ عنوان اهل کینهجوئی و پیمانشکنی نیست؛ به سنت پدر پشت میکند، و از «صلح و دوستی» استقبال به عمل میآورد؛ «مسئولیتپذیر» است! از اینرو در شاهنامه، سیاووش علیرغم تمایل پدر که خواهان انتقامجوئی و
جنگ با تورانیان است، به پیمانی که با
پادشاه توران بسته وفادار میماند و دربار را ترک میگوید. بله،
اشتباه نکنیم، اگر آخوند از
شاهنامه نفرت دارد، به این دلیل است که شاهنامه
ریشة دین بیابانی و بیریشهاش را به آتش
میکشد؛ فرزند برومند پادشاهی را نشان میدهد که در
برابر پدر میایستد؛ زنی را نشان میدهد
که آزادانه با مرد محبوب خود همبستر میشود،
و ... و اینهاست دلایل نفرت جمکرانی
و آخوند و شعارسرای چپنما، و شاعرنمای «مردمی» از شاهنامة فردوسی! شاهنامه همة آنچیزی است که در ادیان
گوسفندپرور ابراهیمی اصولاً وجود خارجی نداشته و ندارد؛ شاهنامه نوید «فردیات» زن؛ استقلال رأی فرزند، و ارائه تصویر مضحک از رستم جهان پهلوان
است. پهلوانی که آئین پهلوانی را در راه
«خدمت به شاه» زیر پای میگذارد، دروغ میگوید، به نیرنگ و فریب متوسل میشود، و ندانسته فرزندش را به قتل میرساند! شاهنامه
داستان زندگی ایرانیانی است که هنوز به زنگار تحجر ادیان ابراهیمی آلوده نشده بودند.
از اینرو طی 44 سال اخیر، بوقهای
استعمار هر روز چندین و چند «روشنفکر بیخدیواری» و خیابانی از نزدیکترین سطل
زباله بیرون میکشیدند تا از زبان اینان به «تخریب» مفاخر فرهنگی ایران و «تحریف» آثارشان
بپردازند. ولی این روزها که هیتلر در اوکراین ظهور کرده و علاوه
بر بابا «زینالعابدین» فایزر، مورد عنایات ویژة کینگ چارلز و پاپ فرانسیس و
موسولینی مادینه ـ نخست وزیر فعلی ایتالیا
ـ هم قرار گرفته، دیگر
«کار» با روشنفکر بیخدیواری پیش نمیرود!
هیزاکسلنسی، سفیر بریتانیا میبایست شخصاً پای به میدان
تخریب و تحریف گذارده، با انتساب مبهمات و مزخرفات شیعیها به شاعر
حماسهسرای ایران، شاهنامه را نیز به «زر زر و عرعر» امسال رجوی و آخوند شیعی
تقلیل دهد:
«[...] سفیر بریتانیا در تهران، در پیامی
ویدئویی به مناسبت روز زبان فارسی و بزرگداشت فردوسی، پیام شاعر حماسهسرای ایران
را مبارزه برای آزادی و تسلیم نشدن در برابر بیعدالتی خواند.»
منبع: رادیوفردا،
مورخ 16 مه 2023
بله خوب شد که هیزاکسلنسی زبان باز کردند؛ ما را
مورد الطاف «ملوکانه» قرار دادند؛ به ما
یادآوری فرمودند که «شاهنامه» به هیچ عنوان ویراست منظوم «خداینامه نیست»؛ «پیام فردوسی» است! و چه
بگوئیم که «پیام» هیزاکسلنسی، گوئی از
حلقوم دونژوان صحرای کربلا ـ مسعود رجوی
ـ و ملایان خودفروختۀ شیعی به بیرون تراوش
کرده! از حلقوم اراذل و اوباشی که پیام فردوسی را
«آزادی و عدالت»، یعنی همان پیام مبهم توحش
و تحجر دین اسلام معرفی میکنند! به عبارت دیگر،
پیام افرادی که «روابط حقوقی معاصر» را نفی کرده، بر طبل مفاهیم گنگ چون «عدالت و آزادی» میکوبند!
ولی در عمل دیدهایم که «آزادی و عدالت»
مطلوب اینان از کشتار و سرکوب و تاراج ایرانیان، و کرنش در برابر ارباب فراتر نرفته و نخواهد رفت.
میدید وطن را،
سرا پا همه درد است
میدید که خون در رگ مردم
افسرده و سرد است
آتشکدهها خالی و خاموش
آزادی در بند، لبخند
فراموش
[...]
شهنامه به آن مردم خودباخته میگفت
یکروز شما بر سرتان تاج کیان بود
[...]
بار دگر آنگونه توانمند توان بود
(فریدون مشیری)
<< بازگشت