شنبه، آذر ۱۵، ۱۳۹۳

همه‌جا و همینطور!




رئیس جمهور فرانسه که برای یک سفر دو روزه به قزاقستان رفته بود،   ‌به گزارش فرانس‌پرس،  مورخ 6 دسامبر2014،‌  امروز به مسکو می‌رود و با ولادیمیر پوتین ملاقات خواهد کرد.   البته این ملاقات در فرودگاه مسکو صورت می‌گیرد.   امیدوارم رئیس جمهور فرانسه به سرنوشت مدیرعامل «توتال» دچار نشود.   چرا که در اینصورت،  با توجه به ابراز ارادت‌های اخیر و مکرر «یورونیوز» به مارین لوپن،‌  رهبر ویشی‌ست‌های فرانسه،  ممکن است شاهد حضور فاشیست‌ها در کاخ ریاست‌جمهوری اینکشور باشیم!   مسلم بدانیم،   در صورت بروز چنین فاجعه‌ای،   دولت فرانسه بیش از پیش به حکومت زال‌ممد نزدیک خواهد شد.   ولی خوشبختانه هنوز به اینجا نرسیده‌ایم و علیرغم مشکلات و مسائل روزمره،   و تحمل شرایط «انقلابی»،  هنوز‌ می‌‌توانیم وبلاگ بنویسیم!   هر چند «شرایط انقلابی» کذا به کشور فرانسه محدود نمی‌شود.      
      
در پی تصمیم نتانیاهو برای انحلال مجلس اسرائیل،   در بروکسل‌ستان و حومه به صور مختلف «انقلاب» به راه افتاد!   از آنجمله است،   کشف 3 تن کوکائین در بندر آمستردام؛  انحلال قریب‌الوقوع پارلمان سوئد؛   مرگ ناگهانی برخی از شخصیت‌های سرشناس کشور فرانسه؛  افشای ارتباط شهردار رم با مافیا؛   «کشف» روابط جنسی نامشروع در دربار «ریچارد سوم»؛  و ... و از همه مهم‌تر،   «انقلاب دوم» شبکة تلویزیونی فرانس24  در مورد روسیه!

بله،  یک‌بار دیگر شبکة «فرانس 24» ناچار شد در مورد اوکراین تغییر سنگر بدهد،  و این مأموریت مقدس را مانند دفعة ‌پیش به مادام «بورگراف» محول کردند.  البته اینبار مادام بورگراف را به مسکو نفرستاده بودند،   از الکساندر لاتسا هم در جلسة بحث و گفتگو خبری نبود.   ولی روند کار همان بودکه در مسکو شاهد بودیم؛    یعنی قرار دادن دو پرسوناژ منطقی و متین و با نزاکت و خصوصاً آگاه از مسائل جهانی،  در برابر دو پرسوناژ چرندباف و کودن و  هوادار کودتای «میدان!»  گویا در آستانة سفر فرانسوا اولاند به قزاقستان این تغییر موضع الزامی شده بود.   

به ادعای فرانس پرس،‌  سفر رئیس‌جمهور فرانسه به قزاقستان با هدف کاهش تنش میان اروپا و روسیه صورت گرفته!   ولی با توجه به آنچه طی نشست خبری در قالب «هشدار» از زبان رئیس‌جمهور قزاقستان شنیدیم،   به نظر می‌رسد رئیس جمهور فرانسه در واقع برای بهبود روابط «پاریس ـ مسکو» خواهان «وساطت» نظربائف شده باشد!   البته این مسائل موضوع وبلاگ ما نیست!   آنچه برای ما اهمیت دارد،‌   ناکامی آتلانتیست‌ها برای تجزیة سه کشور عراق، ‌ترکیه و پاکستان است!   پیشتر به دفعات گفته‌ایم و باز هم تکرار می‌کنیم،  هدف نهائی آتلانتیسم،  تبدیل جهان به لجنزارهای قومی و دینی و بومی است!   و دلیل هم از روز روشن روشن‌تر؛  ‌ «آرمان‌شهر»،   یعنی حکومت نخبگان،  جنگ با همسایگان،   همزمان با کشتار اقلیت‌ها!   

سناریوئی که آتلانتیسم،  طی سدة اخیر،   بارها و بارها در کشورمان به اجرا در آورده.  «بست نشستن» به اصطلاح مشروطه‌خواهان در سفارت بریتانیا،  ‌خلع سلاح سرداران مشروطه، ‌ ارسال «مورگان شوستر» برای سازمان دادن به تاراج ایران،   کودتای آیرون ساید و ارسال «آرتور میلیسپو» برای تداوم مأموریت شوستر،   نمونه‌های چشمگیری است از سیاست استعمار در ایران.   سیاستی که با خفقان محفل «شیخ‌وشاه» همراه‌ شده و در موردشان هیچگونه افشاگری صورت نمی‌گیرد.  و دلیل هم روشن است؛   لوتی و عنترهای آتلانتیسم از «چماقدار» هوادار میرزای شیرازی و آخوند مدرس گرفته تا چپ‌نمای مدعی روشنفکری،   پیرامون اهداف «نیک» استعمار در ایران به اجماع رسیده‌اند!   به عنوان نمونه،   اینان «مورگان شوستر» را به عنوان «ناجی» معرفی می‌کنند:

«[...] در سال ۱۹۱۰ وزیرمختار ایران در آمریکا از دولت آمریکا خواست که کارشناسی برای استخدام در دولت ایران به منظور اصلاح امور مالی دولت نوپای مشروطه معرفی کند[...]»
منبع: ویکی‌پدیا

بله به درخواست وزیرمختار دربار قاجار در ینگه‌دنیا،   مورگان شوستر را برای «اصلاح» امور مالی دولت نوپای مشروطه به ایران  فرستادند!  آنهم مشروطه‌ای که قانون اساسی‌اش در سفارت انگلستان تنظیم شده بود،   تا آخوند شیعه در جایگاه برتر «ناظر بر تدوین و اجرای قوانین» بنشیند و یک آخوند وحشی به نام «مدرس» که با همه کس و همه چیز،   و به ویژه با جمهوری «مخالف» بود،   و زنان و فرودستان را «ناقص‌العقل» می‌خواند به «مجلس» راه یابد:

«[...] مدرس [...] در توضیح مخالفت خود در مجلس چنین استدلال کرده بود [...] از کسانی که حق انتخاب ندارند نسوان هستند [...] خداوند قابلیت در این‌ها قرار نداده‌ است که لیاقت حق انتخاب داشته باشند،   مستضعفین و مستضعفات و آن‌ها از این نمره‌اند که عقول آن‌ها استعداد ندارد[...]»
همان منبع

همچنانکه می‌بینیم آخوند مدرس با «حق انتخاب» فرودستان ـ  زن یا مرد ـ  مخالف بوده و جای تعجب نیست که این جانور وحشی را به عنوان «عضو ناظر» به مجلس فرستاده باشند. ‌ آخوندجماعت،  همراه فرودست باشد یا نباشد،   در هر حال متجاوز ـ  ضداجتماعی ـ  و «جمع پرست» است؛‌  لائیسیته و حقوق برابر انسان‌ها را نفی می‌کند؛  خود را «برحق» می‌شمارد،  و دیگران را «باطل و ناحق و ناقص‌العقل و صغیر.»   و در قانون اساسی «مشروطه» ایران،  «جایگاه برتر» ناظر بر تدوین و اجرای قوانین به چنین موجود متجاوزی تعلق گرفت تا آتلانتیسم‌ با یک تیر چندین و چند نشان بزند.  هم ارتباط ملت ایران را با ملت روسیه  ـ  همسایة مسیحی ـ بگسلاند،   هم «بهارستان» را به چاهک آتلانتیسم تبدیل کند.   بی‌دلیل نبود که «شعاع‌السلطنه» مجلس را به توپ بست!   مجلسی که به محل جفتک‌پرانی امثال مدرس تبدیل شده بود؛   از حضور «مورگان شوستر» استقبال می‌کرد،  و در عمل هیچ ارتباطی با مطالبات صدر مشروطه ـ  جدائی دین از سیاست،‌   عدالت‌خانه بجای محاکم شرع،   و به ویژه آزادی و استقلال ـ  نداشت.   به همین دلیل وق‌وق‌ساهاب‌های آتلانتیسم،   از شعاع‌السلطنه «شیطان» ساخته‌اند.  

بدون اینکه وارد جزئیات شویم،  یک پرسش منطقی مطرح می‌کنیم.   به چه دلیل دولت ایران می‌باید با نفی واقعیت مادی ـ  همجواری جغرافیائی ـ  همسایه‌اش را کنار بگذارد،  و همچون دولت کودتائی «کی‌یف» به لندن و واشنگتن و پاریس و برلن نزدیک شود؟!   هر چند،   مسائل اوکراین موضوع این وبلاگ نیست،   ولی با توجه به اهداء پست وزارت دارائی اوکراین به ناتالی یارسکو، تبعة آمریکا از سوی دولت کودتا ـ  ایریب، مورخ 13 آذرماه سالجاری ـ  این پرسشی است که در مورد اوکراین هم می‌‌توان مطرح کرد.   خلاصه،‌  تحولات سدة اخیر در ایران،   طی چند دهة اخیر در تحولات اوکراین بازتولید می‌شود.  با این تفاوت که ایران پس از سرکوب مطالبات صدر مشروطه،  در جایگاه طویلة اسلامی بریتانیا قرار گرفت،  و ‌‌سپس با کودتای آیرون‌ساید به طویلة اسلامی رایش تبدیل شد و جهت ایجاد انسداد در روابط ایران و روسیه شوروی،   مستشاران نظامی آلمان‌نازی به دستور انگلستان در ایران لنگر انداختند.  

پس از فروپاشی ارتش «شکست‌ناپذیر» آلمان نازی،   آتلانتیسم برای تحمیل تحریم‌های اقتصادی به ملت ایران،   و ایجاد گسست در روابط «تهران ـ مسکو»،  ‌ ویراست فکل‌کراواتی آخوند مدرس،   یعنی محمد مصدق را از پستو بیرون کشید.  ایشان تشریف آوردند تا یکجانبه‌گرائی و چپ‌ستیزی را گسترش دهند.  مصدق ابتدا همکاری ایران و شوروی در زمینة‌ نفتی را ممنوع کرد.   سپس همزمان با اعمال طرح «تفکیک جنسیتی» در دبستان‌های ایران،‌   مذاکره با بریتیش پترولیوم را در عرصة «منهیات» قرار داد و نفت را به صورت یکجانبه «ملی» فرمود.   به این ترتیب همچنانکه در وبلاگ‌های پیشین هم گفته‌ایم،  از یک‌سو زمینة تحمیل تحریم‌های اقتصادی بر ملت ایران  فراهم آمد،   و از سوی دیگر،   به دلیل کودتای آتلانتیست‌ها،   مشروعیت سلطنت پهلوی دوم نیز پایان گرفت،‌  تا زمینه‌سازی برای تبدیل ایران به لجنزار شیعی مسلکی و «حکومت نخبگان» ـ آخوند شیعی ـ  فراهم آید.    

ولی مسیر تحولات اوکراین با ایران کمی تفاوت دارد.   اوکراین پس از جنگ جهانی دوم بخشی از اتحاد جماهیر شوروی بود،  و پس از فروپاشی کشور شوراها،  آرام آرام با دو «کودتای مردمی» به مقام چاهک آتلانتیسم ترفیع یافت.   ابتدا انقلاب رنگی به راه انداختند،  و اینک نیز انقلاب «میدانی!»  بر اساس این «انقلاب‌ها»،   مردم اوکراین می‌بایست در همان مسیری قرار گیرند که از یکصد سال پیش بر ملت ایران تحمیل شده بود:  پایان دادن به همجواری مسالمت‌آمیز با روسیه و منافعی که این همجواری می‌توانست به دنبال آورد.   اوکراین در این چشم‌انداز فقط و فقط با اروپا و آمریکا می‌بایست ارتباط داشته باشد!  از اینرو سرکوب‌اقلیت‌ها،   ممنوعیت فعالیت احزاب چپ و خلاصه سرکوب آزادی‌بیان از ویژگی‌های بارز سیاست «دولت میدان» شده.   و همانطور که شاهدیم،   دولت کی‌یف این سیاست‌ها را بخوبی اجرا کرده و به همین دلیل،  نسخة معاصری از مورگان‌شوستر و آرتور میلیسپو ـ  ایندو با هم تفاوتی ندارند ـ   از سوی ینگه‌دنیا برایشان ارسال کرده‌اند تا به تاراج «مقدس» اقتصادی سروسامان دهد.  

ولی خوب دنیا خیلی عوض شده،  و برخلاف کودتای «خوش و خرم» آیرون ساید،   کودتای سوم اسفند اوکراین با شکست روبرو شد!   از اینرو،   همزمان با برگزاری نشست امنیتی اروپا در شهر «بال»،   یورونیوز،   شبکة وابسته به «بی‌بی‌سی»،   به «مارین لوپن» تریبون داده بود تا «واقعیت» انقلاب میدان را از زبان رهبر ویشی‌ست‌ها بیان کند!   به این ترتیب،   بوق تبلیغاتی بریتانیا از رهبر ناسیونالیست‌های فرانسه،   تصویری دلپذیر و «منطقی» ارائه ‌داد!  بله،‌  تشویق خشونت و توحش در سراسر جهان «سنت» لندن بوده و هست.   ولی این «سنت نبوی» به دلیل تغییر موضع کاخ سفید و شکست سیاست‌ بریتانیا در ایران،   و سپس در سوریه و اوکراین به شدت متزلزل شده.   از اینرو ایالات‌متحد،  که از آن در پروپاگاند «فرهنگی» پاترنوس،  همچنان به عنوان «مستعمرة بریتانیا» یاد می‌شود،   در دامان آشوب فرو افتاده!   

رسانه‌ای شدن برخورد پلیس آمریکا،   آنهم فقط با سیاهپوستان،  به لشکرکشی‌های خیابانی در اعتراض به حکم دادگاه کشید،   و همزمان تظاهرات «مردم» را در برابر سفارت آمریکا در لندن نیز شاهد بودیم!‌  به عبارت دیگر،   در دو سوی آتلانتیک،  دستی واحد «تظاهرات مردمی» بر علیه «نیروهای حافظ نظم و قوة قضائیه» ایالات متحد را هدایت می‌کند!   این «دست واحد» که مدرنیته ـ انسان محوری ـ  را در تمامی ابعادش نفی می‌کند،  جهان را دوقطبی و «ایدئولوژیک» می‌خواهد؛   «شیطان و قهرمان» می‌سازد؛  ‌ «انقلاب» به راه می‌اندازد؛ حکومت «نخبگان» تشکیل می‌دهد؛   نفی و خشونت ـ  روابط یک‌سویه ـ  را تشویق می‌کند و «دشمن» می‌فروشد.  دستی که طی سدة اخیر همواره از آستین آتلانتیسم بیرون آمده،‌  و تبدیل شعاع‌السلطنه به «شیطان» و قرار گرفتن مصدق‌السلطنه در جایگاه «قهرمان» نیز بخشی است از تبلیغات انسان‌ستیز آتلانتیسم.   

در ادامة همین بساطی که آتلانتیسم به راه انداخته،  از چندروز پیش، گروهی فارسی‌نویس بر پدیدة «روشنفکر» متمرکز شده،   انواع روشنفکر،  از دینی و بومی و قومی برای ایرانیان تعیین می‌کنند!    این ماجرا که با مصاحبة کامبیزحسینی با شیخ مسعود بهنود آغاز شد،  فعلاً به مصاحبة خاله‌زنکی رامین جهانبگلو با آورام چامسکی و بازاریابی برای «روشنفکر جهانی» رسیده!   یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های «روشنفکر جهانی» که در این مصاحبه ظهور کرده،   این است که با فلاسفه و متفکران مدرنیته ـ  فروید،  داروین، کارل مارکس و نیچه ـ  در تضاد قرار می‌گیرد و در هم‌سوئی با تبلیغات گوبلز،   «دفاع از خود» را با «خشونت» در ترادف قرار می‌دهد!  خلاصه بگوئیم،  روشنفکر جهانی بیشتر به رهبر پوپولیست‌ها می‌ماند با تفکر کاری ندارد.

کافی است به مصاحبة جهانبگلو با نوآم چامسکی نیم نگاهی بیاندازیم:

«[...] فکر نمی‌کنم که بتوان به صورت فله‌ای گفت که خشونت هیچگاه قابل دفاع نیست، برای مثال خشونت‌ورزی در دفاع از خود[...]»
منبع:  رادیوفردا،‌  مورخ 5 دسامبر2014 

به این ترتیب چامسکی تلویحاً تأکید می‌کند که «دفاع از خود»،  نوعی خشونت‌ورزی است!   حال آنکه واکنش انسان به تهاجم،  و در ابعاد وسیع‌تر،   واکنش ملت‌ها به تجاوز نظامی اشغالگران،   به هیچ عنوان خشونت‌ورزی نیست،   دفاع مشروع،‌  انسانی و «منطقی» است!   افراد و یا ملت‌هائی که در برابر تجاوز واکنشی نشان نمی‌دهند،  در واقع از خشونت بر علیه خود استقبال کرده‌اند!  برای شناخت ابعاد واژة خشونت بهتر است یادآور شویم که خشونت،   «یک‌سویه» و غیرحقوقی  است،  و ارتباطی با دفاع از خود در مقام یک عکس‌العمل منطقی و «حقوقی» ندارد،   حتی اگر این دفاع توأم با خشونت گردد.   نمونه‌ها فراوان است.   قتل سارق مسلح توسط صاحب مغازه،‌   یا کشته شدن مرد متجاوز توسط زن،   ساده‌ترین نمونه‌هاست!    روند استدلال حقوقی در چنین مواردی این است که «اگر زن و یا صاحب مغازه مورد تهاجم قرار نگرفته بودند،  کسی هم به قتل نمی‌رسید!»   البته این استدلال در جوامع «بهنجار» صورت می‌گیرد،   نه در جوامع «ایدئولوژیک.» ‌  در جوامع ایدئولوژیک که در آن‌ها «حق و باطل » ‌حاکم شده؛   ‌افراد در جایگاه «قضاوت ارزشی» می‌نشینند،  ‌ و «مخالف‌خوانی» و تخریب را به عنوان «روشنفکری» به ارزش می‌گذارند.

چامسکی هم یکی از همین قماش روشنفکرهاست که ضمن بازاریابی برای رامین جهانبگلو،‌ ایالات متحد را با سراسر جهان در ترادف قرار ‌داده،   و «نخبگی» را همچون «مأموریت الهی» در گرو «مخالفت با قدرت» ‌گذارده:   

«[...] اکثر این نخبگان در طول تاریخ تنها ثنای قدرت را گفته‌اند.   ما به مخالفان توجه می‌کنیم،   اما این‌ها یک جماعت خیلی کوچکی هستند ـ  آدم‌هائی مثل خود شما.   اینجا هم اوضاع همینطور است.  همه جا همینطور است[...]»
همان منبع

بله،   اینروزها عبارت «همه جا همینطور است» زیاد شنیده می‌شود.   از زبان مقامات مونث و مذکر حکومت زال‌ممد،  و به ویژه از زبان جمکرانیان صادراتی که برای تطهیر «حکومت دینی» از هیچ سفسطه و مغلطه‌ای فروگزار نمی‌کنند.   این عبارت عامه پسند و ابله فریب را زیاد می‌شنویم.  به طور مثال،  طرفداران حکومت ولایت‌فقیه برای توجیه خشونت حکومت اسلامی می‌گویند و باز ‌می‌گویند که در سراسر جهان،‌  حتی در نیویورک هم «زنان مورد خشونت قرار می‌گیرند!»   به عبارت دیگر،   «اعمال خشونت به زنان» یک «پدیدة جهانی» است و نمی‌باید انگشت اتهام را به سوی حکومت اسلامی گرفت!   حال آنکه واقعیت با این جفنگیات هزاران سال نوری فاصله دارد؛ ‌  خشونتی که در نیویورک یا پاریس و لندن بر زنان و یا مردان و کودکان  اعمال می‌شود،  از سوی دولت مورد تأئید قرار نمی‌گیرد،   حال آنکه در حکومت اسلامی این دولت است که نقش رهبری خشونت بر علیه انسان‌ها را برعهده گرفته!   این حکومت،‌   همچون واتیکان،  و بسیاری دیگر از بنیادهای قرون‌وسطائی،   مخالف نظم دمکراتیک،  جوامع مختلط و آزادی بیان انسان‌هاست.   و در هر فرصتی آزادی بیان را به بهانه‌های واهی سرکوب می‌نماید!   به عنوان نمونه،  اخیراً در بلندگوهای زال‌ممد پزشکان تقدس یافته‌اند.   از اینرو نمایش‌هائی که تصویر پزشک را مخدوش می‌کند در حکومت اسلامی می‌باید متوقف شود!  همین «تقدس» را نوآم‌ چامسکی برای «مردم» قائل شده.  و اینک نوبت به او رسیده تا برای بساط اصلاح‌طلبی دکان «همه جا همینطور است» را بر پا کند و رامین جهانبگلو را به عنوان «نخبه» به فروش برساند.   برای نشاندن امثال جهانبگلو در جایگاه «نخبه» لازم است از جامعة واقعی ـ  ایالات‌متحد در هزارة سوم ـ  خارج شویم و پس پس برویم تا برسیم به جوامع اسطوره‌ای، و چامسکی هم همینکار را می‌کند:        

«[...] به عقب که برویم تا خودِ آغاز تاریخ مکتوب همینطور بوده،  نخبگان خادمان قدرت بوده‌اند. در حقیقت،   بخشی از شرط نخبه‌شدن همین بوده،   چه چیز یک شخص را در زمره نخبگان وارد می‌کند؟  خوب،  باید از سطح خاصی از برتری،  احترام و اعتبار برخوردار شوند. و این همه را هم از طریق انتقاد از قدرت به دست نخواهید آورد.»
همان منبع

شاید آورام چامسکی فراموش کرده،  که عملاً از جمله همان روشنفکرانی است که بنیادهائی «نامعلوم» برای‌شان «بازارگرمی» به راه انداخته‌اند.   یادآور شویم چامسکی به عنوان پروفسور زبان‌شناسی در «ام. آی. تی» که فاقد دانشکدة زبان است،  ‌ تدریس می‌کند!   اگر در ایالات‌متحد،   روند این «محبوبیت‌آفرینی» و بازارگرمی‌ها،  با آنچه وی دوران «تاریخ مکتوب» می‌خواند تفاوت‌هائی دارد،  به هیچ عنوان به این معنا نیست که موضع چامسکی با روشنفکرانی که قدرت برای‌شان «کارسازی» کرده،   متفاوت بوده!   در اینکه،  چامسکی فیلسوف‌نمائی «حقیقت‌فروش» است تردیدی نداریم.   پشتیبانی وی از کودتای جنبش‌سبز،  و حمایت آشکار ایشان از امثال پاسدار اکبر و سروش و ... بخوبی نشان داد که چامسکی به  محفل ایران‌ستیز اسطوره فروشان وابستگی دارد.   همان محفلی که پیامبران ادیان ابراهیمی ـ   موسی و عیسی و محمد ـ   را در جایگاه «نخبه» قرار داده! 

نخبه و روشنفکر،  برخلاف سیل ترهاتی که از زبان ایرانی‌نمایان و چامسکی‌ها جاری شده، هیچ ارتباطی با «مردم» ندارد!   این آل‌احمد مفلوک بود که به دنبال ارتباط «روشنفکر و مردم» می‌دوید و روشنفکر «خادم و خائن» تعیین می‌کرد!   به آن‌ها که در رادیو فردا،   اهل «تفکر و تعمق» شده و دکان فروش روشنفکر و نخبه باز کرده‌اند یک نکتة پیش‌پاافتاده را یادآور شویم و آن اینکه هیچیک از متفکران  «اومانیست» مورد تأئید «مردم» قرار نگرفتند و به ویژه «مردم» هرگز از مارکس،  فروید،  داروین،  متفکران مدرنیته استقبال نکردند،  ‌چرا؟ چون برخلاف آخوند و شارلاتان،   «متفکر» هرگز در مسیر جانبدار ـ   باورهای جمع ـ  قرار نمی‌گیرد!