فمن و فالوس!
در تاریخ 17 فوریه 1600 میلادی، به حکم
دادگاه تفتیش عقاید، «جردانو برونو» را به
دلیل انحراف از تعالیم کلیسای کاتولیک در آتش سوزاندند. در
تاریخ 18 فوریه 2015، رئیس جمهور ایالات متحد برای مبارزه با کسانی که اسلام را به
انحراف کشیدهاند اعلام آمادگی کرد:
«[...] ما با اسلام در
جنگ نیستیم؛ جنگ ما با کسانی ست که این دین را به انحراف کشیدهاند[...]»
منبع: رادیوفردا،
مورخ 19 فوریه 2015
میبینیم که بجای تأئید نگرش انسانمحور، رئیسجمهور ایالات متحد به سیاق کلیسای قرونوسطی
انحراف از دین را «محکوم» میکند. نشستن
اوباما در جایگاه پاپهای قرون وسطی، به گزارش رادیوفردا، در شرایطی صورت گرفته که کاخ سفید نشستی یک
روزه برای مبارزه با «خشونت های افراطی» برگزار کرده بود:
«[...] نشست یک روزه
مقابله با خشونتهای افراطی با حضور نمایندگانی از شصت کشور جهان روز چهارشنبه در
واشینگتن برگزار شد[...]»
همان منبع
به عبارت دیگر آتلانتیستها با «خشونت»
و تروریسم و یکجانبهگرائی هیچ مشکلی ندارند، با «خشونتهای افراطی» مبارزه میکنند! خلاصه اگر این خشونت بر ملتها اعمال شود، هیچ مهم
نیست؛ «خشونت افراطی» است که منافع اینان
را به خطر میاندازد! جالب اینجاست که همزمان با انتشار خطبة باراک اوباما در سایت
رادیوفردا، خبر رسید که نمایندگان آمریکا
و طالبان در قطر به مذاکره مشغولاند:
«[...] نمایندگان گروه افراطگرای طالبان افغانستان و
نمایندگان دولت آمریکا امروز پنجشنبه در قطر اولین جلسه مذاکرات صلح را برگزار
خواهند کرد[...]»
منبع: ایریب، مورخ
30 بهمنماه سالجاری
حال روشن میشود که کاخسفید و رعایایاش
در بروکسلستان هیچ مشکلی با طالبان ندارند،
چرا؟ چون خشونت طالبان «افراطی» نیست! طالبان، مانند حکومت ملایان جمکران و مخالفنمایان
اصلاحطلباش، یک گروه ضدلائیستیه است که مانند تمام گروههای ضدلائیسیته دشمن ملتها و
پاسدار منافع آتلانتیستها به شمار میرود.
منافعی که با پوپولیسم پیوندی
ناگسستنی برقرار کرده.
رخدادهای اخیردانمارک، بازتولید سناریوی نفرتپراکنی، سرکوب
آزادی بیان و تحمیل شرایط ویژه است که از دوران «تفتیش عقاید و سوزاندن اومانیستها»
در اروپا بر جای مانده. این سناریو که طی سدة اخیر با هدف به حاشیه راندن «نظم دمکراتیک» و آزادی بیان ـ تشویق
پوپولیسم ـ در میعادهای خاصی در اروپا به
اجرا گذارده میشود، در گیرودار اعزام ناوهواپیمابر شارل دوگل به
منطقه، در کشور فرانسه اجرا شد، و در آستانة امضاء
قرارداد نظامی مصر و فرانسه ـ فروش 24 فروند جنگندة رافال ـ بار دیگر در دانمارک به روی صحنه آمد.
بله،
رخدادهای اخیر دانمارک که از قضای روزگار با «روز والنتاین» تقارن زمانی یافت، بازتولید سناریوی نفرتپراکنی، سرکوب آزادی بیان و تحمیل شرایط ویژه است که ماه
گذشته در کشور فرانسه هم با موفقیت به اجرا در آمده بود! هدف
از این نمایش مهوع در بروکسلستان، به حاشیه راندن نظم دمکراتیک و آزادیبیان است
که از طریق «ارعاب»، و به ارزش گذاشتن
«زنان ضداجتماعی» محقق میشود. از اینرو به محض انتشار خبر رخدادهای کپنهاگ، بوقهای
ناتو برای رساندن پیام ارعاب به «کارولین فوره» و شرکاء «فمن» وی تریبون دادند. پیام این بود:
«تروریسم همچنان ادامه دارد؛ کاریکاتوریستهای دانمارک خیلی ترسیدهاند؛ همه باید بترسند؛ و ... و ما ـ فمنها ـ همچنان به مبارزه ادامه میدهیم!»
بله در این بساط تروریسم، برندة اصلی
همین گروههای ضداجتماعیاند که مانند انقلابیون جمکران، سر در آخور محفل سوروس، یا
بهتر بگوئیم سر در آخور سازمان سیا دارند.
پس از ترور «شارلی» هم شاهد بودیم که در فرانسه، وعظ و
خطابه در ستایش «فمنها» رونق گرفت! گروههائی که پیکرشان را به ابزار «تهاجم به
حریم جامعه» تبدیل کردهاند، و نزاکت و
نظم اجتماعی را به چالش میکشند، در سایة
این ترورها تبدیل شدند به مدافعان آزادیبیان!
اینان تعلقات و سلایق و گرایشهایشان
را با خشونت بر فضای جامعه تحمیل میکنند و از منظر ضدیات با جامعة مختلط هیچ
تفاوتی با حکومت جمکران و چماقداراناش ندارند. از قضای روزگار دقیقاً به همین دلیل است که هر
دو اینان از حمایت بیقید و شرط محافل ضددمکراتیک برخوردار میشوند. حال «فمن» ها را در آغوش جرج سوروس، پدر معنویشان رها میکنیم و باز میگردیم به
سناریوی عادیسازی تروریسم در اروپا.
گذشته از رسمیات دادن به تفتیش عقاید
ـ محاکمه تلویزیونی نویسندة رمان تسلیم
ـ همانطور که در فرانسه به صراحت
دیدیم، روند ارعاب از طریق ترور
هنرمندان؛ تهاجم به نیروهای حافظ نظم
دمکراتیک؛ و به ویژه تهاجم به یهودیان صورت میگیرد. سپس
بوقهای ناتو، «ترورها» را به حساب
«مسلمانان افراطی» میگذارند و میگویند، پلیس پس از شناسائی یک یا چند مظنون، آنها را به قتل رسانده است! در گام
بعد، بهرهبرداری سیاسی یا «تغذیه از جسد قربانیان»
واقعی یا رسانهای «آغاز» میشود.
نخستوزیر اسرائیل خواهان بازگشت
یهودیان اروپا به «سرزمین موعود» میشود، و رهبران اروپا هم به صورت رسانهای با ایشان به
شدت مخالفت مینمایند! همه به ویژه در
اردوگاه غرب «ترور» را محکوم میکنند، و به جهانیان میگویند و باز میگویند که «اسلام، با خشونت مخالف است!» رهبران
حکومتهای اسلامی و در رأسشان مقامات آدمخوار حکومت زالممد، ضمن نکوهش «توهین به مقدسات مردم»، به
تکرار طوطیوار اظهارات اربابانشان مینشینند، و ... و رهبر واتیکان و رئیسجمهور چین نیز همصدا
با «دیمیتری روگوزین»، معاون نخستوزیر
روسیه «توهین به مقدسات و باورهای مردم» را محکوم میکنند و ... و «امت اسلام» تظاهرات «آی لاو محمد» به راه میاندازد!
تظاهرات «آی لاو محمد» در جمکران رونقی
نداشت، ولی «کادیروف»،
رهبر چچنی موفق شد 800 هزار نفر را
برای ابراز عشق به پیامبر اسلام به خیابان بیاورد. اینجا
بود که مفتی مسلمانان روسیه به نوبة خود قوت قلب گرفته، برای پایان دادن به نظام آموزشی لائیک خیز
برداشت! ایشان به ولادیمیر پوتین نامه
نوشتند که به «ممنوعیت حجاب در مدارس روسیه» پایان دهد و به نوامیس اسلام احترام
بگذارد! به عبارت دیگر، قرار
شده نظام آموزشی روسیه از جمکران و ترکیه و پاکستان پیروی کند و اختیارات الهی
«پدر» را به رسمیات بشناسد، تا گلهداری و بردهفروشی و تعدد زوجات، و ... و به ویژه تهاجم به حریم خصوصی و سرکوب
سازمان یافتة «آزادی بیان» هر چه بیشتر گسترش یابد. حال
تغذیة اسلامگرایان از ترور شارلی را به پایان میبریم و میپردازیم به بازتولید
سناریوی کذا در کپنهاگ. یادآور شویم هیچ منبع موثقی از رخدادهای دانمارک
نداریم، و به ناچار به گزارشهای رسانههای غرب اکتفا میکنیم.
آوردهاند که در مرکز فرهنگی کپنهاگ نشستی
پیرامون آزادی بیان بر پا شده بود و در این نشست علاوه بر لارس ویلکس، کاریکاتوریست معروف، سفیر فرانسه هم حضور داشته. گویا تروریستها این
مرکز را مورد تهاجم قرار میدهند تا ویلکس را به قتل برسانند؛ چند پلیس مجروح میشوند و یک مستندساز هم به قتل
میرسد، ولی لارس ویلکس در سردخانه پنهان
میشود و جان سالم به در میبرد! سپس یک مرکز یهودیان هم مورد تهاجم قرار میگیرد
و ... و خلاصه همان بساط عملیات تروریستی فرانسه «تکرار» میشود. یعنی تروریستها میگریزند و بعد پلیس دانمارک
به یکنفر مظنون شده، او را به عنوان «عامل ترور» به قتل میرساند! و جای
تعجب نیست که نام مقتول ـ عمرالحسین
ـ مانند نام عاملان ترور شارلی به «اسلام
و مسلمانان» ارجاع دهد! و باز هم جای تعجب
نیست که رخدادهای کپنهاگ نیز مانند رخدادهای پاریس، به
دولتهای بروکسلستان امکان دهد تا خود را مدافع «آزادی بیان» و مخالف تروریسم
معرفی کنند، و تروریسم را به اسلام افراطی پیوند دهند! حال آنکه از منظر تاریخی، تروریسم نه فقط با اسلام سیاسی که با مسیحیت و
یهودیت «سیاسی» نیز میتواند مرتبط باشد!
حمایت غرب «مسیحی» از اسلام سیاسی و
حکومت آخوند در کشورهای مسلماننشین،
همزمان با پشتیبانیاش از تجاوزهای دولت اسرائیل بهترین شاهد این مدعاست! در
واقع مدعیان طرفداری از «آزادی بیان»، همانها هستند که طی سدة اخیر در کشورمان از
«فدائیان اسلام» حمایت کردهاند، و هنوز هم دستبردار نیستند. تلاش ابلهانة
رسانههای آتلانتیست برای ایجاد ترادف میان کمونیسم و تروریسم از یکسو، و
مترادف نمایاندن «اسلام خوب» با مدرنیته شاهدی است بر این مدعا:
«[...] القاعده، دولت اسلامی، بوکوحرام و دیگر گروه های جهادی [...]جنگ فزاینده
و موفق ایدئولوژیکی برای روح اسلام و یک میلیارد و 600 میلیون پیرو آن به راه
انداختهاند. نسخه آنها [...] از ارزشهائی سرچشمه میگیرد که ارزشها و
اعتقادات اسلام میانهرو و غرب و مدرنیته را به چالش میکشاند[...]»
منبع: ایریب، مورخ 19 فوریه سالجاری به نقل از والستریت
جورنال
ایجاد ترادف میان نگرش انسانمحور مدرنیته با تحجر و
توحش اسطورهفروشان در واقع نشان حماقت و وقاحت کارفرمایان والستریت جورنال باید
باشد. اینان در همسوئی با تروریسم بینالملل «مادیات»
انسان را نفی کرده، همزمان از خود تصویر مخالف تروریسم ارائه میدهند؛
لات و است تناقضگوئی! والستریت جورنال ادعا کرده، وقتی
کمونیسم در برابر رفاه غرب شکست خورد، جذابیت
خود را از دست داد. پس اگر جهادیسم هم نتواند عدالت اجتماعی را که
مدعی آن است به اجرا در آورد، به سرنوشت کمونیسم دچار خواهد شد! قلمزن
والستریت در پایان برای مبارزه با افراطگرائی یک فتوی هم صدوریده، مبنی بر
اینکه «بهترین راه مبارزه با افراطگرائی، حمایت از مسلمانان اصلاحطلب است»:
«[...] ایدئولوژی جهادی [...]
ادعاهای بنیادی درباره فضیلت شخصی و عدالت اجتماعی دارد[...] دیدگاه کمونیست زمانی
که در برابر آزادی و رفاه غرب شکست خورد، از رونق افتاد. برهمین اساس دولت اسلامی نیز زمانی که [...] شکست
بخورد جذابیت و ابهت خود را از دست می دهد [...] برای جلوگیری از گسترش افراطگرائی
باید از مسلمانان اصلاح طلب حمایتهای بیشتری شود[...]»
همان منبع
تلاش غرب جهت ایجا د ترادف میان کمونیسم
و اسلامگرائی، به صراحت نشان میدهد که
محافل غرب با چه دستپاچگیای در صدد ساخت و پرداخت یک «جنگسرد» مصنوعی هستند. بله نگرانی لجنزار احترام به ادیان این است که
در کشورهای مسلماننشین، دمکراسی برقرار شود؛
دکان صدسالة تروریسم و تاراج اینان
تعطیل خواهد شد! به همین دلیل بود که در پی اهداء جایزه فستیوال
برلن به جعفر پناهی ـ پامنبری میرحسین موسوی ـ و پس از دیدار کنیزالاسلام مولاوردی با رهبر
واتیکان، حکومت زالممد ناگهان تصمیم گرفت
«محمد خاتمی» را «ممنوع التصویر» کند و این جانور وحشی را «به صورت واژگون» به
ارزش بگذارد. دلیل هم روشن است؛ «محمد خاتمی» مانند فمنهای اردوگاه غرب، سر در
آخور جرج سوروس دارد، و از مخالفان سرسخت
آزادی بیان و دمکراسی است. تفاوت ملاممد گوبلز با فمنها این است که کنیزان
بارگاه سوروس با سینههای برهنه، پایه و
اساس اجتماعیات ـ رعایت حریم خصوصی و
برابری زن و مرد ـ را هدف گرفتهاند، حال آنکه شیخ محمد خاتمی و شرکاء، با پای فشردن
بر حکومت دینی، در عمل فالوس، نماد آلت تناسلی پدر را به ابزار نفی برابری
انسانها و تهاجم به حریم خصوصی تبدیل کردهاند.
<< بازگشت