تاج و تستیکول!
در آستانة 72امین سال استعفای پهلوی اول، و
همزمان با مراسم «یوم کیپور»، توافق تاریخی روسیه و آمریکا در ژنو بر
«یکجانبهگرائی» در روابط بینالمللی نقطة پایان گذارد.
انتشار مقالة ولادیمیر پوتین در «نیویورک تایمز»، واکنش
شدید اردوگاه هیتلر و مخالفان «روابط دوسویه» و نظم حقوقی را در پی آورد. کنسولگری آمریکا در هرات مورد تهاجم نظامی قرار
گرفت، و بیبیسی با ارائة تصویر دلپذیر از هیتلر به دوران
شیرین پیش از جنگ جهانی اول در وین بازگشت؛ «پیر آوریل» یکبار دیگر ولادیمیر پوتین را با
استالین در ترادف قرار داد؛ سپس قلادة آخوند موحدی کرمانی را گشودند تا با
یک وقوقیة جادوئی، اسلام را بر کرة زمین حاکم کند و «برتری» اسطورهای
قوم «بنیاسرائیل» را بر مشروعیت قانونی کشور اسرائیل، سازمان ملل و شورای امنیت به اثبات برساند:
«[...] اسلام میگوید کره زمین مال همه است[...] اما مستکبر
چنین سخنی را نمیگوید. فرعون میگوید [...]
همه چیز مال من است. بنیاسرائیل حقی
ندارد[...] آنها میگویند [...] سازمان ملل را برای دفاع از انسانها و حقوق
انسانها ایجاد کردهاند اما به تعبیر رهبر معظم انقلاب دروغ میگویند[...] میگویند
شورای امنیت برای دفاع از امنیت ایجاد شده است، اما شورای امنیت برای خود آنها است[...] غربیها
غدهای سرطانی را در بین کشورهای اسلامی به نام اسرائیل برای مقابله با اسلام ایجاد
کردهاند[...]»
منبع: واحدمرکزی
خبر، مورخ 22 شهریورماه سالجاری
بله، اخیراً اسلام،
زبان بازکرده و سخن هم میگوید! جالب اینجاست که اظهارات این اسلام سخنگو با یوم
کیپور، تمایلات محور سنتی «روسستیز»، و
شعار ابلهانة «نه شرقی، نه غربی» انگلستان
همسوئی نشان میدهد. اینهمه در شرایطی که رادیوفردا و بیبیسی تمام
تلاش خود را به کار گرفتهاند تا حکومت جمکران را طرفدار مسکو و پیشنهاد صلح
بنمایانند و البته «گویانیوز» و به ویژه مستر «نوری علا» هم از این قافلة «سنتی»
عقب نماندهاند. ایشان گویا دو نکتة پیشپاافتاده را فراموش کردهاند. نخست
اینکه جنگسرد به پایان رسیده، و دیگر آنکه محفل «نه شرقی، نه غربی» دیگر قادر
نیست با تکیه بر اسطورههای ادیان ابراهیمی،
همسایگان کشور ایران را تعیین کند.
در نتیجه بازگشت به دوران نورانی
میرپنج و مصدق هم امکانپذیر نخواهد بود! هر
چند حکومت مردهشویان که به خشتک موسی و قوم بنیاسرائیل دخیل بسته و در حسرت عصای موسی آه میکشد، از درک
این واقعیت مسلم عاجز باشد. حکومت جمکران دست در دست وزارت امور خارجة
بریتانیا به دوران نورانی هیتلر بازگشته و از طریق نشخوار گذشته، «اسطوره» را بجای «واقعیت تاریخی» مینشاند.
جالب اینجاست که داسالله نیز سر در همین آخور گذاشته و ضمن روضه
و زوزه برای گورستان ـ خاوران ـ به انقلابهای
شکستخوردة «بردیا» و «مزدک» اشاره دارد،
و «رمان و اسطوره» را با «تاریخ»
در ترادف قرار میدهد. زمانیکه این ترادف ایجاد شد، داسالله به راحتی خواهد توانست «روایت» و
داستان مادربزرگ را نیز بجای مستندات تاریخی بنشاند و در کمال حماقت ادعا کند که
کودتای ژنرال هویزر تداوم جنبش مشروطه بوده:
«اگرچه از انقلابهای شکست خوردة بردیا و مزدک عمری به وسعت
اسطوره و تاریخ گذشته است و به تَبَع آن اسناد و روایتهای مختلف به جا مانده است،
اما انقلابهای مشروطه و بهمن 57 هنوز
چندان تاریخ گسسته و تاریخ شکسته و عنکبوت تاریخ بسته نشدهاند که مسیر تفسیر وقایع
اتفاقیة آنها به سوی جعل و تحریف یک سویه شده باشد[...]»
منبع: اخبارروز،
مورخ 19 شهریورماه سالجاری
داسالله با ایجاد ترادف میان اسطوره و تاریخ، در واقع
نگرش «جانبدار» را با نگرش علمی در ترادف قرار میدهد و «حق و باطل» را بر نگرش
تاریخی تحمیل میکند. چرا که در قاموس
فاشیستها «نگرش علمی» محکوم است. همچنانکه در وبلاگ «رایشنامه» هم گفتیم از آنجا
که «لات» قادر نیست «روابط منطقی» برقرار کند،
هرگونه نگرش منطقی را مورد تهاجم
«ارزشی» قرار خواهد داد. به عبارت دیگر، در جهان
لات، جائی برای پژوهش تاریخی و یا فعالیتهای
علمی و هنری پیشبینی نشده. دلیل هم اینکه لات با «حق انتخاب آزاد»، «روابط دو سویه» و «حریم خصوصی» ـ فردی و جمعی ـ سر ستیز دارد و از اینرو «انسان»
را در هر حال تحت قیمومت میخواهد. چرا که بدون «قیمومت» نمیتوان دوقطبیهای کاذب
ایجاد کرد و بدون این دوقطبیهای جادوئی نیز «سرکوب انسان» از طریق جنگ زرگری امکانپذیر
نخواهد شد. به عنوان نمونه، بد نیست پیش از ادامة مطلب نگاهی داشته باشیم به
ابعاد سرکوب انسان در جنگ زرگری «میرفطروس ـ امیرشاهی» که هادی خرسندی را در جایگاه «قیم» مهشید امیر شاهی، و مستر «ثابت قدم» را در جایگاه مداح برخورد
«نژاد ژرمن» قرار داده!
بله به قول معروف، همة راهها به رم ختم میشود، و «رم»
برای فدائیان اسلام در دو برتری اساسی ـ برتری
مرد و برتری نژاد ژرمن ـ بر پایة نفی حق انتخاب انسان و روابط دوسویه خلاصه
میشود. و این نفیها و برتریها همچنانکه شاهد بودیم،
با سرکوب آشکار آزادی بیان و گسترش نگرش جانبدار به پژوهش تاریخی، تهاجم به حریم خصوصی را توجیه کرد و زن را تحت
قیمومت مرد قرار داد! وارد جزئیات نمیشویم، چرا که
موضوع وبلاگ ما درگیریهای محافل برونمرزی نیست.
ولی یک بخش از مطلب هادی خرسندی را
بررسی میکنیم. چرا که مطلب مذکور در دفاع از مهشید امیر شاهی نوشته
شده ولی در کمال تعجب، امیرشاهی را مضحکه میکند و از او تصویر روانپریش
و برتریطلب ارائه میدهد!
خرسندی برای دفاع از امیرشاهی، خطاب به میرفطروس میگوید، ایشان را با فروغ مقایسه کردهاید، از کجا معلوم که او خود را برتر از فروغ
نداند! به عبارت دیگر، از دفاعیة «مستدل» هادی خرسندی چنین برمیآید
که امیرشاهی، به عنوان نویسنده خود را با
فروغ فرخزاد ـ شاعر ـ مقایسه
میکند! حال آنکه این قیاس به قول
آخوندها معالفارق است؛ نویسنده منطقاً خود را با شاعر مقایسه نمیکند! در هر حال،
کل این بساط که برای نفی مادیات و
مادیات و باد انداختن در بادبان پارة «معنویت» به راه افتاده، چند
پیام محوری به مخاطب میفرستد. نخست اینکه «دولتمرد» میباید «شرافتمند» باشد
و عملکرداش هیچ اهمیتی ندارد؛ برای هر پژوهش
تاریخی ایجاد سنگر «حق و باطل» الزامی است؛
«پول گرفتن» نویسنده «حرام» است و ...
و از همه مهمتر اینکه، دنیا با هابیل و
قابیل آغاز شده، و نگرش نژاد ژرمن یگانه و
بیهمتاست! نیازی نیست بگوئیم، پیامهای
جنگ زرگری از دفتر یادداشت «پدر درستکار» استخراج میشود؛ پدری که برای مبارزه با «مدرنیته»، و نگرش انسانمحور از هیچ پستی و جنایتی
فروگزار نکرده. دفتر یادداشت «پدر فریبا امینی» را که فراموش
نکردهایم؛ آنجا که مصدق بجای اینکه
بگوید، کشور ایران و منابعاش به
آنگلوساکسونها تعلق دارد، با اهن و تلپ میگوید «مملکت را به دست روسها نمیدهم!»
تنها با توسل به همین شعارهای پوچ و ابلهپسند
است که محفل کودتا، تمام جنایاتاش را طی سدة اخیر توجیه کرده. البته
این مطالب معمولاً در رسانههای لندن و واشنگتن که به «نجابت، عفاف،
شجاعت، شهامت و پاکی و شرافت» خیلی اهمیت میدهند به چاپ میرسد. حال
آنکه پاکی و شرافت محمدمصدق، همچون «عفت
زنان» و شجاعت و شهامت حاج روحالله و شرکاء جز ادعای پوچ آخوند هیچ نیست.
این ادعاهای پوچ همان پروپاگاند «نه شرقی، نه غربی» محفل فرانکفورت است که از طریق «نشخوار
گذشته» به صورت پراکنده در بیبیسی، گویا نیوز و ... و همچنین در وقوقیههای جمکران تکرار و بازتکرار شده و میشود.
پایه و اساس این پروپاگاند انسانستیز، برتری مرد بر زن، و برتری مرد سنتی بر مرد مدرن است! و مرد مدرن،
کسی است که در نگهداری کودک به همسرش کمک میکند:
«[...] یک تحقیق در آمریکا نشان داده [...] که هر قدر اندازه
بیضه پدرها کوچکتر باشد، میزان مشارکت آنها در بچه داری بیشتر است[...] پدرانی
که بیضههای کوچک دارند بیشتر در کارهایی مثل غذا دادن، حمام کردن و عوض کردن پوشک بچه مشارکت میکنند[...]»
منبع: بی بیسی، مورخ 10 سپتامبر 2013
یادآور شویم بیضه را در زبان فرانسه «تستیکول» گویند. برای
حفظ تاج، بیبیسی به اندازهگیری تستیکول «پدران» مشغول
شده، شرافتشان را تعیین میکند، و با تکیه بر «یک تحقیق» به ما میگوید بیضة
مرد مدرن از بیضة مرد سنتی کوچکتر است! به عبارت دیگر وزارت امور خارجه بریتانیا روابط انسانی
را تلویحاً نشان کاهش «نماد مردانگی» ارزیابی میکند، همانطورکه ویلهلم رایش با ستایش «لذتطلبی» و تشویق
حرمسراداری در واقع باد در بادبان اسلامفروشان میانداخت و به همین دلیل شاهد
ستایش بیبیسی از «رایش» بودیم:
«[...] رایش هرگز در برابر حاکمیت اقتدار سر تسلیم فرود نیاورد
[...] ایستادگی انسانی هوشمند و فرهیخته در برابر نظامی قدرتمند و مجهز به تمام
سلاحهای مادی و تبلیغاتی [...] از رایش شخصیتی گیرا و دلنشین میسازد[...] به نظر
رایش زندگی پربار جنسی گامی در رهایی شخصیت انسانی است و از این راه به رشد آزاد
جامعه کمک میکند[...]»
منبع: بیبیسی، مورخ 7 سپتامبر سالجاری
زندگی «پربار جنسی» و «سازشناپذیری» را از دست ندهید، که محفل
توحش پرور فرانکفورت و دکان تعصبنوازی «ایزابل کوتان پیر» و روژه گارودی کساد میشود!
«کوتانپیر» که برای باجگیری از ایوبی، مدیر خانة سینمای جمکران سراسیمه به تهران آمده
بود، ضمن تشویق حکومت جمکران به «سازشناپذیری»، از ملایان خواسته تا به اصول پایبند باشند و از
فیلم شکایت کنند تا اعتبارشان را از دست ندهند! بله، مشوق سرکوب آزادی بیان همین محفل چپنمایان
فرانسه است که به جسد روژه گارودی چسبیده، و فیلم را با تهمت در ترادف قرار میدهد؛ تا هم جیب
ملت ایران را بزند و هم سرکوب آزادی بیان را در ایران به ارزش بگذارد:
«[...] سال 2005 [...] من و آقای ایوبی، با ماشین دیپلماتیکشان به دیدار روژه گارودی که
مریض بود، رفتیم [...]
برای طرح این دعوی [شکایت از فیلمساز] یک سیاست کلی هست که این پرونده علیه
فیلمهای ضدایرانی هالیوود ادامه پیدا میکند[...] برای اینکه دوباره تبلیغات منفی
و ضدایرانی را شروع نکنند و برای اینکه افکار عمومی در مورد حقایق جمهوری اسلامی
را منحرف نکنند من فکر میکنم که باید این کار را ادامه داد [...] خوشحالم که
مقاومت ملت ایران علیه پروپاگاندای غربی [...] ادامه پیدا میکند[...] عقبنشینی ایران
از این شکایت [...] یک بیاعتباری برای وزارت ارشاد و دولت ایران است[...] در
صورت عقبنشینی ایران تهمتهای زده شده از سوی هالیوود را مورد تأیید قرار میدهد[...]»
منبع: فارسنیوز، مورخ 19 سپتامبر 2013
کوتانپیر میگوید، فارسنیوز هم چاپ میکند. طی این
مصاحبة پربار ایزابل به ملت ایران درس یکجانبه گرائی و لاتبازی هم داده و میگوید، «در کل
دنیا، وقتی تصمیمی گرفته میشود باید طوری
باشد که آن سیاست را ادامه بدهیم و جلو برویم تا اعتبار خودمان را از دست ندهیم!» به
عبارت دیگر، بر اساس ادعای مضحک کوتان پیر، «تصمیم گرفتن» کافی است، اهمیتی ندارد که این «تصمیم» با روند حقوقی و
روابط دوسویه در تضاد باشد! بر اساس ادعای ابلهانة کوتانپیر، یکجانبهگرائی و تروریسم نشان اعتبار است! به
عنوان مثال، «تصمیم» کاخ سفید برای تهاجم به سوریه میباید
اجرائی میشد تا «اعتبار» کاخ سفید به عنوان «داور جهان» حفظ شود!
حال آنکه یک ساختار
حقوقی به نام شورای امنیت وجود دارد که چنین مجوزی برای کاخ سفید و متحدان و جیره
خواراناش صادر نکرده! دلیل هم اینکه از یکسو دوران یکجانبهگرائی و فتویسالاری
هیتلر به سر آمده، و از سوی دیگر، برخلاف توهمات پامنبریهای هیتلر، انصراف آمریکا از تهاجم به سوریه بر اعتبار و
پرستیژ این کشور میافزاید. چرا که معیار تمدن و فرهنگ «پیروی از قوانین حقوقی»
انسانمحور است، نه دامن زدن به وحشیگری و
مبارزه با آزادی بیان.
قوانین حقوقی، برخلاف
احکام توحش الهی، با در نظر گرفتن شرایط
واقعی جامعة جهانی، در زمان مشخص تدوین
شده و قابلیت انعطاف هم دارد. آنچه قوانین حقوقی را از احکام توحش آسمانی متمایز
میکند این است که در عرصة حقوق انسانی محلی برای «قضاوت ارزشی» و «تفتیش عقاید»
پیشبینی نشده! به عبارت دیگر،
انسان متمدن، همچون دولت متمدن هرگز در جایگاه «قضاوت
اخلاقی» نخواهد نشست. روشنتر بگوئیم، جهان متمدن با ارزشهای حماسی و ایدئولوژیک بیگانه
است، و برخلاف ایزابل کوتانپیر و شرکاء
به پاسداری از منافع بیبیسی نمینشیند:
«[...] اگر [به] خبرنگاران
بیبیسی [بگویم] وزارت فرهنگ و وزیر فرهنگ دولت جدید نمیخواهد [ شکایت از آرگو
را] ادامه دهیم خبر بدی خواهد بود و این
تاثیر رسانهای منفی خواهد داشت[...]»
همان منبع
میبینیم که در اینجا ایزابلکوتانپیر از خبرنگاران بیبیسی به عنوان «چماق» و ابزار ارعاب استفاده میکند و البته این چماق تاکنون کارساز هم بوده، ولی دیگر نیست! در نتیجه، پامنبری روژه گارودی، به قول مهرنیوز، مورخ 13 سپتامبر 2013 ، «دستخالی از تهران رفت!»
یادآور شویم حضرت گارودی، همان
نظریهپرداز «محترم» حزب کمونیست فرانسه بودند که همزمان با فعال شدن سیاستهای
«دین رهائیبخش» آنگلوساکسونها، از حزب
کمونیست خارج شده و پس از عملیات موفق جمکرانیان جهت پرتاب بنیصدر به «سنگر حق» ـ
زمانی که میرحسین موسوی صدارت نکبتبارش
را آغاز کرد ـ روژه گارودی هم به دین
مبین مشرف شد تا از طریق جنگ زرگری با
هانتینگتن «دین» را با «تمدن» مترادف بنمایاند.
و اینک هم پامنبری محفل گارودی میکوشد آزادی بیان را با «تهمت» در ترادف
قرار دهد تا آفرینش هنری در خدمت «ارزش ها» قرارگیرد. و در همین
گیرودار است که سایت ایرنا به فیلم «بدون دخترم هرگز» پارس میکند، تا بیبیسی
هم بتواند در کمال وقاحت به تطهیر میرحسین موسوی و پورمحمدی بنشیند، و آخوند منتظری را مدافع حقوق بشر معرفی کند!
سایت بیبیسی، مورخ
12 سپتامبر 2013، در مطلبی تحت عنوان، «موضعگیری مقامات وقت درباره اعدامهای دهه 60»،
با نقل اظهارات غیرمسئولانه و بیاساس پورمحمدی
و میرحسین موسوی، حساب ایندو را از
کشتارهای دهة 60 جدا کرده. میرحسین موسوی در کمال حماقت ادعا کرده که در
جریان اعدامها نبوده، چرا که میپندارد به این ترتیب از خود «سلب مسئولیت»
خواهد کرد! دلیل هم روشن است؛ «لات»
هرگز مسئولیت نمیپذیرد:
«[...] بنده به هیچ وجه نه نقشی داشتم نه اطلاعی [...] قاعدتاً
وزیر اطلاعات میبایست من و دولت را در جریان میگذاشت [...] ما در بیاطلاعی محض
بودیم [...] اینکه بنده نقش داشتم خلاف واقع است و اصلاً به ما اجازه ورود به این
موضوع را نمیدادند[...]»
چه نخستوزیر والامقامی!
زیر گوشش بیش از هفتهزار نفر را در زندان قتلعام میکنند و اجازة ورود به
این موضوع را هم «ندارد!» بله گوسالة
زرین حکومت جمکران از همه جا بیخبر بوده، اینهم
اسناد و شواهدش! از این گذشته، لازم
است «عدم اطلاع» فرضی میرحسین را هم به عنوان یک دلیل محکمهپسند همینجا قبول
کنیم! حال آنکه بیاطلاعی رئیس دولت از چنین قانونشکنی
مفتضحانهای در وزارتخانههای تحت نظارتش نه تنها توجیه به شمار نمیآید که در
نوع خود «جرم» قابل تعقیب شناخته میشود! ولی خوب میرحسین ابلهتر از اینحرفهاست، در
غیراینصورت او را برای روند «گوسالهسازی» و رهبری سبزها انتخاب نمیکردند. و اما
جالبتر از اظهارات «موثق» و «مستدل»
موسوی، ترهات پورمحمدی، وزیر
دادگستری حسن فوتبال است.
پورمحمدی که همچون اکبر قاتل و دیگر اوباش جمکران میپندارد
انکار و دروغ با «تکذیب» ترادف دارد، میگوید، «هر چه به من نسبت دادهاند دروغ است؛ من با اصرار ریشهری وارد وزارت اطلاعات
شدم» و ... و هیچ اطلاعی از اعدامها
نداشتم:
«اینکه من [...] لیستی از اعدامیها را [به منتظری دادهام]
و ایشان مخالفت کردهاند قطعا دروغ است[...]من در وزارت اطلاعات [...] پست امنیتی
نداشتم[...] مسئول ضد جاسوسی [بودم]»
همان منبع
همچنانکه میبینیم میرحسین و پورمحمدی نیز مانند اکبر قاتل و
دیگر مقامات حکومت توحش، تکذیب رسمی و
مستدل را با دروغ و انکار در ترادف دیدهاند.
حال آنکه بدون اسناد و شواهد هرگونه
«ادعا» و «تکذیب» فاقد اعتبار حقوقی است.
به عنوان نمونه اگر در مورد
اظهارات اکبر هاشمی پیرامون سوریه اسناد و شواهد معتبر وجود داشته باشد، اکبرقاتل نمیتواند وجود اسناد و شواهد را تکذیب
کند! تکذیب شواهد معتبر، یعنی
توسل به دروغ، یا بهتر بگوئیم حذف مادیات! و آخوند
همواره در مسیر تخریب مادیات گام بر میدارد. به همین دلیل است که ملایان جمکران، به ویژه
پس از نشست گروه 20 در سن پترزبورگ به جسد محمود طالقانی دخیل بستهاند و او را
بجای «زرتشت» نشاندهاند:
«چنین گفت طالقانی!»
منبع: فرارو، مورخ 16
شهریورماه سالجاری
جایگزین کردن «زرتشت»،
پیامبر ایران با آخوند طالقانی حرمسرادار بیحکمت نیست! قلعة
حیوانات برای تکرار دورباطل، و بازگشت به دوران نورانی گذشته خیز برداشته! برای آنروزها که محور «لندن ـ برلن» برای
تاراج نفت ایران، شعار گوسالهپسند «نه
شرقی، نه غربی» را از آلمان به ایران
صادر کرده بود، تا با اعمال سیاست «کشف حجاب»، در واقع سنت توحش را به ارزش بگذارد؛ آخوند،
نماد تحجر پدرسالاری را در جایگاه «ضداستبداد» بنشاند و به این ترتیب «حق
و باطل»، «حلال و حرام» و دیگر ارزشهای
توحش ادیان ابراهیمی را بر جامعة ایران حاکم کند؛ نتیجه نیز در برابر ماست! پس از
گذشت 9 دهه از کودتای میرپنج، محفل «شیخوشاه» با توسل به «اخلاق، مصدق و قوم بنیاسرائیل»، از یکسو روشنفکر، و از
سوی دیگر فعالیتهای علمی و هنری و خلاصه زن و آزادیبیان را مورد تهاجم وحشیانه قرار
داده. و در این تهاجم وحشیانه اعضای دکان حقوقبشر
شیرین عبادی گوی سبقت از بیبیسی و گویانیوز هم ربودهاند.
این جانوران وحشی از یکسو برای آزادی «بیقیدوشرط» میرحسین موسوی
و شیخ کروبی بیانیه میصدورند، و از سوی دیگر با جنجال و هیاهو پیرامون حجاب، به انتقاد
از پوشش مامور ارشاد پرداخته و برای «کنسرت» فتوای تکفیر صادر میکنند! نخست بگوئیم،
میرحسین موسوی و کروبی فقط در رسانهها «زندانی» هستند، اینها از همکاران بلندپایة رژیماند و هیچ
مشکلی ندارند. در ثانی اگر ایندو جانور
وحشی جرمی مرتکب شدهاند، میباید پاسخگو
باشند. و اما برای دریافت ابعاد توحش حقوقبشر
فروشهای ینگهدنیا مطالعة گزارش سایت «عصر نو»،
مورخ 10 سپتامبر 2013، از لاتبازی
«نرگس محمدی» کفایت خواهد کرد. نوچة شیرین عبادی، به
وزیر نامه نوشته که چند پیام گوسالهپسند را به مخاطب حقنه کند. نخست اینکه برخلاف ادعای رسانهها، کنیزالاسلام برای تماشای «کنسرت» به برج میلاد
تشریففرما نشدهاند. دیگر آنکه آنچه در
حکومت جمکران میگذرد، با «اسلام» در تضاد قرارگرفته! و از
همه مهمتر اینکه این جانور وحشی که لوح حقوق بشر کوروش را به آخوند منتظری تقدیم
کرده با سرکوب زنان هم مخالفت است! حال آنکه نامة محمدی در واقع بازتولید تبلیغات
آشفروشهای جمکران است که خود را با پرسوناژهای موهوم صحرای کربلا شناسائی میکنند،
و به همین دلیل نیز با جامعة مختلط در
تضاد قرار میگیرند:
«[...] یکی از خانمها [...] لحن توهینآمیزی داشت[...] یکی
از آنها جورابش خیلی نازک بود[...]4 نفر عکاس تا میتوانستند از ما [...]عکس
گرفتند[...] غافل از این که [...] این عکسها [...] و اینگونه آمر به معروف و ناهی
منکر [...] اسلام را به عنوان دین رحمت و عطوفت به نمایش خواهند گذاشت [...] صدای
زنانه اعتراض من و خانم محتشمیپور در مقابل فریاد تهدیدآمیز بگیر و ببند مردانه
گم شد[...] به چه منظور [...] بدون اجازه زنان با حرمت این سرزمین از دختران جوان
عکس میگیرند [...] آیا چاپ و انتشار تصویر زنان ایرانی در سایتها و رسانه های
عمومی [...] حلال است. آیا این اقدامات [...]
به نیت دور کردن زنان از جامعه [...] نمی باشد؟ [...] بر خلاف ادعایشان در سایتها
[هد ف من] نه برای حضور در کنسرت که حضور
در یک برنامه فرهنگی ـ اجتماعی بوده[...]»
بله، همه بدانندکه
«کنسرت» فرهنگی و اجتماعی نیست، چون اسلام دین رحمت و عطوفت است! و بیبیسی هم با یک نگاه به تصویر «غیبگوئی»
میکند:
«مخالفان حکومت سوریه تصاویری را منتشر کردهاند که نشان می
دهد نظامیان فارسی زبان فعالانه در درگیریهای سوریه شرکت دارند[...]»
منبع: بیبیسی، مورخ 11 سپتامبر 2013
بعد معلوم میشود که این تصاویر در واقع فیلم مستندی است که «ثابت»
میکند نظامیان جمکران به کمک «بشار اسد»آمدهاند:
«[...] دراین ویدیو، آنها میگویند که چطور توانستهاند، دولت
بشار اسد را برای حفظ دمشق[...] یاری دهند. گفته میشود این تصاویر توسط یک خبرنگار و
مستندساز ایرانی گرفته شده که توسط مخالفان کشته شد[...]»
همان منبع
بله این فیلم مو لای درزش نمیره؛ چرا که
بازیگراناش ادعا میکنند به دولت بشار اسد کمک کردهاند و تهیه کنندهاش هم که «شهید»
شده! اسناد و مدارکی محکمه پسندتر از از این کجا میتوان
یافت؟! این مدارک «معتبر» نشان میدهد که
پاسدارهای جمکران برای جنگ با اسلامگرایان به کمک یک دولت لائیک رفتهاند، چرا؟ چون کارفرمایان بیبیسی چنین میخواهند! به یاد داشته باشیم که برخورد لات با «رخداد»
همیشه «جانبدار» و یکسویه است. به همین دلیل لات پیوسته «حقیقت» را بجای «واقعیت»
مینشاند. و این «جایگزینی» به عرصة خبررسانی محدود نمیماند؛ این
روند تاریخ، علم، فرهنگ، و به طورکلی فعالیتهای اجتماعی انسانها را «تحریف»
میکند و به تعلقات و تعصبات قومی، دینی
و بومی دامن میزند. به عنوان نمونه در مطلب
«شبهعلمی» بیبیسی، مورخ 8 سپتامبر
سالجاری، نشاندن عبارت «تاریخ ترکان» بجای
«تاریخ ایران»، جز دامن زدن به نفرت و تعصب و حماقت هیچ هدف دیگری دنبال نمیکند.
این مطلب تداوم منطقی لجنپراکنیهای بیبیسی به پارسها و
دیگر اقوام ایرانی است. و چرا راه دور
برویم، در لجنزار «شش دهه پس از شالاپ بزرگ» ـ بیبیسی،
مورخ 29 مردادماه سالجاری ـ زبان
ترکان خلج به «زبان خر» تشبیه شده؛ ایرانیها
نادرست و متقلب و ترسو معرفی شدهاند و در گام بعد همین لجنپراکنی به «نگرش پارسها»
رسیده، و امروز هم در دویچه وله «ایرانیان» کم کار و
تنبل معرفی شدهاند! همچنانکه در وبلاگ «رایشنامه» هم گفتیم محفل
هیتلر میپندارد «حقارت پدر» را میتواند با لجنپراکنی به فرهنگ ایران جبران کند.
«حقارت پدر» از اینجا ناشی میشود که مناطقی که اکنون آلمان،
فرانسه و بریتانیا خوانده میشود در هر حال
فاقد مرکزیت فرهنگی بودهاند! امپراتوری رم بود که «تمدن» را به این مناطق
وارد کرد! و از سوی دیگر رنسانس، مدرنیته و نگرش انسانمحور از تمدنهائی الهام
گرفته که هیچ ارتباطی با ادیان ابراهیمی و تحجر یکتاپرستی نداشته و ندارد! این است ریشة «حقارت پدر» که آنگلوژرمنها را عذاب
میدهد! و همین است دلیل حمایت بریتانیا
از توحش «صلیب شکسته» و پرچم «لااله الیالله.» در هر حال،
نگرش پارسها و اعتقادات مذهبیشان
چه در گذشته، و چه در زمان حال هیچ ارتباطی به وزارت
امورخارجه بریتانیا ندارد! برخلاف توهمات
شیخ صادق صبا و کارفرمایاناش که «یکتاپرستی» را به «ارزش» گذاشتهاند، ادیان
ابراهیمی بر دیگر ادیان هیچ «برتری» و امتیازی ندارند! خوشبختانه
ما در جهان موهوم موسی و عیسی و محمد و تعصبات و تعلقات «لات» و احکام الهیاش زندگی
نمیکنیم! در دنیای ما «ده فرمان» موسی و مجازات وحشیانة قوم بنیاسرائیل
جایاش را به توافقهای حقوقی آمریکا و روسیه در ژنو سپرده؛ صلح برای ما با «یوم کیپور» ترادفی ندارد! صلیب شکسته و پرچم عربستان ارزانی گاری
بریتانیا!
...
<< بازگشت