گاف و گلستان!
محفل «رایش و روسری» تلاش خود را برای به
ارزش گذاردن «زن سنتی»، زنی که موجودیت
مستقل از مرد ـ پدر و یا همسرـ ندارد
به کار گرفته. هدف این است تا از طریق
تزریق عوامگرائی به مفاهیم حقوقی انسانمحور،
یعنی نگرش غیرجانبدار، روابط
دوسویه و دمکراتیک، و همچنین از طریق
تهاجم به حریم خصوصی، مفاهیم حقوقی معاصر
را با «ابتذال و خشونت» پدرپرستی در ترادف قرار داده، برای «اسلام خوب» بازاریابی نمایند. این تلاشهای استعماری با «ورجه ورجة» دختران
آخوند اشراقی در فاضلاب «نشخوار گذشته» آغاز شد و زمینة مناسبی فراهم آورد تا
نوادگان مذکر روحالله خمینی نیز برای تکذیب اظهارات مبتذل کنیزالاسلامهای خیمة
اشراقی نانی برای «خانوادة شهدا» به تنور بچسبانند. یادآور شویم، «خانوادة شهدا» تل موهومی است که چماقداران
ساواک برای توجیه سرکوب ملت ایران اختراع کردهاند. این تلموهوم که بر اساس تبلیغات، فرزند،
پدر، برادر و یا همسرش را به ادعای
رسانهها در «راه اسلام» ـ جنگ با عراق و
یا درگیریهای داخلی با «مخالفان» اسلام ـ از دست داده، به این توهم دچار شده که «تعیین تکلیف» برای
ملت ایران «حق مسلم» اوست! حال آنکه خانوادة
نظامیان قربانی جنگ به هیچ عنوان «حق فضولی» در امور ملت ایران ندارند، و پیشتر نیز گفتیم آنچه از زبان فرزند و پدر و
مادر و همسر و دیگر اعضای قبیلة «شهید» در
رسانهها منتشر شده و میشود، همان مطالبات استعمار و حکومت دستنشانده است.
در دوران «بنیصدر»، این
مطالبات بیشرمانه هر روز از بوقهای حکومت پخش میشد. به عنوان مثال برای خانواده شهدا یا بهتر بگوئیم
برای قشر نوین چماقداران حکومت، «آرایش
زنان» توهین بود به «شهید!» چرا؟ چون اینان نه در راه میهن، که در راه اسلام
«شهید» شده بودند! به عبارت دیگر، دولت
لائیک عراق برای جنگ با واژة پوچ «اسلام» به ایران حمله کرده بود! شاید
سگهای هار عموسام ادعا کنند، دولت
عراق صغیر و مهجور بود و نمیدانست که
تهاجم نظامی به ایران، حکومت خردرگل ملایان را از بنبست خارج خواهد کرد! ولی
واقعیت جز این است؛ تهاجم نظامی به ایران و تهاجم اوباش ساواک به
سفارت آمریکا، همچون تهاجم تولههای مونث
آخوند اشراقی به «حجاب و خانواده شهدا»، و
... و شایعة درگیری مأموران امنیتی
جمکران با دختران میرحسین و زهراخانوم و به طورکلی هرگونه یکجانبه گرائی ـ خروج از جایگاه واقعی
اجتماعی ـ کارساز محفل برتری طلب «رایش و
روسری» بوده، هست و خواهد بود. «یکجانبهگرائی»، در
ابعاد سیاسی، همچنانکه در نمونة آلمان هم
دیدیم بر «نفی» دیگری، آنهم بر اساس باورهای اکثریت استوار بوده و هست. اکثریتی که خود را «برتر» نیز میانگارد.
در مورد آلمان فاشیست، این
برتری موهوم به تعلقات نژادی و مذهبی تکیه کرده بود، تا در
واقع برتری اقتصادی آنگلوساکسونها را ـ در تقابل با مسکوـ تأمین کند.
همین سیاست نیز در ایران و با تکیه
بر آخوندهای شیعیمسلک دست به سرکوب انقلاب مشروطه و حمایت از کودتای آیرونساید زد. کودتائی که همچون کودتای آتاترک همچنان پا بر جا
مانده. وجه مشترک این کودتاها تشویق «عوامگرائی»
است. با تکیه بر این نگرش استعماری، زنستیزی،
سرکوب اقلیتها، تفکیک جنسیتی و خلاصة کلام «پدرپرستی» در
ابعاد دینی، بومی و قومی توجیه خواهد
شد، و همه به این نتیجة مشعشعانه خواهند رسید که مهملبافی، تناقضگوئی، تروریسم و خلاصه «مرزشکنی» و
یکجانبهگرائی و مسئولیتگریزی نوعی «وظیفة الهی» است!
اینجاست که همزمان با کشتار جمعی
زندانیان کرد و بلوچ، رهبر قلعة حیوانات
به ستایش اشغال سفارت آمریکا توسط «بچههای
مومن انقلاب» مینشیند؛ شیخ حسن روحانی
در صحرای کربلا «مذاکرات منطقی» کشف میکند، و بعضیها
با حذف فروغ فرخزاد از جرگة شاعران ایران،
بر طبل سوسیالیسم «انسان ساده» و
«پشتکوهی» میکوبند تا از این راه شعارهای پوسیده و توحشگستر دوران جنگ سرد، از
قماش «دین ضداستبداد» و «شاعر مردمی» و مزخرفات مشابه را در بسته بندی نوین بر
جامعة ایران تحمیل کنند. بله، در
آستانة مذاکرات ژنو، «انسان ساده» بجای «انسان صالح» نشسته!
در آستانة این مذاکرات، نفسکشطلبی
و لاتبازی محفل «رایش و روسری» با تظاهرات فاشیستها در فرانسه و روسیه، انفجار
بمب در سواحل تونس، تداوم برنامة شهرکسازی دولت اسرائیل، آزمایش موشکی پاکستان، مذاکرات پیوستن ترکیه به اتحادیة اروپا، و ... و از همه مهمتر با جفتکپرانیهای عربستان و
جمکران شدت گرفت. خلاصه بگوئیم لجنزار
احترام به ادیان، برای حفظ روابط جنگ سرد و ارزشهای
«قبیله»، همة سگهای هار خود را برای معلق زدن به صحنهآورده، تا
پیرامون چند شعار پوچ ایجاد اجماع کند. فعالیتهای
سیرک رایشالله در اسرائیل، روسیه و دیگر
کشورهای اروپا را بررسی نمیکنیم، و میرویم به سراغ برنامه ویژة سگهای رایش که بر اساس «برتری فرنگی
بر ایرانی» تنظیم شده، و چند پیام فرسوده استعماری
را به همان روال سنتی «مرزشکنی» بازتولید میکند.
نخست اینکه تفتیش عقاید و زنستیزی
اروپای قرون وسطی در فرهنگ ایران باستان رایج بوده و در شاهنامه فردوسی هم بازتاب
یافته. این تحقیقات «فرهنگینما» در تاریخ اول نوامبر
2013، در شیپور لجنزار بیلدربرگ ـ سایت زمانه ـ انتشار یافت.
همزمان با تزریق توحش ادیان
ابراهیمی به فرهنگ ایران باستان، سایت بیبیسی هم دست به کار شد و هذیانات «علی
شریعتی» ـ آری این چنین بود برادر ـ را
به «چنین گفت زرتشت»، سرودة نیچه، فیلسوف مدرنیته سنجاق کرد. و از پیوند پشکپرستی بچهآخوندی به نام
شریعتی به انسان محوری مدرنیته، اثری «نیست در جهان» به دست آورد به نام «آری
چنین گفت زرتشت!»
در مورد پدرپرستی، مرگستائی
و باورمحوری فاشیسم پیشتر به کرات توضیح دادهایم و نیازی به تکرار مکررات نمیبینیم. فقط
یادآور شویم که محور «مدرنیته» انسان است.
حال آنکه محور فاشیسم، باورها، تعلقات و تعصبات و توهمات «جمع» به شمار میرود
که در هر حال با آزادی بیان «انسان» و مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر در تضاد قرار
میگیرد. در لجنزار فاشیسم است که مفاد
اعلامیه جهانی حقوق بشر نقض میشود؛ چارچوب
مادی پیکر انسان و جایگاه واقعی اجتماعیاش در هم میشکند، و
نهایت امر «نسبیات» مییابد. به عنوان
نمونه، «انسان صالح» بجای انسان قرار میگیرد و «روشنفکرکمیاب»
و «نویسندة متعهد» جانشین روشنفکر و نویسنده میشوند.
تاکنون شیپور وزارت امورخارجة بریتانیا
و شاخکهایاش در داخل و خارج ایران به «انسان صالح»، «روشنفکر دینی» و «متعهد» و مزخرفات مشابه اکتفا
کرده بودند، ولی عقبنشینی ایالات متحد از دریای مدیترانه و اینک
از آمریکای لاتین گسترش بیشتری در زمینة توحش و حماقت را الزامی کرده! پیش از
ادامة مطلب، با تکیه بر گزارش سایت
نووستی، مورخ 6 نوامبر سالجاری در مورد
اعتراض کلمبیا به پرواز بمبافکنهای روسیه در آسمان این کشور، یادآور شویم هیچ
تهدیدی متوجه کشور کلمبیا نیست؛ حاکمیت
مطلق منافع سرمایهداری آمریکا بر آبراه پاناماست که مورد تهدید قرار گرفته! پس بگذریم و بازگردیم به الزام گسترش توحش ـ
یکجانبهگرائی و مرزشکنی ـ در پروپاگاند
آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک به زبان فارسی.
این پروپاگاند، از یک سو بر تحلیلها و گزارشات صدمنیکقاز «بوزنامه
نگاران» غرب در باب قدرت و ابهت دولت زپرتی اسرائیل و حکومت مفلوک اسلامی تکیه
کرده، و با میدان دادن به یاوهگوئی هنرمندان
«متعهد و مردمی» قلعة حیوانات، و نفسکشطلبیهای
مقامات جمکران، مواضع «مترقی» داسالله را نیز مورد حمایت قرار
میدهد! میدانیم که اخیراً داسالله به پیروی از مزخرفپردازیهای
«بیبیسی» در مورد «عهدنامة گلستان» به خشتک قرهالعین دخیل بسته و میخواهد از طریق
نشخوار گذشته، الگوی مبتذل و فرسودة فاطمه عین، پرسوناژ بیبیگوزکهای شیعیمسلکان را با آخوند
مونث دورة قاجار جایگزین نماید. بله «نشخوار گذشته» یا تکرار ویراستهای رسمی فواید
بسیار دارد. این شیوه به «لات» امکان خواهد داد، برای «فرنگی»
و جیرهخوار سنتیاش ـ آخوند شیعه ـ جایگاه «برتر» قائل شود. به عنوان نمونه سایت بیبیسی از طریق نشخوار
گذشته پیرامون عهدنامة گلستان موفق شد حمایت لندن از حکومت جمکران را به حساب دولت
روسیه بگذارد، و با ایجاد ترادف میان حاکمیت شوروی و حکومت
ملایان، «نفرت» روسهای «فرنگیمآب» از جامعة ایران را به
اثبات برساند:
«[...] ادامه استفاده ابزاری از ایران توسط روسیه [...]
با این سخن آن مقام روسی ثابت میشود که چند سال پیش موقع بازدید از ایران به
همراهانش گفته بود: ما ایران را آنطوری که الان هست لازم داریم[...]
از نظر فرهنگی هم این دو کشور وجه اشتراک چندانی ندارند. رژیم [...] اسلامی ایران برای بسیاری از روسها یادآور
نظام شوروی است [...] با بعضی محدودیتهای اجتماعی بیشتر که برای فرهنگ فرنگی مآب
روسی به هیچ وجه مورد پسند نیست[...]»
بله،
همه بدانند مخالفت با توحش آخوند یا
همان محدودیتهای اجتماعی در ایران فرنگیمآبی است! به
عبارت دیگر نه تنها نیاکان والاتبار ما، که
مستخدمان ما هم که از آخوندها نفرت داشته و دارند از جمله فرنگیمآبها بودهاند!
چه خوب شد که «دنیس ولکف» ترهات آخوند ویلیامز و
کلیسای کاتولیک را در قالب «پژوهش تاریخی» ارائه دادند! از حضورشان تقاضا داریم
«آن سیاستمدار روس» را که از خرتوخر حاکم بر جمکران، و نتایج عدیدهاش یعنی اعزام تروریست به چچنی و
تاجیکستان و گرجستان ابراز رضایت کرده بودند به ما معرفی کنند، تا
ببینیم با امثال کودورکوفسکی، برهزوفسکی
و دیگر کوفسکیهای لجنزار «روسیه برای روسها» چه نسبتی دارند؟!
جالب اینجاست که به مناسبت میعاد ویژة 4 نوامبر
، برای محکمکاری، سایت بیبیسی با توسل به «دنیس ولکف»، پژوهشگر تاریخ روابط ایران و روسیه در مرکز
مطالعات تاریخ ایران در دانشگاه منچستر، برنامة نشخوار گذشته
را به اجرا درآورده، تا هیچکس در «علمیات» پژوهشهای ایشان تردید نداشته
باشد! ولی اهالی بیبیسی خیلی کور خواندهاند؛ تحقیق
تاریخی، فقط زمانی میتواند علمیات داشته
باشد که «جانبدار» و «ایدئولوژیک» نباشد! مستر دنیس ولکف، اگر وجود خارجی داشته باشند، زمانیکه
در جایگاه «قضاوت ارزشی» مینشینند و تبلیغات نژادپرستان آنگلوساکسون را تکرار میفرمایند،
دیگر نمیتوانند «پژوهشگر» باشند! از
آنجاکه وبلاگ امروز به «عهدنامه گلستان» اختصاص ندارد، مطلب بیبیسی را بررسی
نخواهیم کرد. ولی به کارفرمایان سایت کذا چند اصل اساسی را یادآوری
میکنیم.
نخست اینکه هیچ ملتی همسایهاش را «انتخاب»
نمیکند! دیگر آنکه روابط ملتها را به شیوة توحش ادیان
ابراهیمی ـ انتقامجوئی و در جا زدن در
گذشته ـ تنظیم نکرده و نمیکنند! اگر
روال بر انتقامجوئی میبود، پس از آنچه
در جنگ دوم جهانی پیش آمد، هرگز فرانسه
با آلمان صلح نمیکرد! برای دستیابی به صلح، خروج از
دور باطل «نفرت و انتقام» الزامی است! از مطلب دور نشویم، بازگردیم به اجماع سگهای هار استعمار پیرامون
«دشمنی» رسانهای آمریکا با جیرهخواران جمکرانیاش!
همه بدانند که حکومت ملایان با واژة
پوچ اسلام ترادف دارد، وآمریکا هم دشمن همین «اسلامی» است که سر و تهش
را هیچکس نمیشناسد! و از اینجا همه باید
نتیجه بگیرند که یانکیها به دلیل «دشمنی با اسلام» به عراق لشکرکشی کردهاند، چرا که صدام حسین هم «اسلامی» شده بود!
با توجه به زوزههای حاج روحالله در
باب نامسلمانی «صدام کافر» به صراحت میتوان مشاهده کردکه واژة «اسلام» صورتکی است
چند منظوره که همواره کارساز تاراج و سرکوب ساکنان کشورهای مسلماننشین بوده. و به همین دلیل جمکرانیان وظیفه دارند آمریکا
را «دشمن اسلام» و «انقلابشان» معرفی کنند،
تا در پناه این دشمن نازنازی
مطالبات دمکراتیک ملت ایران را با «فرنگیمآبی» در ترادف قرار دهند.
از اینرو همزمان با وقوقیههای جمعه در
باب «دشمنی آمریکا با حکومت جمکران»، فارسنیوز، مورخ
اول نوامبر 2013 هم یک گزارش بسیار کشکی در مورد «35 سال دشمنی آمریکا با حکومت
اسلامی» منتشر کرد تا چند دروغ شاخدار را به مخاطب حقنه کند. نخست اینکه غرب و به
ویژه حاکمیت آمریکا با اسلامگرائی سخت مخالف است؛ دیگر
آنکه مقامات آمریکا در تقابل با «اسلام» با تمام قوا از پهلوی دوم حمایت کردهاند! برای
فروپاشانی این ادعای پوچ طرح یک پرسش منطقی کفایت خواهد کرد. و آن
اینکه چگونه پهلوی دوم که متحد آمریکا هم بود،
دست اسلامگرایان را، به
ویژه در دانشگاهها بازگذاشته بود؟! به عنوان نمونه، به چه دلیل در دوران پهلوی دوم امثال علی
شریعتی یا میرحسین موسوی و شرکاء با تأئید ساواک در دانشگاه استخدام میشدند؟! فارسنیوز
برای این پرسش ساده مسلماً پاسخی نخواهد داشت،
و میپندارد با تکیه بر خاطرات
جیمیکارتر و برژینسکی در باب حمایت آمریکا از پهلوی دوم میتواند دشمنی آمریکا با
حکومت شیخ کودتاچی را به «اثبات» برساند! حال آنکه حکومت جمکران تداوم منطقی حکومت «شاهکودتاچی»
است. تداوم همان حکومتی است که با کودتای
آیرونساید بر علیه سلطنت سنتی قجرها به وجود آمد تا سدی باشد در برابر جنبشهای
دمکراتیک و نگرشهای «انسان محور.» از
قضای روزگار، نبش قبر «قرهالعین» توسط داسالله نیز تداوم
همین سیاست استعماری است.
این سیاست استعماری برای تاراج ملت
ایران به چماق مقدسات ـ روابط یکسویه ـ نیاز مبرم دارد. و اینک
که چماق شیعیمسلکی فرسوده شده، به «بهائیات» روی آورده. دلیل هم اینکه بهائیات همان اسلام است در بسته
بندی فریبنده و سرکوبگرتر! و اگر آخوندهای بهائی با آخوندهای شیعیمسلک
همکاری نزدیک داشته باشند، تازه میرسیم
به دوران صدارت هویدا، و زمینة مناسبتری
نیز برای تاراج ملت ایران فراهم خواهد آمد.
چرا که سرزمین و منافع ملت ایران
برای اینان فاقد اهمیت است. این جماعت انسانستیز در لجنزار حقیقت ـ چادر
مادر و دفتریادداشت پدر ـ شناور است. در
نتیجه، توسل داسالله به «قرهالعین» هیچ تعجبی ندارد. داسالله
نیز همچون آخوند جماعت، آینده را در لجنزار گذشته میجوید. برای
داسالله و دیگر محافل نفرتفروش استعماری هیچ تفاوتی ندارد که «گذشته» تاریخی
باشد یا اسطورهای؛ مهم این است که
ایرانی به گذشته بنگرد، تا از شرایط واقعیاش در زمان و مکان مشخص
«فاصله» بگیرد. این فاصله ـ گسست از واقعیت ـ انسان را به «جولانگاه لات»، یعنی به لجنزار ابتذال تعلقات و توهمات و
تعصبات پرتاب خواهد کرد. و آنچه در این لجنزار هرگز وجود نداشته و ندارد،
نظام حقوقی جامعة متمدن و برابری انسانهاست.
همچنانکه پیشتر هم به کرات گفتهایم، در یک
نظام حقوقی جامعة متمدن، تهاجم به حریم
خصوصی و خروج از جایگاه واقعی اجتماعی «جرم» به شمار میرود. حال آنکه در حکومتهای دینی و عقیدتی، خروج از جایگاه واقعی اجتماعی و نشستن در
جایگاه وکیل مدافع تل موهوم مردم، تبدیل
میشود به «وظیفه الهی» یا آرمان ایدئولوژیک!
در نتیجه، در چنین حکومتهائی «لات» وظیفه دارد، تحت نظارت
آخوند و یا اعلیحضرت با «ظلم و ستم» به مبارزه برخیزد و در جامعة ایران، برتری «فرنگی» را نیز بر ایرانی به اثبات رساند.
به عنوان نمونه بد نیست نگاهی داشته
باشیم به اظهارات بسیار مشعشع ابراهیم گلستان در مورد «بهمن محصص» و ارتباط
ایرانیان با نقاشی که در مطلبی تحت عنوان، «ابراهیم گلستان، بهمن محصص و فیفی از خوشحالی زوزه میکشد»، در
سایت بیبیسی منتشر شده. خلاصه در بریتیش میوزیوم به «ابراهیمگاف»
تریبون دادهاند، تا این فرد به بهانة تمجید از بهمن محصص، به دوران سرکوب مانویان بازگردد و با یک تیر چندین
و چند نشان بزند. ایرانیان باستان را همچون سلطان مسعود غزنوی «دشمن
نقاشی» معرفی کند؛ محصص را در جایگاه «خداوند یکتا» بنشاند؛ و ضمن حذف نقاشان «غیرخودی» پوزی هم به علفزار
مصدقپرستی بزند و تبلیغات دستگاه هیتلر در باب «هنر مردمی» را بازنشخوار نماید:
«[...] بهمن محصص
در میان نقاشان معاصر بزرگترین بود. آدم
نگارتر، انسانبینتر، و انسانخواهتر. او
نقاش قصهپردازی نبود که از تعمید مسیح و صحرای کربلا بگوید. محصص حالت جهنمی، حالت انسانی، حالت خشونت و حالت صداقت آدمی را میگفت [...] اصولا
نقاشی در ایران، هرگز هنر بزرگی که در دسترس عموم و برای عموم
قابل قبول و فهم باشد، نبوده است[...] محصص تقریبا یکی از معدود هنرمندانی بود که
درباره جامعه و انسانیت فکر می کرد[...] محصص واقعا یگانه بود[...]»
منبع: بیبیسی، مورخ 6 نوامبر 2013
از اظهارات
ابراهیم گاف میباید الزاماً حداقل دو نتیجه گرفت. نخست
اینکه «بهمن محصص» روضهخوان و خطیب بوده و از خصائل انسان «میگفته!» با بیصبری منتظریم که ابراهیم گاف در مورد
«نقاشیهای» قرهالعین هم یک سخنرانی ارائه دهد! نتیجة دیگری که میباید از گزافهگوئی گلستان
بگیریم این است که در غرب، «هنر» هم در دسترس مردم است و هم قابل درک برای
اینان! به عنوان نمونه، سبکهای
نقاشی، معماری، نگارش و ... برای این مردم «شناخته» شده است! به طور مثال همه میدانند امپرسیونیسم چیست و
امپرسیونیستها هم برای «مردم» نقاشی میکنند! مزخرفبافیهای
ابراهیم گاف جز بازتولید تبلیغات استعمار غرب در باب تأکید بر حقیقت یکتا، آخرزمان، هنرمند یگانه، مردم با فرهنگ غرب، ایرانیان دوگانهپرست بیفرهنگ، ترکهای سلجوقی وحشی و دوران مصدق، هیچ هدف دیگری دنبال نمیکند. و به همین دلیل نیز در ادامة این خطبههای
استعماری، بیبیسی میافزاید:
«به همین دلیل بسیاری از نقاشان و هنرشناسان ایرانی، بهمن
محصص را کاملترین نقاشی [نقاش] ایران با استانداردهای اروپائی میدانند[...]»
همان منبع
بله، بهمن محصص «کاملترین نقاش» با استانداردهای
اروپائی شناخته شده! و لازم است فراموش کنیم که «مانی» نقاش نبوده؛
پیامبری بوده که در نقاشی مهارت داشته.
و محض اطلاع ابراهیم گاف بگوئیم در
متون کهن به دست آمده، مانی «آخرین پیامبر» بوده! از این
گذشته ارتباط کلیسا با هنر، و به ویژه با نقاشی و مجسمهسازی هیچ تفاوتی با
ارتباط مخرب مسجد با آثار هنری نداشته! بد
نیست ابراهیم گاف و هممحفلیهایاش این نکتة پیشپاافتاده را به خاطر بسپارند که
شکوفائی هنر در غرب، وامدار اومانیسم، و
سپس «مدرنیتهای» است که از تمدن «کفار» یونان باستان الهام گرفته شده. از سوی دیگر زمینة رنسانس هنری را تأثیر فرهنگهای
منطقة قفقاز بر کلیسای رم شرقی فراهم آورد! این «فرهنگ» که برای ما ملت در «پشقاب» گذاشتهاید، از
توحش یکتاپرستان آخرزمانی که همچون «فیفی»، برای
ابراز غم و خوشحالیشان «زوزه» میکشند و در لجنزار سنت و پدرپرستی در جا میزنند، به دست نیامده! ولی خوب پروپاگاند
لجنزار یکتاپرستی با این حرفها کاری ندارد.
سایت رادیوفردا، مورخ 5 نوامبر 2013، با توسل به «جسد» فروهرها باز هم به بازارگرمی
برای «پدرپرستی» و روضه و زوزه مشغول شده، و ضمن ارائة تصویر نسبتاً دلپذیر از ملاممد
خاتمی، «حقوق شهروندی» را به «حق سوگواری»
برای پدر و مادر و دیگر افراد خانواده تقلیل داده:
«[...] چند سال است که اجازة برگزاری سالگرد پدر و
مادرتان را پيدا نکردهايد؟[...] چقدر اميدواريد که امسال با توجه به روی کار آمدن
دولت جديد، بتوانيد اجازة برگزاری سالگرد را به دست بياوريد؟
[...] مسلماً وقتی دولتی با دادن وعدههائی از جمله احترام به حقوق شهروندان سر
کار میآيد، اين انتظار هم میرود که به وعدههايش عمل کند[...]
در ضمن برای برگزاری مراسم در خانه، هيچ اجازة قانونی احتياج نداريم[...]»
بله با «حقوق شهروندی»، ویراست
سازمان سیا آشنا شویم! اگر پرستو فروهر بتواند خارج از خانه، برای پدرو مادرش ـ که از طرفداران کودتای 22 بهمن
1357 هم بودند ـ یک مجلس سوگواری برپا
کند، ملت ایران «موظف» خواهد بود، تا حسن روحانی، جنایتکار ساواک را به عنوان مدافع حقوق شهروندی
به رسمیت بشناسد. در اینصورت جوایز «سیمون دوبووار، ساکاروف و نوبل صلح» به حسن فوتبال تعلق خواهد
گرفت، و ملاله و حسن فوتبال و داسالله، دست در دست فاشیستهای روسیه، خلیفة
عثمانی و ناپلئون هزارة سوم مسکو را به
قول الکساندر لاتسا به «مسکوآباد» تبدیل خواهند نمود! و در اینصورت است که آنگلوساکسونها خواهند
توانست الگوی عربستان، یعنی مجموعة «مسجد
ـ روسپیخانه» را در مسیر شاهراههای آبی چپاولشان مستقر کنند. به این
ترتیب، کارفرمایان «دیلیمیل» که جهت
مبارزه با «ظلم و ستم»، برای دختر اسلام کریماف حکم «سنگسار» صادر کردهاند،
به آرزویشان خواهند رسید و نگرانی «بلومبرگ» نیز
مرتفع خواهد شد!
سایت بلومبرگ، مورخ 5 نوامبر سالجاری از اینکه «گوگوشا»، دختر اسلام کریماف به جای پدرش بنشیند و در
ازبکستان «دیکتاتوری» به راه اندازد سخت
نگران شده! دلیل نگرانی حضرات این است که «گوگوشا»، با
کنیزالاسلامهای منطقه از قماش بینظیر بوتو در تضاد قرار دارد؛ و خلاصه،
چارچوب «سنت پدرسالار» را شکسته! شاید برای تحکیم پایههای همین سنت باشد که پس
از برگزاری انتخابات شهرداری نیویورک، بعضیها برای محور «نیویورک ـ ناپل ـ برلن» سینه چاک دادهاند! چرا که
شهردار جدید دمکرات نیویورک با یک شاعر و نویسندة سیاهپوست ازدواج کرده و محصول
پدر ایتالیائی و مادر آلمانی است! ولی بد نیست بدانیم که «بیل. د. بلازیو»،
شهردار جدید نیویورک به کوبا و
ساندینیستهای نیکاراگوئه از نظر سیاسی تمایل دارد، و
خلاصه نمایندة حاکمیت نوین آمریکاست که هیچ ارتباطی با لجنزار «حقیقت» و آخرزمانیهای
پدرپرست برقرار نخواهد کرد. به همین دلیل
همزمان با نخستین راهپیمائی مشعل المپیک در فضا،
تصویر «دختر شایستة نیکاراگوئه» ـ برگرفته از سایت نووستی را برای تزئین این وبلاگ
برگزیدهایم.
<< بازگشت