تماس و التماس!
در تاریخ 27 سپتامبر 2013، باراک اوباما طی یک نشست خبری به «تماس تلفنی»
با حسن روحانی اشاره کرد و پس از اینکه سایت توئیتر حسن فوتبال هم این تماس را مورد
تأئید قرار داد، «یورونیوز» توانست با این خبر حسابی معرکه بگیرد. ولی با
تصویب قطعنامة شورای امنیت در مورد سوریه، و به ویژه پس از دستگیری سران حزب فاشیست یونان
ـ طلوع طلائی ـ ورق برگشت و معلوم شد که معلوم نیست کدامیک از
طرفین خواهان این «تماس» بوده!
به عبارت دیگر جمکرانیها و کاخسفید که با یکدیگر
«تماس» گرفتهاند، مسئولیت این «رابطه دوسویه» را نمیپذیرند، و دلیل
هم روشن است. هم کاخ سفید و هم حکومت
جمکران در سنگر خشونت «فتویسالاری» نشستهاند.
سخنرانی اوباما در 68 امین نشست
مجمع عمومی سازمان ملل شاهدی است بر این مدعا.
باراک اوباما در این سخنرانی یکبار
دیگر در جایگاه قیم ملت سوریه قرار گرفت و ضمن تکرار ترهات گذشته در باب استفادة فرضی
دولت سوریه از سلاح شیمیائی، فتوی
داد که «اسد باید برود!»
بله، صدور فتوی و تشویق «روابط یکسویه» همواره مورد
حمایت بیقید و شرط یانکیها و متحدانشان بوده و هست. فتوی
جیمی کارتر ـ شاه باید برود ـ را که فراموش نکردهایم. اینک بشار اسد هم باید
برود، تا آنگلوساکسونها بتوانند سوریه را
نیز همچون ایران به طویلة آخوند تبدیل کنند و زنان سوری را در جایگاه کنیزالسلامهای
جمکران بنشانند، و جایزهبارانشان کنند. ولی
مشکل این آدمخواران بشار اسد نیست؛ ساختار
لائیک دولت سوریه است! فاشیستها با «لائیسیته» مشکل دارند و برای حل
همین مشکل بود که همزمان تشکل ایرانستیز «جبهة ملی» و حزب دمکرات آزاد آلمان
را سر هم کرده بودند. در مورد «حزب دمکرات
آزاد» سایت انگلیسی و فرانسه زبان ویکیپدیا اطلاعات مفصلی در دسترس گذارده.
وارد جزئیات نمیشویم فقط با تکیه بر مطالب ویکیپدیا به
دو نکتة اساسی اشاره میکنیم. نخست اینکه خط مشی حزب کذا به ویژه در سیاست خارجی
از «رایش» الهام میگیرد، و دیگر آنکه
«هانس دیتریشگنشر» که پس از کودتاهای زنجیرهای سال 1360، به دیدار
علی خامنهای آمد، عضو همین حزب بود. حزبی
که در انتخابات اخیر، پس از 56 سال از صحنة سیاست آلمان کنار رفت و همین
امر باعث شد که بیل کلینتون زیر پای باراک اوباما را بکشد و به طرفداری از
ولادیمیر پوتین بنشیند!
در تاریخ 26 سپتامبر 2013، پس از
سخنرانی باراک اوباما در مجمع عمومی سازمان ملل، بیل کلینتون طی مصاحبه با «سی. ان.
ان»، به طرفداران ولادیمیر پوتین پیوست! به طور
خلاصه ایشان فرمودند، «ما به ولادیمیر
پوتین اطمینان داریم؛ پوتین خیلی باهوش
است و ... و باید از این فرصت ـ پیشنهاد
روسیه در مورد سوریه ـ استفاده کنیم!» بله، مدتی است که طرفداران ایجاد «یک کشور، یک مذهب» میخواهند به هر قیمت که شده تغییر
سنگر بدهند و در «سنگر برنده»، یعنی
در کنار مسکو جائی برای خود دستوپا کنند،
و اینک نوبت به بیل کلینتون، بز سرگلة «طالبانپروری» و استقلال چچنی و
امارات اسلامی قفقاز رسیده! یادآورشویم در سال 1996 میلادی، قتل
فجیع دکتر نجیبالله، طراح «مصالحه ملی»
در افغانستان، پیشدرآمد ورود بیل کلینتون به کاخ سفید بود! و از
قضای روزگار در دوران طلائی کلینتون شاهد ظهور طاعون اصلاحطلبی ملاممد خاتمی هم
بودیم!
خلاصه محفل بیل کلینتن در طالبانپروری و گسترش تروریسم
نقش سرنوشتسازی ایفا کرده و اگر اینک محفل کذا به مسکو ابراز محبت میکند، فقط به دلیل شکست طرح «بهار عرب» و به طور کلی تضعیف
جایگاه آمریکا در معادلات جهانی است! این تحولات ناخوشایند در جمکران «صادق زیباکلام»
ـ طرفدار اکبر هاشمی ـ را به مدافع «مدرنیته» تبدیل کرد و علامت تعجب
هم نمیگذاریم.
افلاس محفل «رایش و روسری» به مراتب از آنچه در رسانهها
مینمایند، فراتر میرود. جیرهخواران
برونمرزی اکبر رفسنجانی هم اواسط ماه سپتامبر دریافتند که زمان مجیزگوئی از ولادیمیر پوتین فرا رسیده. خلاصه،
این روزها از واشنگتن تا تهران صدای
خردشدن ستون فقرات شاخة اسلامی «ارتششکست ناپذیر رایش شهید» را میشنویم! و به
همین دلیل است که صادق زیباکلام نیز طرفدار «مدرنیته» از آب در آمده! البته
مدرنیتة مطلوب زیباکلام، هیچ ارتباطی با نگرش انسانمحور مدرنیته ندارد؛ فقط با برچسب «مدرنیته» مبلغ «خودمحوری» و
یکجانبهگرائی و لاتبازی است:
«[...]چه کسی
مطرح کرده که انقلاب ایران مبارزه با مدرنیته بوده است؟ [...] بعد از سی و چهار
سال از انقلاب ایران اگر پوسته آن را خراش دهیم تمام عمق آن مدرنیته است[...] این
بحثهای تفکیک قوا، انتخاب رئیس جمهور، قدرت حکومت، دولت و مجلس از کجا آمده است؟[...]»
منبع: فارسنیوز،
مورخ 26 سپتامبر سالجاری
هم میهنان
گرامی! این است «مدرنیته»، ویراست
طالبان شیعیمسلک. این جانوران وحشی چنین میپندارند که میتوان
«انسانمحوری» را از نگرش مدرنیته حذف کرد و خدامحوری و اخلاقمحوری را بجای آن
نشانده، فتوی را هم به ارزش تبدیل نمود. اتفاقاً
باراک اوباما هم در همین مسیر توحشنوازی گام برمیدارد و به همین دلیل موعظات
آنحضرت در مجمع عمومی سازمان ملل سخت موردپسند مردهشویان قرار گرفته.
سایت «ایرنا»، مورخ
7 مهرماه 1392 خورشیدی در مطلبی تحت عنوان «فتوائی که جهانی شد»، باد در بادبان ترهات اوباما انداخته و مینویسد:
«[اوباما اعلام داشت] رهبر جمهوری اسلامی فتواي منع
توليد سلاح هستهای را صادر كرده [...] حسن روحاني هم تأكيد نموده است كه تهران
سلاح هستهای توليد نخواهد كرد[...] اين
دو موضع گيری بايد مبنائی برای حل مساله هستهای قرار گيرد تا حقوق ملت ايران برای
استفاده از انرژي صلح آميزاتمي، محقق شود[...]»
بله، بیخیال شورای امنیت سازمان ملل؛ فتوی
علی خامنهای است که حقوق ملت ایران را تعیین خواهد کرد! البته
زمانیکه اوباما این مزخرفات را برزبان میراند،
هنوز نمیدانست که «جان کری» و «سامانتاپاور» در شورای امنیت با تصویب
قطعنامه در مورد سوریه زیر پایاش را در کاخسفید خواهند کشید، و «تماس
تلفنی» با حسن روحانی برایاش به کابوس تبدیل خواهد شد. خلاصه رئیس جمهور آمریکا نمیدانست که این
«بساط» زمینهای خواهد شد تا همسوئی کاخ سفید و جمکرانیان را در عرصة مسئولیتگریزی
به اثبات برساند.
جنجال رسانهای و خبرسازیهای ضدونقیض در مورد اینکه کدام طرف ـ کاخ سفید یا
جمکرانیان ـ برای تماس تلفنی با طرف مقابل پیشقدم شده، نهایت امر تصویر مخدوشی از کاخ سفید ارائه داد. چرا که، برخلاف
توهمات مقامات مردهشویان، اگر کاخ سفید برای گفتگو با حسن روحانی پیشقدم
شده باشد، نشان میدهد که «ابتکار عمل» از کاخ سفید بوده! و
طرفی که ابتکار عمل نشان میدهد، خود را مسلماً در موضع «قدرت» میبیند، نه در
موضع ضعف. در واقع، منطقاً طرفی که «متحمل» تصمیم دیگری میشود، در موضع
ضعف قرارگرفته. برخلاف توهمات مرده شویان،
اظهارات سوزان رایس در مورد تقاضای جمکرانیان
برای تماس تلفنی، از یکسو تصویر کاخ سفید
را مخدوش میکند، و از سوی دیگر کاسه کوزة «ابهت» لاتمسلکی
جمکرانیان را در هم میشکند. اینان که
هنوز در سنت جوجهجاهلی دستوپا میزنند، چنین میپندارند که پیشقدم شدن کاخ سفید، نشانگر قدرت جمکران است:
«[...] به گفته آقای عراقچی، مهم اين است که تقاضا برای آمدن به سمت ايران از
طرف آمريکا بوده و اينکه آمريکا بخواهد به سمت ايران بيايد نشانه قدرت ماست[...]»
منبع: رادیوفردا،
مورخ 29 سپتامبر 2013
باری لات همچون کنیزالاسلام خود را در جایگاه «کالای
مصرفی» میبیند، در نتیجه ابراز تمایل
آمریکا را نشان «قدرت جاذبة» خویش برآورد میکند!
حال آنکه، پایه و
اساس ارتباطات منطقی و دوسویه از جمله روابط دیپلماتیک نه بر «جاذبه» و «عشق» که
بر برآیند «قدرت» بنا شده. منتهی تفهیم این مسائل پیشپاافتاده به اوباش
جمکران غیرممکن است، چرا که لات ـ بشر طبیعی ـ قادر نیست از زنجیر اسارت «تعلقات» و «سنت» و
روابط «جانبدار» خارج شود. به همین دلیل است که ورود حسن روحانی به تهران، با
واکنش جانبدار دو گروه کنیزالاسلام روبرو شد. کنیزالاسلامهای طرفدار ارتباط با آمریکا، و کنیزالاسلامهای مخالف! حال
آنکه ارتباط دولتها با یکدیگر هیچ ارتباطی به مردم کوچه و خیابان ندارد. فقط در
خرتوخر قلعة حیوانات است که چنین پدیدههائی میتوان مشاهده کرد.
فقط در حکومت جمکران است که میتوان «زنانی» یافت که برای
حمایت از حسن روحانی تظاهرات کنند، و جهت
استقبال از آخوند زنستیز و پدرسالار که زن را تحت قیمومت مرد میداند، راهی فرودگاه شوند! و فقط در حکومت جمکران است که به ادعای «ظریف»، سایت
علی خامنهای گرفتار «اشتباه ترجمه» میشود،
و مینویسد «افسانة هولوکوست!» شاید
سایت واحد مرکزی خبر هم دچار همین نوع «اشتباهات ترجمه» شده بود که «بخشش کرة زمین
به صالحان» را در سخنرانی حسن روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل ماستمالی «سیاسی ـ
عقیدتی» کرد!
جالب اینکه،
همین ترجمة تحریف شده مورد استفادة سایت «کمیته والمی» و سایت «لوگران
سوار» هم قرار گرفت! ولی یادآور شویم، آنچه
در «تماس تلفنی» حسن روحانی و اوباما ایجاد اشکال کرده اشتباه ترجمه نیست؛ عجز و
حقارت «بازندگان» است که قطعنامة شورای امنیت در مورد سوریه کاسه کوزهشان را در
هم ریخته! حضرات دریافتند که نمیتوان
«فتوی» را بجای شورای امنیت نشاند، و یکجانبهگرائی و مسئولیتگریزی «الهی» را به جامعة
جهانی تحمیل کرد! شاید جنجال رسانهای در مورد طرفی که برای «تماس»
پیشقدم شده، ریشه در همین «ناتوانی» داشته باشد! کاخ
سفید دریافت که نزدیک شدن به حکومت توحش ملایان برایش «مسئولیت» خواهد داشت، آنهم
در برابر مسکو.
در مقطع فعلی، ابعاد
این مسئولیت برای ما هنوز روشن نیست، ولی مسلماً حاکمیت آمریکا از آن آگاهی دارد و نمیتواند، یا شاید نمیخواهد این مسئولیت را به صورتی که
وبال گردناش شده بپذیرد. از اینرو ناگهان کاشف به عمل آمد که، «معلوم» نیست کدامیک از طرفین خواهان این
«تماس» بوده!
اگر در دوران زمانگریز یوسف نجار و مریم میبودیم، مشکل «تماس» به سادگی قابل حل بود! در آن دوران
طلائی هم دو طرف با هم «تماس» گرفته بودند و مسئولیت نمیپذیرفتند. در
نتیجه، «مسئولیت» تماس با مریم را
انداختند به گردن جبرئیل؛ و «شیرین کام»
هم شدند!
<< بازگشت