شارلیایسم!
در پی ترور «شارلی»، لجنزاراحترام به ادیان موفق شد تیراژ این مجلة
فکاهی را از 60 هزار نسخه به 7 میلیون افزایش دهد، و ضمن ارائة تصویر دلپذیر از پیامبر مسلمانان، ایدئولوژی «شارلیایسم» را نیز بر جهان تحمیل
کند!
ویژگی «شارلیایسم» این است که میان دمکراسی
لائیک و «دینستیزی» ترادف ایجاد میکند،
تا در کشورهای مسلماننشین از «دمکراسی» تصویر مخدوش ارائه دهد! به این
ترتیب حکومتهای «مسجد ـ روسپیخانه» برای سرکوب طرفداران دمکراسی دستشان بازتر
خواهد شد! و همانطور که در ایران نیز شاهد بودیم، جنجال رسانههای غرب پیرامون ترور شارلی توسط
«مسلمانان»، با لغو غیرقانونی چند کنسرت و
ابراز ناتوانی وزارت ارشاد زالممد از ممانعت در برابر این روند و ... و از همه
مهمتر با تهاجم پاسدار و بسیجی به میهمانیهای مختلط تقارن زمانی یافت. خلاصه بگوئیم،
با تکیه بر عملیات «7 ژانویه»، حکومت ملایان برای بازگشت به همان دوران نورانی
و نکبتبار دولت خیابانی شیخ مهدی بازرگان خیز برداشته!
دورانی که چپنمایان دستآموز سازمان سیا، شیخ
مهدی شیاد را «لیبرال» معرفی میکردند تا فدائیان اسلام «فکلکراواتی» در جایگاه
اوپوزیسیون «دمکرات» زالممد رایش بنشینند.
لغو مجوز «مردم امروز»، آنهم
به دلیل انتشار تصویر «شادوماد هولیوود»، جرج کلونی که چندی پیش در ونیز با «علمالدین»
ازدواج کرد، در واقع تداوم همین سیاست است
که از سوی هولیوود و واتیکان مورد حمایت قرار میگیرد. این شاخهای است از سیاست برتریطلبان که انسان
را «تحت قیمومت» میخواهند. قیمومت آخوند، قیمومت سرمایه، یا قیمومت «فمنها»؛ هیچ تفاوتی نمیکند! از بساط «فمن» فاکتور میگیریم چرا که این دکان سرکوب
را مخصوص جوامع غرب افتتاح کردهاند.
در این جوامع، وظیفة
فمنها، همان وظیفة چماقداران اسلام است. یعنی نشستن در جایگاه قضاوت ارزشی و تهاجم به
حریم خصوصی ـ چه فردی و چه جمعی! از اینرو همانطور که در وبلاگهای پیشین هم
گفتیم، ماچه چماقداران فرنگی، مانند پامنبریهای گوبلز جمکران ـ محمد خاتمی
ـ از عنایات ویژة «جرج سوروس» و هم محفلیهای
ایشان نظیر «روپرت مرداک» و به ویژه قبیلة روتچیلد برخوردار میشوند. به همین دلیل بود که بوقهای احترام به ادیان، ترورهای7
ژانویه را مانند رخدادهای 11 سپتامبر 2001
به حساب «مسلمانان افراطی» نوشت، و بلافاصله روپرت مرداک «کل مسلمانان» را مسئول
این جنایات شمرد! حال باید ببینیم مرداک
از کجا فهمیده که ترور شارلی کار «مسلمانان» بوده؟! پاسخ
روشن است؛ بوقهای محفل مرداک، مسلمان بودن تروریستها را با انتشار یک کلیپ
ویدئو به «اثبات» شکمی و غیرحقوقی رساندهاند و همین کفایت خواهد کرد!
در کلیپ کذا ـ اگر ساختگی هم نباشد ـ فقط چشمان تروریستهای فرضی را میبینیم؛ سر و صورتشان پوشیده است. فریاد
گوشخراش «الله اکبر، شارلی را کشتیم، انتقام محمد را گرفتیم» هم شنیده میشود. سپس تروریستهای «محترم» از دفتر شارلی خارج میشوند
و از محل جنایت میگریزند. و در شرایطی که پلیس اینان را دستگیر نکرده، وغوغساهابهای پاترنوس «مسلمان بودن» تروریستها
را به اثبات میرسانند! به عبارت دیگر همه
بدانند، امکان ندارد یک «غیرمسلمان» بتواند الله اکبر بگوید! بله، شبکة
خبرسازی لجنزار مطلقگرائی، طبق معمول «قیاس به نفس» کرده و مخاطبان را ابله
انگاشته. ولی همه ابله نیستند؛ پیامهای کاربران اینترنت و به ویژه مقالاتی که
پس از 7 ژانویه در سایت «لوگران سوار» انتشار یافت، شاهدی است بر این مدعا. برداشت
کلی، حکایت از این دارد که انگیزة این جنایات همان
«تفرقه بیانداز و حکومت کن»، یعنی «شیطانسازی» بوده.
اهداف شیطانسازی مشخص است؛ دوقطبی کردن فضای جمعی، «تحمیل شرایط ویژه» و سرکوب اقلیتها در داخل
مرزها، و نهایت امر، فراهم
آوردن زمینه مناسب جهت سرکوب مسلمانان جهان از طریق قدرتنمائی دولتهای دستنشاندة
محلی. یعنی همان بساطی که دولت بوش با 11 سپتامبر به
راه انداخت. ولی به استنباط ما، و با
توجه به جدا شدن اجباری حزب سوسیالیست از همزاد ویشیستاش ـ جبهة
ملی ـ در راهپیمائی 11 ژانویه، آمران ترورهای پاریس به تمام اهدافشان نرسیدند! و همین
ناکامی باعث شد، دولت مانوئل والس که هیچ ارتباطی با سوسیالیسم
ندارد، به ادبیات «جبهة چپ» روی آورد و به
«آپارتاید در فرانسه» اشاره کند!
خلاصه اگر آتلانتیسم در میعاد 11
سپتامبر ـ سالگرد کودتای شیلی ـ موفق شد به اهداف واقعیاش یعنی جنگ افروزی، سرکوب اقلیتها در داخل، و همزمان سرکوب فراگیر در کشورهای مسلماننشین، به
ویژه در ایران، ترکیه، عراق، پاکستان و افغانستان دست یابد، در کشور فرانسه،
آمران جنایات 7 ژانویه، چندان موفقیتی
نداشتند. اینان علیرغم وحشیگری بیسابقه ـ
تهاجم مسلحانه به دفتر مجلة فکاهی شارلی و
کشتار بنیانگزاران آن ـ نتوانستند، حکومت نظامی را با شعار «ما همه شارلی هستیم» بر
جامعه حاکم کنند! به عبارت دیگر حضرات
موفق نشدند میعاد 7 ژانویه را آنچنان که «شایسته» بود جشن بگیرند!
یادآورشویم، میعاد 7 ژانویه، برای
لجنزار برتریطلبان از اهمیت ویژهای برخوردار است. در این میعاد بود که میرپنج پوشش زنان ایران را
از طریق «کشف حجاب» به ابزار سیاسی تبدیل کرد، و فرانسه و ایتالیای موسولینی با هم «پیمان
دوستی» بستند! و با توجه به نقش سرنوشتساز موسولینی در رسمیت
بخشیدن به نخستین کشور زنانه مردانة مجردها، «واتیکان» ـ 11 فوریه 1929 ـ ، و با در نظر گرفتن تقارن 50مین سالگرد تولد
«میمون» واتیکان با کودتای محفل برژینسکی در ایران ـ 11 فوریه 1979 ـ از یکسو میتوان به «دلائل» زوزة پاپ و رئیس
جمهور چین بر علیه «کاریکاتور محمد» پی برد،
و از سوی دیگر به صراحت میتوان دریافت که این همسرائی، زمینة مطلوب
را برای نشستن باراک اوباما در جایگاه وکیل مدافع «یهودیان و مسلمانان» فراهم آورد.
اوباما در سخنرانی سالانه خود در کنگره
آمریکا، با ایجاد ترادف میان کاریکاتور
محمد و کشتار یهودیان ناخواسته باعث
انبساط خاطر ما شد! به همین دلیل، بوق رسمی حکومت زالممد اظهارات مضحک اوباما
را «جدی و مهم» ارزیابی کرد، و به بازنشخوار آن همت گماشت:
«[...] ما به عنوان شهروندان آمریکا، به کرامت انسانی احترام میگذاریم [...] ظهور
مجدد [...] اقدامات یهودیستیز را در برخی از مناطق جهان محکوم میکنیم، به همین
علت است که کلیشههای توهینآمیز بر ضد مسلمانان را که اکثرشان تعهد ما را برای
برقراری صلح قبول دارند، رد میکنیم[...]»
منبع: واحد مرکزی خبر، مورخ 21 ژانویه 2015
حتی «شارلی» ـ شارلی پیش از 7 ژانویه را میگویم ـ اگر میخواست اوباما را مضحکه کند، به گرد پای
خود اوباما هم نمیرسید؛ رئیس جمهور یانکیها
با اظهاراتاش در واقع خود را چندین بار مسخره کرده! وقتی ایشان
کاریکاتور محمد را با قتل یهودیان در ترادف قرار میدهند، شاید میباید بپذیریم که دولت تروریست آلمان
نازی هم به کشیدن کاریکاتور یهودیان مشغول بوده!
یا زمانیکه اوباما ادعای مخالفت با
یهودستیزی دارد، ولی ارتش ناتو را به کمک نئوفاشیستهای اوکراین
میفرستد، میباید حواسمان جمع باشد که
از خنده نمیریم! یادآور شویم پس از آزادی فرودگاه دونتسک، ارتش
اوکراین اجساد سربازان ناتو را در این فرودگاه جا گذاشت و فرار کرد. البته
وقوقساهابهای ناتو به پیروی از توضیحالمسائل گوبلز این مطلب را به خفقان
برگزار کردهاند:
«[...] فرمانده ستاد ارتش جمهوری
دونتسک اعلام داشت، در فرودگاه دونتسک، اجساد مزدوران خارجی از زیر آوار خارج شده. اینان با یونیفورم کوماندوهای اوکراین میجنگیدند
ولی آنچه در وسائل شخصیشان به دست آمده، تابعیت اصلی اینان را آشکار میکند[...]»
منبع: سایت فرانسه زبان صدای روسیه، مورخ 23 ژانویه 2015
صدای روسیه هم تابعیت اینان را هنوز بر
ملا نکرده، باشد که آتلانتیسم بیش از اینها مضحکه نشود! چرا که
مضحکه شدن آتلانتیسم به تبع اولی، سگهای
دستآموزش را که ادعای «استقلال» دارند،
بیشتر مضحکه خواهد کرد. به عنوان نمونه، همزمان
با بلبلزبانیهای باراک حسین اوباما در مورد «توهین به مسلمانان»، علی
خامنهای هم برای جوانان غرب یک نامه قلمی کرده که به مراتب از زبانبازیهای اوباما
مضحکتر است. رهبر حکومتی که در توحش و
تحجر و فساد مالی گوی سبقت از شیخکهای عرب ربوده، و خود
را قیم ملت ایران و رهبر مسلمانان جهان میانگارد، به جوانان غرب «توصیه» کرده، اسلام را «بدون
واسطه» بشناسند و بجای پرداختن به گذشتههای دور به مسائل روز توجه کنند. در برابر نفرتفروشی تسلیم نشوند و ... و از
«برخورد احساسی» ـ جانبدار ـ با مسائل
بپرهیزند:
«[...]چرا بازنگری در وجدان جمعی، باید
معطوف به گذشتههای دور باشد نه مسائل روز؟ [...] اصرار نمیکنم که برداشت من یا
هر تلقّی دیگری از اسلام را بپذیرید بلکه میگویم اجازه ندهید این واقعیّت پویا و
اثرگذار در دنیای امروز، با اغراض و اهداف
آلوده به شما شناسانده شود[...] ایجاد نفرت و ترس موهوم از دیگری، زمینه مشترک تمام آن سودجوئیهای ستمگرانه بوده
[...] در واکنش به سیل پیشداوریها و تبلیغات منفی، سعی کنید شناختی مستقیم و بیواسطه از این دین
به دست آورید[...]»
منبع: فارسنیوز، مورخ اول بهمنماه سالجاری
بله،
این بیانات یادآور وراجیهای خمینی جلاد است. جفنگیاتی که ساواک با انتشارشان، طی سالها مغز اوباش و خوشخیالها را با
لفاظی و تخرخر دینی و بومی «ماساژ» میداد.
و اما آنچه در وراجیهای رهبر بیت
زالممد اهمیت دارد این است که علی خامنهای در نامةکذا، برای
جوانان غرب «حق انتخاب آزاد» قائل شده! به عبارت سادهتر، این جانور وحشی، حقی را که با تکیه بر حمایت ارتش ناتو، به ضرب چماق، گلوله،
زندان و شکنجه از جوانان ایران سلب کرده،
برای جوانان کشورهای ارباباش مسلم و محترم میشمارد! در واقع حکومت اسلامی، نه تنها جوانان، که تمام ایرانیان را از چنین حقی محروم کرده! ردیف کردن چنین ترهاتی توسط رهبر حکومت جمکران واقعیت
تلخی را بر ملا میسازد. و آن اینکه، سران کشورهای مبتلا به طاعون اسلام سیاسی، علیرغم
وقوقهای «دینی و بومی»، برتری غرب را به عنوان یک اصل «الهی» از پیش
پذیرفتهاند! و چرا راه دور برویم، با نیم
نگاهی به امت اسلام به صراحت خواهیم دید که بیش از یک میلیارد مسلمان در جایگاه
صغیر و مهجور نشسته و قیمومت محور «چین ـ واتیکان» را پذیرفته!
هیچ یک از تشکلهای رنگ و وارنگ
مسلمانان در اروپا و آمریکا به اظهارات پاپ و رئیسجمهور چین پیرامون «توهین به
مقدسات» ـ ترادف طنز و توهین ـ اعتراض نکرد.
هیچ یک نگفت «ما» به وکیل مدافع نیاز نداریم و خودمان میتوانیم در مورد
این مسائل اظهار نظر کنیم! از سوی دیگر، هیچیک از کاریکاتوریستهای مسلمانزاده به خود
اجازه نداد کاریکاتور محمد را ترسیم کند،
در حالیکه همه مانند میمون ادای غربیها را در آورده و ذکر «شارلی، شارلی»
گرفته بودند!
حال آنکه شارلی در کشور فرانسه، و توسط فرانسویها منتشر میشود. به
عبارت دیگر، انتشار کاریکاتور محمد در
شمارة اخیر شارلی، هیچ ارتباطی به «امت
اسلام» ندارد! این کاریکاتور،
همانطور که در ابتدای این وبلاگ هم
گفتیم از پیامبر اسلام تصویر انسانی و دلپذیر ارائه میدهد! حال این پرسش مطرح میشود که به چه دلیل طراحان
و هنرمندان «مسلمانزاده » اعم از مومن و بیخدا قادر نیستند، پیامبر اسلام را از دریچة ذهن و ضمیر خود بنگرند
و از وی تصویر مطلوبشان را ارائه دهند؛
چه دلپذیر و انسانی، و چه خشن و
ضدانسانی! بالاخره اگر در کشورهای مسلماننشین
چنین امکانی وجود ندارد، در بروکسلستان
که دستشان باز است!
روشنتر بگوئیم، هنرمندان ایرانی ساکن اروپا این امکان را دارند
که بجای «شارلی، شارلی» قرقره کردن و به راه انداختن بساط روضه و زوزه برای شارلی،
«محمد» را آنطور که میخواهند ـ دوستداشتنی، یا نفرت انگیز ـ ترسیم کنند.
واقعیت این است که ما به عنوان
ایرانی در تبعید، در هر حال نمیتوانیم «شارلی» باشیم! «شارلی» هنرمند بود، در چارچوب قوانین کشورش فعالیت میکرد و ... و
زمانی هم که با کوکتل مولوتف مورد تهاجم قرار گرفت، باز هم
با تکیه بر قوانین به فعالیتاش ادامه داد و کشورش را هم ترک نکرد! ولی بین خودمان بماند،
شارلی شدن ایرانینمایانی که در
پاریس و لندن و برلن برای خمینی، محمدمصدق، رهبر معنوی فدائیان اسلام، و
میرحسین موسوی و ملاممد خاتمی کاروان خردجال به راه انداخته و میاندازند، از برنامههای مفرح و مورد علاقة ماست! از
این گلة شارلی و به ویژه از بز سرگله ـ حاج
سیدجوادی ـ که در این روزهای سرد و تلخ با
جفنگیاتشان باعث شادی ما میشوند، بینهایت
سپاسگزاریم! ولی گلة فرنگی شارلی به
کنار، شارلی شدن نیابتی چماقدار، و شارلیستیزی چپنمایان هم خالی از لطف نیست!
پس از رخدادهای پاریس، جناب دکترفریبرز رئیسدانا که صبیهشان نورچشم
بیلدربرگ شده، و خودش هم خیلی دم از
سوسیالیسم و غیره میزند، بلافاصله در
کنار چماقداران جمکران قرار گرفت و مخالفت صریحاش را با توهین به مقدسات «مردم
جهان» اعلام داشت:
«[...] ما در
میان کسانی نیستیم که اهانت به باورهای مردم را، در هر کجای جهان، بر بتابیم. برعکس ما خواهان آزادی اندیشه و بیان
در گستردهترین مقیاسیم. جواب کلام با
کلام است. اهانت روا نیست[...]»
منبع: وبلاگ تغییر
جهان، مورخ دوشنبه ۲۲ دیماه ۱۳۹۳
معلوم نیست داسالله این نوع «آزادی بیان» فرمایشی را با
دست خود از خشتک زالممد استخراج کرده، یا باراک اوباما آنرا از لیفة تنباناش درآورده
و گذاشته در دهانشان! با توجه به اینکه رئیسدانا وکیل مدافع باورهای «مردم
جهان» شده، باید بگوئیم به احتمال قریب
به یقین، سوسیالیسم ایشان با لیفة تنبان باراک اوباما پیوند
الهی دارد! در صورتیکه لیبرال چماقدارهای جمکران، لیبرالیسمشان صد در صد هولیوودی است و مفاد آن
را فقط از خشتک جرج کلونی استخراج میکنند.
بله،
کلونی را دستکم نگیریم. دقیقاً پس
از بزرگداشت 80 مین سالگرد امضاء پیمان فرانسه با ایتالیای موسولینی ـ 7 ژانویه 1935
ـ حکومت زالممد بلافاصله به دو شاخة کاذب
تقسیم شد. شاخة رسمی برای حفظ ظاهر، ترور را محکوم کرد و تلویحاً هشدار داد که عاقبت
توهین به مسلمانان همین است و بس! در صورتیکه طرفداران ملاممد گوبلز به خشتک جرج
کلونی دخیل بستند. جرج کلونی که پس از
ازدواج سرپیری، «علم دین» برافراشته، یک «ژوسوئی شارلی» به خودش چسباند، و این ژست مضحک مورد پسند داماد عماد افروغ، یعنی محمد قوچانی قرار گرفت. سوابق
درخشان و ضدلائیسیتة قوچانی برای همگان
شناخته شده است. قوچانی هم مانند دیگر چماقداران بیدستار محفل نفرتفروش
شیخوشاه، ادعای لیبرالیسم دارد؛ و به پیروی از آخوند مرتضی مطهری در کمال حماقت
میکوشد، چپستیزیاش را با «لیبرالیسم» فرضی پوشش دهد! در هر حال، قوچانی
پس از سالها نانخوردن در دکان سرداران سازندگی،
به دلیل آنکه از شهامت و جسارت انسانی بیبهره است و هرگز موضعگیری شخصی نمیکند، وابستگی محفلیاش به لیبرالیسم ضدکمونیستی را ـ
این پدیدة گوسالهپسند از ابداعات عموسام است ـ به صورت غیرمستقیم و نیابتی و مبهم بروز میدهد. و به
همین دلیل نیز تصویر جرجکلونی را با آن شعار همهپسند «ژوسویی شارلی» در «مردم
امروز» منتشر کرد!
و از آنجا که خر لنگ هم منتظر چوش است،
حکومت زالممد بلافاصله «قوچانی» را احضار
کرد؛ امتیاز «مردم امروز» را لغو فرمود؛ و میدان داد تا این چماقدار مفلوک بتواند چاردستوپا
به سنگر اوپوزیسیون دستساز عموسام بخزد! اینچنین بودکه حضرت قوچانی چماقدار به صورت
نیابتی ـ از طریق جرج کلونی ـ «شارلی» شدند! بله، «ما همه شارلی هستیم؛ تا خون در رگ ماست، شارلی رهبر ماست؛ شارلی بیا،
شارلی بیا، ایران
شده کرب و بلا؛ شرق و غرب نابود است، شارلی
پیروز است، و ... » و بقیة قضایا!
ترور «شارلی» را به حساب مسلمانان میگذاریم؛ اهل قلم را ارعاب میکنیم؛ و
پیرامون «نفرت از مسلمانان» اجماع جهانی به وجود میآوریم. سپس کشتار یهودیان را به مسلمانان نسبت میدهیم
و به یهودیان میفهمانیم که جایشان در اسرائیل است و ... و همه با هم این جنایات
را محکوم میکنیم! بعد، کشتار پاسداران ونظامیان حزبالله را به حساب
اسرائیل مینویسیم و ... و در میعاد الهی 11 فوریه، همه با
هم در تهران و واتیکان و واشنگتن «امپراتوری رم نوین» را جشن میگیریم!
این امپراتوری نوعی جامعة «ضداجتماعی»
است که در آن از قضای روزگار بردهداری همچنان رایج است. هر چند
کشیش، با «فمن» جایگزین شده، و «خانواده» با زوج همجنسگرا! البته
این جایگزینیها دلیل «اقتصادی» دارد! تشکیل خانواده، آموزش و پرورش کودکان، تأمین رفاه و بهداشت و امنیت به تدریج کالائی
لوکس به شمار خواهد آمد! همه نمیتوانند از
این کالای گرانقیمت «بهرهمند» شوند. همان
یک درصدی که ثروت جهان را در دست دارد میتواند این کالا و خدمات «لوکس» را مصرف کند. در نتیجه،
بهتر است بقیه فکر دیگری به حال
خودشان بکنند!
و به قول مشققاسم، «دروغ
چرا»، تا این «امپراتوری شکمی»، آ.آ.آ.آ! بله، لوتی و عنترهای آتلانتیسم که پیشتر جنگ تمدنها
و پایان تاریخ و گفتگوی تمدنها و مزخرفات مشابه را به شوت و پرتها فروخته بودند، حال با چماق «امپراتوری رم» به میدان آمدهاند.
ویژگی امپراتوری کذا این است که از یکسو با حریم خصوصی در مفهوم حقوقی معاصر، و از
سوی دیگر با مفهوم «شهروندی»، به عنوان پایه و اساس امپراتوری رم باستان در
تضاد قرار گرفته! یادآور شویم در امپراتوری رم با دین و مذهب و
رنگ پوست «شهروند» کاری نداشتند، حال آنکه در امپراتوری «قم» ـ ویراست نوین امپراتوری رم ـ اصل و
اساس، تعلقات قومی و نژادی و دینی و تمایلات جنسی «شهروند» است! به عبارت دیگر،
امپراتوری کذا که حداقل در غرب، ادعای
«لائیسیته و دمکراسی» دارد، ویراست نوینی است از جوامع اسطورهای ادیان
ابراهیمی همراه با فمینیسیم و فمنایسم!
این امپراتوری نوین که با «نزاکت
اجتماعی» و «حریم خصوصی» ـ افراد، بنیادها و ملتهاـ بیگانه است، «طبقة
متوسط» هم ندارد! در این جامعة نوین و
ضداجتماعی، یک گروه بینهایت ثروتمند به
شیوة پیامبران ادیان ابراهیمی یعنی از طریق نفرتفروشی، بر یک طیف گسترده و رنگارنگ «فرودست و حاشیهنشین»
حکومت میکند! و شاهدیم که گسترش «بیکاری» و به ویژه بیکاری
جوانان، به موازات تمرکز ثروت در دست گروهی اندک، زمینة مناسب اقتصادی و اجتماعی برای استقرار این
قماش حکومت اسطورهای را فراهم آورده:
«[...] یک درصد مردم دنیا ثروت جهانی
را قبضه کردهاند [...]سازمان بینالمللی کار: در سال 2019، بيش از 212
ميليون نفر بيکار خواهند شد[...]»
منبع: رادیوفردا، مورخ 29 و 30 دیماه سالجاری
بله، 212 میلیون
نفر بیکار خواهند شد! به عبارت دیگر، «کارفرما» در این میانه هیچ مسئولیتی ندارد، ولی نمیدانیم چه میشود که علیرغم وجود چنین
لشکر بیکاری، کارفرمایان هر روز درآمدشان
بیشتر میشود؛ اینهم باید از «معجزات» صدر
اسلام یا از کرامات قواد خلیلالله باشد! مردم
خودشان «بیکار» میشوند! البته در برخی
موارد اخراج کارمند و کارگر میتواند به دلیل ورشکستگی کارفرما باشد، ولی چه بگوئیم که در اکثر موارد چنین نیست! به عنوان نمونه شرکت «آمریکن اکسپرس» که درآمدش
به مراتب از درآمد پیشبینی شده بیشتر بوده، میخواهد 4000 نفر را هم اخراج کند؛ باشد که مخارجاش را کاهش دهد:
«[...] همزمان با انتشار نتایج 4 ماه آخرسال 2014، آمریکن اکسپرس اعلام داشت، 6 درصد از کارمندانش را اخراج میکند[...] بر
اساس این نتایج، سود آمریکن اکسپرس 11
درصد افزایش یافته[...]»
منبع: بورسوراما،
مورخ 22 ژانویه 2015
همچنانکه میبینیم،
علیرغم افزایش دورقمی سود شرکت آمریکن اکسپرس، این شرکت
4000 هزار نفر را هم بیکار میکند، تا منافع بیشتری داشته باشد و هیچکس هم اعتراضی
ندارد! چرا که همه میگویند: «ژوسوئی شارلی!» ولی
اگر همین شرکت با تهدیدات واقعی و یا ساختگی ادعا کند که با ورشکستگی رو در رو شده، بلافاصله کاخسفید پادرمیانی خواهد کرد و چند صد،
یا شاید چند هزار میلیارد دلار در اختیارش
میگذارد، و به اصطلاح شهروندان و رأیدهندگان و مالیاتپردازان
«محترم» آمریکا هم هیچ اعتراضی نخواهند کرد! چرا که،
آتلانتیسم در برابر انسانها هیچ
مسئولیتی ندارد؛ شهروند این نظام هم
نهایت امر تبدیل شده به سگ دستآموز دولت!
دولت آتلانتیست فقط در مورد بانکها و شرکتها و بازاربورس «مسئولیت» میپذیرد، همه را هم در خدمت «سرمایه» میخواهد. برای خودش نوعی آخوند شده؛ همانطور که خاخام و کشیش و آخوند با «مسئولیت»
در چارچوب حقوقی آن بیگانهاند و انسان را ـ به ترتیب ـ در خدمت کنیسه وکلیسا و مسجد میپسندند، دولت آتلانتیست هم «شهروند» را در خدمت سرمایه
وسرمایهدار میخواهد. در این راستا،
ماریودراگی، رئیس بانک مرکزی
اروپا برای سرازیر کردن 1100میلیارد یورو به کیسة بانکهای خصوصی خیز برداشته، تا اگر دولت یونان یا دیگر دولتهای ضعیف
اتحادیه، نتوانند وامهای دریافتی را به
موقع پرداخت نمایند، هم منافع لاشخورها
مخدوش نشود، و هم دولتهای ثروتمند اروپا
بتوانند با دریافت وامهای کلان با بهرة اندک، زمینه را برای نابود کردن پسانداز شهروندان و
مقروض کردن هر چه بیشتر بنیادها به بانکهای خصوصی فراهم آورند.
به همین دلیل است که بعضی کشورهای اروپا از قماش آلمان
و فرانسه، که از منظر تاریخی منابع الهام
فاشیسم به شمار میروند، حداقل در تبلیغاتشان
به رئیسجمهور مسلمان نیاز مبرم پیدا کردهاند؛
هدف غائی از این پروپاگاندها هدایت
سرمایه به بانکهای لندن و واشنگتن است از طریق «تسلیم» کردن شهروندان اروپا به
توحش و خشونت دین!
<< بازگشت